*وصیت نامه بسیار عجیب یک شهید*
________
________
✍️وصیت نامه بسیار عجیب یک شهید:
به مردم بگویید امام زمان (عج) پشتوانهی این انقلاب است.
بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقهی کردستان عراق بودیم که به طرز غیرعادی جنازهی شهیدی را پیدا کردیم.
از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم، داخل کیف، وصیتنامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود.
در وصیتنامه نوشته بود :
من سیدحسن بچهی تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم...
پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند.
اهل بیت، شهدا را دعوت میکنند...
پدر و مادر عزیزم!
من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم.
جنازهام هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز در منطقه میماند.
بعد از این مدت، جنازهی من پیدا میشود و زمانی که جنازهی من پیدا میشود، امام خمینی در بین شما نیست.
این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما میگویم.
به مردم دلداری بدهید.
به آنها روحیه بدهید و بگویید که امام زمان (عج) پشتوانهی این انقلاب است.
بگویید که ما فردا شما را شفاعت میکنیم .
بگویید که ما را فراموش نکنند.
بعد از خواندن وصیتنامه دربارهی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم.
دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز از آن گذشته است.
✍️راوی: سردار حسین کاجی
________
________
📚برگرفته از کتاب خاطرات ماندگار؛ ص١٩٢ تا ١٩۵
@shahed_zolfaghari
📣📣📣📣📣📣📣
خیلِ کثیری از مومنین نگران محرماند !
از رندی پرسیدم
برای اربعین و محرممان چهکنیم ؟
گفت :
به غدیرمان وابسته است
اگر در غدیر خوب نوکری کنیم
رزق محرم و اربعین را خواهیم گرفت!!!
*غدیر در راه است مبلغ باشیم*
کاری کنیم طنین علیَّا ولیُّ الله در عالم پخش شود!
*ﻣﻴﺪانید ﺭﻭﺯی ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺷﺪﻩ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﻏﺬا و ﻭﻟﻴﻤﻪ ﺑﺪهند ﻋﻴﺪ ﻏﺪﻳﺮِ ﻧﻪ ﺩﻫﻪ ﻣﺤﺮّﻡ!!!*
ﻣﻴﺪاﻧﻴﺪ ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﺭﻭﺯی ﻛﻪ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﻫﻤﺪیگه ﻋﻴﺪی ﺑﺪیم و ﻫﻤﺪیگه ﺭا ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ کنیم ﻋﻴﺪ ﻏﺪﻳﺮِ ﻧﻪ ﻧﻮﺭﻭﺯ!
*[از عید قربان تا مباهله جشن غدیریه بگیریم]*
خطبه غدیریه را چاپ کنید و پخش کنید!!!!
ستون اسلام و تشیّع غدیر است
اما متاسفانه برای این ستون و استحکامش کم کاری کردیم
از هر مناسبتی که داریم غدیر واجب تر و مهمتر است
ولایت امیرالمومنین علیه السلام را جار بزنیم
شور به پا کنیم
*ﺑﻪ ﻓﻘﺮا ﺑﺎ ﻧﺎﻡ و یاد اﻣﻴﺮاﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﺭﺳﻴﺪگی کنیم*
برای غدیر کم گذاشتیم انکار شد وقت بلند شدن است
اللهـمعجـللولیڪالفـرج
@shahed_zolfaghari
سلام علیکم محضر همه ى بزرگواران
بیاییم یک زنجیره ای درست کنیم و هر کدوممون آیه شریفه امن یجیب رو پنج بار بخونیم
حال مردم استان سیستان وبلوچستان اینروزاخوب نیست .
حال کشورمون خوب نیست .
حال مردم کشورمان خوب نیست .
برای سلامتی وبهبودی حال هموطنانمون و بهبودی بیماران کرونایی وسلامتی کادردرمان :
*أعوذ بالله من الشيطان الرجيم*
*اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ*
🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻
*اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ*
🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻
*اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ*
🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻
*اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ*
🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻
*اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ*
🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻
ممنون میشم برای گروههاتون ارسال کنید که تعداد بیشتری خونده بشه
کشورمون بازدوباره مريض بدحال زیاد داره ممنونم از دعای خیرتان 🙏🙏🙏
@shahed_zolfaghari
معاون استاندار: چمن کاری در استان تهران ممنوع شد
عبدالرضا چراغعلی معاون هماهنگی امور عمرانی استاندار تهران :
به دلیل مشکلات کمبود آب، چمن کاری توسط شهرداریها در استان ممنوع شد.
مقرر شد شهرداریها نسبت به جایگزینی گونههای مناسب اقدام و از کاشت عرصههای جدید چمن در استان تهران خودداری کنند./ ایرنا
asriran.com
@MyAsriran
آمارهایی که نشان میدهد دولت دوازدهم دچار ضعف مدیریت بوده و هست
#برای_مردم
هدیه ویژه
هفته عفاف و حجاب
دوخت انواع چادرهای ساده و مدلدار به مدت یک هفته با ۲۰ درصد تخفیف
مزون حجاب سرمه
۰۹۹۰۱۸۰۰۷۴۳
🌹🌹🌹🌹🌹
@shahed_zolfaghari
🌿🌺﷽🌿🌺
🦋شب باش : در پوشیدن خطای دیگران
زمین باش : در فروتنی
خورشیدباش : در مهر و دوستی
کوه باش : در هنگام خشم و غضب
رودباش : در سخاوت و یاری به دیگران
دریاباش : در کنار آمدن با دیگران
خودت باش : همانگونه که می نمایی...
: ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺭﺍ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻧﮑﻨﯿﺪ:
ﺍﻭل ﺁﻧﭽﻪ نیستید، ﺩﻭﻡ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﺴﺘﯿﺪ.
همیشه یادمان باشد که نگفته ها را میتوان گفت ولی گفته ها را نمیتوان پس گرفت!..
چه سنگ را به کوزه بزنی چه کوزه را به سنگ بزنی .
همیشه شکست با کوزه است.
🌿
@shahed_zolfaghari
💢 *از اعتياد و تارک الصّلاة بودن تا شهادت*
*🔴روايت بسيجي پاسداري که مظلومانه شهيد شد و خانواده اش در تشييع و تدفين پيکر پاکش شرکت نکردند!!!🌷💢*
❤️ *بسيجيِ پاسدار مهندس مهيار مهرام* ❤️
✅از دوره دبستان تا دوره دبيرستان باهم بوديم. ما ۳ تا رفيق بوديم که هيچ وقت از هم جدا نمي شديم. توي محلّه يوسف آباد تهران، شب و روز باهم بازي مي کرديم و درس مي خوانديم. البتّه هوش و استعداد مهيار از همه دوستان ما بيشتر بود. او کمتر از ما درس مي خواند و نمره اي بهتر از ما مي گرفت. از طرفي خانواده ي آن ها، خيلي اهل مُد روز و... بودند.
من و شهريار و مهيار، سال ۱۳۵۲ باهم ديپلم گرفتيم. پدر مهيار بلافاصله کارهاي پسرش را انجام داد. مهيار از ما خداحافظي کرد و رفت. او در دانشگاه برايتون انگليس در رشته هوافضا مشغول تحصيل شد.
سال ۱۳۵۴ بود که روزنامه ها نوشتند: يک دانشجوي ايراني به نام مهیار مهرام در انگليس به خاطر مصرف زياد مواد مخدر به حالت کما رفت!
خيلي براي دوست قديمي خودم نگران شدم. اما خدا را شکر او حالش خوب شد و سال ۱۳۵۶ به ايران برگشت. همسر انگليسي او هم به نام جِين همراهش آمده بود.
مهيار و خواهران و برادرانش در قيد و بند مسائل ديني نبودند. مهيار مدتي در شرکت فيليپس و بعد در دفتر شرکت هواپيمايي پان آِمريکَن در تهران مشغول شد. با پيروزي انقلاب، دفتر هواپيمايي تعطيل شد و مهيار در يک هتل مشغول به کارشد.
در زماني که آيت الله خلخالي با معتادان مواد مخدر برخورد مي کرد، مهيار دستگير و زنداني شد. در زندان و بين معتادهايي که ترک کرده بودند مسابقه اي برگزار شد و نفرات اول آزاد شدند. مهيار هم از زندان آزاد شد.
در اين فاصله جنگ شروع شده بود، من هم راهي مريوان شدم و همراه با حاج احمد متوسليان و در واحد مهندسي سپاه، مشغول فعاليّت بودم.
ارتباط ما با يکديگر کمتر شده بود. او موضع گيري هاي سياسي ضدّ نظام داشت و از منافقين حمايت مي کرد. اما با اين حال، وقتي به مرخصي آمده بودم، به ديدن مهيار رفتم.
خانم او ايران را ترک کرده و به انگليس رفته بود. پدر مهيار با من صحبت کرد و گفت: پسرم به خاطر مهندسي در رشته هوا و فضا، قصد استخدام در يگان بالگرد صدا و سيما را داشت، اما به خاطر موضوع اعتياد، نمي تواند استخدام شود. پدرمهيار با ناراحتي از من خواست کاري براي مهيار انجام دهم.
با مهيار صحبت کردم. گفتم: من مي خوام برم جبهه، مياي با هم بريم؟ او هم که توي حال خودش نبود گفت: باشه.
خانواده مهيار از او قطع اميد کرده بودند، با اين خبرخوشحال شدند. انگار مي خواستند يک جوري از دست او راحت شوند!
فردا صبح، قبل از اذان آمدم منزل آنها ، يک ساعت طول کشيد تا مهيار از دستشويي بيرون بيايد! حسابي خودش را ساخت! پدرش يک شيشه آب سياه به من داد و گفت: اين شيره سوخته ترياک است. هر روز ۳ بار به او بده تا تَرک کند.
بعد مکثي کرد و گفت: البته اين دفعه چهاردهم است که قصد ترک کردن دارد! ايشان قرص هاي واليوم نيز به من داد و گفت: در شرايط خيلي سخت اين قرص ها را به او بده.
وقتي راه افتاديم، با خودم گفتم: عجب اشتباهي کردم، حالا آبروي خودم را هم مي برم.
بعد گفتم: مهيار، تو اگر شده الکي دولّا راست شوي، بايد بغل من بايستي نماز بخواني، وگرنه بر مي گرديم.
شب رسيديم به يکي از مقرها. من مشغول نماز شدم. مهيار هم که حسابي خمار بود، زير چشمي من را نگاه مي کرد.
بعد از نماز برگشت و گفت: ببين، نمازت غلط بود. تو يه بار دولّا شدي، اما ۲ بار سرت رو زمين گذاشتي!
با تعجّب نگاهش کردم. يعني اين پسر رکوع و سجود و اعمال نماز را هم بلد نيست!؟
فردا رفتيم يکي از مقرهاي سپاه مريوان، به دوستم گفتم: اين آقا که همراهم آمده مريضه، اگه حالش بد شد يه دونه از اين قرص ها بهش بده.
آن روز وقتي من نماز مي خواندم، مهيار هم کنار من ايستاد. او هيچ چيزي از نماز بلد نبود. به من گفت: توي نماز چي ميگي؟ بين ۲ نماز چه دعايي مي خوني؟
روز بعد بردمش يه مقرّ ديگه و همينطور تا ۷ روز او را جا به جا کردم تا کسي به مشکل او پي نَبَرد.
روز هفتم حال و روز مهيار بهتر شد. گفت: من ديگه ترک کردم، ديگه خماري ندارم .
پدرش به من گفته بود وقتي مهيار ترک کنه، به خوراک مي افته و بايد حسابي غذا بخوره.
من هم چند کارتن تن ماهي با روغن زيتون براي مهيار گرفتم. او حسابي غذا مي خورد.
✅مهيار را به يکي از مقرهاي کوهستاني بردم. آنجا بالاي ارتفاع بود و چند متر برف نشسته و شرايط بسيار سختي داشت.
آن ايام زمستان سال ۱۳۶۰ بود. مهيار در آن مقرّ کوهستاني در کنار چند بسيجي و مجاهد عراقي در واحد مخابرات مشغول شد.
هوش و استعداد خاصي داشت. رمزهاي بي سيم را سريع حفظ مي کرد. شب اول از سرما ترسيده بود. اما رفته رفته به آنجا عادت کرد .
مدتي بعد به سراغ او رفتم. با بسيجي ها
حسابي جور شده بود. با برخي از آنها صحبت مي کرد و مسائل و مشکلات ديني خودش را مي پرسيد.
به نماز خواند
ن او نگاه کردم. انگار يک عمري نمازخوان بوده! مانند بقيه بسيجي ها شده بود.
يک ماه بعد، که از ترک مواد توسط مهيار مطمئن شدم، بي سيم زدم و گفتم: عصر بيا پايين، مي خوايم بريم تهران.
توي راه هم گفتم: تو ديگه پاک شدي، برو دنبال کار استخدام.
عصر روز بعد توي خانه بودم که مهيار تماس گرفت. با عصبانيت گفت: امير اگه شما نميري منطقه، من فردا بر مي گردم.
بعد با عصبانيت ادامه داد: اين خواهراي من هيچي نمي فهمن. يه مشت جَوون دارن اونجا جون ميدن و نون خشک مي خورن تا اينها توي آرامش باشن، امّا اينها نمي فهمن. انگار توو اين مملکت نيستن.
فردا با مهيار برگشتيم. نماز اول وقت او ترک نمي شد. حالا او به من تذکّر مي داد که نماز اول وقت و... را رعايت کن.
مهيار ديگر اهل جبهه شد. يک روز ترک کردن آن محيط معنوي برايش سخت بود. مهيار ۲ سال در کردستان ماند. من درگير کارهاي مهندسي بودم و او در کنار بسيجي ها، مسئول مخابرات سپاه سرو آباد از شهرهاي کردستان شده بود. با بسيجي ها به عمليّات مي رفت، براي آنها حرف مي زد و...
من برخي شب ها که به ديدن او مي رفتم، شاهد بودم که مهيار براي نماز شب بلند مي شد و حال و هواي عجيبي داشت.
عجيب تر اينکه، اين پسر از فرنگ برگشته، که تا مدّتي قبل نماز بلد نبود، دعاي بين نماز جماعت را با سوز خاصّي مي خواند.
او يک بسيجي تمام عيار شده بود. ياد آن زماني افتادم که خانواده او، به خاطر اعتياد، به مرگ فرزندشان راضي شده بودند.
روزها گذشت تا اينکه قبل از عمليّات والفجر ۴، در پائيز سال ۱۳۶۲ نيروهاي رزمنده به سوي منطقه پنجوين عراق حرکت کردند. يک روز بچّه ها به من خبر دادند که ظاهراً مهيار شهيد شده و پيکرش را برده اند سنندج.
باورم نمي شد. رفتم ستاد شهداي سنندج، گفتم: شهيدي به نام مهيار مهرام داريد؟ گفت: نه.
خوشحال مي خواستم برگردم. همان شخص گفت: امّا چند تا شهيد گمنام داريم که قرار است منتقل شوند تهران و به عنوان گمنام دفن شوند.
برگشتم تا آنها را نگاه کنم. ۷ شهيد که همه بدن آنها گلوله باران شده و با ماشين از روي سر آنها عبور کرده بودند، به عنوان شهيد گمنام کنار هم آرميده بودند.
به سختي مهيار را شناختم. يک گردنبند نقره از دوران انگليس در گردنش بود. از روي همان گردنبند او را شناختم. بقيّه هم بچّه هاي سپاه سروآباد بودند که به دست ضدّ انقلاب به طرز فجيعي به شهادت رسيده بودند.
پيکر مهيار به تهران منتقل شد. امّا خانواده اش او را تشييع نکردند. پيکر او بدون تشييع در قطعه ۲۸ بهشت زهراي تهران به خاک سپرده شد!
مراسم ختم او فقط ۱۳ نفر شرکت کننده داشت! او غريب و گمنام تشييع و تدفين شد. امّا براي مراسم چهلم او، به سراغ بچّه هاي لشگر رفتم و ماجراي اين بسيجي غريب را تعريف کردم.
بچّه هاي لشگر، دسته عزاداري راه انداختند و او را از غربت درآوردند. خيابان يوسف آباد از کثرت جمعيّت بسته شده بود.
خواهران او از ايران رفتند. پدرش در سوئيس از دنيا رفت. شهيد مهيار مهرام، راه درست و راه حق را نمي شناخت. از زماني که با انسانهاي الهي در جبهه رفاقت کرد، مزّه رفاقت با خدا را چشيد.
از زماني که راه درست را شناخت، لحظه اي در پيمودن راه حق ترديد نکرد. او بنده واقعي خدا شد. خدا هم در بهترين حالت او را به سوي خود دعوت کرد.
آنها که دوست دارند اين شهيد غريب را زيارت کنند، به قطعه ۲۸ بهشت زهرا رديف ۶ شماره ۴ در کنار شهداي گمنام بروند. روح ما با يادش شاد!
🌹شادي روح پاک اين شهيد غريب و مظلوم صلوات!
👈 کتاب "..تا شهادت"
(چهل روايت از آنها که توبه کرده و راه حق را پيمودند و با شهادت رفتند.) صص ۲۸ تا ۳۳
✍️ *کاري از گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادي*
@shahed_zolfaghari
🌷شهید مطهری: آنان ڪه زیبایی اندیشه دارند زیبایی تن را به نمایش نمیگذارند.
~•~•~
🥀 #حجاب یعنی: دختر سیبی ست ڪه باید از درخت سربلندی چیده شود، نه در پای علفهای هرز.
🥀 #حجاب یعنی: هنر پوشاندن، نه پوشیدنی ڪه از نپوشیدن بدتر است.
🥀 #حجاب یعنی: دارای حریمی هستم ڪه هر ڪسی به آن راه ندارد.
🥀 #حجاب یعنی: زاده ی عصر جاهلیت نیستم. (وَلَا تَبَرَّجُنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّة...33/احزاب).
🥀 #حجاب یعنی: لایڪ ارزشمند خدا، نه لایڪ بی ارزش بَعضیا.
🥀 #حجاب یعنی: حاضر نیستم برای پرنگ شدن هزار رنگ شوم.
🥀 #حجاب_یعنی: هر ڪسی لایق دیدن زیبایی های من نیست.
🥀 #حجاب یعنی: آزاد بودن از زندانی به نام: "نظر دیگران"
🥀 #حجاب یعنی : پوشاندن و نمایان نکردن تمام بدن! نه فقط سر.
🥀 #حجاب یعنی: بی نیازم از هر نگاهی جز نگاه خدا.
🥀 #حجاب یعنی: من انتخاب میڪنم ڪه تو چه ببینی.
🥀 #حجاب یعنی: زرهی در برابر چشمهای مریض.
🥀 #حجاب یعنی: یک پیله تا پروانه شدن.
🥀 #حجاب یعنی: احترام به حرمت های الهی.
🥀 #حجاب یعنی: طعمه هوسرانی کسی نیستم.
🥀 #حجاب یعنی: به جای شخص، شخصیت را دیدن.
🥀 #حجاب یعنی: من یک انسانم نه یک وسیله.
🥀 #حجاب یعنی:خون بهای شهیدان.
🥀 #حجاب یعنی: حفاظت از زیبایی.
🥀 #حجاب یعنی: حفاظت از امانت خدا.
🥀 #حجاب یعنی: نماد هویت انسانی.
🥀 #حجاب یعنی: صدفی بر گوهر وجود.
🥀 #حجاب یعنی: محتاج جلب توجه نیستم.
🥀 #حجاب یعنی: زن والاست نه کالا.
🥀 #حجاب یعنی: اثبات تقدس زن.
🥀 #حجاب یعنی: مراقبت از تقوا.
🥀 #حجاب یعنی: اعتماد به نفس.
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
@shahed_zolfaghari
در ساعات اوج مصرف برق از چند وسیله برقی پر مصرف به طور همزمان استفاده نشود
#برای_مردم
#فرصت_ویژه
#استخدام
فرصتي استثنايي براي فعاليت در يك فست فود معتبر زنجيره اي، با بیست شعبه در سطح کشور در منطقه گیشا، با محیطی سالم، آرام ، تعدادی نیروی خانم ، منظم مسئولیت پذیر و متعهد را جهت #كارگر_ساده و #ساندويچ_زن ، استخدام مينمايد.
شرايط:
- حقوق و دستمزد توافقي
- تمام وقت و پاره وقت
بیمه در صورت حسن انجام کار و ماندگاری
واجدین شرایط جهت اعلام همکاری با شماره تلفن زیر تماس حاصل فرمایند:
☎️ 09126453655
🍒حکایت فوق العاده،تا آخر بخوانید 🍒
🌷کجای قرآن از علی(ع) گفته است
♦️روزی معاویه وارد مکه شد، گروهی بر معاویه وارد شدند و گفتند :
آیا می دانی که ابن عباس تفسیر قرآن می کند؟
♦️معاویه گفت:
خب ابن عباس پسر عمه ی پیغمبر بوده، او از هاشمیان است! اگر او نکند که تفسیر کند؟!
♦️گفتند:
آیات را به نفع علی بن ابیطالب تفسیر می کند و ما از این قضیه شاکی هستیم!
♦️معاویه گفت:
خودم رسما وارد مجلس می شوم و جمع شان را بر هم می زنم.
♦️ معاویه وارد مجلس تفسیر ابن عباس می شود، ابن عباس با چنان کیفیتی تفسیر آیات می کرد که معاویه هیچ جای اعتراضی برخود ندید!
بعد از مجلس معاویه رو به ابن عباس کرد و گفت:
♦️ابن عباس تو تفسیر آیات می کنی یا فضائل علی بن ابیطالب را بازگو می کنی؟!
🌺ابن عباس گفت :
معاویه به من بگو کجای قرآن است که فضائل علی بن ابیطالب نیست؟
از خودت هم سوال می کنم جواب می دهی؟
🌹"انَّما اَنتَ مُنذِرُ و َلِکُلِ قَومِ هاد"
این آیه برای کیست معاویه؟
معاویه گفت :
رسول خدا فرمود ؛ منذر این امت منم و هادی وجود علی بن ابیطالب است!
ولی ابن عباس حتما باید این آیه را بخوانی؟!
🌺ابن عباس گفت :
"اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرا"
بگو این آیه برای کیست معاویه؟
معاویه گفت :
این هم قصه ی طهارت و عصمت علی بن ابیطالب و اهل بیتش است، درست! ولی حتما باید این را بخوانی؟
🌺ابن عباس گفت :
"اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُه وَالَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوهَ وَ یُوتونَ الزَّکوةَ وَ هُم رکِعون" معاویه این آیه برای کیست؟
معاویه گفت :
زمانی که علی بن ابیطالب انگشتر در راه خدا داد این آیه بر حق علی نازل شد، قبول دارم!
ولی حتما این را باید بخوانی؟
🌺ابن عباس گفت :
"عَمَّ یَتَساءَلون عَنِ النَّبَاِ العَظیم"
معاویه بگو این آیه در حق کیست؟
معاویه گفت :
رسول خدا فرمود ؛ خبر عظیم علی بن ابیطالب است که هم مردم ازش می پرسند و هم من از علی خواهم پرسید،
ولی ابن عباس حتما باید این را بخوانی؟
ابن عباس گفت :
🌹 "وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعا وَ لا تَفَرَّقوا"
بگو ببینم این آیه برای کیست؟
معاویه گفت :
پیغمبر فرمود ؛ حبل الله علی بن ابیطالب است دست به دامن علی بزنید و جای دیگر نروید که گمراه میشوید.
ولی باید همین را تفسیر کنی؟
🌺ابن عباس گفت :
"کَفی بِاللهِ شَهیدا بَینی وَ بَینَکُم"
این آیه برای چیست معاویه؟
معاویه گفت :
این قصه قصه ی علم علی بن ابیطالب است که خدا همه ی علم جاری رو در سیره ی او تعریف میکند،
ولی لازم است حتما این را بخوانی؟
🌺ابن عباس گفت :
"قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا و َأَبْنَاءَکُمْ و َنِسَاءَنَا و َنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ"
بگو به من که این آیه برای کیست؟
معاویه گفت :
این هم ماجرای مباهله با اهل نجران است که خدا در این آیه علی بن ابیطالب را نفس پیغمبر میخواند،
ولی برای مردم حتما باید همین را بخوانی؟
🌺ابن عباس گفت :
"ساَلَ سائِلٌ بِعَذابِ واقِع"
این آیه برای چیست معاویه؟
معاویه گفت :
روز غدیر شخصی نزد رسول خدا آمد و گفت این سخنان از خودت بود یا از خدا؟
🌹پیغمبر فرمود امر رسالت بود ، شخص رو به پیغمبر کرد و گفت ؛ به خدا بگو بر من عذاب وارد کند که تحمل ولایت علی را ندارم و خداوند جلوی همگان دشمن علی را هلاک کرد، ابن عباس قبول دارم !
آیا باید فقط همین آیه را بخوانی؟
🌺ابن عباس گفت :
"یا اَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیک"
این آیه دیگر برای چیست معاویه؟
معاویه گفت :
این هم ماجرای ابلاغ ولایت علی بن ابیطالب است قبول دارم!
ولی این را حتما باید بازگو کنی؟
🌺ابن عباس گفت :
"اَلیومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم"
معاویه به من بگو این دگر برای کیست؟
معاویه گفت :
این آیه هم اکمال دیانت در پرتوی ولایت علی بن ابیطالب است
ولی آیه ای دیگر بخوان نه این را !
🌺 ابن عباس از جا بلند شد و گفت:
معاویه به من بگو کجای قرآن را بخوانم که فضل علی بن ابیطالب نباشد؟!
کجا را بخوانم که از علی بیان نشده باشد؟!
معاویه گفت :
اصلا ابن عباس بخوان
🌹 "اِذا زُلزِلَتِ الارض زلزالها
ابن عباس:
این آیه هم فضل علی بن ابیطالب است!
معاویه گفت :
علی در این آیه دگر چه می کند ابن عباس؟!
🌺ابن عباس گفت :
نشنیدی بعد از رسول خدا یک سال نگذشته بود که زلزله ای بر مدینه آمد که همه ی مردم از شدت وحشت از خانه به در شده بودند و علی در میانشان حاضر شد و خواند این آیه را و پایش را بر زمین کوبید و فرمود:
زمین ! ابوتراب بر تو امر می کند آرام گیر!
معاویه که از غضب بر خود می پیچید گفت:
ابن عباس راحت بگو تا قرآن باشد، علی هم خواهد بود...
📚 منبع بحار الانوار ج ۴۴ ص 125
به نقل از کانال پندهای حکیمانه
@shahed_zolfaghari
#دعوت_به_همکاری
فروشگاه دوقلوشاپ واقع در شهر تهران میدان پونک فعال در حوزه شوینده و بهداشتی به یک نفر نیروی متعهد و کارآمد #فروشنده با شرایط ذیل (روابط اجتماعی بالا و مسلط به اینستاگرام) دعوت به همکاری مینماید.
#فروشنده_فروشگاه
شرایط کاری : ساعت کاری از ساعت 11صبح تا 9 شب از شنبه تا جمعه، حقوق ماهیانه ثابت 2.5 میلیون تومان و پورسانت از فروش که در صورت توانایی قابل افزایش است.
واجدین شرایط جهت اعلام همکاری رزومه کامل خود را به آیدی واتس آپ ارسال نمایند.
🟢 Wa.me/989127279972
☎️ 09127279972