eitaa logo
سید محمد جواد سید شبیری
976 دنبال‌کننده
607 عکس
75 ویدیو
78 فایل
کانال شخصی حجةالاسلام سیدمحمدجواد سیدشبیری(مشهد) شامل محتوای سخنرانی، مباحث حدیثی و مناسبتی مرتبط با معارف اهل البیت(علیهم السلام) ارتباط با بنده👇 @smjssh ارسال پیشنهادات، مطالب جدید و مفید👇 @rejal_admin تبلیغ👇 @Admin_rejal مدیریت کانال👇 @rejal_hoze
مشاهده در ایتا
دانلود
ناامید نمی‌شود آنکه تو ناصرش باشی. بعد از آنکه از جانب دستور آمد تا تمام درهایی که به سمت باز بودند -جز درب خانه امیرالمومنین و حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیهما)-بسته شوند، از آن‌حضرت تقاضا نمود تا از خداوند بخواهد که درب منزل وی نیز به مسجد باز بماند. پیامبر فرمود: عموجان چنین کاری ممکن نیست. عباس تقاضا نمود تا لااقل ناودانی از پشت‌بام خانه‌اش به مسجد باز باشد تا شرافتی نصیبش شود؛ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله قبول نموده و به مردم فرمود: این امتیاز را به عمویم داده‌ام، او را آزار نکنید که یادگار اجداد من است و هرکس او را اذیت کند و حقش را ضایع نماید بر او باد. زمان گذشت و این ناودان برجایش بود تا ایام خلیفهٔ دوم، عُمَر. روزی عباس مریض شد و کنیزش لباس بر بالای بام می‌شست؛ آب لباس را از ناودان بیرون ریخت و مقداری از آب به جامهٔ خلیفه(که از آنجا می‌گذشت) رسید؛ خلیفه سخت خشمگین شد و به غلامش فرمان داد تا ناودان را از جایش بکند و داخل خانه عباس بیاندازد. دستور خلیفه عملی شد و بعد گفت: والله هر کس ناودان را نصب کند او را به قتل می‌رسانم. عباس از این واقعه آزرده شد و به حال مرض با تکیه دادن بر عبدالله و عبیدالله، فرزندانش، به‌طرف خانه علیه‌السلام رفت. همین‌که چشم امام به او افتاد که از شدت مرض می‌لرزید، متأثّر شد و فرمود: عموجان! چرا با این‌حال آمدید؟ عباس، جریان تهدید خلیفه و کندن ناودان را شرح داد و گفت: مرا دو چشم بود یکی که از دست دادم و یکی شما؛ و با بودن شما فکر نمی‌کنم شرافتم از بین برود و مورد اذیت واقع شوم. امام فرمود: عموجان به خانه برگرد که ان‌شاءالله بزودی خواهی دید آنچه موجب خوشحالی‌ات می‌شود فراهم می‌کنم. امام به فرمود: شمشیر مرا بیاور؛ پس شمشیر به کمر بست و از منزل خارج شد و به طرف رهسپار شد و را نصب کرد و فرمود: سوگند به حقّ صاحب این قبر و منبر(پیامبر)، هر که ناودان را بکند، گردن او و دستور دهنده‌اش را می‌زنم. جریان نصب ناودان به گوش خلیفه رسید و او وارد مسجد شد و ناودان را بر جای خود دید و گفت: را نمی‌توان خشمگین نمود، به جای قسمی که خوردم، کفاره می‌دهم! فردایش امام علیه‌السلام به خانهٔ عمویش رفت و از احوال ایشان پرسید. او گفت: پسر برادر! ؛ امام فرمود: عموجان آسوده باش! سوگند به خدا اگر اهل‌زمین دربارهٔ ناودان با من دشمنی کنند با قدرت خداوندی نمی‌گذارم به شما ظلمی روا دارند. بلند شد و پیشانی را بوسید و عرض کرد: يا ابن أخي! ما خاب من أنت ناصره؛ . بحارالانوار- ج۳۰ ص۳۶۴ http://eitaa.com/shobeiri https://t.me/shobeiri