eitaa logo
شعرای آئینی سازمان‌ بسیج مداحان کرمانشاه
209 دنبال‌کننده
52 عکس
18 ویدیو
25 فایل
بسمه تعالی ♦️فعال ترین وپربارترین کانال شعرائی آئینی سازمان بسیج مداحان استان کرمانشاه درایتا👌 #شور#سرود #مدح باز نشر اشعاروسرودهای جدیدکلی ایام سال به تاریخ قمری و کلیه اشعار مهم مذهبی کشوربرا ،مجالس مذهبی با تنوع بالا و سبک های مختلف @BasijNewsir313
مشاهده در ایتا
دانلود
ظلمت آمد به خانه ی خورشید کفر محض آمده است و شرک پلید کینه دارد ز سوره ی توحید می رسد با هزار و یک تهدید   آمده آفتاب را ببرد جهل،  ام الکتاب را ببرد منتظر بود تا ولی آید    پشت در بی معطلی آید حضرت مرتضی علی آید از علی پاسخ بلی آید ناگهان نقشه اش بر آب شد و... پیش چشم همه خراب شد و... زنی انگار پشت در آمد شیرزن در دل خطر آمد با همان داغ بر جگر آمد سوگوار از غم پدر آمد پشت در زد صدا چه می خواهید از من و مرتضی چه می خواهید مرتضی اصل هر کلام من است علی اسلام من سلام من است این فدایی شدن مرام من است چون علی رهبر و امام من است من علی را ، علی مرا دارد شده تنها ولی مرا دارد سایه ی مرتضی است روی سرم با همین حال زار، پشت درم  از غم حیدر است شعله ورم به فدای علی من و پسرم از علی یک نفس نمیگذریم من و محسن برای او سپریم ناگهان آتش آمد و در سوخت برگ های گلی معطر سوخت شعله بسیار شد مکرر سوخت کودکی داد زد که مادر سوخت    در خانه که شعله ور می شد میخ هم داشت سرخ تر می شد بی حیا زد لگد که در افتاد بر دل انبیا شرر افتاد از دل آسمان قمر افتاد ثمر از شاخه ی شجر افتاد تا زمین خورد پشت در زهرا ناگهان زد صدا: که فضه بیا ظلم و بیداد بیش از حد شد مادر افتاد و عاقبت بد شد آنچه در خانه اش نباید...شد در که افتاد صد نفر رد شد   مجتبی ناله از جگر می زد وسط معرکه به سر می زد ستم بی حساب آوردند کینه از بوتراب آوردند حمله بر آن جناب آوردند عده ای هم طناب آوردند کعبه روی زمین کشیده شد و... ناله فاطمه شنیده شد و ... @Shoaraye_aeinimadhankermanshah
یارب! کمکش کن نَکِشد کار به دیوار ای کاش نگیرد پرِ دلدار به دیوار مسمار، اگر داغ شد ای کاش خدایا_ بر او، نه ... اصابت کند این بار به دیوار در خورد به دیوار ... امان از ستم و جور نفرین به شرر، لعنتِ بسیار به دیوار یک ضربه به او خورد، جهان از نفس افتاد یک‌بار به در خورد، دگر بار به دیوار از داغِ پرستو، کمرِ عرش دوتا شد بگذاشته سر، حیدرکرار به دیوار از بازوی خونینِ شقایق، چه بگویم؟ مانده‌ست هنوز آن‌همه آثار به دیوار لطفش به همه شامل و عمری‌ست که بوده او با همه، همسایه‌ی دیوار به دیوار @Shoaraye_aeinimadhankermanshah
در سِلک ما، معراج رفتن، پَر نمی‌خواهد مؤمن پری بهتر ز چشم‌ تَر نمی‌خواهد با اشک وقتی حاجت ما را روا کردند گریه کُن‌ات مشکل‌گُشا دیگر نمی‌خواهد خاک حسینیه برای شاعر‌ان کافی است از تو نوشتن جوهر و دفتر نمی‌خواهد جاروی دستم را نگیر از دست من «خانم» این روضه‌خانه‌ها مگر نوکر نمی‌خواهد!؟ ذات تو را تمثال "أَعْطَیْنا" بیان کردند تفسیر دیگر، سوره‌ی کوثر نمی‌خواهد با دیدن روی تو با خود روبه‌رو می‌شد آئینه‌ای بعد از تو پیغمبر نمی‌خواهد تو مستقیماً حامل وحی خداوندی دیگر خدا جبریلِ نامه‌بر نمی‌خواهد نور وجودت را «علی» از قبل خِلقَت دید این مُدَّعا شاهد از این بهتر نمی‌خواهد وقتی دعای‌ تو نگه‌دار علی باشد دیگر «سپر» را فاتح خیبر نمی‌خواهد نان تو خادم‌پرورِ بیتِ یدالله‌ است نانی به‌جز این سفره را قنبر نمی‌خواهد ذرات روی چادرت حُکم طلا دارد تا گرد و خاکش هست، فضّه، زر نمی‌خواهد چادرنمازت سایه‌سارِ مُلک سَلمان است جز سایه‌ی امن تو این کشور نمی‌خواهد این نسل سِوُّم، خوب در پیکار ثابت کرد حرف دفاع از دین که باشد، سر نمی‌خواهد تمّار اگر باشی به روی دار خواهی‌گفت: حرف ولایت را زدن منبر نمی‌خواهد این انقلاب فاطمی چل سال ثابت کرد جز نسل زهرا و علی، سرور نمی‌خواهد چل سال جنگیدیم پای پرچم زهرا فرزندْ جز خون‌خواهیِ مادر نمی‌خواهد ▪️ ▪️ نجّار کاش از ابتدا بی میخ، در می ساخت هرگز کسی این‌گونه‌ دردسر، نمی‌خواهد مادر تقلا می‌کند قدری رها گردد دیوار پیله کرده، میخ در نمی‌خواهد... @Shoaraye_aeinimadhankermanshah
هزاران سالِ نوری راه ِدرکِ ماست تا زهرا خدا حق داشت فرماید وَ ما اَدراکَ ما زهرا ملالش نیست از برزخ  خیالی نیست از دوزخ هرآنکه کار و بارِ او گره خورده‌است با زهرا اگر دستاس می‌چرخاند در فکرِ من و تو بود مراقب بوده از اول  به آب و نانِ ما زهرا و ما منظورِ او بودیم و ما همسایه‌اش بودیم اگر قبل از خودش کرده به همسایه دعا زهرا  یهودی را پَرِ چادر سیاهِ او مسلمان کرد برای بچه‌های خود چه‌ها کرده چه‌ها زهرا به ما آموخت پیروز است هرکس فاطمی باشد به ما آموخت جان دادن به پای مقتدا زهرا چهل سال است می‌بینیم لطف مادری‌اش را نمی‌سازد رها ما را در این آشوب‌ها زهرا خودش اصلِ ولایت بود و در پای ولایت سوخت نزن که بر نخواهد داشت   دست از مرتضی زهرا مُغیره از نفس اُفتاد و قُنفد هم نفس می‌زد علی را حفظ کرد  اما به زیرِ دست و پا زهرا سرِ مویی نشد کم از علی اما سرش را زد به در نامرد به در خورد و زمین خورد و... مکرر ، بی هوا زهرا زمین اُفتاد اما هیچ‌کس یاری نکرد او را حواسش هست بعد از آن  زمین اُفتاده را زهرا @Shoaraye_aeinimadhankermanshah
؛ ؛ مانده‌ام بی کَس و بی یار، مرا یاری کن باز هم از منِ درمانده طرفداری کن بار من روی زمین مانده..، خدایا چه کُنم بار من مانده خدایا..، تو خریداری کن معصیت در دل مُردابْ فرو بُرد مرا تا که آب از سر من رد نشده..، کاری کن بنده‌ی نفْس شدم، بندگی‌ام یادم رفت بنده را راحت از این بندِ گرفتاری کن اختیاراً ز درِ خانه‌ی تو دور شدم پس گداییِ مرا لطف کن، اجباری کن وای بر حال کسی که رمضان گریه نکرد سفره تا جمع نشد..، اشک مرا جاری کن در سحر اهل مناجات تو سیراب شوند منِ غفلت‌زده را تشنه‌ی بیداری کن روی قلبم بنویسید: گرفتارِ رضا... سنگ را در حرمش لایقِ حَجّاری کن بی پناهیم، پناهِ همه ی ما..، زهراست زیر بال و پرش از شیعه نگهداری کن بَرده‌ام..، برده‌ی بی قیمتِ بازار نجف حلقه در گوش همین بَرده‌ی بازاری کن دوست دارم که غلامِ درِ حیدر باشم پس مرا تا به ابد نوکرِ درباری کن جان آقای غریبی که ندارد حرمی دل ویران مرا یک شبه مِعماری کن گریه بر داغِ حسن ارثیه‌ی اجدادی‌ست ایل و اولاد مرا اهل عزاداری کن روزه با روضه اگر باز شود..، می‌چسبد گریه‌کُن! با نمِ اشک خودت افطاری کن ▪️ پیش چشمان پسر، مادر او سیلی خورد آی ناموس‌پرست! از غم او، زاری کن جگرش سوخت ولی قاتل او زهر نبود... قدر یک لحظه فقط فکر به مسماری کن! میخِ در با همه‌ هستیِ حسن بد تا کرد پای خود را به حریم پَرِ زهرا وا کرد ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇 https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
؛ ؛ مانده‌ام بی کَس و بی یار، مرا یاری کن باز هم از منِ درمانده طرفداری کن بار من روی زمین مانده..، خدایا چه کُنم بار من مانده خدایا..، تو خریداری کن معصیت در دل مُردابْ فرو بُرد مرا تا که آب از سر من رد نشده..، کاری کن بنده‌ی نفْس شدم، بندگی‌ام یادم رفت بنده را راحت از این بندِ گرفتاری کن اختیاراً ز درِ خانه‌ی تو دور شدم پس گداییِ مرا لطف کن، اجباری کن وای بر حال کسی که رمضان گریه نکرد سفره تا جمع نشد..، اشک مرا جاری کن در سحر اهل مناجات تو سیراب شوند منِ غفلت‌زده را تشنه‌ی بیداری کن روی قلبم بنویسید: گرفتارِ رضا... سنگ را در حرمش لایقِ حَجّاری کن بی پناهیم، پناهِ همه ی ما..، زهراست زیر بال و پرش از شیعه نگهداری کن بَرده‌ام..، برده‌ی بی قیمتِ بازار نجف حلقه در گوش همین بَرده‌ی بازاری کن دوست دارم که غلامِ درِ حیدر باشم پس مرا تا به ابد نوکرِ درباری کن جان آقای غریبی که ندارد حرمی دل ویران مرا یک شبه مِعماری کن گریه بر داغِ حسن ارثیه‌ی اجدادی‌ست ایل و اولاد مرا اهل عزاداری کن روزه با روضه اگر باز شود..، می‌چسبد گریه‌کُن! با نمِ اشک خودت افطاری کن ▪️ پیش چشمان پسر، مادر او سیلی خورد آی ناموس‌پرست! از غم او، زاری کن جگرش سوخت ولی قاتل او زهر نبود... قدر یک لحظه فقط فکر به مسماری کن! میخِ در با همه‌ هستیِ حسن بد تا کرد پای خود را به حریم پَرِ زهرا وا کرد ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇 https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
دستِ اسلام را چرا بستيد!؟ فاتح بدر و خندق است اين مرد يادتان رفته درب خيبر را با همين دست‌ها شكست اين مرد يادتان رفته در حنين و احد ذوالفقار گره‌گشايی داشت يادتان رفته تا همين ديروز در مدينه برو بيايی داشت شرم‌تان باد! ناجوانمردان نكشيدش چنين غريبانه اسدالغالب است، می‌جنگد پنجه در پنجه، مرد و مردانه يادتان رفته از لبِ تيغش جايِ خون، رأفت و كرم می‌ريخت يادتان رفته بی‌زره، تنها لشگری را علی به هم می‌ريخت يادتان رفته ذوالفقارش را ماجراهای فنِ دستش را مَرحبُ و عَمروَد دو نيم شدند يادتان رفته ضربِ شصتش را يادتان رفته آن رشادت‌ها مرد ميدان غزوه‌ها می‌شد تا شماها فرار می‌كرديد سپر جان مصطفی می‌شد نبريدش چنين، يدالله است كفر از او سيلی عيان خورده ای عرب‌های بی‌حياء؛ اصلاّ اسم حيدر به گوش‌تان خورده؟ نور توحيد را نمی‌بينيد!؟ كور دل‌های باطن‌آلوده وا كنيد اين طناب‌ها را زود او برای خودش كسی بوده تيره‌بختان ز فيض محروميد در صف دشمن ولی هستيد رفته از يادتان كه مديونِ دست پُر پينه‌ی علی هستيد چاه‌های مدينه می‌دانند كه كمر قصدِ كشتنش بستيد آبروی تمام عالم را ريسمان دور گردنش بستيد حرمتش را نگه نمی‌داريد!؟ روي دوشش عبا بيندازيد او غرورش شكسته نامردان از سرش تيغ را بيندازيد پا برهنه به مسجدش نبريد او خودش خاكیِ خدايی هست نيمی از كينه را نگه داريد چون كه گودال كربلايی هست كربلا باز فرصت خوبی است عقده‌هاتان به كار می‌آيند سرِ بر نيزه رفتن پسرش همه با هم كنار می‌آيند ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇 https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
🔹آسیاب دستی🔹 کوه بودم، بلند و باعظمت روی دامان دشت جایم بود قد کشیدم ز خاک تا افلاک ابرها، فرش زیر پایم بود شب که چشم ستاره روشن بود نور مهتاب، دل ز من می‌برد صبح، چون آفتاب سر می‌زد اولین پرتوش به من می‌خورد دفتر وحی حق که روز به روز جلوه‌اش سبز و سبزتر بادا در بیان شکوه من، دارد آیۀ «والجبال اوتادا» سینه‌ام را اگر که بشکافند لعل و الماس دیدنی دارم از گذشت زمان و «دحو الارض» خاطراتی شنیدنی دارم... صبح یک روز چشم وا کردم ضربۀ تیشه بود گوش خراش تخته سنگی شدم جدا از کوه اوفتادم به دست سنگ تراش پتک سنگین و تیشۀ پولاد سهم من از تمام هستی شد حکم تقدیر و سرنوشت این بود نام من «آسیای دستی» شد گرچه از بازگشت خویش به کوه پس از آن روزگار نهی شدم این سعادت ولی نصیبم شد که جهیز عروس وحی شدم گوشۀ خانه‌ای مرا بردند که حضور بهشت آن‌جا بود برترین سرپناه روی زمین بهترین سرنوشت آن‌جا بود دستی از جنس یاس و نیلوفر شد در آن خانه آسیاگردان گرچه سنگم، ولی دلم می‌خواست جان او را شوم بلاگردان هر زمان گرد خویش چرخیدم می‌شنیدم تلاوت قرآن روح سنگین و سخت من کم‌کم تازه شد از طراوت قرآن راز خوش‌بختی مرا چه کسی جز خداوند دادگر داند کی گمان داشتم مرا روزی جبرئیل امین بگرداند به مقامی رسیده‌ام که چنین بوسه‌گاه فرشتگان شده‌ام مثل رکن و مقام کعبه عزیز در نگاه فرشتگان شده‌ام بارها شد که با خودم گفتم: ای که داری به کار نان دستی! کاش هرگز ز خاطرت نرود وام‌دار چه خانه‌ای هستی؟ خانۀ آسمانی خورشید خانۀ روشن ستاره و ماه خانۀ وحی، خانۀ قرآن خانۀ «انّما یُریدُ الله» از همین خانه تا ابد جاری‌ست چشمۀ فیض، چشمۀ احسان سایبانِ معطّرِ این جاست سورۀ «هل أتی علی الانسان» آسیابم ولی یقین دارم که پناهنده‌ام به سایۀ نور سرنوشت مرا دگرگون کرد اشک زهرا و ذکر آیۀ نور یاس یاسین که با دعای پدر آیۀ نور بود تن‌پوشش داشت دستی به دستۀ دستاس دست دیگر گلی در آغوشش در محیطی که هر وجب خاکش فخر بر آفتاب و ماه کند آرزو می‌کنم که گاه به من دختر کوچکی نگاه کند گرچه از بازتاب گردش من نان این خانه برقرار شده‌ست شرمسارم از این‌که می‌بینم دست زهرا جریحه‌دار شده‌ست رفت خورشید وحی و آمد شب سر نزد از ستاره سوسویی صبح از کوچۀ‌ بنی‌هاشم شد بلند آتش و هیاهویی تا بدانم چه اتّفاق افتاد تا ببینم هر آنچه بوده درست دل به دریا زدم به خود گفتم: «چشم‌ها را دوباره باید شست» دیدم آن روز صبح منظره‌ای که به خود مثل بید لرزیدم آتشم زد شرار دل وقتی شعله‌ها را به چشم خود دیدم در همان آستانه‌ای کز عرش قدسیان را به آن نظرها بود اشک چشم ستارگان می‌ریخت بین دیوار و در خبرها بود من به حسرت نگاه می‌کردم باغ گل را میان آتش و دود جز خدا هیچ‌کس نمی‌داند که چه آمد به روز یاس کبود با همان دست عافیت‌پرور که پرستاری پدر می‌کرد از امام زمان خود یاری در هیاهوی پشت در می‌کرد هیزم آوردن، آتش افروزی سهم هر رهگذر نبود ای کاش خبر ناشنیده بسیار است خبر میخ در نبود ای کاش دست خورشید را که می‌بستند شرح این ماجرا کبابم کرد آنچه پشت در اتّفاق افتاد سنگم امّا ز غصّه آبم کرد استاد ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛ ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://rubika.ir/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛
اجر و پاداش رسالت، شعله‌ی آذر نبود این همه آزار، حق دخت پیغمبر نبود چهره‌ی انسیة الحورا و ضرب دست دیو فاطمه آخر مگر محبوبه‌ی داور نبود؟ فاطمه نقش زمین گردید و مولا گفت: آه! حیف! حیف! آنجا جناب حمزه و جعفر نبود از فشار در همه اعضای او درهم شکست فضه را می‌خواند و بالای سرش مادر نبود دست او بشکست اما دست مولا را گشود غیر او کس را توانِ یاریِ حیدر نبود فاطمه تنهای تنها در پس در اوفتاد هیچ‌کس جز فضه آن مظلومه را یاور نبود در میان آن همه دشمن که زهرا را زدند سنگ‌دل‌تر هیچ‌کس از قنفذ کافر نبود قاتل بیدادگر با پا صدف را می‌شکست در میان آن صدف، آخر مگر گوهر نبود بر تسلای دل صاحب‌عزا گُل می‌برند گوییا اینجا ز هیزم دسته گل بهتر نبود! «میثم!» این مصراع را ترسیم کن بر بیت وحی تازیانه احترام سوره ی کوثر نبود استاد ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛ ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://rubika.ir/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛
تا فکر و ذکر من همه دیدار دلبر است من در میان جمع و دلم جای دیگر است من در میان جمع و دلم سمت سامراست آنجا که اشک زائرش از آب کوثر است دیری‌ست رفته است و دگر و برنگشته است دیری‌ست آسمان دلم بی‌کبوتر است او پیش رو نشسته و من کورم از گناه او می‌زند صدایم و ما گوش‌مان کر است آواره‌ایم در هیئات و شنیده‌ایم در روضه احتمال حضورش قوی‌تر است شاید صدای گریه‌ی آقا بلند شد چون روضه‌های مادر او گریه‌آور است در فاطمیه پهلوی او تیر می‌کشد او نیز زخمی غم دیوار و آن در است آقا سری بزن به مدینه نگاه کن کوچه بدون تو صحرای محشر است آقا بگو چگونه تحمل بیاورم؟ یک زن که در مقابل یک فوج لشکر است انگار در گلوی شما بغض می‌شود آن ریسمان که بسته به دستان حیدر است گرچه پر از گناه ولی در رکاب‌تان آخر شهید می‌شوم، این حرف آخر است ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛ ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://rubika.ir/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛
مغتنم ديدند صبر رو به پايان مرا آتش آوردند نمرودان گلستان مرا آرزوهاي مرا در پشت دَر آتش زدند كاش مي‌بستند جاي دست، چشمان مرا دست من بسته ولي دست مغيره باز بود زد تو را تا که بگيرد زودتر جان مرا حرف ناموسش كه شد ايوب صبرش سر رسيد باتو سنجيدند بين كوچه ايمان مرا در نهانِ چشم من اشك است مهمان سال‌ها ظلم بيرون مي‌كشد از خانه مهمان مرا ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛ ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://rubika.ir/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛
مدینه مرکز پیکار نابرابر بود علی نشانه، ولی جنگ با پیمبر بود به حفظ جان علی، فاطمه سپر گردید قد خمیده‌ی او ذوالفقارِ حیدر بود نگاه زینب کبری به غربت مادر نگاه فاطمه بر اشکِ چشمِ دختر بود رُخی که رنگ جسارت گرفت قرآن بود تنی که روی زمین اوفتاد، کوثر بود چهار کودک معصوم با تنی لرزان دعایشان به پدر، چشمشان به مادر بود چهل نفر به سر بضعۀ پیمبر ریخت شرورتر ز همه «قنفذِ» ستمگر بود برای همسر مولا نه خانه، نه کوچه «مدینه» و «اُحد» و قبر «حمزه» سنگر بود خدا گواست که یک ضربه بر تنش نزدند به قصد کشتن او، ضربه‌ها مکرّر بود به فتح خیبر و بازوی شیر حق سوگند که قتل دخت نبی، انتقام خیبر بود برای فاطمه می‌سوخت از ازل «میثم» که بیت بیت کتابش شرار آذر بود ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛ ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://rubika.ir/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━