eitaa logo
عرفان شیعی | مباحثات علمی
296 دنبال‌کننده
44 عکس
3 ویدیو
41 فایل
﷽ جامع الكليات کتابیست فشرده شامل اهم مسائل عرفان شیعی است که حاصل زحمت ١۵ ساله‌ی بانو سیده ام‌سلمه بیگم نیریزی (دختر آیت الحق قطب الدین نیریزی) می‌باشد. در این کانال، صوت مباحثات علمی، که بصورت هفتگی (دوشنبه ها ٢ظهر) برگزارشده، بارگذاری میشود 🔸 @Salehy
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّـهُ فِي مَواطِنَ كَثِيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ ⚡ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ 🔻خدا در جبهه‌های مختلفی کمکتان کرده است، به‌ویژه در جنگ حُنَین که از کثرتِ نیروهایتان، ذوق‌زده و مغرور شده بودید؛ ولی نه‌تنها آن‌همه نیرو اصلاً به‌دردتان نخورد، بلکه در حملۀ غافلگیرانۀ دشمن، عرصه بر شما تنگ شد. دست‌آخر هم، پشت به دشمن کردید و فرار را بر قرار ترجیح دادید! توبه - ۲۵ www.hadiapp.net/quran-farsi 🔸
31 جامع الکلیات -بیان ششم -نکات ۴۶ تا ۵٢ توحید از دریچه نفس -اطوار و شئون نفس -رابطه نفس وبدن -بساطت وجامعیت و وحدت ذاتی نفس.mp3
31.67M
🔸 جلسه ٣١ 📌 شرح 🔻بیان ششم - نکات ۴۶ تا ۵٢ از کتاب «توحید از دریچه انسان شناسی» ۴۵ -اطوار و شئون نفس ۴۶ -رابطه نفس و بدن ۴٧ -تجرد و بساطت نفس ۴٨ -جامعیت و وحدت ذاتی نفس ۴٩ -بساطت و جامعیت ۵۰ -تعابیر متنوع نفس ۵١ -کثرت طولی و عرضی بدن و قوا در ظهور نفس ۵٢ -کثرت و وحدت قوا - محدوده درس: تا آخر صفحه ١١٣ 🔸 🔸مستندات مورد اشاره جلسه ٣١👇 🌐 eitaa.com/shia_erfan/1320 🔸 ✅ کانال عرفان شیعی 🔸 @Shia_erfan
🔸 و مستندات مطالب مورد اشاره در صوت جلسه ٣١ :
🔸 کتاب توحید از دریچه انسان شناسی 🔻 اثر استاد مهدی خدابنده https://mehrabanketab.ir/cms/mehr_one.jsp?ct=توحید%20%از%20%دریچه%20%انسان%20%شناسی&id=2474 🌐 PDF: eitaa.com/shia_erfan/1238 🔸
🔸 *«اطوار و مراتب حقیقت انسان در بیان ملاصدرا (در اسفار) بعنوان نظر دقیق راسخین در علم»* 🔸 > جلد هشتم >> السفر الرابع فی علم النفس‌ >>> الباب السابع فی نبذ من أحوال النفس الناطقة من حیث نسبتها إلى عالم الطبیعة >>>> فصل (3) فی إیضاح القول فی هذه المسألة المهمة و تعقیب ما ذکروه و هدم ما أصلوه‌ 🔹 📌{الحکمة المتعالیة (با حاشیه علامه طباطبائى)، ج‌8، ص: 346 و 347} 🔻 *الراسخون فی العلم، الجامعون بین النظر و البرهان، و بین الکشف و الوجدان، فعندهم‌ (1)* : ⚡ *إن للنفس شئونا و أطوارا کثیرة و لها مع بساطتها أکوان وجودیة، بعضها قبل الطبیعة، و بعضها مع الطبیعة، و بعضها بعد الطبیعة،* ⚡ *و رأوا أن النفوس الإنسانیة موجودة قبل الأبدان بحسب‌ کمال‌ (2) علتها و سببها و السبب الکامل یلزم المسبب معها، فالنفس موجودة مع سببها لأن سببها کامل الذات تام الإفادة و ما هو کذلک لا ینفک عنه مسببه* ⚡ لکن تصرفها فی البدن موقوف على استعداد مخصوص و شروط معینة و معلوم أن النفس حادثة عند تمام استعداد البدن و باقیة بعد البدن إذا استکملت، و لیس ذلک إلا لأن سببها یبقى أبد الدهر، ⚡ فإذا حصل لک علم یقینی بوجود سببها قبل البدن و علمت معنى السببیة و المسببیة و أن السبب‌ (3) الذاتی هو تمام المسبب و غایته ، *حصل لک علم بکونها موجودة قبل البدن بحسب کمال وجودها و غنائها، و الذی یتوقف على البدن هو بعض نشآتها،* ⚡ و یکون استعداد البدن شرطا لوجود هذه النشأة الدنیة و الطبیعة الکونیة، و هی جهة فقرها و حاجتها و إمکانها و نقصها، لا جهة وجوبها و غنائها و تمامها، ⚡ و لو کان البدن شرطا لکمال هویتها و تمام وجودها کما فی‌ (4) سائر الحیوانات و النباتات کان زوال البدن موجبا لزوالها، کما یلزم أن ینعدم بعدم الآلة و فساد المزاج البدنی تصرف الصانع و عمله المحتاج إلى الآلة کسائر القوى المادیة الداثرة الفاسدة المتجددة الزائلة، ⚡ و البرهان قائم على أن للنفس قوة عقلیة تتصرف فی العقلیات بذاتها لا باستعمال آلة و هی کمالها الذاتی و جهة غنائها عن البدن، و سائر الأجسام فهی بکمالها السببی خارجة عن عالم الأکوان المتجددة. ⚡ *فالحق أن النفس الإنسانیة جسمانیة الحدوث و التصرف، روحانیة البقاء و التعقل‌* ، فتصرفها فی الأجسام جسمانی، و تعقلها لذاتها و ذات جاعلها روحانی، ⚡ و أما العقول المفارقة فهی روحانیة الذات و الفعل جمیعا، و الطبائع جسمانیة الذات و الفعل جمیعا، ⚡ *فلکل من تلک الجواهر «مقام معلوم» بخلاف النفس الإنسانیة و لهذا حکمنا بتطورها فی الأطوار، إذ لیس تصرفها فی البدن کتصرف المفارقات فی الأجسام، لأنها بذاتها مباشرة للتحریک‌ الجزئی و الإدراکات الجزئیة على سبیل الانفعال و الاستکمال لا على وجه الإفاضة و الإبداع.* 🔸===========🔸 🔸 تعلیقه ها: 🔹 تعلیقات مرحوم حاجی ملاهادی سبزواری: 🔻 (1). *کلها ذاتیة* ، ففی مقام طبع، و فی مقام نفس، و فی مقام عقل، و فی مقام فانیة عن هذه کلها باقیة بالله، کما أخبر صاحب مقام «لی مع الله» عن نفسه (صلی الله علیه و آله) فإذا *« قد خلقها الله أطوارا »* 🔻 فإن قلت إنها حادثة ذاتا فی مقام، صدقت 🔻 و إن قلت حادثة تعلقا و أردت بالتعلق وجودها الطبیعی الذاتی لا الإضافة کما مر غیر مرة أن تعلقها بالبدن لیس کتعلق صاحب الدکان بدکانه، صدقت 🔻 و إن قلت إنها قدیمة ذاتا باعتبار العقل النازلة هی منه و أنه تمامها و کمالها- بل باعتبار انقلابها إلى العقل المجرد الذی کل الأزمنة و الزمانیات بالنسبة إلیه کالآن، صدقت 🔻کما أنه بهذا الاعتبار إن قلت إنها باقیة ببقائه بل ببقاء الله، صدقت 🔻 و إن قلت إنها غیر باقیة بل زائلة سیالة باعتبار حرکتها الجوهریة، صدقت 🔻 و إن قلت بهذه الاعتبارات إنها جسمانیة بل جسم، و روحانیة بل روح، صدقت 🔻 *فما أعجب حال هذا المعجون و طائر بوقلمون الذی هو هیکل التوحید و برزخ التکثیر و التفرید* 🔻 و نعم ما قال الشیخ فرید الدین العطار: ⚡ *جزو، کل شد، چون فرو شد جان بجسم‌* ⚡ *کس نسازد زین عجایب‌تر طلسم‌* ⚡ *جسم و جان پاک با هم یار شد* ⚡ *آدمــى اعجـــــوبه‌ی اســـــرار شد* (س ره‌) 🔹 🔻(2). الإضافة بیانیة فإن العلة کمال المعلول. (س ره‌) 🔹 🔻(3). کما قال أرسطاطالیس إن ما هو و لم هو فی کثیر من الأشیاء واحد، و المجردات من ذلک الکثیر فعند إحکامک و إتقانک هذه القواعد لا یبقى لک ریب بکینونة النفس قبل البدن لأن شیئیة الشی‌ء بتمامه لا بنقصه. (س ره‌) 🔸 🔹 تعلیقه علامه طباطبایی(ره): 🔻 (4). لا یخلو عن مساهلة فإن الحیوان بل النبات بناء على الحرکة الجوهریة حالها حال الإنسان من غیر فرق فلا تغفل. (ط مد) 🔸🔸🔸
عرفان شیعی | مباحثات علمی
🔸 خلقت انسان، اطوار و مراتب و طبقات وجودی مترتب بر هم، از ذات تا صفات و افعال، در عوالم عقلی و مثالی
. 🔸 خلقت انسان، اطوار و مراتب و طبقات وجودی مترتب بر هم، از ذات تا صفات و افعال، در عوالم عقلی و مثالی و مادی دارد. 🔸 سوره نوح (آیه ۱۴) ⚡وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا (١٤) سوره انشقاق (آیه ۱۹) ⚡ لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَنْ طَبَقٍ (١٩) 🔸
🔸 کتاب توحید از دریچه انسان شناسی، ص۴٣ تا ۴۹ 🔻 نکات شماره ۴۶ تا ۵٢ : 🔸 🔻 46- مجموعه بدن و قوا به منزله، صور مرآتيه و نفس به منزله مرآت است. اين نمونه‌اي براي تبيين رابطه نفس با بدن است، اگر به اين نكته توجّه كنيم. مي‌بينيم كه بدن و قوا نه داخل نفسند. و نه در نفس حلول كرده‌اند. و نه با نفس متّحداند. و نه بدن و قوا خارج از نفسند. انفصال از نفس هم ندارند. پس بدن و مجموعه قوا نه متّصل و ملحق به نفسند. و نه جدا از نفس بلكه معيّت با نفس دارند. به بيان دقيق نفس، همراه با بدن و قواست. اگر به عالم هم نظر عميق شود. رابطه حق با عالم با ديد توحيدي اين‌گونه مي‌شود. كه، خداوند در عالم حلول نكرده است. و به هيچ وجه با عالم متّحد نيست. و داخل در عالم (به معناي اتصال و الحاق) نيست. و از طرفي خارج از عالم هم نيست. به معناي تفكيك از عالم بلكه حضرت حق با عالم معيّت ظهوري دارد. همواره با عالم است با اين‌كه عالم در رتبه حق نيست. لازمه معيّت يكسان بودن رتبه نيست. عالم هم در حق حلول نمي‌كند، اگر به صور در آينه توجّه كنيم. مي‌بينيم كه صور نه در آينه و نه در خارج آينه‌اند بلكه با آينه‌اند. و از زاويه ديگر صور آينه استقلال ندارند. قائم به ذات خود نيستند. همان‌گونه كه كثرات عالم كه آيات فعلي الهي‌اند. هيچ نحوه استقلالي از هيچ جهتي ندارند. و قائم به ذات الهي‌اند. آينه فقط قدرت ارائه و ظهور دارد. پس همان‌طوركه در تبيين رابطه من با بدن آينه و صور آن دخالت دارد. در طرح رابطه حق با عالم هم مؤثّر است. لذا اگر مرآت بودن نفس و صور مرآتيه (بدن و قوا) را شناختيم. مي‌فهميم كه حق هم مرآت عالم است. و عالم را آن‌گونه كه هست نشان مي‌دهد. 🔻 47- نفس به جهت مجرّد بودن، بساطت دارد. يعني؛ مركّب از اجزاء مادّي نيست. تركيب در ذات آن راه ندارد. پس دليل بساطت او، تجرّد او مي‌باشد. و موجودات مادّي به جهت مادّي‌بودن، بساطت ندارند. و مملو از جزء و تركيب مي‌باشند. هر قدر نفس به درجات عالي‌تر تجرّد نزديكتر شود. بساطت او بيشتر خواهد شد. تاجائي كه موجودي كه عين تجرّد است. مانند : حق، عين بساطت است. شناخت دو كمال بساطت و تجرّد كه با هم رابطه دارند. باعث شناحت حق به كمال بساطت و كمال تجرّد مي‌شود. چون نفس جلوه‌ حق است. و اگر واجد كمالي باشد. به طور قطعي متجلّي كه حق باشد. آن كمال را در حد عالي‌تر و كامل‌تر دارد. 🔻48- (مجموعه) قوا اجزاء نفس نيستند كه نفس را مركّب كنند و از بساطت و صرافت خارج كنند. نفس در عين جامعيّت قوا، از بساطت خارج نمي‌شود. چون قوا در عين ظهور در بدن، فاني در نفسند. در بحث توحيد هم، حق جامع كمالات و اسماء و صفات است. و اين جامعيّت حق را از بساطت و اطلاق خارج نمي‌كند. چون اسماء شأن حق و جلوه‌هاي حق‌اند و با ذات حق اتّحاد و عينيّت داشته، فاني در اويند. البتّه همان‌طوركه ارتباط نفس با بدن متكثر، باعث كثرت و تقييد نفس نمي‌شود. و وحدت ذاتي نفس حفظ مي‌شود. كثرات مظاهر عالم نيز، ذات حق را مقيّد و كثير نخواهد كرد. 🔻49- بساطت در عين جامعيّت : نفس چون مجرّد است، مبّرا از جزء داشتن است و بساطت دارد. اين موجود اگر با نظر موشكافانه بنگريم. مي‌بينيم كه كمالات متعدّدي مانند : بينائي، شنوائي، تخيّل، تعقّل، توهّم، كمال‌گرايي، توجّه به غيب، علم، قدرت و ... را دارد. حال شگفتي در اين‌جا است كه در عين جامعيّت كمال، بساطت دارد. يعني؛ تعدّد كمالات وقوا او را كثير نمي‌كند. زيرا نحوه حضور كمالات در انسان به اين صورت است. كه اين صفات همگي در مقام ذات نفس فاني در نفس، مستهلك در نفس، و با نفس وحدت و يگانگي دارند. و همگي قائم به نفس‌اند، همه آنها با نفس عينيّت دارند. منفك از نفس نيستند. و از طرفي چون اين صفات و قوا سنخيّت و تناسب ذاتي با من دارند. در مقام وحدت نفساني، مغلوب و مقهور نفس‌اند. و سنخيّت عامل اتّحاد و يكي‌بودن آنهاست. به حكم قاعده محكم فلسفي كه «السنخيّه عِلة الانضمام»، وقتي براساس اين قاعده جامعيّت كمالات در عين بساطت را كشف كرديم، خواهيم يافت. كه، چگونه خداوند تبارك و تعالي با وجود كمالات و اسماء نامتناهي، كثرت بردار نيست. اين كمالات حق در عين اينكه همگي از حق‌اند، همگي متّحد با ذات و عين ذات‌اند. و در مرحله ديگر صفات عين هم‌اند. و در مقام ذات تفكيك بردار نيستند. امّا وقتي اسماء و صفات الهي در مقام فعلي تجلّي ظهوري مي‌كنند ودر قالب‌هاي متنوّع خلقي متعيّن مي‌شوند. صفات از هم ديگر ممتاز و جدا خواهند شد. پس اين كثرت صفات در مقام فعل (عالم) است. نه در مقام الهي كه كلّ اين‌ها وجود واحد دارند و به يك وحدت قاهره موجوداند. همه صفات حق به وحدت ذاتي حق، يك وجود واحد دارند. همه صفات تحت احاطه يك مبدأ فعّال هستند. و نظر ذات در تك‌تك صفات عيان است. .
🔻50- در رابطه با حقيقت نفس و شئون نفس تعابير متعدّدي مطرح است. كه، هركدام از آن تعابير اشاره به يك جنبه اين حقيقت مجرّد، يك بعد دروني و بيروني آن دارد. اگر اين تعابير متنوّع مطرح نشوند، بطون و اطوار آن مخفي مي‌ماند. الفاظ و تعابير وسائط و ابزارهايي‌اند كه هركدام يك زاويه و يك شأن اين حقيقت را نشان مي‌دهد. بعضي از اين تعابير حكايتگر از مقام فعلي مي‌كنند. بعضي از آنها حكايتگر از صفات نفس و بعضي از خود ذات خبر مي‌‌دهند. بعضي مربوط به جنبه ادراكي نفسند. بعضي به جنبه تحريكي آن اشاره دارند. به هر حال موجودي كه ذو مراتب باشد. و از مقوله تشكيك باشد. اطوار و بطون و ملكوتي دارد. كه، بايد در مقام شناخت واقع شود. هر چند اين شناخت در مرتبه نازله باشد. اين تعابير عبارتند : از، روح، نفس، عقل، قلب- جام‌جهان بين، من، دل، تعقّل، توّهم، احساس، ادراك، ظاهر، باطن، طور، حصه و ربّ، جدول كه، برخي از اين تعابير به زبان شريعت نزديكتر‌اند. و از آنجا اخذ شده‌اند و برخي به زبان حكمت و برخي به زبان عرف و برخي ديگر به زبان عرفاني و در قرآن كريم هم تعابير متعدّد مطرح شده است. كه، گوياي تنوّع مراتّب نفس است. مانند: «وقدخلقكم، اطواراً» - «ان السمّع و البصر و الفواد كلّ اولئك كان عنه مسولاً» - «ان النّفس لا مّاره بالسّوء». تعابير اسماء و صفات حق هم مبيّن و نشان‌دهنده شئون فعلي و ذاتي حق‌اند، هر صفتي اشاره به كمالي از كمالات الهي مي‌كند. و صفات و اسماء الهي نامتناهي است. اسماء نامتناهي حكايت از شئونات و كمالات نامتناهي دارد. هر صفتي راهي براي شناخت حق و راهي براي ارتباط با حق است. طرق شناخت توحيد و ارتباط با توحيد به تعداد اسماء‌الله است. 🔻 51- در نظام خلقت بدني كه انسان دقّت كند. دو نحوه كثرت مي‌بيند. يك كثرت عرضي كه اجزاء بدن نسبت به هم دارند. اين نحوه از كثرت، كثرت مقابل هم است. يعني؛ واقعاً اعضاء بدني غير هم‌اند و تغاير حقيقي دارند. امّا وقتي مجموعه بدن را نسبت به نفس در نظر بگيريم. كلّ بدن به عنوان مرتبه نازله، كثرتي دارد. در طول نفس يعني كثرتي طولي، بدن در طول نفس است. وقتي بدن مرتبه نازله نفس باشد. اين بدن امتداد نفس است. قوا هم نسبت به هم كثرتي دارند ولي كلّ قوا وحدتي در نفس دارند. يعني يك حقيقت واحد‌اند. كثرت قوا نسبت به هم در مقام ظهور در بدن كثرت عرضي است. ولي مجموعه قوا نسبت به نفس كثرت طولي دارند. در عالم هستي هم موجودات عالم طبيعت نسبت به هم كثيراند و كثرت عرضي دارند. يعني؛ در عرض هم‌اند. مقابل هم‌اند؛ هر شيء غير شيء ديگر است. اما كلّ عالم به عنوان يك جلوه در طول حق است. در واقع عوالم كه مجموعه‌ي مظاهر طبيعي و مجرّداند. امتداد حق‌اند. در مقام فعل، جلوه‌ حق‌اند. در مقام فعل، عالم حضور و ظهور حق است. در مقام سعه و تفصيل لذا عالم رابطه طولي با حق دارد. و هيچ مظهري مقابل حق نيست. 🔻 52- از مرتبه جسم تا عقل كلّي همگي درجات نفس ناطقه‌اند. يك حقيقت واحد و ممتد است. كه؛ تمام اطوار خود را در بر گرفته است، تعدّد اطوار و درجات، وحدت ذاتي نفس را از بين نمي‌برد. و باعث كثرت ذات نفس نمي‌شود. زيرا تمام اطوار نفس شئون ذاتيّه يا فعليّه نفسند. يعني يك حقيقت است. كه؛ در تمام اين مراحل و اطوار حضور دارد. نه اينكه در هر شأني يك نفس باشد. در رابطه با كمالات حق هم اين قاعده حكم‌فرماست. كه، صفات حق متعدّداند. و اين تعدّد و گستردگي صفات، ذات حق را كثير نمي‌كند. زيرا اين كثرت‌ها، كثرت مظاهر است. نه كثرت ذات حق پس يك حقيقت واحد در شئون نامتناهي خود حضور دارد. لذا اطوار مظاهر و عوالم قادح وحدت ذاتي الهي نيست. زيرا مبناء اين است. كه، اينها شأن حق‌اند و كثرت در مقام فعل به فعل نسبت داده مي‌شود. و در مقام‌ واحديّت هم كه عالم الهي است. در حقيقت يك مصداق است. كه اين‌همة كمالات را به او نسبت مي‌دهند. تمام كمالات با ذات اتّحاد و عينيّت دارند. «النّفس في وحدتها كلّ القوي و فعلها في فعله قدانطوي» نفس در مقام ذات كه مقام وحدت ذات است. جامع همه قوا است. و همه‌ي قوا در نفس به وحدت و يگانگي جمعند. قوا ذات نفس را تكّه تكّه نمي‌كند. و فعل و قواي نفساني در مقام نفس منطوي و فاني است. عالم خلقت هم در مقام علم الهي، يك حقيقت واحد است. به عالم وحدت قاهره الهي موجود و قائم است. و عوالم در آن مقام همگي حق‌اند، علم حق‌اند. 🔸🔸🔸
32 جامع الکلیات -بیان ششم -نکات ۵٣ تا ۵۸ توحید از دریچه نفس -دوام حیات بدن به نفس -حضور کامل وتمام نفس به خودش -ظهورش به قوا.mp3
30.28M
🔸 جلسه ٣٢ 📌 شرح 🔻بیان ششم - نکات ۵٣ تا ۵٨ از کتاب «توحید از دریچه انسان شناسی» ۵٣ - علت دوام حیات بدن ۵۴ - حضور یکسان و کامل نفس در قوا و بدن ۵۵ - حضور اطلاقی و تمام نفس در قوا و بدن ۵۶ - «حضورِ» نفس به خودش است، و «ظهورِ» نفس به قوا و بدنش است ۵٧ - دو نوع حضور و ظهور برای نفس ۵٨ - تجرد و حضور - محدوده درس: تا آخر صفحه ١١٣ 🔸 🔸مستندات مورد اشاره جلسه ٣٢👇 🌐 eitaa.com/shia_erfan/1339 🔸 ✅ کانال عرفان شیعی 🔸 @Shia_erfan
🔸 و مستندات مطالب مورد اشاره در صوت جلسه ٣٢ :
🔸 کتاب توحید از دریچه انسان شناسی 🔻 اثر استاد مهدی خدابنده https://mehrabanketab.ir/cms/mehr_one.jsp?ct=توحید%20%از%20%دریچه%20%انسان%20%شناسی&id=2474 🌐 PDF: eitaa.com/shia_erfan/1342 🔸
🔸 کتاب توحید از دریچه انسان شناسی، ص۴۹ تا ۵٧ 🔻 نکات شماره ۵٣ تا ۵٨ : 🔸 🔻53- نفس تعلّق تدبيري واستكمالي به بدن دارد. يعني از طريق توّجه به بدن آن را تدبير مي‌كند. و خودش هم به كمال مناسب نوع خودش مي‌رسد، توجّه و تدبير دائم نفس نسبت به بدن باعث حيات و نشاط و بقاء بدن شده است. دائم بدن از مقام تدبير نفس مديّريت همه‌جانبه مي‌شود. حضرت حق هم متناسب با آن علم همه‌جانبه خود، دائم عالم را تدبير و مديّريت مي‌كند. كه، لازمة تدبير دائم ايجاد دائم عالم است. و آيه كريمه «بديع السّموات و الارض» هم اشاره به اين خلقت و تدبير دائمي دارد. و اين تدبير دائم نشانه‌اش حيات و نشاط مستمر عالم هستي است. 🔸 🔻 54- نفس در تمام اعضاء و جوارح داخلي و خارجي حضور دارد. و اين حضور هم همه‌جا يكسان و يك اندازه است. به همان اندازه كه نفس در چشم حضور دارد. در گوش هم حضور دارد. و تعدّد اعضاء مانع و مزاحم حضور او نمي‌شوند. و از طرفي حضور او را هم محدود نمي‌كنند. نمي‌توان به نقطه‌اي اشاره كرد كه نفس آنجا نباشد. نشانه حضور او در همه بدن نمايان است پس بدن مانع حضور و نفوذ من نمي‌شود. نفس با حضور در بدن، ويژگي‌هاي خودرا نشان مي‌دهد با تعمّق در اين قاعده كليدي مي‌توان دريافت. كه حق هم در تمام عوالم و مظاهر حضور دارد. و به دليل مجرّدبودن، نافذ وجاري در مظاهر است. موجودات مادّي نمي‌توانند به جهت مادّي بودن حضور او را محدود كنند. و يا مانع اصل حضور او شوند. همان‌طوركه تعدّد مظاهر، مانع حضور ذات حق نيست. حق همه جا قاهرانه حضور دارد و مخلوق نمي‌تواند حضور حق را سلب كند. و اين حضور در ظاهر عالم و باطن عالم و حاشيه و متن عالم يكنواخت و به يك اندازه است. و فهم اين نكته و اصل باب مهمي در فهم بقيّة قواعد توحيدي است. 🔸 🔻 55- نفس علاوه بر اينكه در تمام بدن حضور دارد. چون مجرّد و بسيط است با تمام ذات هم همه‌جا حضور يكسان دارد. يعني؛ همه نفس همه جاي بدن هست. مجرّد را نمي‌توان تكه‌تكه كرد. و براي آن جزء قائل شد، تا اين‌كه بگوئيم هر جزئي از آن در يك گوشه واقع است پس اين حضور اطلاقي نفس در تمام اعضاء ودر تمام قوا مشهود و عيان است. وقتي نحوه حضور نفس در بدن اطلاقي باشد. حق هم در تمام مظاهرش، باتمام ذات حضور دارد. و نمي‌توان ذات حق را تجزيه و تفكيك كرد. چون چيزي كه بسيط است، جزء ندارد. لذا قابل تجزّي به اجزاء نيست. در نتيجه هرجا حاضر شود. حضور مطلق دارد. پس حق در عين حضور سعي، حضور اطلاقي دارد اعتقاد عقلي و قلبي به اين نكته سرّي باعث مي‌شود. كه، انسان همه‌جا حق را بتواند مشاهده كند. همه‌جا او را طلب كند. با تمام هستي خود او را طلب كند. و چون سميع و مجيب است. همه‌جا طلب و تقاضاي شما را مي‌شنود. و چون عليم است. همه جا از قلب شما آگاه است. و چون مجيب است. قدرت اجابت تقاضاها و طلب‌ها را دارد. همه جا مي‌بيند. مي‌شنود و همه‌جا پاسخ‌دهنده است. 🔸 🔻 56- نفس با اينكه در همه بدن به‌طور يكسان، حضور اطلاقي دارد. اين حضور ذات من بي‌واسطه است. و به خودش قائم و حاضر است. يعني؛ حضور من در تن نياز به وساطت بدن و قوا و يا عوارض و عامل خارجي ندارد. بلكه هر مجرّد، عين حضور براي خودش است. و در مادّه هم حضور بي‌واسطه دارد. علاوه بر اينكه نفس در حضورش به تناسب بدني هم نياز ندارد. كوچك و بزرگ‌بودن بدن حضور او را كم و زياد نمي‌كند. زيرا كم و زياد مقدار است. و مقدار واندازه از اوصاف موجود مادي است. پس حضور بي‌واسطه يعني نفس به خودش حاضر است. نه به قوا. و از طرفي ظهور نفس به واسطه قوا و بدن است. يعني؛ در تعيّن و تشخّص و تجلّي نياز به واسطه‌هايي چون قوا دارد. با اين حال نفس در هر قوّه‌اي تمام ذات‌اش حاضر است. ولي در هر قوّه به كمالي و صفتي جلوه كرده است. هر قوّه نوعي تشخّص او، نوعي تعيّن اوست. از جهت حضور در هر شأن، حدّي ندارد. همه هستي‌اش بي‌واسطه در آن شأن حاضر است. ولي از جهت ظهور محدوديّت دارد. قوا نشانه ظهور و تجلّي اوست. نه نشانه حضور. هر قوه‌اي صفتي از صفات نفس، كمالي از كمالات نفس، تعيّني از تعيينات نفس است. پس ظهور نفس به قوا مي‌باشد. يعني؛ ظهور واسطه نياز دارد. ولي وسائط نفس خارج از حريم ذات او نمي‌باشند، شئون خودش هستند. علاوه بر اين نكته كه ظهور نفس با واسطه است. در ظهور و تجلّي، تناسب هم مطرح است. يعني نفس جلوه‌اش در قوا به تناسب ذاتي و حدّ وجودي‌اش بستگي دارد. هر اندازه كه وجود داشته باشد، ظهور دارد. لذا ظهورش حدّ دارد. براساس اين قاعده است كه در بينائي تمام حضور هست. ولي ذات به اندازه مشخّص مي‌بيند. در شنوائي به اندازه خاص مي‌شنود. در بقيّه قوا هم همين‌طور است. علاوه بر اينكه در تمام قوا خودش فعّال و مدّبر است. نه اينكه در يك قوّه خودش حاضر و ظاهر باشد. و در شأن ديگر، حقيقت ديگر مدّبر باشد. حال اگر به حق هم نظر كنيم مي‌بينيم. كه او ذاتي است داراي اوصاف نامحدود، حضورش به خود ذات است.
و ريشه حضورش، خودش است. ولي در ظهور، به صفات تجلّي دارد. صفات او تعيّنات اويند. صفات او، تشخّصات او مي‌باشند. حق در هر صفتي با تمام ذات حضور دارد. ولي هر صفتي از او جلوه و كمالي از اوست. در عوالم هم كه او حضور بي‌واسطه دارد. ظهور او از خود اوست. ولي به مظهر تجلّي يافته است. خودش علّت حضورش است. خودش علّت ظهور‌اتش است. خودش علّت فعّال بودن‌اش است. خودش علّت مدّبر بودن است. نتيجه اينكه او حاضر در ظاهر و باطن است. تمام ظواهر و بواطن را يكجا و يكسان احاطه كرده است. تاروپود عالم غير از حضور و ظهور او نيست. 🔸 🔻 57- هر مجرّدي دو نوع حضور و دونوع ظهور دارد. يكي حضور براي خود و يكي حضور براي غير خود يعني؛ هر مجرّد حاضر در ذات (براي خود) و صفات (خود) و افعال (براي غيرخود) مي‌باشد. مجرّد عين حضور است. و به بياني تجرّد مساوق و مساوي حضور است. آن كه مجردتر است حاضرتر است. هيج شأني و بعدي از موجود مجرّد براي خودش غائب و مجهول نيست. زيرا مجرّد اجزاء ندارد. كه، يك جزء از جزء ديگر غافل باشد بلكه به جهت بساطت، وجود جمعي و حضور جمعي دارد. همه يك حقيقت مجرّد، يكجا نزد خودش است. و هر قدر موجود به مادّيت بيشتر نزديك باشد. غيبت و غفلت او بيشتر است. زيرا موجود مادي اجزاء و زوايا و حاشيه و گوشه‌ها دارد. و هر جزئي نزد جزء ديگر حضور ندارد. زيرا هر جزء محدودّيت مكاني از جهت طول و عرض و عمق دارد. و اين عدم حضور هر جزء باعث غفلت همه اجزاء يك مركّب مادي از همديگر مي‌باشد. لذا موجود مادّي عين غفلت از خود وعين جهل به خود است. البتّه اين قاعده در دستگاه حكمت است. ولي در عرفان هر موجود را عرفا داراي درك و شعور مي‌دانند. و موجودات مادّي را داراي علم نازل و محدود، مي‌دانند. در هر صورت علم موجود مادّي به اندازه علم موجود مجرّد ظهور ندارد. باتوجّه به اين اصل نفس به جهت مجرّدبودن نحوه‌اي از حضور را براي خود دارد. و اين حضور است كه باعث علم به خود مي‌شود. و از طرفي چون بدن و قوا هم نزد نفس حضور جمعي به وحدت دارند. نفس به قوا، هم عالم خواهد بود. پس نفس در مقام تكوين هيچگاه از خود غفلت ندارد. نسيان ندارد، هميشه مي‌داند كه خودش، خودش است. نفس براي غير خود هم، به اندازه وسعت خود، حضور اطلاقي دارد. و از طرفي هر مجرّد دو نحوه ظهور دارد. ظهوري براي خود (لنفسه) و ظهوري از خود، در خود (في‌نفسه، من نفسه) و يك نحوه ظهور و تجلّي براي غير خود (لغيره)، هر مجرّد و بلكه هر موجود اعم از مادّي و مجرّد، منفك از ظهور نيست. وجود مساوق با ظهور است. آن‌كه وجودش شديدتر است ظاهرتر است. و آن‌كه وجود ضعيفي دارد. ظهور ضعيفي هم در ارائه كمالات دارد. اگر به دقّت اين امور را بررسي كنيم. خواهيم فهميد. كه؛ حق هم عين حضور و عين علم به خود و به عالم است. چون همه عالم نزد او به كليّت و بساطت و وحدت قاهره حاضر است. علم به عالم دارد، به طور گسترده، چون تمام وجود حق نزداش حاضر است. لذا حق به هيچ نحو از ذات خود غفلت ندارد. نسيان و فراموشي ندارد. زيرا عين علم است. يكپارچه ادراك خود را مي‌كند. بر مبناء اين وسعت علم به ذات خود، خطا ندارد. و از طرفي عين ظهور و انكشاف براي ذات خود است. براي خود يك نحوه تجلّي دارد. براي غير خود هم تجلّي دارد. كه همان عالم است. 🔸 🔻 58- هر قدر نفس ناطقه به عالم غيب كه اصل و ريشه آن است. نزديكتر شود. و به عبارتي مجرّدتر شود، و مراتب عالّيه تجرّد را طي كند. حضورش بيشتر و غيبتش از عالم و خود كمتر مي‌شود. به هر حال تجرّد و حضور مساوي و مساوق مي‌باشند. آن نفسي كه مجرّدتر است. حاضرتر است. و آنكه حاضرتر است، عالم‌تر است. بدن و قواي ادراكي هر كدام نحوه‌اي از حضور را دارند. نفس هم بطور طبيعي مرحله‌اي از حضور را دارد. قوا چون غيرمادّي‌اند نسبت به بدن مجرّداند. و لذا حضور كامل‌تري دارند. خود قوا نسبت به هم درجه وجودي متفاوت دارند. و به اصطلاح تشكيكي‌اند، به همين خاطر درجات حضور متعدّد دارند. به طوري كه در ميان قواي احساسي قوّه بينائي و شنوائي نسبت به قواي شامه، ذائقه و لامسه درجه بالاتري از تجرّد را دارد. قوّه خيال درجه تجرّد مثالي را دارد. پس نسبت به قواي احساسي حاضرتر است. و لذا علم بيشتري دارد. قوّه عاقله درجه تجرّد عقلي را دارد. و وجودش نسبت به ادراك خيالي و احساسي كامل‌تر است. پس حضور قوي‌تر دارد، بنابراين ادراك عقلي كامل‌تر و همه‌جانبه‌تر از ادراك خيالي و حسي است. تا آنجا كه به خودنفس مي‌رسيم. كه از تمام قواي خود حاضرتر است. زيرا درجه وجودي نفس از قوا بالاتر است. و نفس عليّت نسبت به مجموعه‌آنها دارد. پس وجود بالاتر، تجرّد بالاتر و در نتيجه حضور كامل‌تر وارد. و با حضور كامل‌تر ادراك قوي‌تر حاصل مي‌شود. پس هر قدر به ادراك خود نفس بدون واسطه قوا نزديكتر شويم (درك حضوري كه ربط حضوري به معلوم است) علم خالص‌تر و همه جانبه‌تر خواهد بود. چون حضور قوي‌تر است.
نتيجه اين‌كه نفس كه در تمام قواي خود و در تمام بدن خود حضور دارد. از خود آن قوّه در آن قوّه حاضرتر است. پس عالم‌تر است. به طوري كه به خاطر غلبه حضور روح، حضور قوّه و حضور بدن جايگاه و شأني ندارد. و حضور قوّه در حضور نفس فاني مي‌شود. حضور قوّه‌ی مغلوب، حضور نفسِ غالب‌تر از خود مي‌شود. پس نفس در تمام قوا حضور يكسان دارد. يعني همه‌جانبه با تمام وجودش حاضر است. و در هر عضو ودر هر قوّه حاضرتر از آن قوّه است. اين اصل بسيار مهم زيربناي غالب اصول و قواعد حكمي و عرفاني است. در تطبيق اين قاعده انسان‌شناسي و زمينه‌سازي براي معرفت رب مي‌گوئيم. كه حق عين حضور است. و هيچ نحوه غيبتي از خود ندارد. پس عين تجرّد، عين حضور است. و هنگامي كه عين حضور باشد. عين علم و ادراك است. در نتيجه علمش به خودش تام و نامتناهي خواهد بود. و او از هر موجودي مجرّدتر بلكه فوق تجرّد است. پس در تمام مظاهر حضور دارد. «و هو معكم اينما كنتم» و به هر جائي شما نظر مي‌كنيد، وجه او را مي‌بينيد. «اَينما تولوا فثم وجه الله» و در هر مظهري از خود آن مظهر حاضرتر است. بلكه از اين بيان لطيف‌تر، همگي شئون فعلي حق‌اند. و اين نحوه‌ي حضور حق در عالم است. و آيات قرآن هم به طور متنّوع و با درجات متفاوت و تعابير متعدّد به انحاء حضور الهي در مظاهر اشاره مي‌كند. مانند : «نحن اقرب اليه من حبل الوريد» كه تعبير اقرب اشاره به حاضرتر بودن حق نسبت به ما دارد. و در يك آيه ديگر با بيان لطيف‌تر مي‌فرمايد «و هو معكم اينما كنتم» ، او با خود شما است. هر جا باشيد. و باز تعبير را دقيق‌تر مطرح مي‌كند. «ان ّ الله يحول بين المرء و قلبه» خداوند ميان قلب شما و خود شما حضور دارد. نه اينكه شئون نفسي ما با نفس فاصله مكاني داشته باشند. زيرا شئون ما با نفس عينيّت و اتّحاد دارند. و در مقام مجرّد مكان و مقدار معنا ندارد. اين تعبير كنايه از نهايت حضور حق نسبت به شما مي‌باشد. يعني؛ ما نه تنها از بدن شما به شما نزديكتريم. بلكه از قواي شما به شما (كه اتحاد با شما دارند) كه هيچ نحوه انفكاكي ندارند، نزديكتريم. و از شدّت حضور ما، شما توجّه نداريد. حق نزد ما حضور كامل دارد. اگر توجّه قلبي به او داشته باشيم. حضور او را حس خواهيم كرد. با حس باطني او را لمس مي‌كنيم. او به ما نزديكتر از خود ما به خودمان است. و اين يك‌طرفه است مگر ما سنخيّت با حق پيدا كنيم. و به درجات تجرّد نزديكتر شويم. تا رابطه ما حضوري تر شود. و حضور او را احساس قلبي كنيم. در امور مادّي نزديكي‌ها و دوري‌ها دو طرفه است. يعني؛ وقتي دو شيء را نسبت به هم مي‌سنجند. هر دو مكاناً از هم دوراند. يا زماناً نسبت به هم فاصله زماني دارند. ولي در امور معنوي رابطه مي‌تواند نزديكتر و دورتر دو طرفه باشد. و در بعضي مواقع يك طرفه است. 🔸
33 جامع الکلیات -بیان ششم -نکات ۵۹ تا ۶١ و ۶۶ تا ۶۹ توحید از دریچه نفس -ولایت و تجرد -واحد قهار و جامع اضداد -عینیت و غیریت.mp3
36.81M
🔸 جلسه ٣٣ 📌 شرح 🔻بیان ششم - نکات ۵۹ تا ۶١ و ۶۶ تا ۶۹ از کتاب «توحید از دریچه انسان شناسی» ۵٩ - ولایت و تجرّد ۶۰ - عقل و عاقل و معقول ۶١ - هم رتبه نبودن قوا با نفس ۶۶ - غيرمادي بودن و وحدت ۶۷ - جامعيّت و تجرّد (واحد قهار و جامع اضداد) ۶۸ - عينيّت و غيريّت قوا با نفس ۶٩ - عدم انضمام قوا و بدن به نفس - محدوده درس: تا آخر صفحه ١١٣ 🔸 🔸مستندات مورد اشاره جلسه ٣٣👇 🌐 eitaa.com/shia_erfan/1355 🔸 ✅ کانال عرفان شیعی 🔸 @Shia_erfan
🔸 و مستندات مطالب مورد اشاره در صوت جلسه ٣٣ :
🔸 کتاب توحید از دریچه انسان شناسی 🔻 اثر استاد مهدی خدابنده https://mehrabanketab.ir/cms/mehr_one.jsp?ct=توحید%20%از%20%دریچه%20%انسان%20%شناسی&id=2474 🌐 PDF: eitaa.com/shia_erfan/1342 🔸