eitaa logo
معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند
1.3هزار دنبال‌کننده
491 عکس
88 ویدیو
42 فایل
برای معرفی عرفا و اولیا الهی گمنام ، میتوانید ، به آیدی زیر پیام بدهید: @montazar113113 ⛔️کپی بدون ذکر منبع ، مطالب کانال معرفی عرفا و اولیاء الهی گمنام ، که در قید حیات نیستند ،حرام است.
مشاهده در ایتا
دانلود
معرفی حاج سید مهدی خرازی ، شهر : ✍️قسمت اول : 🔻عبد صالح خدا و صاحب مقام تشرف مرحوم آقا سید مهدی خرازی از رجال متدین و‌ مقدس بازار تهران بود که با بسیاری از علما و‌ اهل معنا چون آیت الله حاج سید احمد خوانساری ، آیت الله بروجردی ، شیخ مرتضی زاهد، حاج شیخ هادی مقدس و سید عبدالکریم کفاش در ارتباط بود و‌ حکایاتی از عنایات امام زمان عج و اهل بیت ع به وی در میان کتب مسطور است. حاج سید مهدی خرازی ، پدرِ عالم ربانی آیت الله سید محسن خرازی هستند. جد آیت‌الله خرازی، مرحوم حاج سید محمد کسایی از رجال مقدس و متدین تهران بود که روضه دهگی محرم ایشان همچنان ادامه دارد و نقل‌هایی از عنایت امام عصر(عج) به آن نقل می‌شود. 🔻مرحوم آیت الله مجتهدی میفرمود: به آقا سید مهدی خرازی گفتم: شما پنج پسر دارید که باید خمس آنها را بدهید و یک پنجم آن، آقا سید محسن خرازی بود که آمد اینجا طلبه شد. مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی یکی از تربیت شدگان مکتب آقا شیخ مرتضی زاهد بود، وی مردی با تقوا و متعبد به عبادات و مستحبات و مورد توجّه بعضی از مراجع تقلید زمان خود بود. روزی به بنده ( احمد شهامت پور ) فرمودند: من گاهی اموراتم را به عنوان استخاره به مفاتیح الجنان تفأل می زنم و از خداوند متعال طلب خیر می نمایم. امتیاز مخصوصی در بین شاگردان مرحوم شیخ داشت. مشهور بود در هر اختلاف لاینحلی که در بین فامیل یا دوستان و یا همکاران بازاری معظم له حادث می شد و طرفین دعوا از حل آن عاجز می شدند متوسل به ایشان شده و به مجلس اختلاف دعوتشان می نمودند. زمانی که نظریه طرفین اختلاف را می شنید با بیانی شیرین و دلپذیر نظریه خود را ارائه می نمود. طرفین دعوا از داوری مشارالیه راضی و خرسند مجلس را ترک می نمودند. داوری به حقی که ایشان در حل اختلاف می نمودند در بین همکاران و دوستان، معروف و زبانزد بود. 📚بخشی ها از خاطرات و حالات مربوط به عبد صالح خدا حاج سید مهدی خرازی در کتاب "خاطراتی از صالحان" آمده است که در پایین برخی از بخش های این کتاب خواهد امد : 🍃رؤیایی از مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی حقیر در طول زندگانی ام گرفتار دو مشکل بزرگ شده بودم که مرا رنج می داد و از حل آن ناامید بودم چون از اوایل جوانی با آیت اللَّه حاج سیّد محسن خرازی دوستی و ارتباط تنگاتنگ داشتم لزوماً با والد محترم ایشان دوستی بسیار نزدیکی پیدا کرده بودم. شبی در عالم رؤیا معظم له را در صحن مسجد گوهرشاد زیارت نمودم. به ایشان عرض کردم: دو مشکل بزرگ دارم، از خداوند متعال درخواست نمایید که مشکل مرا حل نماید. ایشان فرمودند: به اتفاق برویم کنار قبر مطهر ثامن الحججعليه‌السلام تا در آنجا دعا کنم. حقیر به اتفاق ایشان آمدیم کنار ضریح مطهر. احدی جز من و ایشان در حرم نبود. به یاد دارم که حقیر چهار زانو کنار ضریح نشستم و ایشان ایستاده مشغول دعا شده و بنده آمین می گفتم. پس از آن که ایشان در مورد گرفتاری حقیر دعا نمودند به اتفاق به صحن گوهرشاد برگشتیم. در این موقع جناب آیت اللَّه حاج سیّد محسن خرازی به نزد ما آمدند و با مرحوم والد خویش درباره مشکلی که بعد از فوت ایشان در بین ورثه پیش آمده بود سؤالاتی نمودند و جواب گرفتند. پس از آن، آن مرحوم از نزد ما دور و از نظر غایب گردید. بعد از این رؤیا خداوند متعال به برکت حضرت علی بن موسی الرضاعليه‌السلام و دعای مرحوم حاج سیّد مهدی مشکل ما را برطرف نمود. زمانی که این خواب و گفتگوی آیت اللَّه را با والد خویش در رابطه با مشکلی که در بین ورثه حادث شده بود نقل نمودم، معظم له آن مشکل را تأیید نمودند. @shia5t
معرفی حاج سید مهدی خرازی ، شهر : ✍️قسمت دوم : 🌿رؤیایی دیگر از مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی برادر عزیز جناب آقای حاج سیّد ناصر فرزند مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی برایم نقل نمودند: بعد از فوت مرحوم والد، شبی در عالم رؤیا ایشان را ملاقات نمودم. از وی سه سؤال نمودم که دو سؤال آن مربوط به امر شخصی فی ما بین بود که از طرح آن معذورم؛ لکن سؤالی را که مجاز به گفتن آن می باشم و بهره اعتقادی برای شنونده دارد بیان می کنم. از ایشان پرسیدم: زمانی که روح از بدن شما مفارقت نمود، بر شما چه گذشت؟ ایشان در جواب فرمودند: قبل از آنکه روح از بدنم مفارقت کند شخصی را دیدم به صورت زیبا، به نزد من آمد، در حالی که شاخه گلی در دستش بود، آن گل را به من داد و فرمود: بو کن. من گل را از او گرفتم و استشمام نمودم. بلافاصله خود را در کنار بدن بی جانم ایستاده دیدم. به من فرمود: به (بدن مؤمن) خود بنگر. من همچنان به بدن بی روح خویش نظاره می نمودم. پس از بیان این مطلب که از مرحوم والدم شنیدم از خواب بیدار شدم. توضیح: این جمله حضرت ملک الموت (سلام اللَّه علیه) به مرحوم حاج سیّد مهدی که به بدن مؤمن خود نگاه کن بیانگر نکته ظریف و کاشف واقعیتی است که در ماوراء این عالم بعد از مرگ به ظهور و بروز می رسد، چرا که خداوند متعال این بدن را به مثابه مرکبی قرار داده که نفس ناطقه و روح مجرد بر آن سوار می باشد و بنا به قانون اختیار( إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَإِمّا کَفُورا ً) توسط این مرکب به هر طریق که اراده نماید از خیر و شرّ حرکت می نماید. و اگر این مرکب نبود نفس ناطقه از قوه به فعلیت نمی رسید. لذا بدن نقش اساسی در به کمال رساندن نفس ناطقه دارد. اگر نفس ناطقه عنان خود را به دست عقل و شرع بسپارد توسط بدن که مرکب اوست به کمال مطلوب که سرانجام آن رضوان الهی است می رسد و اگر عنان خود را به دست جهل و شیطان سپرد سرانجام توسط این مرکب به درکات جحیم رهسپار می شود. 🍁معجزه ای از حضرت ابوالفضل عباس عليه‌السلام مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی که ذکر خیرش در چند داستان گذشت برای حقیر نقل نمود که در اثر پیشامد ناگواری دست ایشان آسیب دیده و شکسته شده بود. در آن زمان مرسوم بود کسانی که آسیب و شکستگی در بدن آنها پیدا می شد به شکسته بند سنتی مراجعه می نمودند. در عصر ایشان شکسته بندی به نام آقای کرمانشاهی معروف بود و خود حقیر هم زمانی به ایشان مراجعه نمودم. در آن عصر دکتر ارتوپد مرسوم نبود و مرحوم حاج سیّد مهدی چون از معاریف بازار و اهل ایمان بود، ضمن آنکه از بعضی مراجع هم اجازه اخذ وجوهات داشتند بدین جهت آقای کرمانشاهی را به منزل ایشان دعوت نمودند. مشار الیه به خدمت آن مرحوم رسید و دست ایشان را معاینه نمودند و آثار شکستگی در دست ایشان مشاهده می نمایند. در آن زمان در بین شکسته بندها گچ های طبی مرسوم نبود. بلکه با چند تخته چوب باریک دست یا پا را با نواری پارچه ای روی تخته ها محکم می بستند و پس از چند ماه که استخوان ترمیم می گردید آن را باز می نمودند. آقای کرمانشاهی دست معظم له را به همان طرز سنتی با تخته و نوار بست و دستورات لازم را هم به ایشان دادند. این یک طرف قضیه. امّا آن طرف قضیه اینکه یکی از دوستان مرحوم حاج سیّد مهدی که از سادات اهل علم و در عتبات عالیات ساکن بودند، از این پیشامد مطلع گردیدند و در اثر علاقه ای که به معظم له داشتند، با قصد قربت به حرم مطهر حضرت اباالفضلعليه‌السلام مشرف می شوند و پس از توسل به ذیل عنایت آن حضرت، آستین لباس خود را بالا می زنند و به نیت دست مرحوم حاج سیّد مهدی دست خود را به ضریح می مالند و به دست دیگر خود به عنوان دست شکسته آن مرحوم می کشند. پس از آن ما وقع حرم مطهر حضرت اباالفضلعليه‌السلام را به عرض حاج سیّد مهدی می رساند. پس از یک هفته که آقای کرمانشاهی برای معاینه کردن دست مرحوم حاج سیّد مهدی شرفیاب می شود، در کمال تعجب و بهت زدگی می گوید برخلاف عادت آثار ترمیم و عافیت در دست شما می بینم! معظم له جریان حرم مطهر را برای ایشان نقل می نماید. آقای کرمانشاهی تخته هایی را که به دست ایشان بسته بود باز می نماید و پس از آزمایش های فنی از دست معظم له، می بیند هیچ گونه آثاری از شکستگی در دست ایشان نمی باشد و دست در کمال صحّت و سلامتی است. مرحوم حاج سیّد مهدی به بنده فرمودند: آقای کرمانشاهی وقتی یقین کردند که دست این جانب به معجزه حضرت اباالفضلعليه‌السلام صحّت یافته، تخته هایی که به دست بنده بسته بودند به عنوان تبرّک و تیمّن با خود بردند. @shia5t
معرفی حاج سید مهدی خرازی ، شهر : ✍️قسمت سوم : 🌿داستان درخواست حاج سیّد مهدی خرازی از پروردگار متعال در رابطه با آزمایش خویش ایشان به بنده فرمودند: روزی در منزل در اتاق مخصوص خود نشسته بودم. فکری به خاطرم رسید از پروردگار متعال درخواستی نمایم، به دنبال این فکر عرض نمودم بارالها اگر مرا امتحان بنمایی شاید بتوانم از عهده امتحان برآیم. در این فکر و نحوه چگونگی امتحان خداوند متعال بودم. ناگهان از داخل حیاط صدای یکی از اهالی منزل با وحشت زایدالوصفی مرا به کمک طلبید. «آقا آقا» بچه داخل حوض افتاد. نزدیک است که خفه شود. من از آن ارتباط معنوی که در وجودم پیدا شده بود به خود آمدم و سراسیمه از اتاق خارج شده و خود را به حوض منزل رسانیدم و طفل کوچکم را که در حال غرق شدن بود نجات دادم. امّا متوجه درخواست خود از خداوند متعال نشدم. سپس داخل اتاق مخصوص خود شده و مشغول اعمال مستحبه روزانه شدم. مدتی نگذشته بود همچنان که مشغول اعمال عبادی خود بودم ناگهان برای بار دوم صدایی از منزل با اضطراب عجیبی مرا به کمک طلبید. «آقا آقا» آشپزخانه آتش گرفت. با عجله ای هرچه تمام تر خود را به آشپزخانه رسانیدم. در کمال تعجب دیدم شعله های آتش از آشپزخانه به درون حیاط می آید. به هر زحمتی بود با کمک اهالی منزل آتش را خاموش نمودیم. پس از آنکه به اتاقم مراجعه نمودم ناگهان به ذهنم خطور نمود درخواستی را که از خداوند متعال نموده بودم با خود گفتم سیّد مهدی تو ساعتی قبل از پروردگار خود تقاضای امتحان نموده بودی. این دو مورد که پیشامد کرد امتحان پروردگار بود. سپس وضو گرفتم و دو رکعت نماز خوانده و در سجده از پروردگار متعال اعتذار جسته و طلب عفو و آمرزش از ساحت قدسش درخواست نمودم و عرض نمودم پروردگارا! بزرگان در مقابل امتحان تو کمیتشان لنگ می باشد اگر کمک تو نباشد، حقیر در مقابل آنها کسی نمی باشم که درخواست امتحان نمودم. آنجا که عقاب پر بریزد از پشه لاغری چه خیزد 🍃نقل داستانی از مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی در رابطه با چند داستان و رؤیایی که از مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی نقل نمودم مناسب دیدم داستانی از لسان ایشان که برای حقیر نقل نموده بودند به عرض برسانم. و آن داستان درباره سالک الی اللَّه و صاحب نفس قدسی و روح ملکوتی، آیه الحق، محبّ اهل بیت عصمت و طهارت، جناب حجت الاسلام حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی می باشد. امّا نقل داستان: مرحوم حاج سیّد مهدی فرمودند زمانی قصد زیارت و تشرف به خدمت حضرت ثامن الحججعليه‌السلام داشتم. اخوی بنده مرحوم حاج سیّد مصطفی خرازی فرمودند چنانچه مشرف شدی و پس از زیارت موفق به دیدار جناب حاج شیخ شدی سلام بنده را خدمت ایشان عرض نما و جهت سلامتی کسالت حقیر، درخواست دعا کن؛ زیرا مدّتی است که مبتلا به دل درد مزمن شده ام و هرچه به اطباء مراجعه نموده ام نتیجه ای نگرفته ام. شاید به برکت انفاس قدسیه ایشان، خداوند متعال حقیر را شفا عنایت فرماید.(۴۸) در هر صورت مرحوم حاج سیّد مهدی فرمودند پس از آنکه به زیارت حضرت ثامن الحججعليه‌السلام توفیق پیدا نمودم به قصد زیارت جناب حاج شیخ به محل اقامت ایشان که در حوالی مشهد بود رفتم. پس از آنکه به محضر ایشان مشرف شدم بعد از مدّت کوتاهی که در خدمت ایشان بودم، هنگام مراجعت پیغام اخوی را به ایشان عرض نمودم. معظم له پس ازدعا درباره اخوی از زیر تشکی که بر روی آن جلوس فرموده بودند انجیری درآورده و به حقیر عنایت کردند و فرمودند این انجیر را میل کن ان شاء اللَّه تعالی درد معده اخوی خوب خواهد شد. من در ذهنم گذشت که معده اخوی مبتلا به درد می باشد، معده من که سالم است، به چه دلیل من انجیر بخورم و درد معده اخوی که هزار کیلومتر با من فاصله دارد خوب شود! در هر صورت حقیر انجیر را در حضور جناب حاج شیخ به امر ایشان تناول نمودم. پس از استجازه از محضر معظم له مرخص گردیدم و به تهران مراجعت نمودم و چون اخوی را ملاقات نمودم به من فرمودند قبل از آنکه شما به تهران بیایی دل درد من خوب شده و اثری از درد در من نمی باشد. آری، این نمونه ای از ولایت الهی است که در اولیاء خود از کمّلین و اوحدیّ(۴۹) از بندگان خاص خود قرار می دهد. که در هر چیزی به اذن خداوند متعال در حدّ سعه وجودی شان تصرف می نمایند. انجیری را که به مرحوم حاج سیّد مهدی می دهد و می فرماید تناول کن در ظاهر بهانه ای بیش نیست جهت آنکه کسی درباره ایشان غلو ننماید امّا در باطن امر در مرحوم آقا سیّد مصطفی تصرف ولایتی می نماید و دل درد ایشان را خداوند متعال شفا عنایت می فرماید. @shia5t
معرفی حاج سید مهدی خرازی ، شهر : ✍️قسمت چهارم : 🌱عالم ربانی و عبد صالح مرحوم آقا شيخ مرتضی زاهد، انسان وارسته ای که آیة الله العظمی سيد ابوالحسن اصفهانی اشتياق ديدار او را داشت. مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی (پدر حضرت آيت الله خرازی) فرمودند: در زمان حیات مرحوم آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی به عتبات عالیات مشرّف شدم و پس از زیارت دوره ائمه معصومین علیهم السلام به محضر ایشان رسيدم. پس از تعارفات مقدّماتی، ذکری از مرحوم شیخ مرتضی زاهد به میان آمد. آن زمان مرحوم شیخ در قید حیات بودند. مرحوم آیت الله اظهار اشتیاق وافری به دیدن جناب شیخ نمودند و به حقیر اظهار کردند که مایلم مبلغ پنج هزار تومان از اموال شخصی خود را در اختیار شما بگذارم تا وسیله ایاب و ذهاب جناب شیخ را فراهم نمایید تا ایشان را از نزدیک ملاقات نمایم. 🍀خواب مرحوم آیت اللَّه حاج سیّد محمّدرضا بروجردی در رابطه با تصحیح مفاتیح الجنان حقیر در نوجوانی در معیّت برادر عزیز و بزرگوارم آیت اللَّه سیّد محسن خرازی (زید توفیقه) توفیق زیارت ثامن الحجج علی بن موسی الرضاعليه‌السلام را پیدا نمودیم. و پس از آنکه ده روز در منزل یکی از دوستان اقامت نمودیم، مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی والد محترم معظم له هم مشرف شدند و در منزل آیت اللَّه بروجردی اقامت گزیدند. حضرت آیت اللَّه به مناسبت ورود جناب حاج سیّد مهدی که از دوستان صمیمی ایشان بودند ما را هم دعوت به منزل خویش نمود. اینجانبان دعوت آیت اللَّه را اجابت نمودیم. عصرها هر روز در حیاط منزل روی تختی کنار حوض از محضر ایشان استفاده می نمودیم و از هر بابی سخنی به میان می آمد. در یکی از روزها به مناسبت، حضرت آیت اللَّه رؤیایی را در رابطه با کتاب مفاتیح الجنان برایمان نقل نمودند بدین مضمون که مرحوم آقا شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح با من ملاقاتی نمودند و کتاب دعایی به نام مفاتیح الجنان قبل از آنکه چاپ گردد به من ارائه نمودند و درخواست کردند که آن را تصحیح و غلطگیری نمایم. این جانب کتاب را پذیرفتم و درخواست ایشان را در رابطه با کتاب مفاتیح در حالی که اشتغالات زیادی داشتم در اسرع وقت انجام داده و جهت چاپ آماده و به ایشان مسترد نمودم. شب هنگام در عالم رؤیا خود را در مکانی دیدم که انوار مقدسه حضرات پنج تنعليهم‌السلام در آنجا حضور دارند. در این هنگام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله برخاستند در حالی که عبایی در دست مبارکشان بود به من نزدیک شدند و آن عبا را بر دوش من انداختند. در عالم رؤیا الهام شدم که این افتخاری که نصیبم شده به جهت تصحیح و غلطگیری کتاب مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمی می باشدرحمه‌الله @shia5t
معرفی حاج سید مهدی خرازی ، شهر : ✍️قسمت پنجم : ⭕️حکایت خرید خانه توسط حاج سیّد مهدی خرازی برای سید کریم کفاش به دستور امام زمان عج آقای سید ابوالحسن مهدوی در مقاله حکایت دیدار (مجله موعود، مهر ۱۳۸۷، شماره ۹۲، صفحه ۵۸) داستانی را از زندگی سید کریم کفاش نقل می‌کنند. ایشان معروف بود به اینکه مکرر خدمت امام زمان رسیده است. حکایت مذکور، شرح واقعه‌ای است که در آن سید کریم کفاش توسط صاحب خانه جواب می‌شود و ناچار می‌شود که اثاث خانه خود را کنار کوچه بگذارد و همان جا با خانواده به سر ببرد. در این احوال، طبق نقل، مورد عنایت ولی عصر قرار می‌گیرد. ➖➖➖ 🔹مرحوم سیّد کریم اهل دنیا نبود؛ حتی خانه مسکونی نداشت؛ تنها راه درآمدش کفّاشی و پینه‌دوزی بود. او مدّتی در تهران در کوچه غریبان، در منزل یکی از بازاری‌ها (به اجاره نشینی) زندگی می کرد. با اینکه صاحب‌خانه رعایت حال او را می کرد، امّا نمی‌دانست که مستأجر او چه انسان بلندمرتبه و بزرگواری است. بالاخره پس از اتمام زمان اجاره به او می گوید: آقا سیّد کریم! اگر ممکن است منزل ما را با کمال معذرت تخلیه کنید، چرا که خودمان بدان نیازمندیم. سپس به او ده روز مهلت می‌دهد که منزل دیگری برای خود تهیّه کند. سیّد در ده روز به هر دری می‌زند، جایی پیدا نمی‌کند؛ چون دارای زن و چند فرزند بود و صاحب‌خانه‌ها به خانواده‌های بدون کودک یا کم تعداد، خانه اجاره می دادند. سرانجام کار به جایی می رسد که صاحب منزل می‌گوید: «آقا سیّد! دیگر راضی نیستم در منزلم بمانی». 🔸گوشه کوچه سیّد کریم هم با شنیدن این جمله به ناچار اثاث منزل خویش را جمع می‌کند. در گوشه‌ای از کوچه پرده‌ای می‌کشد و در سرمای زمستان، کرسی می‌گذارد و خانواده خویش را در آنجا پناه می‌دهد، تا خانه‌ای بیابد. در شدت ناراحتی و غصه بود و در افکار خودش غوطه‌ور که چه باید کرد. ناگاه متوجه می‌شود، حضرت ولی عصر، امام زمان—علیه السلام—نزدیک می‌شوند. سیّد کریم فوری به نزد آن حضرت می‌رود و عرض اخلاص و ارادت می‌نماید. آن حضرت می‌پرسند: ”سیّد کریم! چه می‌کنی؟“ می‌گوید ”سرورم! خود می‌دانید.“ آن گرامی می‌فرمایند ”دوستان ما باید در فراز و نشیب‌ها شکیبا باشند. اجدادمان مصیبت‌های زیادی کشیده‌اند.“ سیّد کریم می‌گوید ”درست است، خاندان پیامبر در راه خدا هر گونه رنج و فشار و آوارگی و زندان و شهادت و اسارت دیده‌اند، امّا خدای را سپاس که مصیبت اجاره‌نشینی ندیده‌اند که در فصل زمستان رانده شوند.“ حضرت تبسّمی نموده و جملاتی به این مضمون می‌فرمایند ”آری! امّا مهم نیست، نگران نباش، درست می‌شود؛ ما ترتیب کارها را داده‌ایم. من می‌روم؛ پس از چند دقیقه مسئله حل می‌شود؛“ و می‌روند. 🔹گشایش 🔻آن گاه به فاصله چند دقیقه، مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی که از تجّار خوب تهران و اندکی هم به عظمت معنوی آقا سیّد کریم آشنا بود، از راه می‌رسد. وقتی آقا سیّد کریم را آنجا می‌بیند غرق در تعجّب می‌شود. می‌گوید ”من شب قبل حضرت ولی عصر—علیه السلام—را در خواب دیدم، ایشان به من فرمودند فردا صبح فلان منزل را به نام سیّد کریم می‌خری و در فلان ساعت او در فلان کوچه نشسته، می‌روی و کلید منزل را به او می‌دهی. من ازخواب بیدار شدم. ساعت ۸ صبح به سراغ منزل رفتم. دیدم صاحب آن خانه می‌گوید: چون مقروض بودم، دیشب متوسّل به حضرت بقیة الله ـ ارواحنا فداه ـ شدم که این خانه به فروش برسد تا من قرضم را بدهم. من خانه را که در بازارچه علی شهریاری بود خریدم و کلیدش را گرفتم. وقتی خدمت مرحوم سیّد کریم رساندم که تازه حضرت صاحب الزمان—علیه السلام—تشریف برده بودند.“ کلید خانه را تحویل سیّد کریم داده و او را به خانه جدید می‌برد. 🔸تکمله یکی از نکات جالب در این داستان—همان‌طور که آقای مهدوی در مقاله مجله موعود اشاره کرده‌اند— توجه امام عصر به حل مشکل دوستان خود است پیش از آن که آنها به فکر درخواست بیفتند. حضرت در این داستان، علاوه بر سید کریم، مشکل شخص مقروض را هم حل کردند؛ سید مهدی خرازی را هم واسطه خیر قرار دادند؛ او را هم با دیدن خواب مورد عنایت قرار دادند. یعنی با یک تیر (حداقل) سه یا چهار نشان! جمله ”اجدادمان مصیبت‌های زیادی کشیدند“ اشاره به سیادت سید کریم هم دارد. نکات دیگری هم در مقاله مجله موعود تذکر داده شده که خواندنی است. @shia5t
📷آیت الله سید محسن خرازی در سن ۲۵ سالگی در کنار پدرش عبد صالح مرحوم حاج سید مهدی خرازی @shia5t
. 🌱 مرحوم درباره سابقه تاریخی شبستان قدیمی می‌فرمود: «حاج حسین مس فروش... چهل سال پیش به من می گفت: من چهارده ساله بودم که به مسجد حاج ملا جعفر می‌آمدم. می‌گفت: من آن زمان جوان بودم؛ سحرها که به اینجا می‌آمدم، توی آن شبستانِ (قدیم)، برای نماز شب جا نبود. نه افرادی با قیافه شماها؛ بلکه قیافه امیر کبیر. ریش، کلاه پوستی، عبا و قبا؛ وقتی این افراد وارد مسجد می‌شدند، اول کلاهش توی مسجد می‌آمد و بعد خودش. آن انتها که الان یک دفتر ساخته اند، کفش‌کن بود. طاقش کوتاه بود. می‌گفت: اول کلاهش می آمد. نیم متر کلاه امیر کبیری؛ کلاه های قدیم. خودشان هم قد بلند بودند. یکی از این افراد، بود؛ جد حاج . یک عکسی دارم که حاج سید باقر کسایی با در این عکس هستند. ۲۹۰ قمری این عکس افتاده.» آیت الله مجتهدی در ادامه فرمودند: «آقا سید باقر که ۲۵ سال آخر عمرش رخت خوابش را جمع کرده بود. آن وقت بچه هایش یکی شده آیت الله خرازی در قم که سال ۷۵ قمری عید غدیر توی حیاط (مدرسه آیت الله مجتهدی) آیت‌الله خوانساری روی سرش عمامه گذاشت و حاج صاحب هم منبر رفت. اینها فامیلی اصلی شان کسائی بود. چون عبا می‌فروختند. از آنجا که بعدها توی بازار خرازی داشتند به آنها خرازی گفتند.» 🎤 بیانات آیت الله مجتهدی (ره) در آذرماه ۸۴ 📷تصویر سمت راست: در کنار فرزندان و برخی از اخیار. حاج سید باقر کسایی هم در تصویر دیده می‌شود. سال ۱۲۹۰ق. 🕌 @tarikh_hawzah_tehran
🔹در جستجوی صاحب الزمان(ع) مرحوم حاج سید مهدی خرازی یکی از نزدیکترین شاگردان به آقا شیخ مرتضی بود و از بسیاری از اسرار آقا شیخ مرتضی و دوستان و رفقای ایشان باخبر بود. او در مورد آقا سیدکریم نیز مطالبی را می شنیده است. در ابتدا قبول و پذیرش میزان عنایات خاصه بقیة الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به آن مرد پینه دوز برای او مقداری سخت بود اما با توجه به ارادتش به آقا شیخ مرتضی این امر را انکار و تکذیب هم نمی کرد. حاج مهدی خرازی مدتی شاگردی به نام مرحوم آقای حاج حسن خراسانی داشت. او از فرزندان مرحوم حاج میرزا ابوالفضل خراسانی امام جماعت مسجد آذربایجانیهای بازار تهران بود. آقای خراسانی با توجه به شئونات پدرش بسیاری از علما و فضلای تهران را می شناخت و از اسم و رسمشان آگاه بود. یک روز سیدی بسیار جلیل القدر از جلوی مغازه آنها رد می شود، آن آقا سید، عبایش را بر سرش کشیده بود و شالی سبز رنگ به دور کمرش داشت. با مشاهده چهره ملکوتی آن سید یک حالتی از بهت و حیرت و سپس یک تلاطم و انقلاب بی سابقه روحی در آقای خرازی پیدا می شود او بلافاصله از آقا حسن خراسانی سوال می کند: این آقا کیست؟ شما او را می شناسی؟! حسن آقا نیز با تعجب و حیرت می گوید: نه من ایشان را نمی شناسم و تا به حال این آقا را ندیده ام به احتمال قوی می توانم بگویم ایشان از علما و فضلای تهران نیست و به نظرم این آقا مسافر باشد. زمانی که آن آقا از جلوی چشمهای آنها رد می شود به یکباره به قلب حاج سیدمهدی الهام می شود شاید این آقا... حاج سیدمهدی از ورزشکاران باستانی کار و آدمی ورزیده و چالاک بود. او با عجله از مغازه اش بیرون می آید و به دنبال آن آقا راه می افتد. اما هر چه به این طرف و آن طرف نظر می افکند هیچ اثری از وی پیدا نمی کند. او با عجله و شتاب و با حسرت و پریشان حالی قسمتهایی از بازار را زیر و رو می کند اما هیچ ردی از آن آقا نمی یابد. بعد از لحظاتی بی اختیار به یاد آقا سیدکریم پینه دوز می افتد، به دلش می افتد شاید نشانی از آن آقای بزرگوار در جلوی مغازه آقا سیدکریم پیدا کند. با عجله به نزد آقا سیدکریم می رود و آنچه را دیده و احساس کرده است برای او بیان می کند و از آقا سیدکریم خواهش و تمنا می کند تا او نیز لب به سخن باز کند و هر آنچه می داند به او بگوید. حاج سیدمهدی خرازی، از اولاد حضرت زهرا علیها السلام و از سادات باتقوا و و راز نگهدار و از تربیت شده ها و از دوستان خاص آقا شیخ مرتضی زاهد بود. با توجه به خصوصیات ایشان ، آقا سیدکریم پینه دوز لب باز می کند که: آری! آن آقای بزرگوار همان آقا و مولای ما حضرت بقیة الله الاعظم حجت ابن الحسن العسکری علیه السلام بوده ‌است و تا چند لحظه قبل در اینجا تشریف فرما بوده ‌است. حاج سیدمهدی خرازی نقل می کرد: راستش من بعد از ملاقات با آقا سیدکریم، همچنان در یک حیرانی و سردرگمی بودم تا اینکه یکی دو شب بعد، در عالم خواب دیدم آن آقای بزرگوار با همان سیمایی که در بیداری دیده بودم در کنار آقا سیدکریم پینه دوز ایستاده اند و سپس سروش غیبی به صدا درآمد که این آقا، حضرت بقیة الله الاعظم حجة ابن الحسن العسکری (عج الله تعالی فرجه الشریف) است. و با این خواب یک اطمینان قلبی خاصی نسبت به این امر در من پیدا شد. @shia5t
🔹هلاک شد کسی که در امر آخرت خویش ارشاد کننده ای ندارد عبد صالح خدا مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی به بنده ( احمد شهامت پور ) فرمودند: روزی در معیّت آقا شیخ مرتضی زاهد به محضر آیت اللَّه بروجردی رسیدیم. پس از تعارفات معمولی در حالی که معظم له احترام خاصی نسبت به مرحوم شیخ قائل بود ، مرحوم آقا شیخ مرتضی با کسب اجازه از حضرت آیت اللَّه حدیثی را بعد از آنکه استخاره نمودند در محضر ایشان قرائت نمودند بدین مضمون: «هلک من لیس له حکیم یرشده و ذل من لیس له سفیه یعضده؛هلاک شد کسی که در امر آخرت خویش ارشاد کننده ای ندارد و سفیهی که او را در امر دنیا کمک نماید». اشاره به اینکه حضرت آیت اللَّه حتی شما که در این مقام و منزلت هستید احتیاج به ارشاد و هدایت مافوق خود دارید چرا که وَفَوْقَ کُلِ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ 📚خاطراتی از صالحان @erfanvaakhlagh
📚خاطراتی از صالحان نوشته احمد شهامت پور @kotob113
📌برای دسترسی به کتاب "خاطراتی از صالحان" ؛ به صورت پی دی اف و فرمت های مختلف دیگر ، می توانید به لینک زیر مراجعه فرمایید : ghbook.ir/index.php?option=com_dbook&task=viewbook&book_id=866&Itemid=167&lang=fa این کتاب در بردارنده حکایات و خاطراتی از صالحان و عارفان می باشد که در پنج بخش تدوین شده است. بخش اول این کتاب شامل: خاطراتی از صالحان؛ عارفانی چون شیخ مرتضی زاهد، مرحوم هادی مقدس، مرحوم فخر تهرانی، سید مهدی خرازی، آیت الله سید محمد رضا بروجردی، شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی، میرزا مهدی اصفهانی،سید کریم کفاش، سید رضا دربندی، ملاقاسم رشتی، میرزای قمی و علامه مجلسی. @kotob113
معرفی عبد صالح خدا و عاشق و دلباخته ی امام زمان حاج ملا اقا جان زنجانی ، شهر : 🔻حاج ملا اقا جان از اولیا الهی و از عاشقان امام زمان عج بودند... محمود عتیق معروف به حاج‌ملاآقاجان زنجانی در سال ۱۲۵۲ هجری شمسی به دنیا آمد و در سال ۱۳۳۵ هجری شمسی در گذشت. مزار ایشان در حال حاضر ، تبدیل به زیارتگاهی معروف در زنجان شده است . ایشان از علمای بزرگ شهر زنجان بودند. او در روستای آق‌کند از توابع زنجان به دنیا آمد. وی علوم دینی را در مدرسهٔ «سید» زنجان آغاز کرد. نزد علمای بزرگی تلمذ کرد، چون فیاض دیزجی و آخوند ملا قربانعلی زنجانی. در همان دوره بود که شروع به تهذیب نفس کرد. ارادتش به اهل‌بیت مثال‌زدنی بود و از جمله بنده‌های به واقع مخلص و مجاهد خدا بود. 🔻خیلی از بزرگان عرفان، دیدار با ملا آقا جان را از نقاط عطف و تأثیرگذار زندگی‌شان می‌دانستند، بزرگانی چون شیخ جعفر مجتهدی. بعضی از علمای بزرگ، مثل حاج حسن مصطفوی، ایت الله سید موسی شبیری زنجانی، علامه طباطبایی و علامه مهدی دشیری به علم و دانش او اعتراف کرده بودند و او را از نوابغ زمان خود به‌شمار می‌آوردند. او در سال ۱۳۳۵هجری شمسی از دنیا رفت مقبره وی در قبرستان پائین شهر زنجان می‌باشد. 🔹طی‌الارض ملاآقاجان زنجانی دکتر عزیزه عتیق یکی از نوادگان مرحوم ملا آقاجان زنجانی می‌گوید: در یادداشت‌های آن حضرت وجود دارد که روزی در جمعی از شاگردان خود نشته بودند، که ناگهان خبر مهمی از غیب بر ایشان آمد، برخواسته و پس از عذرخواهی مجلس را ترک کردند.» عده‌ای از خواص که متوجه شدند این امر عادی نبود، دلیل را پرسیدند و مرحوم گفت: یکی از علمای اهل نجف وفات کرده بودند که نماز او به من محول شده بود، رفتم و نماز او را خواندم و برگشتم، جمعیت زیادی هم برای تشییع جنازه آمده بودند! یکی از شاگردان مرحوم حاج ملا آقا جان نقل می کند: در مسافرتی که با ایشان به زیارت ائمه عراق ( علیهم السلام) مشرف شده بودم یک روز در نجف به من گفت: بیا برویم بصره که در آنجا مسجدی است باید در آن دو رکعت نماز بخوانیم. من چون در آن روز نمی دانستم بصره با نجف چقدر فاصله دارد، فکر می کردم بصره هم مانند کوفه است که نهایت یک فرسخ بیشتر فاصله ندارد، لذا گفتم: برویم. با هم حرکت کردیم چند قدمی از شهر نجف بیشتر بیرون نرفته بودیم که وارد بصره شدیم در آنجا به مسجدی رفتیم و دو رکعت نماز خواندیم و بیرون آمدیم باز به همان ترتیب چند قدمی که از بصره بیرون آمدیم وارد نجف شدیم. من بعدها که فهمیدم بصره با نجف فاصله زیادی دارد به بصره رفتم تا ببینم آن مسجد در بصره است و آیا آن شهری که دیده ام حقیقتا" بصره بوده است، یا خیر؟ با کمال تعجب دیدم بدون کم و زیاد و با جمیع خصوصیات، بصره همان بصره و مسجد هم همان مسجد است. 🔹تشرف به خدمت حضرت ولی عصر (عج) حاج آقای مظفری نقل می کنند: روزی من از مرحوم حاج ملا آقا جان سؤال کردم که آیا شما در این تازگی خدمت حضرت بقیه الله ( روحی و ارواح العالمین له الفداء ) رسیده اید؟ گفت: بله، چند روز قبل که خدمت آن حضرت رسیدم دیدم با روی بشاشی این جمله را می گویند: «منم که شرق دو عالم و غرب دست من است» و به روی من تبسم می کنند. من هم در جواب، در حالی که اشک شوق می ریختم و به پای مقدسش برای بوسه زدن می افتادم گفتم: منم که دیده به دیدار دوست کردم باز/ چه شکر گویمت ای کار ساز بنده نواز» 🔹نظرات اخلاقی حاج اقاجان زنجانی او معتقد بود همانگونه که خدا هیچ چیز را بدون اسبابش خلق نمی‌کند همچنین ماسوی الله را هم بوسیله نور پاک محمد و آل محمد خلق کرده است . او می گفت انسان نسبت به فرزندان پیغمبر باید عشق بورزد و حتی غیر معصومین آنها را هم به خاطر پیامبر اکرم باید دوست داشته باشداو میگفت هرکجا امامزاده ای باشد ولو اصل و نسبش را ندانی و یا اصلاً کسی از امامزاده ها در آن محل دفن نشده باشد زیارت کن زیرا اولاً آن محل بنام فرزند پیامبر ساخته و معرفی شده و ثانیاً ما روح امامزاده را زیارت میکنیم حال میخواهد بدنش آنجا دفن شده و از بین رفته باشد یا به کلی دفن نشده باشد فرقی نمی‌کند. او میگفت برای اینکه روضه خوان دچار قساوت قلب نشود باید اول: در وقت مطالعه مقتل با وضو باشد و آنرا عبادت بداند . دوم: خود را در محیطی که مقتل بیان کرده تصور کند و مصیبت را لمس و احساس نماید. سوم : به هر نحو ممکن هنگام مطالعه مقتل اشک بریزد تا مانع قساوتش شود. 📚معرفی کتابی در مورد ایشان : کتاب حیات روح ، ناگفته هایی از زبان علما و عرفا در شرح زندگی عاشق دلباخته امام زمان(ع) حاج ملا آقاجان زنجانی ، در شرح حال حاج ملا اقا جان، به چاپ رسیده است ؛ علاقمندان به کسب اطلاعات بیشتر در مورد ایشان ، میتوانند به این کتاب مراجعه فرمایند. @shia5t
دلباخته امام زمان عج حاج ملا آقاجان زنجانی @shia5t
آرامگاه شیخ محمود عتیق ( حاج ملا اقا جان زنجانی ) در قبرستان پائین زنجان @shia5t
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻صحبت های فرزند حاج ملا اقا جان ، در مورد دیدار با پدرشان ، بعد از فوت پدرشان و واسطه ی خیر شدن حاج ملا اقا جان ، حتی بعد از فوتشان... @shia5t
🔹ارتباط با اولیای الهی که از دنیا رفته اند. بعضی از اولیای الهی وقتی در دنیا بودند، نیازهای مردم را روا می‌کردند و مشکلات آنها را به اذن الهی مرتفع می‌کردند . هنگامی که از دنیا رفتند ، برخی آنان را در عالم رؤیا دیده‌اند که می فرمایند:"دست ما الآن بازتر است ما در دنيا محذوراتي داشتيم" 📚 سیره تربیتی انبیا / دفتر دوم حضرت ادریس(ع) / محمدرضا عابدینی @shia5t
معرفی آیت الله سید کاظم لواسانی ، شهر : قسمت اول : عالم ربانی آیت الله سید کاظم لواسانی در سال ۱۳۱۶ در بیروت متولد شدند. پدر ایشان مرحوم سید میرزا حسن لواسانی از علمای بزرگ و برجسته بودند... ♦️گوشه ای از زندگینامه ی ایت الله لواسانی ، برگرفته از مصاحبه شبستان با شیخ اکبر سفاری –کسی که بیست سالی است معتمد و به نوعی پیشکارایشان بود– 🔹اساتید ایشان چه کسانی بودند؟ درس تفسیر را نزد آیت الله خوانساری خواندند. از درس آقایان مدرسی، مجتهدی، علامه محمد حسین طهرانی نیز استفاده کردند. 🔸استخاره های بی نظیر ایشان از فضایل ایشان استخاره های بی نظیرشان بود. بنده بدون استثناء، اثرات استخاره شان را دیدم و چند باری که به آنها توجهی نکردم سخت دچار مشکل شدم. 🔹مهم ترین ویژگی شخصیتی حاج آقا چه بود؟ زهد و تقوای ایشان زبانزد خاص و عام بود. اصلا همه، حاج آقا را با این صفت می شناختند. نیمه های شب از خواب بیدار می شدند و تا طلوع آفتاب مشغول عبادت بودند. حتی زمانی که دچار مشکل جسمانی بودند این عبادت و راز و نیاز ترک نشد 🔸چه شد دیگر به مسجد بازار نرفتند؟ به حاج آقا اطلاع دادند مسجدی در بازار غریب مانده و به این دلیل که ایشان بسیار از غربت مساجد ناراحت می شد تصمیم گرفت به اون مسجد بروند. چندوقتی که گذشت هدایایی به حاج آقا می دادند که چند باری گرفتند و به سرعت در اختیار مستحقین رساندند. این هدایا که ادامه داشت ترسیدند حضورشان در آن مسجد که لله بود بشود للمال. بنابراین تصمیم گرفتند دیگر نروند. یعنی حاج آقا هیچ گونه پولی برای نماز خواندن در مسجد نمی گرفتند؟ به شدت از آخوندهای پولی متنفر بودند و این مطلب را بارها تکرار می کردند. بعد از اتمام حضورشان در مسجد بازار، به ایشان گفتیم در مسجد امام زاده یحیی، تنها نماز مغرب و عشا به جماعت برگزار میشه. به محض اطلاع از این موضوع گفتند از آغاز ماه مبارک رمضان سایر نمازها را می خوانند. پس از اتمام ماه مبارک از ایشان تقاضا کردیم که در بقیه ایام سال نیز نماز بخوانند که پذیرفتند. کمتر عالمی را در این منطقه میشناسم که سه وعده نماز را به جماعت بخوانند. حاج آقای لواسانی از موقوفاتی که وقف عالم مسجد بود استفاده می کردند؟ به هیچ وجه. دو منزل در محله امامزاده یحیی است که به طور خاص وقف عالم مسجد است اما حاج آقا از آنها استفاده نمیکرد. اگر زمانی به ایشان هدیه ای می دادند سریعاً آن را به اهلش میرساندند. پس مخارج شخصی ایشان از کجا بود؟ پولی از طرف حوزه به حسابشان واریز میشد. آن حساب دست بنده بود و بارها و بارها حاج آقا بلافاصله پس از اطلاع از واریز پولی از طرف حوزه میگفتند آن را برداشت کنیم و طولی نمیکشید که آن مقدار اندک را نیز بین مستحقین پخش میکردند. مواردی شده بود که دستور دادند نیمه های شب پول را از عابر بانک بگیریم و بلافاصله آنرا به اهلشون میرسوند. ایشان مدام می گفت میترسم بمیریم و در قیامت بابت پولی که از من به جای مانده، سوال شوم. وجوهات نیز خیلی دست ایشان نمی ماند. 🔹 از روزهای پایانیایشان بگویید؟ شب تولد امام جواد (ع) در سال ۱۳۸۶ سکته کردند و نیمی از بدن فلج شد. این مشکل در کنار بیماری قند و فشار خون، کم کم موجب خانه نشین شدن حاج آقا شد. در این سال ها به هیچ وجه دست از مطالعه و عبادت های بسیار نکشیدند و هفته ای دو یا سه جلسه درس برای طلبه ها داشتند و نماز جماعت نیز برگزار میشد. سرانجام در ۲۸ آذر ۱۳۹۲ که مصادف بود با شب هفت امام حسین (ع) اوضاع جسمی شان وخیم شد و با وجود تلاش پزشکان بیمارستان بازرگانان، دار فانی راوداع گفتند. پیکر ایشان در حرم امزاده یحیی دفن است. حاج آقا اصلا دوست نداشت اطرافیان برای پیدا کردن محل دفنشان به زحمت بیفتند به همین دلیل میگفتند اگه لازم شد بنده را در منزل دفن کنید. البته یک بار به طور خصوصی به بنده فرمودند که در صورت امکان و نداشتن زحمت، تمایل دارند در حرم امامزاده یحیی دفن شوند. که خدا را شکر همین طور شد. @shia5t
معرفی آیت الله سید کاظم لواسانی ، شهر : قسمت دوم : ♦️برخی از خصوصیات اخلاقی ایشان به نقل از فرزند ایشان سید ابراهیم لواسانی : ایشان در تمام ساعات شبانه روز درب منزلشان به روی مردم و گرفتاران باز بودو هرگز کسی را رد نمی کردند و هرکس هر سوال شرعی و یا مشکل روحی و یا عرفانی و سلوکی داشت به لطف خدا حل می کردند و فقط عصرهای جمعه باکسی ملاقات نداشته بر بالای پشت بام می رفتند و مشغول رازو نیاز و ناله به درگاه الهی می شدند. امکان نداشت در هیچ شرائطی نماز شبشان ترک شود و همچنین امکان نداشت کسی بتواند در حضورشان گناه و بالاخص غیبتی بکند... ایشان شرط رضایت خود از اولادشان را رضایت خدا و امام زمان(عج)قرار داده بودند. مدتها در بیابانهای لواسان رفته مشغول ذکر و توجه به درگاه خدا میشدند و امام جمعه لواسان می گفت: مگر این آقا چه کرده که اینطور این مردم اورا قبول داشته تقدیس می کنند. ایشان بااینکه یک عمر در آنجا رفت و آمد داشتند، حتی یک متر زمین از آنان قبول نکرده و اگر چیزی به دستشان می رسید تاآخر بذل می کردند... آیت الله تقوی شیرازی ، با بنده (فرزند آیت الله سید کاظم لواسانی) تماس گرفتند و از من گله کردند که چرا خبر رحلتشان را به ایشان ندادم؛ من عرض کردم خود ایشان سفارش اکید کردند که کسی را به زحمت نینداخته در جایی مثل روزنامه ها و.. اعلام نکنید و این اعلامها اختصاص به ائمه (ع) دارد. و حاج اقای تقوی فرمودند: من در قم هم حجره ایشان بودم و در آنجا فهمیدم که سیم دل ایشان وصل ست و مشکلی داشتم که ایشان حل نمود. @shia5t
معرفی مرحوم حاج محسن عسکری ، شهر : 1️⃣قسمت اول : 💢حاج محسن عسکری ، از دلسوختگان و دلدادگان حسینی بودند که عمر خویش را در مدح و رثای اهل بیت علیهم السلام خصوصا سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام سپری نمودند.علاوه بر مداحی، منش و نوع ارتباط قلبی او با حضرت سید الشهدا نیز زبان زد خاص و عام بود. 🔆این پیر غلام و شاعر اهل بیت (ع) که چهره نام‌آشنای هیئتی‌ها بود، سالیان زیادی در محافل و مجالس اهل‌بیت (ع) مداحی می‌کرد و در محضر بزرگانی همچون آیت‌الله بهجت و آیت‌الله حق‌شناس روضه می‌خواند. 🍁تاجرزاده‌ای که با عنایت حضرت زهرا (س) روضه‌خوان شد اهالی هیئت و منبر دهه ۴۰ و ۵۰ تهران، خوب به یاد دارند جوان تُرکی را که از تبریز به تهران آمده و در آغاز راه مداحی و مرثیه‌سرایی، همدم «حاج اکبر ناظم» شده بود. «حاج محسن عسگری» متولد تبریز و نوه «جاج مهدی» هیئت‌دار معروف و تاجرزاده صاحب نام تبریزی بود که آرزو داشت تنها نوه‌اش خادم مجلس امام حسین (ع) شود. به همین دلیل به بهانه پخش قند و چای و مشارکت در کارهای هیئت پای محسن نوجوان را به مجلس سیدالشهدا (ع) باز کرد. حاج محسن خود در این باره می گوید : «بعد از مدتی به اعتبار پدربزرگم و دلسوزی بزرگ‌ترهای هیأت، یواش یواش مرا با دادن قند و کارهای کوچک در کارهای هیأت مشارکت دادند. از همان دوران کودکی علاقه زیادی به ادبیات و به خصوص حفظ اشعار مذهبی داشتم. کافی بود مداحی یک بار شعری را بخواند تا بلافاصله آن را حفظ کنم. حتی بعضی وقت‌ها اشتباهات آن‌ها را می‌گرفتم یا وقتی هنگام مداحی یکی از مداحان شعری را فراموش می‌کرد من در بین جمعیت ادامه شعر را زمزمه می‌کردم تا یادش بیاید و بخواند.» حاج محسن مادرش را در کودکی از دست داد و همین فراق، پای او را به مجالس روضه باز کرد تا به قول خودش «به امام حسین (ع) و هیئت پناه ببرد» معتقد بود نوکر و مداح امام حسین (ع) باید تحصیلکرده و با سواد باشد و از این رو تلاش کرد تحصیلات خود را ادامه دهد. علاقه فراوانی به ادبیات و شعر داشت. از آنجایی که در تبریز فرصت تحصیل در این رشته را نداشت، تحصیلات خود را در رشته کشاورزی ادامه داد اما ادبیات و شاعری را رها نکرد و سال‌ها نزد استاد «ذهنی زاده» از بزرگان تبریز شاگردی کرد. 🔻این مداح آذربایجانی سال ۴۵ به تهران آمد و همان اوایل حضورش در تهران با «حاج اکبر ناظم» آشنا شد و مدت‌های زیادی از محضر این مرثیه‌خوان اباعبدالله (ع) بهره برد. با وجود آنکه به مرثیه‌خوانی علاقه داشت اما خودش هم می‌دانست صدای گیرایی ندارد از این رو به حضرت زهرا (س) متوسل شد و از ایشان استمداد طلبید تا عنایتی کنند و الحق هم که حضرت پاسخ این توسل را به نیکی عنایت کردند. حاج محسن که به نوعی صاحب سبک دکلمه‌خوانی در مجالس روضه سیدالشهدا (ع) است، از آغاز روی آوردن به این سبک را این‌طور تعریف می‌کند: «بعد از این توسل بر حسب اتفاق در جلسه شعری که آقای ذهنی‌زاده از شعرای خوب تبریز داشت شرکت کردم. تصادفا در جلسه‌ای ایشان سرماخوردگی عجیبی داشت. به ایشان پیشنهاد کردند که بخوان، گفت مریض هستم و نمی‌خوانم. گفتند یک چهار خطی بخوان. ایشان شروع کرد با اینکه سینه‌اش خیلی خراب بود کلمه کلمه یک رباعی خواند، مثلاً یک کمی رباعی می‌خواند و سرفه می‌کرد. با آن حال خواند و مجلس تقریباً گرفت. آنجا پیش خودم گفتم که این می‌تواند نوعی سبک باشد. چرا من اینجوری نخوانم. حالا که صدا ندارم.» و اینگونه بود که دکلمه‌خوانی در هیئات مذهبی رواج یافت و بسیاری از مرثیه‌سرایان تلاش کردند این سبک حاج محسن عسگری را به مجالس خود بیاورند. 🍃یاد گرفتن راه و رسم عاشقی و ادب نوکری در آستان حسینی ، از رسول تُرک بیشتر مداحان قدیمی و جوانان نسل امروز «رسول ترک» را با روایت‌های حاج «محسن عسکری» می‌شناسند. حتی تنها کتابی که زندگینامه حاج رسول است با راهنمایی‌ها و صحبت‌های او گردآوردی شده است. البته این به آن معنا نیست که حاج محسن را با رسول ترک می‌شناسند، بلکه سینه این پیرغلام اهل‌بیت (ع) لبریز رازهایی از زندگی افرادی است که زندگی خودش در محوریت نخست قرار دارد. حاج محسن عسکری از روزهای جوانی‌اش که به تهران آمد و گذرش به هیأت آذربایجانی ها افتاد تا وقتی با «رسول ترک» آشنا شد و با دیدن گریه‌ها و عشق‌ورزی خالصانه‌اش به اباعبدالله (ع)، رسم عاشقی را آموخت تا روضه‌خوانی در محضر بزرگانی از جمله «آیت‌الله بهجت» و «آیت‌الله حق‌شناس» «علامه امینی» تلاش کرد ادب نوکری را به جا بیاورد و معتقد بود «حالا که حضرت حسین (ع) آنها را به نوکری خود قبول کرده، همه مداحان و هیئتی‌ها باید این قبولی را مراعات کنند. دستگاه امام حسین (ع) خیلی بالاتر از این‌هاست. این جایش خیلی قابل تأمل است که دعوت شدیم ولی کاری کنیم اسم‌مان را قلم نزنند. دفعات بعد از قلم نیفتیم و همیشگی باشیم.» @shia5t
معرفی مرحوم حاج محسن عسکری ، شهر : 2️⃣قسمت دوم : 🌿بزرگترین رویداد زندگی مرحوم حاج محسن عسکری از زبان خودش «وقتی به تهران آمدم، یک روز در حالی که خیلی خسته شده بودم در خیابان‌های تهران از این طرف به آن طرف می‌رفتم و راه را گم کرده بودم. گذرم به هیأت آذریبایجانی ها افتاد. آنجا بود که با حاج رسول آشنا شدم و رسم عاشقی را آموختم. او یکی از عاشقان و شیفتگان حسینی و واقعاً دیوانه امام حسین علیه السلام بود. وقتی او به گریه می‌افتاد، انگار چهره‌اش و شکل صورت او را به دیوانگی و عاشقی امام حسین علیه السلام نقش می‌بستند.» «اگر گاهی کسی او را به‌طور مثال در روزهای تاسوعا و عاشورا می‌دید که با مشت بر سرش می‌زد برایش زننده نبود. او هر کاری را که در عزاداری‌ها انجام می‌داد، برای کوچک و بزرگ و زن و مرد و پیر و جوان گریه‌آور بود؛ حتی اگر کسی تا آن موقع برای امام حسین علیه السلام اشکی نریخته بود، زمانی که حاج رسول را در حال گریه و ناله می‌دید به گریه می‌افتاد.» ــــــ همه افرادی که مثل حاج محسن ضجه‌ها و حالت‌های عاشقانه رسول ترک را دیده‌اند به‌محض شنیدن نام او به یاد آقا و مولای رسول ترک، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام می‌افتند. حاج محسن با یادآوری نام دوستش در حالی که حس عجیبی در وجودش می‌نشیند، می‌خواند: «عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست/ تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست/ اجزای وجودم همگی دوست گرفت/ نامی است ز من بر من و باقی همه اوست» 🌱به حرف‌ها توجه نکن این پیرغلام اهل‌بیت علیه السلام با بیان اینکه اگر چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن باشد آنچه در مجالس امام حسین علیه السلام هست همه معادلات زندگی افراد را تغییر می‌دهد و سامان می‌دهد صدایش به لرزه می‌افتد و می‌گوید: «خوب یادم می‌آید یکی از افرادی که در زمان طاغوت همیشه به هیأت می‌آمد، سرهنگ آقا صفی بود. با اینکه همیشه لباس‌های مرتب و به روز تن می‌کرد، ولی با لباس فرم به مجالس روزهای جمعه می‌آمد. خیلی دوست داشتم دلیلش را بدانم اما جرأت نمی‌کردم بپرسم. زمانی خیلی بار انتقادات از ایراد گرفتن شاعران و مداحان هیأت‌های تبریز روی من بود. یک روز سرهنگ جلوی مرا گرفت و گفت: می‌دانی چرا من با این لباس نظامی و رسمی به هیأت امام حسین علیه السلام می‌آیم؟ من که مدت‌ها این سؤال در سرم بود، گفتم: بفرمائید چرا؟ دستش را بر شانه گذاشت و گفت: به این دلیل که همه بدانند در دستگاه امام حسین علیه السلام اگر سرهنگ هم باشی سربازی بیش نیستی و باید نوکری کنی. بارها دیده‌ای که من با این لباس، دیگ غذا را جابه‌جا می‌کنم. حتی کفشداری هیأت را می‌کنم. می‌دانی چقدر بابت این کارهایم مرا از طرف ارتش بازخواست کرده‌اند؟ شاید به‌اندازه موهای سرت؛ ولی باور کن هر بار دستشان به گرد پایم هم نمی‌رسد. چون به اهل‌بیت علیه السلام چسبیده‌ام. اگر دستت می‌اندازند که ایرادشان را می‌گیری تا مجلس امام حسین علیه السلام پربار شود غصه نخور؛ برو مداح شو و خودت بخوان. درس‌ات را بخوان. چه عیبی دارد در دستگاه امام حسین علیه السلام مهندسی نوکر باشد.» 🍀وقتی مداح شدم وقتی انسان در مسیر درست حرکت کند به‌جایی می‌رسد که چاره‌ای جز تسلیم شدن ندارد. این پیرغلام اهل‌بیت علیه السلام در حالی‌ که دستانش را به نشانه تسلیم بالا می‌برد، می‌گوید: «اینجا بود که تصمیم گرفتم مداحی را شروع کنم و تحصیلاتم را تا جایی که می‌توانم ادامه دهم. اوایل که شروع به خواندن کردم، صدایم گیرایی نداشت. مجلس خراب‌کن بودم. یک روز یکی از کفش جفت‌کن‌های هیأت به من گفت: فلانی تو مجلس را خراب می‌کنی؛ از این هفته دیگر خودت نیا. چون همه به من می‌گویند که بگو این آقا دیگر نیاید. آن موقع از شنیدن این حرف خیلی ناراحت شدم و دلم شکست. در آن حال به حضرت زهرا (س) متوسل شدم تا عنایتی کنند.» حاج محسن نرم نرم ادامه می‌دهد: «آقای ذهنی‌زاده از شاعران خوب تبریز در جلسه ما می‌خواند. یک روز که ایشان سرماخوردگی عجیبی داشت به ایشان پیشنهاد کردند که بخواند. گفت که مریض است و نمی‌تواند بخواند. گفتند یک چهار خطی بخواند. ایشان با همان حال بیمار و میان سرفه‌هایش خواند. مجلس تقریباً گرفت. آنجا بود که با خودم گفتم این می‌تواند نوعی سبک باشد. چرا من این‌جوری نخوانم. حالا که صدا ندارم. الآن خیلی افراد هستند که عین من می‌خوانند. بعد از اینکه من این‌طوری خواندم، این‌جور خواندن باب شد.» حاج محسن می‌گوید که قریب به ۵۰ سال در هیأت‌های فارسی‌زبان مثل «فاطمیون» و «بنی‌فاطمه» می‌خواند: «دکلمه‌خوانی در قدیم نبود؛ بیشتر شاعران برای محافل خودشان، دکلمه و با صدا می‌خواندند. یکی از ویژگی‌های خواندن در بین فارس‌ها و آذری‌زبان‌ها صداست.» @shia5t