eitaa logo
شهید مدافع حرم مهدی نوروزی بهاری
207 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
329 ویدیو
7 فایل
🇮🇷 ﷽ 🇮🇷 کانال رسمی شهید مهدے نوروزے بهارے شیرسامرا ولادت:۶۱/۳/۱۵ شهادت:۹۳/۱۰/۲۰ محل شهادت:عوینات حومه سامرا؛عراق ‼ زیر نظر مستقیم بیت محترم شهید ‼ خادم کانال(انتقاد،خاطره،و...) @Shahid_haj_mahdi_noroozi_bahari @banooy_bineshan (تبادل)👆
مشاهده در ایتا
دانلود
و عملیات رمضان سال ۶۱ مقارن با ماه مبارک در جنوب به وقوع پیوست که در این عملیات رزمندگان تا دجله پیشروی کردند واز آب ساختند. در آن روزهای مرداد ماه از رزمندگان با زبان روزه شرکت کردند. گرمای فرسا و مقاومت در مقابل پاتک و نبود مناسب سختی را برای لشکریان رقم می زد. اسلحه و آرپی جی ها بر اثر تابش خورشید و پی درپی چنان داغ شده بودند که از روی لباس هایی که از تن درآورده و به دستگیره از آن استفاده می نمودند قابل نبود و رزمندگان برای دور ماندن از آسیب شلیک های مستقیم خود را به زمین داغ می چسباندند. و براستی بود صحنه های دوستان و . یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد. راوی: ابوالفضلی . . . 🆔 @shire_samera
⭕️ خدا ڪه خواب نیست ⭕️ یک روز گرم برای انجام کار کشاورزی به باغ رفته بودیم وحسن با اینکه سن وسال چندانی نداشت گرفته بود.☀️ به شدت درهوای کار می کرد. من دلم برایش سوخت وبه او گفتم: "حسن جان یک قوری چای برایت درست کنم و روزه ات را بخور"☕️ ولی او به من گفت: "مادرجان تو باید مرا اگر روزه ام را بخورم نصیحت کنی، حالا به من می گویی روزه ام را بخورم. جواب را چه باید بدهم"😔 بازهم من اصرارکردم و گفتم: "اگر از پدرت می ترسی او خواب است" ولی حسن گفت: "پدرم خواب است ولی خداوند که خواب نیست"😊 و او همچنان کار می کرد و روزه اش را افطار نکرد.🌺 🌹شهید حسن‌ رمضانی‌🌹 📚 کنگره شهدای خراسان ••┄┅══✼❣✼══┅┄•• 🆔 @shire_samera
چند روز بود كه صبح زود تا ظهر پشت خاك ريز مي رفت و عملياتي لشگر را تنظيم مي کرد . هواي جنوب؛ آن هم در فصل تابستان، امان هر كسي را مي بريد. يكي از روزها نزديك ظهر بود كه آقا مهدي به طرف بچه ها آمد و با آب داغ تانكر، گرد و خاك را از صورت كرد و سر و صورتش را آبي زد و وضو گرفت و به سنگر رفت. آقا رحيم با آمدن آقاي باكري سر پا و ديده بوسي كردند. در همين حين آقا متوجه لب هاي خشك آقا مهدي شد و سراغ رفت و يك كمپوت گيلاس بيرون آورد، در آن را باز كرد و به آقا مهدي داد. آقا مهدي خنكي را حس كرد، گفت :امروز به بچه ها كمپوت داده اند؟ آقا رحيم گفت: نه آقا مهدي! كمپوت، جزء جيره امروزشان . باكري، كمپوت را پس زد و گفت: پس چرا، اين را براي من باز كردي؟ رحيم گفت؟ چون حسابي خسته بوديد و زده مي شديد. چند تا كمپوت اضافه بود، كي از شما بهتر؟ آقا مهدي با دل خوري جواب داد: از من بهتر؟ از من بهتر، بچه هاي هستند كه بي هيچ چشم داشتي مي جنگند و مي دهند. رحيم گفت: آقا مهدي! حالا ديگر باز كرده ام. اين قدر نگيرید، بخورید . آقا گفت: خودت بخور رحيم جان! بخور تا در آن دنيا هم جوابش را بدهي... ❣ ❣ 🆔 @shire_samera