eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
427 عکس
163 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
نشان راه،به سمت خدایمان دادند که در حریم خراسان رضایمان دادند خوشم که باده ی عشقش به جام جان دارم کنار ساقی میخانه جایمان دادند به عشق دیدن رویش زیارتش رفتیم برای ذکر مدیحش نوایمان دادند به مادرش قسمش داده ایم،بالاسر که سوز فاطمه را در صدایمان دادند گرفته ایم جواز بهشت اعلی را به دست با کرمش کربلایمان دادند ادیب شهر سرود این کلام دلجو را مسیم و در حرم او طلایمان دادند جلال و جلوه ی او را به چشم خود دیدیم کنار مضجع پاکش جلایمان دادند غنی نیم که صفا مروه قسمتم گردد ولی به حج فقیران صفایمان دادند دودل شدم که بگویم ز درد خود یا نه که در حرم به نباتی شفایمان دادند @shia_poem
مثل سربازی که هستی اش به لشکر بسته است آبروی من به زوار تو آخر بسته است خط خطی هستم ولی بین جماعت مخفی ام مثل برگی که وجود او به دفتر بسته است من خُمی سرباز هستم مست انگور نجف درد دل هایم ولی در مشهدش سربسته است توی قم در مشهدش هستم شبیه جّدِ خود این برادر هم دل خود را به خواهر بسته است ای بنازم من به سلطانی که برعکس همه جای سگ در بارگاه خود کبوتر بسته است کمترین اعجاز او این است که زائر به طوس چشم خود را خشک وا کرده ولی تر بسته است بعد نوشیدن همیشه یاد زهرا کرده ام آب سقاخانه ات قطعا به کوثر بسته است من که نشنیدم گدایی از حرم برگردد و با رفیقانش بگوید دوستان در بسته است من دخیلم را به صحن و گنبدت بستم ولی آن که بر باب الجوادت بسته بهتر بسته است @shia_poem
از عالمی بریدم و اینجا رسیده‌ام یک عمر بال و پر زدم اما رسیده‌ام این قطعه با تمام زمین فرق می کند انگار من به عرش معلّی رسیده‌ام با قلب من تمام حرم حرف می‌زند شاید دگر به عالم معنا رسیده‌ام از این به بعد صحبت لب‌تشنگی خطاست وقتی به پای‌بوسی دریا رسیده‌ام کی بی شفای این دل درمانده می‌روم حالا که من به صحن مسیحا رسیده‌ام من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم با یک نگاه خود بگو آیا رسیده‌ام؟ توفیق خاکبوسی تو لطف خواهری‌ست اینجا به فضل دختر موسی رسیده‌ام قلبم کبوتر حرم زینب قم است در هر سلام منتظر یک علیکُم است مهر تو را زلالی باران نوشته‌اند فردوس را، ز خاک خراسان نوشته‌اند با هر ترنمِ «وَ أنا مِن شُروطِها» حب تو را قبولی ایمان نوشته‌اند ای مهربان! تبسم هر روزهٔ تو را صبح سپید مردم ایران نوشته‌اند در سایهٔ تجلی شمس‌الشموسی‌ات خورشید را چراغ شبستان نوشته‌اند وقت طواف قبلهٔ هفتم رسیده است ما را، ز خیل گوشه‌نشینان نوشته‌اند بسته به چشم‌های تو شد سرنوشت ما یک خندهٔ رضایت تو شد بهشت ما هر کس به یک نگاه تو دل داد یا رضا از بند غصه‌ها شده آزاد یا رضا بار نخست از سوی آزادی آمدم اما دلم به دام تو افتاد یا رضا از مرقد کریمه رسیدم که شد دلم یک یا کریم صحن گُهرشاد یا رضا با هر فراز جامعه شد هم‌صدای من در صحن جامع رضوی، باد یا رضا من را بس است مرحمت گوشه‌چشمی‌ات در بین حجره‌های پریزاد یا رضا در صحن انقلاب تو، شد منقلب دلم از بس کنار پنجره فولاد یا رضا ـ حرف از زیارت و حرم و کربلا زدم گفتم ز عیدی و شب میلاد یا رضا من دست خالی آمده‌ام توشه دست توست اذن طواف مرقد شش‌گوشه دست توست بند آمده زبان ز شکوه زبانزدت بسته دخیل عالم هستی به گنبدت باب الاجابت همهٔ اهل عالم است حلقه به حلقه، پنجره فولاد مرقدت بر تار و پود فرش حرم خورده دل گره از بس گره‌گشا شده هر رفت و آمدت «باب الجواد راه ورودی به قلب توست» امشب شفیع ما شده جود محمدت تا هست روضهٔ تو به جنت چه حاجتی‌ست دارد بهشت، حسرت دیدار مشهدت بیت‌الحرام در نظرم جلوه می‌کند وقت طواف ارض و سما گرد گنبدت دارد زیارت تو ثواب هزار حج جانم فدای نام تو «یا ثامن الحُجج» ای آفتاب جود و سخا أیها الرئوف آئینهٔ امید و رجا أیها الرئوف تو ملجأ توسل هر دلشکسته‌ای امشب بگیر دست مرا أیها الرئوف دیدم به محضر تو رسیده‌ست شاعری حتی گرفت از تو عبا أیها الرئوف خود را به حلقه‌های ضریح تو بسته است درمانده‌ای برای شفا أیها الرئوف در این حرم ملائکه هم از نگاه تو دارند التماس دعا أیها الرئوف می‌گفت عارفی که خدا را قسم دهیم امشب همه به حق تو یا أیها الرئوف حالا کنار پنجره فولاد آمدیم با اشک و آه و شور و نوا أیها الرئوف اذن عروج تا ملکوتم به دست توست جا مانده‌ایم از شهدا أیها الرئوف ما را به روز حشر و جزا رو سپید کن این کشتگان عشق خودت را شهید کن @shia_poem
ماه را در شب هجران برسانید فقط مژده ای در دل طوفان برسانید فقط به کویری که ندیده است به خود برگ و بری خبر از بارش باران برسانید فقط من همان گمشده ام ،راه بلدها من را به در خانه جانان برسانید فقط همه درهای جهان را به روی ما بستند دست ما را به خراسان برسانید فقط گر حرم قسمت ما نیست سلام ما را به عزیز دل ایران برسانید فقط شب عید است و خراسان چه قیامت شده است مرغ دل باز هوایی زیارت شده است چاره آخر ما پنجره فولاد رضا می کند معجزه ها پنجره فولاد رضا گفت تا زائر دلسوخته ای : جان جواد همه را داد شفا پنجره فولاد رضا ملجا خوب و بد مردم ایران اینجاست دردها کرده دوا پنجره فولاد رضا آی شش گوشه ندیده نشو مایوس بیا می دهد کرببلا پنجره فولاد رضا به تلافی مسلمان شده سلمان بود که به ما داد خدا ،پنجره فولاد رضا پشت این پنجره ها معجزه ناممکن نیست شک ندارم که تمام گره ها واشدنی است کرده وابسته مرا حال و هوای حرمت خیر دیدم به خدا از همه جای حرمت روز و شب اهل یقین دور سرت میگردند همه صاحب نفسانند گدای حرمت بهترین ثانیه ها با تو رقم خواهد خورد بهترین خاطره ها خاطره های حرمت حال آدم وسط صحن تو جا می آید به خدا مست کننده است هوای حرمت بطلب باز من بی سر و پا را سلطان شده بدجور دلم تنگ برای حرمت حرمت تکیه گه من شده از کل وجود به ضریحت برسان دست مرا زود به زود شکر لله شدم نوکر خانه زادت گشته آرام همیشه دل من با یادت تو پناه منی و نسل من و اجدادم من گرفتار تو و نسل تو و اجدادت به تو هر روز سلامی ندهم میمیرم من اگر خوب اگر بد به تو کردم عادت در میان همه دلباختگانت مشهور به شب معجزه ها گشته شب میلادت مسجد و میکده دادند به هم دست به دست در دل صحن پر آوازه ی گوهرشادت جمع شد در حرم تو همه زیبایی ها هیچ جا بین جهان نیست شبیه اینجا زائر تو به جهان رغبتش از یادش رفت زندگی و همه ی لذتش از یادش رفت هر که آرامش اطراف ضریحت را دید به خدا آرزوی جنتش از یادش رفت سائلی آمده بود از تو بگیرد حاجت تا سلامی به تو داد حاجتش از یادش رفت در ِ این خانه نداری است که قیمت دارد بُرد کرد آنکه همه ثروتش از یادش رفت هر که شد چشم به راه تو شب اول قبر به خدا زیر لحد وحشتش از یادش رفت خیره شده چشم همه ، نعمت ازین بهتر چیست ترسی از مرگ میان دل زوارت نیست غم فراوان شده و میکده لازم شده ایم حضرت عشق ببخشید مزاحم شده ایم ما به تو رو نزده حاجت ما را دادی سر این سفره فراوان مُتنعّم شده ایم زندگانی به خدا طعم دگر گیرد اگر بنویسند به دربار تو خادم شده ایم همگی در طلب رزق محرم امشب جلوی پنجره فولاد تو مُحرِم شده ایم اربعین پیش حسین ضامن ما باش آقا غم فراوان شده و میکده لازم شده ایم اربعین خانه دل ها همه نا آرام است اربعین هر که زیارت نرود ناکام است @shia_poem
لب تشنه رد شدیم هزاران سراب را تا اینکه یافتیم کنار تو آب را مهمان شدیم صحن تُرا (انقلاب را) از یاد برده ایم کنارت عِقاب را «و آن را که عقل رفت چه داند صواب را؟» خورشید مرده بود و فروزنده شد به عشق تاریک و تیره بود و درخشنده شد به عشق خوشبخت، قلب ماست! که پاینده شد به عشق «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق» همخانه است با تو دلم آفتاب را نام تو را امام خراسان نوشته اند شمس الشّموس کلّ امامان نوشته اند عالیجناب مُلک دلیران نوشته اند فرمانروای خطّه ی ایران نوشته اند ... از یُمن توست شیعه شدم بوتراب را بیت الحرام، شأن ترا غبطه میخورَد بر قامت تو کوه صفا غبطه میخورد بر مرقد تو عرش خدا غبطه میخورد بر جنس کاسه هات، طلا غبطه میخورد باید خرید ناز تو عالیجناب را «آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند» ... خواهند اگر که معجزه چون انبیا کنند ... یا که مسِ وجودیِ شان را طلا کنند ... باید که خاک پای ترا توتیا کنند آنکس که مست توست نجوید شراب را هر کس به پای منبر تو خاک میشود رخشان ترین ستاره ی افلاک میشود حتّی نسیم، پیش تو کولاک میشود در مرقد تو عین نجس پاک میشود بو میکشیم از نفس تو گلاب را «مَن زارَ أرضَ طوسَ کَمَن زارَ عَرش ...»، نه؟ پس صحن توست سایه ی انوار عرش، نه؟ انکار توست مایه ی انکار عرش، نه؟ دیدار توست موجب دیدار عرش، نه؟ پس ای خدای عرش! بیفکن حجاب را نقاره خانه را که به چاووش میکِشی آتش به جان سینه ی مدهوش میکشی یک روز حلقه بر درِ این گوش میکشی من را هم عاقبت تو به آغوش میکشی آماده ام که هدیه کنی این ثواب را @shia_poem
ای عرشیان به شهر خراسان سفر کنید  شب را در این بهشت الهی سحر کنید  با زائرین این حرم الله سر کنید  مدح رضا چو آیة قرآن ز بر کنید   عید بزرگ شیعة آل پیمبر است  میلاد هشتمین حجج الله اکبر است  ای دل بگیر جان و به جانان نظاره کن  بر چهرة حقیقت ایمان نظاره کن  یک لحظه بر تمامی قرآن نظاره کن  در دست نجمه نجم فروزان نظاره کن  میلاد پارة تن زهرا و احمد است  شمس الشموس عالم آل محمد است  این مظهر جمال خداوند اکبر است  آیینة تمام نمای پیمبر است  خورشید نجمه یا مه افلاک پرور است  قرآن روی سینة موسی ابن جعفر است  بر خلق آسمان و زمین مقتداست این  جان رو نما دهید که روی خداست این  روشن هزار سینة سینا به نور او  چشم هزار موسی عمران به طور او  صف بسته اند خیل رسل در حضور او  دل بحر بی کرانه ای از شوق و شور او  ریزد برات عفو خدا از نظاره اش  دوزخ بهشت می شود از یک اشاره اش  هر قامتی که سرو لب جو نمی شود  هر صورتی که وجه هوالهو نمی شود  هر پادشه که ضامن آهو نمی شود  هر کس که نام اوست رضا، او نمی شود  در طوس پارة تن احمد بود یکی  آری رئوف آل محمد بود یکی  ای خلق خاک پای تو یا ثامن الحجج  جان جهان فدای تو یا ثامن الحجج  قرآن پر از ثنای تو یا ثامن الحجج  ایمان بود ولای تو یا ثامن الحجج دین را به جز ولای تو اصل و اصول نیست  تهلیل بی ولای تو هرگز قبول نیست  گردون هماره دور زند در طریق تو  خورشید خشت گوشة صحن عتیق تو  با آن همه کرامت و لطف دقیق تو  خود را شمرده اند گدایان رفیق تو  دستی که دست لطف خدا می شود تویی  شاهی که خود رفیق گدا می شود تویی  یکسان بود به وقت عطای تو خاص و عام  فرقی نمی کند به درت شاه یا غلام  سلطان ندیده ام ز گدا گیرد احترام  پیش از سلام زائر خود را کند سلام  پیوسته دست بر سر زوار می کشی  تو کیستی که ناز گنه کار می کشی  پاییز بوستان دل ما بهار توست  در شهر طوسی و همه عالم دیار توست  گل بوسة امام زمان بر مزار توست  شیعه به هر کجا که رود در کنار توست  چشم و چراغ و محفلم اینجاست یا رضا  هر جا سفر کنم دلم اینجاست یا رضا شرمنده ام از این که بپرسند کیستم  از ذره کمترم نتوان گفت چیستم  در پرتو کرامت خورشید زیستم  روزی که نیستم به کنار تو نیستم  با یک دم تو صبحدم عید می شوم  در آفتاب صحن تو، توحید می شوم  گل از نسیم صبح بهشت تو بو گرفت  خورشید پیش روی تو از شرم رو گرفت  ماه از فروغ خشت طلایت وضو گرفت  بی آبرو ز خاک درت آبرو گرفت   من دور گندم کرم تو کبوترم  ردّم نکن که از همه بی آبروترم  ای نقش دیده و دل ما جای پای تو  روح الامین کبوتر صحن و سرای تو  مضمون بده که از تو بگویم برای تو  "میثم" کجا و گفتن مدح و ثنای تو  راهم بده که ذاکر ناقابل توام  انگار اینکه خاک ره دعبل توام  @shia_poem
دست خودم که نیست، شده تنگِ مرقدش "ای دل نگفتمت نرو..." این هم پیامدش حالا تمامِ روز و شبم را گرفته است فکر وصال صحن گوهرشاد مشهدش من سر به زیر بودم و سر به هوا شدم از آن شبی که خورد نگاهم به گنبدش فرزند، باب جود و پدر، باب حاجت است بیهوده نیست این کرم و لطف بی حدش یادش بخیر فصل زمستان میان صحن اشکم چکید و ماند روی برف ها ردش وقت سحر، نسیمِ خنک، صوت ربنا آن پنجره طلایی و صحن زبان زدش ما بنده ایم بنده ی شاهی که زنده شد صدها مسیح در اثر رفت و آمدش عمری گدای شاهم و کاری نداشتم با هر کسی که سمت رضا نیست مقصدش این هشتمین دری که به جنت خدا گذاشت تنها به زائران رضا می گشایدش ساعت دوباره هشت شده وقت عاشقی است با یک سلام و عرض ادب سمت مرقدش مُردم هزار و یک سحر از این جدایی اش هر طور باز شاه خراسان بخواهدش @shia_poem
بچه بودم که به شوق تو کبوتر می شدم پای سوز گریه های مادرم، تر می شدم حلقه بر در می زدم ناد علی می خواندم و قبل هر اذن دخولم مست حیدر می شدم یا علی می گفتم و از ذوق ایوانِ طلا عاشق صحن نجف -چندین برابر- می شدم می شُمردم زائرانت را میان صحن ها از صفای باطن آن ها معطر می شدم هر زمانی که پریشان حال بودم، غم نبود با دو جرعه آب سقاخانه بهتر می شدم مشکلات سخت حل می شد به یک گوشه نگاه موقعی که هم قسم با نام مادر می شدم بین راه قم به مشهد تا نظر بر من کنند هم مسیر روضه ی موسی بن جعفر می شدم با دوتا باب الحوائج حاجتم را داده اند با دل سنگم حرم می آمدم زر می شدم! در میان خیمه رفتم گریه کردم با رباب از عطش می سوختم تا محو اصغر می شدم از کنیزان در این خانه بوده مادرم غبطه خوردم، کاش من هم مثل قنبر می شدم @shia_poem
به نام حضرتت ای بیکرانه ی هشتم برای شعر نوشتن بهانه ی هشتم پیمبرانه ترین عاشقانه ی هشتم خدا سروده شما را، ترانه ی هشتم نمی ز شرح یم ات، صد کتاب می ریزد کرامت از پسر بوتراب می ریزد دلی که در پی لیلاست بیقرار خوش است به شوق حضرت معشوق، سر بدار خوش است تمام عمر غلامی کوی یار خوش است نگاه رأفت خورشید بر غبار خوش است شنیدم از قدمش آفتاب می ریزد کرامت از پسر بوتراب می ریزد مسیر عطر تو افتاده باز از این سوها عجیب انس گرفتند با تو شب بوها در این هوای نفسگیر و این هیاهوها بیا و ضامن من شو، شبیه آهوها به عطر نام تو از لب گلاب می ریزد کرامت از پسر بوتراب می ریزد من و خیال تو و کوله پشتی سفرم بلیط واگن هشتم، قطار سمت حرم غذای حضرتی ات پای سفره های کرم پر از کبوتر و گندم شده است دور و برم میان حصن تو، "حسن مآب" می ریزد کرامت از پسر بوتراب می ریزد سحر، حرم و نوای کریمخانیتان رسیده زایر خسته به میهمانیتان نشسته گوشه ای از صحن آسمانیتان امید بسته به الطاف و مهربانیتان ز زائران تو محشر، عذاب می ریزد کرامت از پسر بوتراب می ریزد سلام حضرت سلطان، سلام باب مراد به باد داده مرا رقص پرچمت در باد گره زدم دل خود را به پنجره فولاد عزیز حضرت معصومه خانه ات آباد دعای بین حرم، مستجاب می ریزد کرامت از پسر بوتراب می ریزد همین که محو تماشای گنبدی زردم برای حج تو احرام بر تنم کردم دوباره با "لک لبیک یا رضا"، هر دم به دور کعبه ی تو هشت بار می گردم که از حریم خدا این خطاب می ریزد کرامت از پسر بوتراب می ریزد جناب شاه کرم، این گدا که یادت هست قسم به حضرت "خیرالنسا" که یادت هست دخیل حاجت جامانده ها که یادت هست برات یک سفر کربلا که یادت هست ببین که اشک غلام رباب می ریزد کرامت از پسر بوتراب می ریزد... @shia_poem
پیرمرد از تمام خاطره هاش چند تا را هنوز از بر بود مثلا اینکه صحن گوهرشاد آسمانش پر از کبوتر بود خیره میشد به عکسهایی که از جوانیش بیش و کم مانده از عیال خدابیامرزش چقَدَر عکس با حرم مانده ... خیره میشد به مهر و تسبیح و جا نمازی که عکس گنبد داشت در سجودش همیشه زائر بود ... مهر و تسبیح عطر مشهد داشت رو به ساعت نگاه غمگینش دست بر سینه منتظر مانده بیسواد است , بر روی ساعت یک حرم جای هشت چسبانده دانه دانه به کفترانش با اشک شرمندگی غذا داده کفتران حیات را چندیست وعده ی مشهد الرضا داده خانه اش خانه ای قدیمی بود خانه ای گرم و با صفا ... آری از همان ها که غرق دنیا نیست از همان ها که دوستش داری غرق لبخند بود و شاید نه ... سینه اش بود غرق غم انگار رو به تصویر بود و در واقع اشک میریخت در حرم , انگار اشک ها زنده کرد تصویرِ قطره های زلال باران را کفش های گِلی پس از باران سیل لبخند کفشداران را صحن ها را یکی یکی رد شد داشت بوی وصال می آمد بوی عطر همیشگی حتی وسط این خیال می آمد زیر لب یک سلام و بعد از آن دست بر سینه سوی عکس حرم اندکی خم شد و سپس جان داد عقربه ماند روی عکس حرم @shia_poem
یا ربِ وقت سحر تقرب شب هاست رو به کریمان زدن عبادت لبهاست بستر بیمار وعده گاه طبیب است خیری اگر میدهند برکت تب هاست نوکر گمنام هم بنام شد اینجا آنچه مهم نیست پیش یار لقب هاست سِیر الهیِ اهل عشق همیشه رحمت ذی القعده هاست لطف رجب هاست ذکر رضا قند کرده تلخی مارا شهد نبات است اینکه بین رطب هاست مادرم امد مرا به دست رضا داد آبرویم را خرید خانه اش آباد! محضر سلطان می آورند اگر دست میشکنند عاشقان به شوق نظر دست دست به دامان حلقه های ضریحم کودکم و میدهم به دست پدر دست بین قنوتم افاضه کرد مکرر خیر کثیر است در زمان سحر دست عقل چکارست تا گدای تو هستم فیض به من بیشتر رسانده ز سر... دست تر شده از دیدن حرم چقدر چشم پر شده از محضر شما چقدر دست سفره گشا تا رضاست سفره نشینم ضامن آهو نوشته روی نگینم پشت سر زائران دعاست،دعایت دلخوشی دعبل است خاک عبایت سلسله بر گردن روات کشیدی جان بفدای کلام مثل طلایت کعبه تویی مسجدالحرام بهانه قبله تویی قم شدست قبله نمایت قصر به هم ریخت در مناظره وقتی.. آبروی جاثلیق ریخت به پایت کن فیکونِ تو فاش شد سر سفره شیر میاید برون ز پرده برایت روی دو چشم ترم قدم بزن ای ماه تا که مطهر شود شبیه قدمگاه.. آمدم ای شاه با نشان و نشانی پیش تو باشد دلم به حکم امانی وقت نماز است صف پر است کمک کن کاش مرا هم کنار خود بنشانی هرچه کنی از درت جدا نشوم من خواه بخوانی مرا و خواه برانی جاروی خدام را ببخش به زوار تا که دراین دل کنند خانه تکانی ابن شبیب آمدست دیدنت آقا موقع روضه شدست و مرثیه خوانی ناله ان کنتَ باکیاََ بزن آقا سینه برآن شاه بی کفن بزن آقا یابن الشبیب عمه ام دلش پر غم شد چادر و پوشیه بین قافله کم شد جد غریبم ز روی اسب زمین خورد پیرهنش بر فراز نیزه علم شد دامنشان گر گرفت صورتشان سوخت آتش خیمه بلای اهل حرم شد چرخش شلاق ها به بازویشان خورد قامت معصومه ها شکسته و خم شد بعد هزاران هزار زخم جگر سوز نوبت بازار شام و هلهله هم شد زخم غرورم ز ماجرای حجاب است گریه ی من بیشتر برای رباب است @shia_poem