فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرکت تحسین برانگیز یک خانواده مشگین شهری
یک خانواده مشگین شهری بجای اینکه واسه مراسم ختم عزیز از دست دادشون غذا بدن حدود ۴ هزار پک بهداشتی رو بین مردم شهر پخش کردند
همبستگی اجتماعی
@shohada15khordad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کره جنوبی و صفهای طولانی برای دریافت ماسک یکبار مصرف
نه به خود تحقیری / از دشمن تا یه عده مزدور داخلی فقط شرایط ایران را بحرانی نشان میدهند!
@shohada15khordad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعوایهای خیابانی در ژاپن بر سر ماسک!!!
این ویدئو رو به خود حقیر پندار هایی نشون بدید که سالها فرهنگ ژاپن رو چون چماق بر سر ایرانیان میکوبیدند.
@shohada15khordad
כולם הודו שלנגיף #קורונה אין שום חיבה #לילדים ; זה אופטימי להפליא!
אנו שואלים #מחיילים_ישראלים : מה אשמתם של ילדים חפים מפשע #פלסטין ?
מה תהיה התגובה שלך לעולם?
__________________
میگن ویروس #کرونا به بچه ها کاری نداره. بازم به #انسانیت این ویروس.
باید از بچه کش های عالم و سربازان ارتش #اسرائیل پرسید گناه #بچه ها چیه که اونا رو میکشید؟
بچه ها پاک و آسمانی هستند. چرا هیچ حریمی برای #انسان و انسانیت قائل نیستید؟
#Israel #Palestine #FreePalestine #IDF #BABY #Humanity #Corona
____________________
✅پیج #روشنگری_عبری تلاش میکند با زبان عبری برای اسرائیلی ها روشنگری کند. شاید حقیقت و انسانیت، یکی را بیدار کرد. با بازنشر پستها، به آرمان مقدس #رزمندگان_بدون_مرز کمک فرمایید👇👇
🔸 https://eitaa.com/Modeut40
🔹 https://www.instagram.com/Modeut40/
👉 @modeut40 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فعالیت قرارگاه جهادی جهادگران سلامت در شهر قم برای مقابله و جلوگیری از انتشار ویروس کرونا
@shohada15khordad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار ضجه میزد برای شنیدن صدای شهید احمد کاظمی الان حال سردار رو میفهمم!
چقدر دلم تنگه بر اون روزا که میگفتن سخنان جدید سردار سلیمانی در صفحه اینستا گرامش منتشر شد
سردار ما دیگه صداتو نمیشنویم! اتش زدی به جان ما
#شهید_حاج_احمد_کاظمی
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
@shohada15khordad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی بی بی سی تونست خبر دروغ مرگ فوتسالیست کشورمون رو به خاطر کرونا پخش کنه پس قطعا میتونه آمار کشته های کرونا تو ایرانش هم دروغ باشه!
از ما گفتن بود!
یه روباه پیر هیچ وقت راست نمیگه
@shohada15khordad
کار را طلبه ها با چهل نفر شروع کردند. الان بیش از پانصد نفر طلبه در قم ثبت نام کرده اند تا وارد بخشهای مختلف کار جهادی شوند. از این تعداد بیش از صدنفر بنا است وارد منطقه قرنطینه شوند و همراه بیمارها باشند.
اینجا قم است
شهر قیام
@shohada15khordad
هدایت شده از حامد
ناگفته هایی از پزشک معتمد رهبر معظم انقلاب
توجه به اینکه رهبر انقلاب یک وجه نسبت به جامعه و نظام اسلامی دارند و یک وجه مرجعیت دارند. در زندگی شخصی در مواقعی که تضادی بین سیرهی شخصی ایشان با نظرات و تشخیص پزشکان پیش میآید، ایشان چه ترتیباتی را اتخاذ میکنند؟
هر نظر و تشخیصی را که گروه پزشکی خدمت رهبر انقلاب ارائه میکنند، همیشه دوست دارند توضیحش را هم بشنوند. به این دلیل که بعضی مواقع ممکن است تداخلی با بعضی از وظایف مذهبی ایشان ایجاد کند. اگر توضیح ما برایشان قانع کننده باشد که اغلب هست؛ هیچوقت مخالفت نمیکنند. واقعاً بعد از سالها توفیق بهعنوان مسئول تیم پزشکی ایشان یادم نمیآید که حتی یک مورد را هم مخالفت کرده باشند و همیشه مطالبی را که ما خدمتشان ارائه میکردیم مورد پذیرش ایشان بوده است.
برای مثال ما از نظر نوع غذایی مثل نان و ماست و یا نان و پنیر که ایشان بهخصوص در اوائل رهبری میخوردند راضی نبودیم و به حضرت آقا میگفتیم که سن شما دارد بالا میرود و شما نیاز به غذای مناسبتری دارید، یا تا همین چند ماه قبل ایشان بهخاطر زندگی کردن مثل طبقات پایین جامعه میوه نمیخوردند، اما بالأخره برای سلامتیشان قانعشان کردیم که میوه بخورند. [بعد شنیدم که] از محافظانشان پرسیدهاند که ارزانترین میوه کدام است و آن میوه را تهیه کرده بودند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دارن یه چیزایی را از مردم پنهان میکنند!
یکی از فامیلام تو اطاعات هست!
یه کرونایی فرار کرده شهرو کلا تف مالی کرده!!!!😂
شایعه پراکنی به همین راحتی
@shohada15khordad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی که ماسک بهداشتی پیدا نمی کنید، این ماسک می تواند حداقل از ورود ویروس به دهان و دستگاههای تنفسی جلوگیری کند 👌
@shohada15khordad
منطقه قرمز ۳
🔻نگاه دکترها و پرستارها و حتی خدماتی ها با احترام و محبت همراهه. کسی بهشون نگفته ما رو تحویل بگیرن. هر شیفتی که میره و شیفت بعد که میاد خودشون با یک احترام و یک محبت خاصی با هامون تعامل میکنن.
🔻برادری که کار خدماتی میکرد به من و یک طلبه دیگه گفت بیاید این دستگاه تنفس رو با مواد ضد عفونی بشویید.
🔻رفیقش گفت، صبر کنید بگذارید عینک و آستین براتون بیارم، خیالم راحت تر باشه. این دستگاه ممکنه ترشحاتش خطر داشته باشه.
🔻آخه ما به جز کمک به بیمارها به خدماتیها هم کمک میکنیم. زمین رو تی میکشیم، جارو میکنیم. تخت ها رو ضدعفونی میکنیم و خلاصه کارهای اینطوری. خدماتیها اینجا خیلی زحمت میکشن. بعضی هاشون چند شیفت کار میکنن. از همه بیشتر درگیرن.
🔻خلاصه این برادر خدماتی ما رفت عینک و آستین بیاره، خانم پرستار دیدش. بهش گفت این چه کاریه؟ این کارها رو به اینها ندید.
🔻اینها طلبه اند درسته برای خدا اومدن و پول نمیگیرن ولی شما هم ازشون کار نخواهید این قدر. مخصوصا این کارها.
🔻نیروی خدماتی چیزی نگفت. اومدم حرفی بزنم و بگم چه فرقی میکنه اگه خطره برای همه خطره و از این منبر رفتنها و شعارها که آقای دکتر از اون طرف گفت خوب خانم فلانی، شما هم خیلی وقتها حقوق چند ماهتون عقب میافته الان چند وقته حقوق نگرفتی؟ شما هم جهادی کار میکنید. خانم پرستار چیزی نگفت و رفت.
🔻 جالب بود خیلی جالب بود. نیروی خدماتی چند شیفت کار میکرد. پرستارهای دلسوز هم خودشان مشغول کار بودن. ما هم یک سری طلبه غریبه. ولی همشون برای ما ها دل میسوزوندن و مراقب ما بودن که نکنه خسته بشیم. نکنه تو خطر بیفتیم.
🔻آخرش هم نیروهای خدماتی اون کار رو به ما ندادن. ما هم مشغول یک کار دیگه شدیم.
هیچی همین.
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز
🔺دکتر توضیح داد که اینجا سه منطقه داریم . سیاه که مربوط به کسانی است که تست کرونایشان مثبت شده. مدل لباسی که باید بپوشید مثل آدم فضاییهاست . یک منطقه قرمز که مشکوکها آنجا هستند . شما آنجا میرید. آنجا هم قرنطینه است شما مثل همراه بیمارها خواهید بود چون خانواده شان اجازه ندارند بیایند داخل.
🔺لباس سبز رنگی پوشیدم. دستکش و کلاه و ماسک و غیره. گفتند حاج آقا عمامه را هم باید در آوری.
وارد بخش شدم. یکی گفت حاجی این لباس آبی را بپوش بهتره. پوشیدم. حالا همرنگ همه شده بودم هم بیماران و هم پرستارها....
🔺اکثرا پیرمرد ها و پیرزن ها بودند . مرا یاد پدر بزرگ و مادر بزرگم میانداختند که دیگر نیستند و دلم خیلی هوایشان را کرده. اینها شبیه آنها هستند لبخندشان و صدای خس خس نفسشان. یکی گفت پسرم پرتقال را پوست میکنی؟ گفتم چشم پر پر کردم یک پر را خورد گفت خودت هم بخور عزیزم گفتم پدر جان میل به چیزی ندارم. لبخندی زد. مهربان و آرام
🔺دیگری گفت قرصهایم را میدهی؟ پرستار گذاشته بود جلویش که بخورد. اجازه گرفتم و بهش دادم آمد بردارد بغض کرد گفت توان برداشتن قرصهایم را هم ندارم. کف دستش گذاشتم و آب به او دادم. خورد و گفت سلام بر حسین...
🔺یکی را گفتند مرخص است گفتند زنگ بزن به پسرش، زنگ زدم پسرش گفت ببخشید میترسم کرونا بگیرم لطفا به برادرم زنگ بزنید. زنگ زدم برادرش گفت شما همراه بیمارید گفتم بله، ناراحت شد گفت پس چرا نگذاشتند من پیش بابام باشم، گفتم نه من همراه همه هستم....
🔺پرستارها مرا یاد خاله هام میانداختند خیلی مهربان، خیلی پر روحیه اهل مدارا با مریض ها...
🔺من یک روحانی ام کنار خیلی از روحانیون دیگر. روحانیونی که کار میکنند با اخلاص و بی سر و صدا. این روحانی ها جدیدند دیشب ندیده بودمشان. امروز دو تا روحانی هم آمده بودند دم در بیمارستان به نگهبان میگفتند کاری از ما بر میآید، او هم انگار برایش عادی بود میگفت صبر کنید تماس بگیرم.
چقدر اینجا خوب است چقدر برایم پر عبرت است....
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۴
🔹شب که میشود خیال میکنی همه خوابیده اند و لابد کاری نیست. بیشتر چراغها خاموش است. من هم به همین خیال بودم که پرستار گفت یک سر به اتاقها بزن ببین کسی کاری نداشته باشه. در اتاقها سرک میکشیدم که دیدم یک پیرمرد توی خواب نفس نفس میزند، صورتش کبود شده بود، دویدم پرستار را صدا کردم. چند تایی ریختند دور و برش اکسیژنش را وصل کردند، فشارش را گرفتند، نمیدونم چه کارهایی کردند که رنگ و رویش عادی شد.
🔹شب در هر اتاقی که میروی یکی بیدار است یا آب میخواهد یا میگوید پشتم را ماساژ بده. یا ضربه هایی آرام به پشت او که نفسش راحت تر برود و بیاید.
🔹از همه جالبتر بیماری بود که اصرار داشت موبایلش را به برق بزنیم که خاموش نشود، چرا؟ چون منتظر بود کسی زنگ بزند. منتظر بچه هایش بود. اینجا همه دلهایشان رقیق است، زود سیمشان وصل میشود. زود با خدا حرف میزنند و درد دل میکنند. اینجا ملکوت به زمین نزدیک تر است.
🔹اینجا همین که به بیمار سر میزنی آثار خوشحالی را میتوانی مشاهده کنی. اینها پیرمرد و پیرزن هستند. حساسند. بچه هایشان هم که نباید بیایند قرنطینه اند. پرستارها هم انصافا توان ندارند میبرند، کمک لازم دارند. برای همین اینجا یک سخن آرام کننده، یک لیوان آب، کمی مالش شانه ها، آثار عجیبی دارد.
🔹خوب که چرخ زدم، دیدم در خروج اضطراری باز است، از در که خارج شدم، چشمم به گنبد و گلدسته های حرم افتاد.
🔹یا حضرت معصومه، بی بی جان، شب جمعه است، لیله الرغائب است، این مردم درد دارند، نفسشان بیرون نمیآید، بچه هایشان، نوه هایشان چشم انتظارند. بی بی جان تو هستی نه؟ دلهای شکسته این مردم را ببین؟ لبهایی که هنگام درد جز ذکر شما را نمیداند. خانم سایه تان به سرمان مستدام....
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۲
⚡️امروز روز عجیبی بود، داغونم بچه ها داغون. پیرمردی که توان نداشت قرصهاش رو برداره و بغض کرده بود از این ناتوانی، حالا حالش بد شده بود، دیگه نفسش راحت بیرون نمی اومد، صورتش کبود شده بود، باید میبردیم تحویل میدادیم یه جای تخصصی تر، یک طرف تختش رو گرفته بودم. دو سه نفر بودیم که میبردیمش، توی آسانسور صورتش که قرمز شده بود و نفس زدنهاش داشت دلم رو آتیش میزد کاری از من روحانی بر میومد؟ بلد نبودم، فقط شروع کردم آروم سوره حمد رو تلاوت میکردم. از ته دل میخواستم حالش خوب بشه.
⚡️با یکی از کارکنان اونجا بر میگشتم. گفت شما طلبه ای؟ گفتم بله. گفت خدا خیرتون بده. چقدر اومدنتون به ما روحیه میده. خیلی سخته خیلی سخت..
⚡️با لهجه شیرین ترکی میگفت مریضها زیادن. دارم سه شیفته کار میکنم. همه هستند. نه که فکر کنی کسی نمیاد، نه، کار زیاده. کاش پیشمون بمونید قوت قلبید. به خودم نگاه کردم، هیچ وقت فکر نمیکردم من به درد نخور را که هیچ کاری هم بلد نیستم ،تحویلم بگیرند.
⚡️رسیدیم تو بخش، دیدم همه به یه طرف دارند میدوند، گفتند مریض فوت شد، مریض دیگه ای که ندیده بودمش، از دور نگاه میکردم دورش حلقه زده بودند، آه اینجا مرز دنیا است، و من چقدر کوچکم. یا من فی الممات قدرته. احساس میکردم در کنار دریای قدرت خدا نشسته ام به حیرت...
⚡️جنازه را میبردند محیط را ضد عفونی میکردند و مرا مسوول جارو کشیدن آن اتاق کردند. کارم که تمام شد آمدم در یک اتاق روی صندلی نشستم. کسی در اتاق نبود جز یک پیرمرد . متوجه حضورم نشد. سخت نفس میکشید. اما همینطور با چشمهای بسته بعد از چند بار نفس کشیدن دستش را بلند میکرد و میگفت شکر.....
⚡️کلاس درس حوزه شده برایم اینجا....
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۸
🌱همه دنبال آمار مرده هان، هیچ کس آمار ترخیصی ها رو نمیپرسه. مثلا از چه سن و سالین؟ چه حالی دارن؟ چقدر میمونن؟
🌱خبرهای خوب برای مردم عادیه. تا وقتی اینطوریه من خوشحالم چون معلومه وضعمون خوبه. کلا همیشه همینه. اونجایی که از شنیدن خبر بد مردم دردشون میگیره یعنی وضع جامعه خوبه. من از عادی بودن خیلی بدیها بین خارجی ها بیشتر از خود بدی اذیت میشم. مثل همین وضع فروشگاهها و خرید ماسکهاشون. یا نسبتشون با رفتارهای حاکمهاشون.
🌱وقتی یه بیمار مرخص میشه برای خودش هم یه اتفاق عادیه. من این همه ترخیصی دیدم، ولی ندیدم هیچ کدومشون یه لبخندی یه خوشحالی خاصی داشته باشن؟ ابدا.
🌱یکی ترخیص شده بود کلا همه دغدغه خودش و دخترش این بود، دفترچه بیمه اش رو کجا گذاشته. ناراحت و نگران دفتر چه بود. ایشالا پیدا شده باشه تا حالا.
🌱وقتی بیمارها ترخیص میشن، مثل یه مامان، تختشون رو ضدعفونی میکنیم ملحفه ها رو عوض میکنیم، آماده که بیمار دیگه ای بیاد. بعضی وقتها یه دفعه میبینی تمام تختهای یک اتاق خالی میشن به جز یکی دلم برای اون یکی میسوزه.
🌱جالبه که پیرمرد پیرزنهای سن بالا هم مرخص میشن. یه بار یه پیرمرد رو قرار بود مرخص بشه. رفتم دیدم دور خودش میچرخه، میخواست لباسهاش رو بپوشه، اما خیلی پیر بود نیاز به کمک داشت.
🌱کلا پیرترها رو که دیدید قلق دارن. یکی باید حواسش بهشون باشه پرستارها و نیروهای خدماتی نمیرسن. بعضی شون بهونه گیرن و بدخلقی میکنن. باید تو نخشون بری ببینی تو همون بدخلقی چقدر پدری میکنن و باحالن. بعضیشون خجالتی اند یکی بود چند ساعت بود تشنه اش بود، روش نمیشد بگه آب بدید.
🌱اما مهمترین خصلت همشون عزت نفسشونه. یکیشون حال ندار و پیر هم بود ولی میخواست بره دستشویی ناراحت میشد کمکش کنی. سخته به خدا.
🌱حالا این پیرمرد میخواست مرخص بشه، رفتم پیرهنش رو تنش کردم. با اینکه دیگه سرفه نمیکرد و تنگی نفسش خوب شده بود ولی ضعیف بود به خاطر سنش. نمیتونست دکمه هاشو حتی ببنده براش بستم . شلوارش رو خواستم بپوشم پاشو کرد داخل شلوار گفت خدا هیچ کسی رو محتاج فرزند نکنه. فکر کردم لابد بچه هاش هواشو ندارن. زیپ شلوارش رو هم بالا کشیدم. هیچی همراش نبود به جز دفترچه ای پر از شماره بچه ها و نوه هاش.
🌱سوار ویلچرش کردم تا دم در. دیدم پسرش که اون هم موهاش سفید بود با یه حال اضطرابی دوید خوشحالی رو میتونستم ببینم تو وجودش. مثل پروانه دور باباش میچرخید. عجب ! پیرمرد دعا میکرد محتاج همچین بچه ای نباشه؟
🌱کلا خدا آدمو محتاج هیچ کس نکنه. پدر رو بردیم تا دم ماشین. زیر بغلهای پیرمرد رو گرفتیم مثل سلاطین سوار ماشین شد. در ماشین رو بستیم. پسر گفت ممنون. بعدهم سوار شد و رفتند.
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۵
🔺توی این بخش که من هستم غیر از بیماران سن بالا، گاهی جوون تر ها هم هستند. معمولا اینها بیماری تنفسی یا زمینه ای دارن.
🔺مثلا ته سالن یه اتاق بود که دیدم صدای نعره ازش میاد، فریاد میزنه مثل کسی که داره فحش خار و خاشاک میده. کسی اما توجهی بهش نمیکرد. انگار براشون عادی بود. فحشها برام واضح نبود دقیقا نمیفهمیدم چی میگه، فقط آهنگ صداش اینطوری بود. برام جالب بود. رفتم ببینم کیه و چی میگه.
🔺رفتم تا دم در اتاق، دیدم یه لات هیکلی با خالکوبی روی دست و بازوش نشسته اونجا. نزدیک که شدم دیدم فحش نمیده فقط داره میگه بهتون میگم بیاید اینجا. این شیلنگا رو باز کنین.
🔺رفتم جلو گفتم سلام علیکم کاری داری برادر؟ یه دفعه ساکت شد. احساس کردم از این احترام و تکریم جا خورد. یه دفعه با لحن نرم و آرامی گفت، نه حاج آقا. فقط بگید بهشون این لوله ها رو باز کنن. گفتم چشم حتما گفت ببخشید.
🔺اومدم بیرون خندم گرفت از این که چرا منو که دید با چند تا جمله نرم شد. مودب شد چرا یه دفعه.نمیدونم از کجا فهمید من حاج آقام. از کجا فهمید باید به یکی دیگه بگم. جالبه تا من رفتم بیرون، باز شروع کرد سر و صدا کردن.
🔺جوون تر ها معمولا سرشون تو گوشیه. یه بار توی یه اتاق نشسته بودم دیدم یکی بی هوا زد زیر خنده. با لهجه قمی غلیظ گفت: بابا عجب ملتی داریم. ببین چه جوکهایی میسازن واسه کرونا. یادم نیست جوکش چی بود خنده دار هم نبود به نظرم، ولی من هم باهاش خندیدم خیلی خندیدم.
🔺اما یک بار چشمم افتاد به صفحه اول پرونده یکی از بیمارها. دیدم متولد دهه چهله. با خودم گفتم پس خیلی پیر مرد نیست. داشتم فکر میکردم کدوم بیمار توی بخش ما میتونه باشه.
🔺همینطور که نگاهم متوجه اون صفحه بود و اسم و فامیلش و بقیه مشخصاتش رو میدیدم یه دفعه متوجه شدم پایین تر توی صفحه مشخصاتش نوشته:
جانباز جنگ تحمیلی...
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۶
🔺این روزها از خیلی ها پیام دریافت کردم. اکثرا هم میگن میخوایم بیایم کمک. هم قم هم خارج قم. به خارج قمیها گفتم نیان به قمیها هم گفتم برن پیش رفقای قرارگاه. پیرزنه از ورامین زنگ زده با خواهش و التماس که بگذارید بیام براتون غذا درست کنم.
وای چه مردمی داریم ما....
🔺چند تا پیام هم بود که روحم رو تازه کرد. خواهر رفیقم، دکتره، رفیقم میگفت، دوست خواهرش که او هم پزشک بوده، شاکی شده و گفته این طلبه ها نابلدن، چرا اومدن، فقط ضررن، شوآفن به درد نمیخورن...
🔺امروز اما زنگ زده میگه دوست خواهرم براش پیام داده، پیامش رو فرستاده:
«امروز خیلیاشونو دیدم..با کمترین تجهیزات داشتن کارای خدمات رو انجام میدادن..به مریضا غذا میدادن..وسایل مریضا رو جابجا میکردن..و بیشترین تماس با مریضو داشتن...همشون هم پسرایی با سن کم...الان همه ازشون کمک میگیرن و چقدر خالصانه کار میکنن و همش میگن بهمون یاد بدید ما انجام بدیم...»
🔺یه دکتر از شیراز برام پیام فرستاده:
«دکتر میرزایی هستم از شیراز. تا شنیدم عده ای از طلبههای قم راه افتادهاند و در بیمارستانها به صورت رایگان به کادر درمانی کمک میدهند یکه خوردم....شروع کردم به خواندن روایتهایشان و باید بگویم که نوشتهها و تجربههای این قشر با نگاه خاص خودشان از محیط کاری هر روزه و معمولی من برایم خیلی جالب بود. ....همه از اتفاقهای روزمره ایی نوشته بودند که دیگر خیلی وقت است برای من عادی شدهاند. وقایعی که وقتی آنها را از چشم آن طلبه ها دوباره دیدم، ...دیدم چقدر فرصت در بیمارستان برای نشاندن لبخند روی لب آدمها و کاستن از رنج دیگری و حتی دیدن خداوند وجود دارد و من نمیبینمشان. با خودم گفتم چرا من تا به حال حتی یک بار برای مریضی پرتقال پوست نگرفته ام، یا مثلا دارویی را به دست مریضهایم نداده ام.»
🔺یکی دیگه از قم پیام داده:«خانمم پرستاره. همین روایتها مشوقی شد برای بنده که به خانمم اجازه بدهم داوطلبانه در برنامههای بیمارستان مربوط به کروناییها شرکت کنه و اوشون هم با برخی دوستانشان از قم و استانهای دیگه صحبت کنه که بیان برای همکاری.»
🔺این مردم نمیدونن که جمله «خوبی از خودتونه » دقیقترین و درست ترین جمله در پاسخشونه.
🔺از همه با نمک تر پیام رفیقمه که کمی تا قسمتی با آخوندها مشکل داره. نوشته:«سلام.از یک آدم طبعا ضد آخوند به یک آخوند،... سپاسگزارم.»
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۵
🔺توی این بخش که من هستم غیر از بیماران سن بالا، گاهی جوون تر ها هم هستند. معمولا اینها بیماری تنفسی یا زمینه ای دارن.
🔺مثلا ته سالن یه اتاق بود که دیدم صدای نعره ازش میاد، فریاد میزنه مثل کسی که داره فحش خار و خاشاک میده. کسی اما توجهی بهش نمیکرد. انگار براشون عادی بود. فحشها برام واضح نبود دقیقا نمیفهمیدم چی میگه، فقط آهنگ صداش اینطوری بود. برام جالب بود. رفتم ببینم کیه و چی میگه.
🔺رفتم تا دم در اتاق، دیدم یه لات هیکلی با خالکوبی روی دست و بازوش نشسته اونجا. نزدیک که شدم دیدم فحش نمیده فقط داره میگه بهتون میگم بیاید اینجا. این شیلنگا رو باز کنین.
🔺رفتم جلو گفتم سلام علیکم کاری داری برادر؟ یه دفعه ساکت شد. احساس کردم از این احترام و تکریم جا خورد. یه دفعه با لحن نرم و آرامی گفت، نه حاج آقا. فقط بگید بهشون این لوله ها رو باز کنن. گفتم چشم حتما گفت ببخشید.
🔺اومدم بیرون خندم گرفت از این که چرا منو که دید با چند تا جمله نرم شد. مودب شد چرا یه دفعه.نمیدونم از کجا فهمید من حاج آقام. از کجا فهمید باید به یکی دیگه بگم. جالبه تا من رفتم بیرون، باز شروع کرد سر و صدا کردن.
🔺جوون تر ها معمولا سرشون تو گوشیه. یه بار توی یه اتاق نشسته بودم دیدم یکی بی هوا زد زیر خنده. با لهجه قمی غلیظ گفت: بابا عجب ملتی داریم. ببین چه جوکهایی میسازن واسه کرونا. یادم نیست جوکش چی بود خنده دار هم نبود به نظرم، ولی من هم باهاش خندیدم خیلی خندیدم.
🔺اما یک بار چشمم افتاد به صفحه اول پرونده یکی از بیمارها. دیدم متولد دهه چهله. با خودم گفتم پس خیلی پیر مرد نیست. داشتم فکر میکردم کدوم بیمار توی بخش ما میتونه باشه.
🔺همینطور که نگاهم متوجه اون صفحه بود و اسم و فامیلش و بقیه مشخصاتش رو میدیدم یه دفعه متوجه شدم پایین تر توی صفحه مشخصاتش نوشته:
جانباز جنگ تحمیلی...
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۷
🔻برخی رفقا از سر دلسوزی توصیه میکنند همه آنچه میبینم نگویم. میگویند مردم نباید بترسند نباید غم داشته باشند. اون هم توی شرایطی که دشمن روی ترس و ناامیدی مردم حساب کرده. یه جورایی حرفشان را قبول دارم ولی با یک تفاوت.
🔻به نظر من امید در ندیدن محقق نمیشه بلکه در درست دیدن محقق میشه. این روش رسانه ای اون ور آبیهاست که با نگفتن ها و غلط گفتنها واقعیتها رو تغییر میدن. اینجا امید با درست دیدن واقعیت ها محقق میشه. خدا به صابرین بشارت داده، کسانی که صحنه واقعیت را کامل و درست میبینند. وسط خوف و حزن و از دست دادن داشته ها، دست او را میبینند و مسیر او را میفهمند.
🔻نکته دیگه این که خیلی ها از من آمار رو میپرسند. من آمار رو از کجا بدونم فقط میدونم کسانی که از دنیا میروند اون قدر که من دیده ام و از رفقا شنیده ام نسبتشان به کل مریضها خیلی خیلی کمتره. ولی همینقدر هم که هست سخته خیلی سخت.
🔻تو این روزها شاید سخت ترین لحظه برای من اون موقعی بود که از در اورژانس داشتم خارج میشدم. دیدم در بیمارستان سر و صدای زنی میآید. جلو رفتم دیدم یه خانم جوان محجبه است. مثل مرغ پرکنده. از همه التماس میکرد.
🔻التماس میکرد که بگذارید مادرم رو ببینم. آخه چرا نمیشه ببینمش. گریه میکرد و مادرش رو صدا میزد. دیگران میخواستند قانعش کنند که شدنی نیست و من اما ایستادم گوشه ای و با گریه های او گریه میکردم.
🔻یاد دخترانی که بابا هایشان بر نگشتند افتادم یاد مادرانی که بدن فرزاندانشان را ندیدند و هنوز منتظرند. تازه فهمیدم حرف شهید مجید پازوکی فرمانده تفحص رو که میگفت فلسفه کار ما رو از مادران شهدا بپرسید. خواستم برم بگم خانم جان من خانمی را میشناسم که با کتک از کنار بدن برادرش جدایش کردند. تو که باید شنیده باشی این روضه ها رو. امروز اگر قرار نیست با روضه گریه کنی پس کی ؟... یاد حرف آن بزرگ افتادم که میگفت خدا هر مصیبتی بدهد توان صبرش را هم میدهد.
🔻 شما رو به خدا بچه ها نگویید این حرفها را نزنم نگویید تلخ است. چرا نگویم من بیماری را دیدم که در بیمارستان جلویم جان داد ولی دکترها و پرستارها هر چه توانستند کنار بدنش تلاش کردند بدون ترس بدون چشم داشت.
🔻اما وقتی از دنیا رفت، شنیدم که دکتر کنار بدنش گفت : خانم ببخشید که بیشتر از این نتوانستیم. خودم شنیدم. پرستارها گفتند چه میگویی دکتر؟ گفت روحش که هست میبیند ما را ، من معذرت میخواهم که بیشتر از این از عهده ام بر نمیاید.
🔻این صحنه زیبا نیست؟ خیلی ها شاید نفهمند اما مردم ایران میفهمند این زیبایی ها را. چهل سال است سبک شادی و امید و معنویت مردم ما تغییر کرده. چهل سال است مردم به ظاهرگراهای خوارجی که معنویت را در لیسیدن در و دیوار دنبال میکنند میخندند. یک روز شهید بهشتی گفت خانقاه ما تپه های بازی دراز است اما امروز میخواهم بگویم خانقاه ما کنج بیمارستان و اتاق عمل است. ما تعریف این معنویت ناب و نه قشری و پوسته گرا را مدیون حضرت روح اللهیم. معنی کل ارض کربلا را...
@ali_mahdiyan
💢 #خاطره_ناب_از_حاج_قاسم
🔹🔸زدیم بغل. وقت نماز بود. گفتم: «حاجی قبول باشه.»
گفت: «خدا قبول کنه انشاءاللّه.»
نگاهم کرد. گفت: «ابراهیم!»
نگاهش کردم.
ــ نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم.
ــ حاجآقا شما همه نمازهاتون قبوله.
♦️قصهاش فرق میکرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا رئیسجمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. اذان و اقامهاش را گفت. صدایش پیچید توی سالن. بعد هم ایستاد به نماز. همه نگاهش میکردند. میگفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده.
پایان نماز پیشانیاش را گذاشت روی مهر. به خدای خودش گفت: «خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه میکشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.»
@shohada15khordad
💠 حدیث روز 💠
❇️ خیر و شر دنیا و آخرت
🔻پیامبر اکرم صلياللهعليهوآله:
خَيْرُ الدُّنْيا وَ الآْخِرَةِ مَعَ العِلْمِ وَ شَرُّ الدُّنْيا وَ الآْخِرَةِ مَعَ الْجَهْلِ
💎 خير دنيا و آخرت با دانش و شرّ دنيا و آخرت با نادانى است.
📚بحارالأنوار، ج۱، ص ۲۰۴، ح ۲۳
•┈┈••✾••┈┈•
@shohada15khordad