32 جامع الکلیات -بیان ششم -نکات ۵٣ تا ۵۸ توحید از دریچه نفس -دوام حیات بدن به نفس -حضور کامل وتمام نفس به خودش -ظهورش به قوا.mp3
30.28M
🔸 جلسه ٣٢
📌 شرح #جامع_الکلیات
🔻بیان ششم
- نکات ۵٣ تا ۵٨ از کتاب «توحید از دریچه انسان شناسی»
۵٣ - علت دوام حیات بدن
۵۴ - حضور یکسان و کامل نفس در قوا و بدن
۵۵ - حضور اطلاقی و تمام نفس در قوا و بدن
۵۶ - «حضورِ» نفس به خودش است، و «ظهورِ» نفس به قوا و بدنش است
۵٧ - دو نوع حضور و ظهور برای نفس
۵٨ - تجرد و حضور
- محدوده درس: تا آخر صفحه ١١٣
🔸
🔸مستندات مورد اشاره جلسه ٣٢👇
🌐 eitaa.com/shia_erfan/1339
🔸
✅ کانال عرفان شیعی
🔸 @Shia_erfan
🔸 کتاب توحید از دریچه انسان شناسی
🔻 اثر استاد مهدی خدابنده
https://mehrabanketab.ir/cms/mehr_one.jsp?ct=توحید%20%از%20%دریچه%20%انسان%20%شناسی&id=2474
🌐 PDF: eitaa.com/shia_erfan/1342
🔸
🔸 کتاب توحید از دریچه انسان شناسی، ص۴۹ تا ۵٧
🔻 نکات شماره ۵٣ تا ۵٨ :
🔸
🔻53- نفس تعلّق تدبيري واستكمالي به بدن دارد. يعني از طريق توّجه به بدن آن را تدبير ميكند. و خودش هم به كمال مناسب نوع خودش ميرسد، توجّه و تدبير دائم نفس نسبت به بدن باعث حيات و نشاط و بقاء بدن شده است. دائم بدن از مقام تدبير نفس مديّريت همهجانبه ميشود. حضرت حق هم متناسب با آن علم همهجانبه خود، دائم عالم را تدبير و مديّريت ميكند. كه، لازمة تدبير دائم ايجاد دائم عالم است. و آيه كريمه «بديع السّموات و الارض» هم اشاره به اين خلقت و تدبير دائمي دارد. و اين تدبير دائم نشانهاش حيات و نشاط مستمر عالم هستي است.
🔸
🔻 54- نفس در تمام اعضاء و جوارح داخلي و خارجي حضور دارد. و اين حضور هم همهجا يكسان و يك اندازه است. به همان اندازه كه نفس در چشم حضور دارد. در گوش هم حضور دارد. و تعدّد اعضاء مانع و مزاحم حضور او نميشوند. و از طرفي حضور او را هم محدود نميكنند. نميتوان به نقطهاي اشاره كرد كه نفس آنجا نباشد. نشانه حضور او در همه بدن نمايان است
پس بدن مانع حضور و نفوذ من نميشود. نفس با حضور در بدن، ويژگيهاي خودرا نشان ميدهد
با تعمّق در اين قاعده كليدي ميتوان دريافت. كه حق هم در تمام عوالم و مظاهر حضور دارد. و به دليل مجرّدبودن، نافذ وجاري در مظاهر است. موجودات مادّي نميتوانند به جهت مادّي بودن حضور او را محدود كنند. و يا مانع اصل حضور او شوند. همانطوركه تعدّد مظاهر، مانع حضور ذات حق نيست. حق همه جا قاهرانه حضور دارد و مخلوق نميتواند حضور حق را سلب كند. و اين حضور در ظاهر عالم و باطن عالم و حاشيه و متن عالم يكنواخت و به يك اندازه است. و فهم اين نكته و اصل باب مهمي در فهم بقيّة قواعد توحيدي است.
🔸
🔻 55- نفس علاوه بر اينكه در تمام بدن حضور دارد. چون مجرّد و بسيط است با تمام ذات هم همهجا حضور يكسان دارد. يعني؛ همه نفس همه جاي بدن هست. مجرّد را نميتوان تكهتكه كرد. و براي آن جزء قائل شد، تا اينكه بگوئيم هر جزئي از آن در يك گوشه واقع است
پس اين حضور اطلاقي نفس در تمام اعضاء ودر تمام قوا مشهود و عيان است. وقتي نحوه حضور نفس در بدن اطلاقي باشد. حق هم در تمام مظاهرش، باتمام ذات حضور دارد. و نميتوان ذات حق را تجزيه و تفكيك كرد. چون چيزي كه بسيط است، جزء ندارد. لذا قابل تجزّي به اجزاء نيست. در نتيجه هرجا حاضر شود. حضور مطلق دارد. پس حق در عين حضور سعي، حضور اطلاقي دارد
اعتقاد عقلي و قلبي به اين نكته سرّي باعث ميشود. كه، انسان همهجا حق را بتواند مشاهده كند. همهجا او را طلب كند. با تمام هستي خود او را طلب كند. و چون سميع و مجيب است. همهجا طلب و تقاضاي شما را ميشنود. و چون عليم است. همه جا از قلب شما آگاه است. و چون مجيب است. قدرت اجابت تقاضاها و طلبها را دارد. همه جا ميبيند. ميشنود و همهجا پاسخدهنده است.
🔸
🔻 56- نفس با اينكه در همه بدن بهطور يكسان، حضور اطلاقي دارد. اين حضور ذات من بيواسطه است. و به خودش قائم و حاضر است. يعني؛ حضور من در تن نياز به وساطت بدن و قوا و يا عوارض و عامل خارجي ندارد. بلكه هر مجرّد، عين حضور براي خودش است. و در مادّه هم حضور بيواسطه دارد. علاوه بر اينكه نفس در حضورش به تناسب بدني هم نياز ندارد. كوچك و بزرگبودن بدن حضور او را كم و زياد نميكند. زيرا كم و زياد مقدار است. و مقدار واندازه از اوصاف موجود مادي است. پس حضور بيواسطه يعني نفس به خودش حاضر است. نه به قوا.
و از طرفي ظهور نفس به واسطه قوا و بدن است. يعني؛ در تعيّن و تشخّص و تجلّي نياز به واسطههايي چون قوا دارد. با اين حال نفس در هر قوّهاي تمام ذاتاش حاضر است. ولي در هر قوّه به كمالي و صفتي جلوه كرده است. هر قوّه نوعي تشخّص او، نوعي تعيّن اوست. از جهت حضور در هر شأن، حدّي ندارد. همه هستياش بيواسطه در آن شأن حاضر است. ولي از جهت ظهور محدوديّت دارد. قوا نشانه ظهور و تجلّي اوست. نه نشانه حضور.
هر قوهاي صفتي از صفات نفس، كمالي از كمالات نفس، تعيّني از تعيينات نفس است. پس ظهور نفس به قوا ميباشد. يعني؛ ظهور واسطه نياز دارد. ولي وسائط نفس خارج از حريم ذات او نميباشند، شئون خودش هستند.
علاوه بر اين نكته كه ظهور نفس با واسطه است. در ظهور و تجلّي، تناسب هم مطرح است. يعني نفس جلوهاش در قوا به تناسب ذاتي و حدّ وجودياش بستگي دارد. هر اندازه كه وجود داشته باشد، ظهور دارد. لذا ظهورش حدّ دارد.
براساس اين قاعده است كه در بينائي تمام حضور هست. ولي ذات به اندازه مشخّص ميبيند. در شنوائي به اندازه خاص ميشنود. در بقيّه قوا هم همينطور است. علاوه بر اينكه در تمام قوا خودش فعّال و مدّبر است. نه اينكه در يك قوّه خودش حاضر و ظاهر باشد. و در شأن ديگر، حقيقت ديگر مدّبر باشد.
حال اگر به حق هم نظر كنيم ميبينيم. كه او ذاتي است داراي اوصاف نامحدود، حضورش به خود ذات است.
و ريشه حضورش، خودش است. ولي در ظهور، به صفات تجلّي دارد. صفات او تعيّنات اويند. صفات او، تشخّصات او ميباشند. حق در هر صفتي با تمام ذات حضور دارد. ولي هر صفتي از او جلوه و كمالي از اوست. در عوالم هم كه او حضور بيواسطه دارد. ظهور او از خود اوست. ولي به مظهر تجلّي يافته است. خودش علّت حضورش است. خودش علّت ظهوراتش است. خودش علّت فعّال بودناش است. خودش علّت مدّبر بودن است. نتيجه اينكه او حاضر در ظاهر و باطن است. تمام ظواهر و بواطن را يكجا و يكسان احاطه كرده است. تاروپود عالم غير از حضور و ظهور او نيست.
🔸
🔻 57- هر مجرّدي دو نوع حضور و دونوع ظهور دارد. يكي حضور براي خود و يكي حضور براي غير خود يعني؛ هر مجرّد حاضر در ذات (براي خود) و صفات (خود) و افعال (براي غيرخود) ميباشد.
مجرّد عين حضور است. و به بياني تجرّد مساوق و مساوي حضور است. آن كه مجردتر است حاضرتر است. هيج شأني و بعدي از موجود مجرّد براي خودش غائب و مجهول نيست. زيرا مجرّد اجزاء ندارد. كه، يك جزء از جزء ديگر غافل باشد بلكه به جهت بساطت، وجود جمعي و حضور جمعي دارد. همه يك حقيقت مجرّد، يكجا نزد خودش است.
و هر قدر موجود به مادّيت بيشتر نزديك باشد. غيبت و غفلت او بيشتر است. زيرا موجود مادي اجزاء و زوايا و حاشيه و گوشهها دارد. و هر جزئي نزد جزء ديگر حضور ندارد. زيرا هر جزء محدودّيت مكاني از جهت طول و عرض و عمق دارد. و اين عدم حضور هر جزء باعث غفلت همه اجزاء يك مركّب مادي از همديگر ميباشد. لذا موجود مادّي عين غفلت از خود وعين جهل به خود است. البتّه اين قاعده در دستگاه حكمت است.
ولي در عرفان هر موجود را عرفا داراي درك و شعور ميدانند. و موجودات مادّي را داراي علم نازل و محدود، ميدانند.
در هر صورت علم موجود مادّي به اندازه علم موجود مجرّد ظهور ندارد. باتوجّه به اين اصل نفس به جهت مجرّدبودن نحوهاي از حضور را براي خود دارد. و اين حضور است كه باعث علم به خود ميشود. و از طرفي چون بدن و قوا هم نزد نفس حضور جمعي به وحدت دارند. نفس به قوا، هم عالم خواهد بود. پس نفس در مقام تكوين هيچگاه از خود غفلت ندارد. نسيان ندارد، هميشه ميداند كه خودش، خودش است.
نفس براي غير خود هم، به اندازه وسعت خود، حضور اطلاقي دارد. و از طرفي هر مجرّد دو نحوه ظهور دارد. ظهوري براي خود (لنفسه) و ظهوري از خود، در خود (فينفسه، من نفسه) و يك نحوه ظهور و تجلّي براي غير خود (لغيره)، هر مجرّد و بلكه هر موجود اعم از مادّي و مجرّد، منفك از ظهور نيست. وجود مساوق با ظهور است. آنكه وجودش شديدتر است ظاهرتر است. و آنكه وجود ضعيفي دارد. ظهور ضعيفي هم در ارائه كمالات دارد.
اگر به دقّت اين امور را بررسي كنيم. خواهيم فهميد. كه؛ حق هم عين حضور و عين علم به خود و به عالم است. چون همه عالم نزد او به كليّت و بساطت و وحدت قاهره حاضر است. علم به عالم دارد، به طور گسترده، چون تمام وجود حق نزداش حاضر است. لذا حق به هيچ نحو از ذات خود غفلت ندارد. نسيان و فراموشي ندارد. زيرا عين علم است. يكپارچه ادراك خود را ميكند. بر مبناء اين وسعت علم به ذات خود، خطا ندارد. و از طرفي عين ظهور و انكشاف براي ذات خود است. براي خود يك نحوه تجلّي دارد. براي غير خود هم تجلّي دارد. كه همان عالم است.
🔸
🔻 58- هر قدر نفس ناطقه به عالم غيب كه اصل و ريشه آن است. نزديكتر شود. و به عبارتي مجرّدتر شود، و مراتب عالّيه تجرّد را طي كند. حضورش بيشتر و غيبتش از عالم و خود كمتر ميشود. به هر حال تجرّد و حضور مساوي و مساوق ميباشند. آن نفسي كه مجرّدتر است. حاضرتر است. و آنكه حاضرتر است، عالمتر است. بدن و قواي ادراكي هر كدام نحوهاي از حضور را دارند. نفس هم بطور طبيعي مرحلهاي از حضور را دارد. قوا چون غيرمادّياند نسبت به بدن مجرّداند. و لذا حضور كاملتري دارند.
خود قوا نسبت به هم درجه وجودي متفاوت دارند. و به اصطلاح تشكيكياند، به همين خاطر درجات حضور متعدّد دارند. به طوري كه در ميان قواي احساسي قوّه بينائي و شنوائي نسبت به قواي شامه، ذائقه و لامسه درجه بالاتري از تجرّد را دارد. قوّه خيال درجه تجرّد مثالي را دارد. پس نسبت به قواي احساسي حاضرتر است. و لذا علم بيشتري دارد.
قوّه عاقله درجه تجرّد عقلي را دارد. و وجودش نسبت به ادراك خيالي و احساسي كاملتر است. پس حضور قويتر دارد، بنابراين ادراك عقلي كاملتر و همهجانبهتر از ادراك خيالي و حسي است. تا آنجا كه به خودنفس ميرسيم. كه از تمام قواي خود حاضرتر است. زيرا درجه وجودي نفس از قوا بالاتر است. و نفس عليّت نسبت به مجموعهآنها دارد.
پس وجود بالاتر، تجرّد بالاتر و در نتيجه حضور كاملتر وارد. و با حضور كاملتر ادراك قويتر حاصل ميشود. پس هر قدر به ادراك خود نفس بدون واسطه قوا نزديكتر شويم (درك حضوري كه ربط حضوري به معلوم است) علم خالصتر و همه جانبهتر خواهد بود. چون حضور قويتر است.
نتيجه اينكه نفس كه در تمام قواي خود و در تمام بدن خود حضور دارد. از خود آن قوّه در آن قوّه حاضرتر است. پس عالمتر است. به طوري كه به خاطر غلبه حضور روح، حضور قوّه و حضور بدن جايگاه و شأني ندارد. و حضور قوّه در حضور نفس فاني ميشود. حضور قوّهی مغلوب، حضور نفسِ غالبتر از خود ميشود.
پس نفس در تمام قوا حضور يكسان دارد. يعني همهجانبه با تمام وجودش حاضر است. و در هر عضو ودر هر قوّه حاضرتر از آن قوّه است. اين اصل بسيار مهم زيربناي غالب اصول و قواعد حكمي و عرفاني است.
در تطبيق اين قاعده انسانشناسي و زمينهسازي براي معرفت رب ميگوئيم. كه حق عين حضور است. و هيچ نحوه غيبتي از خود ندارد. پس عين تجرّد، عين حضور است. و هنگامي كه عين حضور باشد. عين علم و ادراك است. در نتيجه علمش به خودش تام و نامتناهي خواهد بود. و او از هر موجودي مجرّدتر بلكه فوق تجرّد است. پس در تمام مظاهر حضور دارد.
«و هو معكم اينما كنتم» و به هر جائي شما نظر ميكنيد، وجه او را ميبينيد.
«اَينما تولوا فثم وجه الله» و در هر مظهري از خود آن مظهر حاضرتر است. بلكه از اين بيان لطيفتر، همگي شئون فعلي حقاند. و اين نحوهي حضور حق در عالم است. و آيات قرآن هم به طور متنّوع و با درجات متفاوت و تعابير متعدّد به انحاء حضور الهي در مظاهر اشاره ميكند.
مانند : «نحن اقرب اليه من حبل الوريد» كه تعبير اقرب اشاره به حاضرتر بودن حق نسبت به ما دارد. و در يك آيه ديگر با بيان لطيفتر ميفرمايد «و هو معكم اينما كنتم» ، او با خود شما است. هر جا باشيد.
و باز تعبير را دقيقتر مطرح ميكند. «ان ّ الله يحول بين المرء و قلبه» خداوند ميان قلب شما و خود شما حضور دارد. نه اينكه شئون نفسي ما با نفس فاصله مكاني داشته باشند. زيرا شئون ما با نفس عينيّت و اتّحاد دارند. و در مقام مجرّد مكان و مقدار معنا ندارد.
اين تعبير كنايه از نهايت حضور حق نسبت به شما ميباشد. يعني؛ ما نه تنها از بدن شما به شما نزديكتريم. بلكه از قواي شما به شما (كه اتحاد با شما دارند) كه هيچ نحوه انفكاكي ندارند، نزديكتريم. و از شدّت حضور ما، شما توجّه نداريد.
حق نزد ما حضور كامل دارد. اگر توجّه قلبي به او داشته باشيم. حضور او را حس خواهيم كرد. با حس باطني او را لمس ميكنيم. او به ما نزديكتر از خود ما به خودمان است. و اين يكطرفه است مگر ما سنخيّت با حق پيدا كنيم. و به درجات تجرّد نزديكتر شويم. تا رابطه ما حضوري تر شود. و حضور او را احساس قلبي كنيم. در امور مادّي نزديكيها و دوريها دو طرفه است. يعني؛ وقتي دو شيء را نسبت به هم ميسنجند. هر دو مكاناً از هم دوراند. يا زماناً نسبت به هم فاصله زماني دارند. ولي در امور معنوي رابطه ميتواند نزديكتر و دورتر دو طرفه باشد. و در بعضي مواقع يك طرفه است.
🔸
33 جامع الکلیات -بیان ششم -نکات ۵۹ تا ۶١ و ۶۶ تا ۶۹ توحید از دریچه نفس -ولایت و تجرد -واحد قهار و جامع اضداد -عینیت و غیریت.mp3
36.81M
🔸 جلسه ٣٣
📌 شرح #جامع_الکلیات
🔻بیان ششم
- نکات ۵۹ تا ۶١ و ۶۶ تا ۶۹ از کتاب «توحید از دریچه انسان شناسی»
۵٩ - ولایت و تجرّد
۶۰ - عقل و عاقل و معقول
۶١ - هم رتبه نبودن قوا با نفس
۶۶ - غيرمادي بودن و وحدت
۶۷ - جامعيّت و تجرّد (واحد قهار و جامع اضداد)
۶۸ - عينيّت و غيريّت قوا با نفس
۶٩ - عدم انضمام قوا و بدن به نفس
- محدوده درس: تا آخر صفحه ١١٣
🔸
🔸مستندات مورد اشاره جلسه ٣٣👇
🌐 eitaa.com/shia_erfan/1355
🔸
✅ کانال عرفان شیعی
🔸 @Shia_erfan
🔸 کتاب توحید از دریچه انسان شناسی
🔻 اثر استاد مهدی خدابنده
https://mehrabanketab.ir/cms/mehr_one.jsp?ct=توحید%20%از%20%دریچه%20%انسان%20%شناسی&id=2474
🌐 PDF: eitaa.com/shia_erfan/1342
🔸