به اهل بیت علاقه خاصی داشت
و به ذکر ناد علی خیلی معتقد بود.
#شهید_محمد_عبدالهی
@shogh_prvz
🔹هر کاری از او میخواستیم، حتی اگر سخت بود، با محبت و علاقه زیاد برایمان انجام میداد.
#شهید_محمد_عبدالهی
#سبک_زندگی_شهدا
@shogh_prvz
🔸مرتضی(محمد) بیشتر بابایی بود و به لحاظ کارش از پدرش راهنمایی میگرفت.
🤍در کل تودار بود و کارهایی که میدانست از لحاظ احساسی من را نارحت میکند به من نمیگفت.
💌 بیشتر اوقات به من زنگ میزد یا پیام میداد :
«مامان ناراحت نیستی»،
«زیاد فکر نکن»
🩺به این صورت دائم به فکر سلامتی من بود.
✍️مادرشهید
#شهید_محمد_عبدالهی
@shogh_prvz
🔸مرتضی(محمد) اوایل زندگی که درآمد کمی داشت، با موتور مسافر کشی میکرد.
#شهید_محمد_عبدالهی
#سبک_زندگی_شهدا
@shogh_prvz
🌸در زندگی این را درک کرده بودم که بالاخره در هرکجا باید یک نفر مدیر باشد.
🌹 فهمیده بودم که همین تبعییت است که احترام دوطرفه ایجاد میکند و هرچقدر بیشتر به مرتضی(محمد) میرسم، او هم بیشتر حواسش جمع من میشود.
❤️حالا هیچچیز در زندگی برایم شیرینتر از رضایت مرتضی(محمد) نبود
#شهید_محمد_عبدالهی
#سبک_زندگی_شهدا
@shogh_prvz
💞وقتی رسید مثل همیشه، جلوی در ورودی ایستادم بهاستقبالش...
🧋با یک لیوانِ بزرگ شیرپسته پلهها را بالا آمد و گفت:
«بفرما، این هم یه شیرینی، ویژهٔ عید غدیر.»🍩
😏 گفتم:
«فکر نکنی با این خودشیرینیها نمیپرسم تا این ساعت شب کجا بودی!!!!»🤨
🥴کمی اینپا آنپا کرد و گفت:
«واقعیتش، جلسه که تموم شد، برگشتنی با دوستهام رفتیم کافه☕
ازاین شیرپستهها خوردیم🧋.
پیش اونها نتونستم بگم یه لیوان هم برای تو بخرم💗.
بهاجبار با دوستهام تا نزدیکهای خونه اومدیم🚶🏼🚶🏼🚶🏼.
بعد که جدا شدیم، چون وسیله نداشتم و مسیر ماشینخور نبود، مجبور شدم پیاده برم تا کافه این لیوان رو بخرم و دوباره پیاده برگردم.🚶🏼
برای همین اینقدر طول کشید.🥲»....
❤️...
#شهید_محمد_عبدالهی
#سبک_زندگی_شهدا
@shogh_prvz
🍂«القایم » که از داعش پاکسازی شد، بین رزمندگان قرعهکشی شد که اسم هرکس بیفتد میتواند به نیابت همه بچههای آنجا برای زیارت اربعین به کربلا برود.
🎉قرعهکشی به اسم آقا مرتضی افتاد.
اما مرتضی انصراف داد و گفت من به مرز بو کمال برمیگردم.
🥀 گفت:تکلیف من ماندن در کنار دیگر رزمندگان و جهاد است و در همان منطقه هم به شهادت رسید
#شهید_محمد_عبدالهی
@shogh_prvz
🏞️مرتضی تابلوها و ساعت را روی میز ناهارخوری چیده بود و داشت گردگیری میکرد.
📱گوشی را برداشتم و گفتم:
📖امروز یه حدیث قشنگ دیدم. بذار برات بخونم، خستگیت دربیاد🥰
نوشته: «وقتی که زنوشوهر بهنشانهٔ محبت، دستشون توی دست هم باشه، مثل پاییز که برگ درختها میریزه، گناههاشون هم به همون سرعت میریزه.»❤️🤝🍂
تا حدیث را خواندم، مرتضی جلو آمد و دستم را گرفت و محکم شروع کرد به تکاندادن!😐🙂😄
خندیدم و گفتم: «مرتضی، توی حدیث نوشته که دست هم رو بگیرن، نه که اینطوری دست هم رو تکون بدن.
این چه مدلشه؟!»😊🥰
گفت: «آخه من وقت ندارم بذار دستهامون رو تکون بدم،
تندتند گناهها بریزه،
برم به بقیهٔ کارم برسم.»
😁🍂❤️
#شهید_محمد_عبدالهی
#سبک_زندگی_شهدا
@shogh_prvz
میگفت:
چشمتان به دهان رهبر باشد.
باید در مسیر ولایت باشیم
تا به سعادت برسیم.
#شهید_محمد_عبدالهی
@shogh_prvz
سلام و خیر مقدم به عزیزانی که به شوق پرواز پیوستند.🌸
قدیمی ها ارادت🌹
این هفته معرفی #شهید_محمد_عبدالهی رو داریم....
از اینجا
https://eitaa.com/shogh_prvz/3684
معرفیشون شروع شده و تا آخر هفته ادامه داره.....🌱