eitaa logo
شعر شیعه
7.6هزار دنبال‌کننده
588 عکس
208 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
قیامت است تماشای صبح دولت او که محشری ست مقامات بی نهایت او فقط نه روز قیامت، یکایک ایام به یمن لیله قدرند زیر منت او کسی که ماه و ستاره ست گردن آویزش شده ست نُقل دهان فلک کرامت او شبیه زهره کنیزش درخششی دارد زحل که بسته کمر گوئیا به خدمت او غبار درگه او فضه می شود قطعا عیار سنجش پیغمبران محبت او قیام فاطمه گرچه خمیده بود ولی قیامت است رکوع یکی دو رکعت او توسلات خلائق به ذیل چادر او امام، معتکف خیمه امامت او جنان ز غنچه لبخند او شده پیدا نهان رضای خداوند در رضایت او خیال خاک به درک ضریح او نرسید کشیده سرمه به چشمان عرش تربت او دمی که بی کفن اهل قبور بر خیزند حریر و سُندُس و اِستبرَق است خلعت او به روی ناقه ای از نور در مسیر صراط روانه سوی جنان، محمل جلالت او عنان ناقه او را گرفته جبرائیل حریر بال ملک پرده دار حرمت او چه آبشار رفیعی است چادر زهرا که جاری است از آن، رشته شفاعت او پیمبران همگی سر به زیر اندازند که چشم را نزند آفتاب طلعت او در آن میانه فدک ایستاده با دل خون خزان زده است هنوز از غم مصیبت او کسی که مادر آب است حرمتی دارد لهیب آتش دوزخ کجا و ساحت او ؟! من از حوادث روز جزا ندارم بیم قیامت است فقط لحظه شهادت او گمان کنم که اگر میخ هم شود محشور سرش بلند نمی گردد از خجالت او به جست و جوی حسین است در صف محشر که مرهمی بنهد بر روی جراحت او شکوه پیرهنی کهنه است روسری اش میان مرثیه کمتر شده ست طاقت او اگر چه محسن او هم شهید شد اما گلوی زخمی طفلی شده شکایت او @shia_poem
بعد از تماس دست تو با دست یخ کردم افتاد اشک گرم تو بر گونه ی سردم خورشید تو حالا شده رنگین کمان تو سرخم... کبودم... سبزم و نیلی ام و زردم پهلو به پهلو می‌شوم هر بار در بستر صدبار می‌میرم دوباره زنده میگردم زنهای فامیلم اگر پیشم نمی آیند هر روز می آید سراغ من کمر دردم میخواستم که حس کنی که دوست ات دارم با دستْ دردم خانه را جارو اگر کردم پیش در و همسایه افتادم ولی گفتم عیبی ندارد... من فدای عزّت مَردَم... ای کاش درد شانه‌ام قدری امان می‌داد موی حسینم را دوباره شانه می‌کردم https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
آسمونمو بی مهتاب می دیدم خونه زندگیمو رو آب می دیدم بمیرم، حسن شبا با بغض میگه کاش بلند شم ببینم خواب می دیدم شب که میشه درد بازو میگیری روزا هم که دست به پهلو میگری مگه قهری مگه من نامحرمم فاطمه چرا ازم رو میگیری؟! شمع خونوادمون سوسو نزن ما که هستیم، خونه رو جارو نزن شونه ی موهای زینب پای من دیگه به دست شکسته رو نزن درد بینوایی رو چیکار کنم غصه ی جدایی رو چیکار کنم با غریب مدینه کنار میام بگو کربلایی رو چیکار کنم کاشکی تویه باغمون خزون نبود گل یاسم اینهمه جوون نبود اینا که نشد چی میشد لااقل خونه مون مقتل بچه مون نبود اومدم پیشت که شرحِ حال کنم اومدم اینو ازت سوال کنم پایِ من جوونیتو دادی، حالا دیگه من چی رو باید حلال کنم میشینم پای تو گریه می کنم پای زخمای تو گریه می کنم میدونم چشات دیگه وا نمیشه من خودم جای تو گریه می کنم https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
استعانت گر کند ما را خدای فاطمه سر می اندازیم محشر زیر پای فاطمه یک گلوبندش سه تا بدبخت را خوشبخت کرد هر که عاقل بود رفت و شد گدای فاطمه گریه کن های حسینش را شفاعت میکند دست عباس است روی دست های فاطمه بر مقامش هر که سر خم کرد شد پیغامبر انبیا را پس بخوانید انبیای فاطمه تا رسول الله در شأنش فِداها گفته است کیست دیگر لایقش گردد فدای فاطمه؟ رو زد اما هيچ كس حاضر به همراهى نشد دارد از انصار پيغمبر گلايه فاطمه مستجاب الدعوه حالا مرگ خود را خواسته بی اجابت باشد ای کاش این دعای فاطمه میخ ِ در از سینه بیرون آمد و خون گریه کرد گشت آگاه از دل ِ درد آشنای فاطمه کار دنیا را ببین در سن هجده سالگی شانه های کودکانش شد عصای فاطمه آب می ریزد برای بچه هق هق می کند ای به قربان حسین سر جدای فاطمه https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
صبح و ظهر و شام اگر که دیده ی عاشق "تر" است فاش میخواهد بگوید از همه عاشقتر است وصل یعنی سوختن ، زیرا که در آغوش شمع سرنوشت اکثر پروانه ها خاکستر است در لغت "اُم" میشود: "ریشه" ، بلاشک باطناً معنی "اُمّ اَبیها" ، "ریشه ی پیغمبر" است حال که اطفال مومن را《تُرَبّیهِم بتول》 کودکی که فاطمه ربش نباشد کافر است او به هجده نام هجده سال هجده جلوه کرد او دو تا نُه سال سِیرِ مصطفی و حیدر است ما مقام چادرش را هم نمیفهمیم ، چون سنخ و جنس ساتر و مستور از یکدیگر است ما نمی دانیم خیر و شرّمان را هیچوقت آنچه را زهرا برای ما بخواهد بهتر است هر کجا خیر کثیرش هست ، ابتر کامل و هر کجا خیر کثیرش نیست ، کامل ابتر است وای از حال علی و وای از حال علی هرچه می شوید دوباره لک خون روی در است https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
بسوزیم و بسوزانیم با گریه دو عالم را که سوزاندند ناموس رسول الله اعظم را لگد بر شاخه خورد و بار افتاد از درختی که به زیر سایه اش گیرد از آدم تا به خاتم را شب تشییع زهرا در سکوت کوچه های شهر علی میبُرد روی شانه اش عرش معظم را علی زهرای خود را خاک کرد و زیر لب میگفت از امشب میکِشم من انتظار ابن ملجم را به قدری گریه کرد آن شب به بالای سر قبرش ز قلبش شُست با اشکش خوشی های مجسم را شتاب دست سنگین را فقط مقداد می فهمد چِشیده صبح دفن فاطمه سیلیِ محکم را تمام نخل ها هستند هر شب شاهد اینکه علی در چاه میریزد تمام درد عالم را زنش را عده ای نامرد کوبیدند بر دیوار به که باید بگوید مرد عالم اینچنین غم را همانکه همسرش را زد به طعنه سر سلامت و با تسلیت خود زنده کرد آنروزِ ماتم را https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
زخمی تر از بال و پرت بال و پری نیست زخمی تر از پلک ترم پلک تری نیست در این سه ماهه آب رفته پیکر تو در بستری انگار اما پیکری نیست جان حسن کمتر بگو اجل وفاتی از این دعا زهرا دعای بهتری نیست؟ افسردگی ما فدای خنده ی تو انگار جز تابوت راه دیگری نیست طفلی حسین امروز هی با ذوق میگفت پاشد خدارا شکر مادر بستری نیست یکباره نظم زندگی می پاشد از هم در خانه ای که رد پا از مادری نیست مثل همین دل کندن از در میخ کندم برخیز از جا و ببین میخ دری نیست در این امانت ها که دادی دست زینب همراه پیراهن نگو که معجری نیست زخم و جراحت تشنه ات کرده ولیکن از تشنه ی کرب و بلا تشنه تری نیست
چه ها رقم زده ای ای خدا برای حسن که کوچه می شود امروز کربلای حسن «خدا به خیر کند» گفته و ولی این بار قرار نیست اجابت شود دعای حسن به مادرش برسد یا خبر به خانه دهد؟ چه سخت می گذرد روز ابتلای حسن آهای اهل مدینه به دادشان برسید نمی رسد به کسی پس چرا صدای حسن فراری اُحد آیا شهامتش را داشت میان کوچه علی بود اگر به جای حسن؟ همینکه دست چپ نانجیب بالا رفت بلند شد وسط کوچه وای وای حسن از آن طرف چه جگر سوز ، قاه قاه عدو از این طرف چه نفس‌گیر ، های های حسن کشیده از طرفی زیر گوش مادر خورد پرید از طرفی برق چشمهای حسن چه قدر شدّت و حدّت مگر به یک سیلی ست؟ که گوشواره می‌افتد به زیر پای حسن زمین که خورد فقط غصه ی حسن را داشت: به سن و سال کمش رحم کن خدای حسن https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
همدست شد مسمار با دیوار ، با در در بین دود و شعله گیر افتاد ، مادر حال و هوای خانه یکباره عوض شد افتاد روی مادر ما بی هوا در باید بسوزد در هوای شمع اما... این بار سوزانده پر پروانه را در در پیشِ رو زهرا نبود ؟ ای بی حیا میخ در پشت سر زهرا نبود ؟ ای بی حیا در از آن زمان که مادر ما را زمین زد ما بچه های فاطمه قهریم با در از پا درآوردند آخر مرتضی را دیوار، آتش، کوچه و همسایه ها، در مسمار شد سر نیزه و تیر سه شعبه در کربلا باقی چوبش شد عصا در در کربلا زینب گلی گم کرده بود و می گشت در گودال دنبال برادر https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
مامور به صبرم از خداوند فهمید و به خانه آتش افکند ما بین حیاط خانه ی من زهرای مرا زدند و رفتند یک عمر در این محله باشی آقا و بزرگ و آبرومند... ...بالا نبری دگر سرت را در بر سر همسرت بکوبند افتاد به روی خاک و افتاد از صورت بچه هاش لبخند مخفی شده رد پنج انگشت سه ماه تمام زیر روبند یکدنده شده ست دنده ی او خُرد است اگر نخورده پیوند دیروز به مرگ خود دعا کرد حتی ز حسین خویش دل کند https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
گریه کنید مادر ما بیگناه بود گریه کنید مادر ما پا به ماه بود حوریه ای که برگ گل آسیب میزدش در قتل او مشارکت یک سپاه بود یک لات هم نبود بگوید در آن میان نامرد، این زنی که زدی بی پناه بود دیگر کسی به چهره ی قبلش نمی شناخت پایین پلک فاطمه از بس سیاه بود از شدت خجالت از هم در این سه ماه راه کلام این زن و شوهر، نگاه بود جای تمام شهر برایش علی گریست جای تمام شهر علی غرق آه بود نگذاشت تا که فاطمه نفرینشان کند ورنه به آه فاطمه عالم تباه بود همصحبتی نداشت دگر بعد فاطمه تنها کسی که گوش به او داد چاه بود رغبت نداشت پا بگذارد به خانه اش راه عبورش از وسط قتلگاه بود https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
ماه چون ليل و نهارش می گذشت چرخهء غم در مدارش می گذشت آن‌که عطرش عرش را پر کرده بود زرد و پائیزی بهارش می گذشت لحظه لحظه انتظار مرگ داشت لحظه های احتضارش می گذشت آن‌که راه انداخت کار خلق را با مشقّت روزگارش می گذشت خون روی آسیابش شاهد است با چه دردی کار و بارش می گذشت تا نیافتد ، از کنار بچه ها سخت با چشمان تارش می گذشت دائم از ذهن علی با دیدنش خاطرات گریه دارش می گذشت زد به هم آرامش این خانه را آن که با داد و هوارش می گذشت از میان بیشهء شیر خدا گرگ با سگهای هارش می گذشت یاس می لرزید و هُرم شعله ها از يمين و از یسارش می گذشت فاطمه بِین گذر افتاده بود کاش دشمن از کنارش می گذشت سفره دار شهر بود و از تنش هر که بوده ریزه خوارش می گذشت دست‌بسته می کشیدند و علی از روی خون نگارش می گذشت مرد خیبر از کنار همسرش با نگاه شرمسارش می گذشت وعده ی دیدارشان گودال شد کاش از قول و قرارش می گذشت https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc