eitaa logo
شوق پرواز
2.7هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
201 ویدیو
78 فایل
🌹متفاوت ترین کانال شهدایی به فرماندهی #شهیدسجادزبرجدی 🌱«استفاده از آثار شوق پرواز با یک صلوات به روح شهید سجاد زبرجدی» با شوق پرواز حرف بزن @shogh_parvaz70 نمیشناسمت‌ولی میشنوم https://daigo.ir/secret/67849807
مشاهده در ایتا
دانلود
حمید جان😊❤️ @shogh_prvz
گاهی فقط باید بود... همین. @shogh_prvz
🌱دعوت شده بودیم به یک عروسی. پارچه خریدیم و برش زدم که برای مراسم پیراهن بدوزم، امافرصت نمی شد بدوزمش. 😐شبی که عروسی بود، بی حوصله بودم. گفتم: «منصور، دیدی آخرش نرسیدم اون لباس رو بدوزم؟ دیگه نمی تونم عروسی برم.» 😊منصور گفت: «حالا برو اتاق رو ببین، شاید بتونی بری.» 😔گفتم: «اذیت نکن. آخه چه جوری می شه بدون لباس رفت؟» 🌹منصور دستم را گرفت و من را سمت اتاق برد. در را که باز کردم، خشکم زد. 🥻 لباس دوخته شده بود و کنار چرخ آویزان بود. 😁❤️منصور را نگاه کردم که می خندید. از طرز نگاه کردن و خنده اش فهمیدم کار خودش است. 😊گفت: «نمی خوای امتحانش کنی؟» 💫با ناباوری پوشیدمش؛ کاملا اندازه بود. ❤️💎کار منصور عالی بود؛ خوش دوخت و مرتب. ❤️با خوش حالی دویدم جلوی آینه. به نظرم قشنگ ترین لباس دنیا بود. @shogh_prvz
بعد از شهادت بار ها حسش کردم. @shogh_prvz
طعم زندگی بعد از منصور... 💔زندگی بعد از منصور باید ادامه پیدا می کرد. باید بچه ها را جایی می رساندم که با هم برنامه ریزی کرده بودیم. 🥀باید روی پا می ایستادیم. درست همان طور که منصور دوست داشت. منصور در ظاهر از بین ما رفته بود، ولی انگار همه جا پیشمان بود. ❤️‍🩹من همه جا منصور را می دیدم. توی فکر من، منصور همیشه خانه بود و توی اتاق کارش. ☕گاه حتی وقتی بچه ها نبودند، یک سینی چای می ریختم و می رفتم اتاقش. 😊منصور سر بلند می کرد و با همان مهربانی و معصومی می گفت: «حمید، من شرمنده ام. شدم عین یه مهمون توی این خونه. می آم و می رم وهیچ کمکی هم بهت نمی کنم.» 😔☕ کمی بعد، اشک هایم را پاک می کردم، چای یخ شده را تنهایی می خوردم و بیرون می آمدم. @shogh_prvz
به منصور گفتم: خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم... 📿تسبیح را برداشت و همان طور که می‌چرخاندش، گفت : «این کار فلسفه داره. من جلوی این‌ها نماز می‌ایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم اتاق دیگه و این‌ها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً به‌شان بگم بیایین نماز بخونین!؟» قرآن هم که می‌خواست بخواند، همین طور بود. ماه رمضان­ها بعد از سحر  کنار بچه‌ها می­نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن می‌خواند. 🔶همه دورش جمع می‌شدیم. من هم قرآن دستم می­گرفتم و خط به خط با او می­خواندم. @shogh_prvz
🌹ما چه قدر خوشحالیم که شما در کنار شوق پرواز هستید....❤️ 🥀هنوز به بررسی شهادت ، این شهید بزرگوار نرسیدیم.تا آخر هفته منتظر باشید.... 📌برای بررسی اطلاعات شهدا یا پیام سنجاق شده کانال رو ملاحظه کنید یا روی هشتک شهید معرفی شده بزنید، به ترتیب مطالب براتون نمایش داده میشه ⬇️⬇️⬇️⬇️مثلا ⬆️⬆️⬆️⬆️ بزنید رو هشتک، اطلاعات شهید ستاری رو براتون میاره مارو هم دعاکنید🌹
🌱این روزها یادی کنیم از افسر پدافند هوایی ارتش.