🌹 #سیره_شهدا
🌹🌹 #شهید_مهدی_زین_الدین
🌹🌹🌹 #آرزوی_شهادت
عروسم که حامله بود به دلم افتاده بود اگر بچه پسر باشد، معنیش این است که خدا می خواهد یکی از پسرهایم را عوضش بگیرد.😔
خدا خدا می کردم دختر باشد. وقتی بچه دختر شد، یک نفس راحت کشیدم.
مهدی که شنید بچه دختر است، گفت «خدارو شکر. در رحمت به روم باز شد. رحمت هم که برای من یعنی شهادت»😇
🍀🍀🍀🌹🌹🌺🌹🌹🍀🍀
📜
🕯 @shohadap
🍀🍀🍀🌹🌹🌺🌹🌹🍀🍀🍀
#خاطرات_شهدا
#شهید_مهدی_زین_الدین🌹
شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت « می خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب. » بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد. هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده.
@shohadap