eitaa logo
شـــهــــدای مسـجدسـلیمان
1.7هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
15 فایل
شهدای مسجدسلیمان به حول و قوه الهی برای آشنایی با سبک زندگی شهدای مسجدسلیمان ارتباط با ما: @mandir_268 دعوت شهدا هستید 👇 به ما بپیوندید🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بنام خدا 📝حال و هوای گردان سلمان قبل از شروع (بخش اول) پیش از اعزام آموزشهای لازم را دیدیم یکی دو روز قبل از رفتن به خط بچه ها چند شب متوالی مراسم دعا و مناجات میگذاشتند حمید قربانی به عنوان روضه خوان و مداح در رأس اجرای این مراسم قرار داشت سه شنبه دعای توسل خواندیم و به ائمه علیهم السلام متوسل شدیم. شب جمعه هم که دعای کمیل بود خلاصه غوغایی به پا شد در آن شب من خودم هم در نمازخانه بودم. برای برپایی نمازخانه چند چادر بزرگ به هم وصل کرده بودند همۀ اعضای گردان هم آمده بودند حمید قربانی روضه اش را با سوز میخواند آن ،روضه روضه ای فراموش نشدنی و آن ،دعا دعایی فراموش نشدنی شد خیلی از خدا طلب کرد که خدایا کمکمان ،کن خدایا ما را نجات بده بعد یکی از کسانی که بلند شد و با صدای بلند گریه کرد و صحبت کرد مسلم حاتمی .بود شهید حاتمی خیلی دلش شکسته بود آن شب از خدا خیلی مدد طلبید از خدا کمک خواست و توسل عجیبی کرد حاتمی صدایش را بلند کرد و گفت خدایا به من کمک کن خدایا نجاتم بده، علی جان منو از دنیا نجات بده من توی این دنیا غرق شدم دیگه نجاتمون بده. تحمل ندارم در این دنیا بمونم .... من متوجه شدم که حادثه ای در کمین ماست عده ای در این عملیات گلچین می شوند و به معبود خود می پیوندند چون این بچه ها ملکوتی شده بودند 📌ادامه دارد... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
بنام خدا✨ 📝حال و هوای گردان سلمان قبل از شروع (بخش دوم) برای ما عملیات کربلای ۵ با والفجر ۸ خیلی فرق میکرد چون شهدای گردان ما در والفجر ۸ از سه چهار نفر بیشتر نبودند ولی گردان ما در این عملیات ۳۵ شهید داد. مجروحین هم بیش از این تعداد بودند. بچه ها خاطره مشترک خوبی از اعزام دارند؛ همه با شوق بارها و اثاثیه و امکانات لازم را برای عملیات در ماشینها می.گذاشتند هر چه به بیست و یکم نزدیک تر می شدیم سوز و شورشان بیشتر میشد ما تقریباً پانزدهم و شانزدهم بارها را بستیم و به محلی بنام گروهان پل .رفتیم عملیات نوزدهم دی ماه ۱۳۶۵ شروع شد. هر چه به روز عملیات نزدیک تر میشدیم سوز و عشق بچه ها به انجام عملیات بیشتر میشد واقعاً عجیب بود؛ یک محبتی یک عاطفه و گذشتی در این بچه ها می.دیدم من شبیه این حالات را از ماجرای کربلا خوانده،ام ندیده ،بودم فقط خوانده بودم سوزی که میگویم یک جور نشاط و شادابی بود نه غم و غصه محبتها زیاد بود بچه ها همدیگر را میبوسیدند به هم محبت می کردند شادی میکردند تبریک میگفتند .... این خیلی برای ما عجیب بود. 🎙روایت شفاهی حاج عبدالکریم کریمی پور(کتاب پای پل سابله) 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
بنام خدا✨ 📝خاطراتی از عملیات کربلای ۵(برادردوقلوی کربلای_۴بخش اول ) 🔹{حرکت به طرف خط مقدم} پس از عملیات کربلای۴ که بنوعی باعث فریب دشمن شده بود،( عدم فتح در آن عملیات باتوجه به بزرگی اهداف ومنطقه انتخاب شده، و اینکه دشمن فکر می کرد که این تنها عملیات بزرگ ایرانیها در آن سال می باشد.) لشکرها ، تیپها وگردانها به سرعت، نیروهای خود را جمع وجور کرده،به منطقه جدید عزیمت نمودند، لشکر ما(لشکر۷ولی عصر عج)، به منطقه ای واقع در گروهان پل درجاده اهواز خرمشهر ودر نزدیکی دژبانی لشکر۹۲ زرهی خوزستان عزیمت کرد. چند روزی درآنجاسپری شد، آموزشهای فشرده وجلسات وسخنرانی ها انجام شد، از حساس بودن منطقه ی عملیاتی ،تا عنوان عملیات عاشقانه برای آن همه از عملیاتی مهم وفراگیر حکایت داشت، نیروها چندروزی به مرخصی رفته وبرگشتند، سازماندهی های مجدد انجام شد، رزمهای شبانه،توجیه منطقه جدید ودرنهایت توجیه عملیات جدید انجام شد، ۲۰ دی ماه ۱۳۶۵ بود که ساعت ۸شب وارد منطقه عملیاتی کربلای 5 شدیم، شبانه به شلمچه اعزام شدیم، ابتدا درمنطقه ای پشت خاکریز دوم از ماشینها پیاده شدیم، پشت یک خاکریز بلند،که پشت آن مستقرشدیم، ظاهرآ ساعتی قبل آنجا مورد حمله شیمیایی دشمن، قرارگرفته بود وبا ورود ما چندنفراز بچه ها شیمیایی شدند و پوست بدنشان، تاول زد، هیجان وشورو نشاظ یچه ها همه بیادماندنی بود،هرکس ذکری می گفت ،نوحه ای می خواند یا سرود حماسی سرمی داد،شوخی می کرد ، حلالیت می طلبید و وصیتی می نوشت، ترس ودلهره دربین بچه ها جایی نداشت، تردد نیروها و ادوات خودی در آنجابسیار بود،آتش توپخانه ها وخمپارهها گاهگاهی وجود داشت ، در این عملیات نیروهای گردان سلمان تقریباُ همان نیروهای عملیات کربلای 4 بودند (گروهان فجر رزمندگان مسجدسلیمان، گروهان فتح نیروهای اندیکا ولالی وگروهان نصر از نیروهای هفتکل) برخی از نیروها اعزامی دو برادر ازیک خانواده بودند که باهم در این گردان حضور داشتند: برادران یزدی(من و حاج آرش) ، برادران یزدانی، برادران قاسمی ، برادران عشرتی، برادران بردبار ، برادران رشیدی، برادران شیری، برادران براتی، برادران توژی،برادران منصوری،برادران توکلفر، برادران طاهری و تعداد دیگری که در خاطرم نمانده است. از خاکریز دوم به سمت کانالها حرکت کردیم،ابتدا از میدان مین و تله های خورشبدی عبور کردیم و در یک کانال باریک، قرار گرفتیم ،صدای تیراندازیها متعددوفراوان را می شنیدیم، منطقه آبگرفتگی وگلی بود کمی بعد، بر بلندای یک جاده شنی حرکت کردیم،گولوله های زیادی اهم از عادی ورسام (گلوله های قرمز وآتشین) ازبالای سرما ویا از بین بچه ها عبور می کرد وصدای صفرگلوله ها به راحتی شنیده می شد،یکی از بچه ها برگشت وبه من گفت صدای عبور تیرها را که از لابلای بچه ها رد می شود، می شنوی؟ بشوخی ،بهش گفتم نگران نباش جلو، تظاهرات شده تیر هوایی درمی کنند تا متفرق شوند، پس از دقایقی به پشت جاده، که حالت خاکریز مانند داشت رفته ومسیرمان را ادامه دادیم تا به خط رسیدیم، جنازههای عراقی درمسیر عبورمان دیده می شد، . صادق یزدی کارشناس ارشد م 📌ادامه دارد... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
بنام خدا✨ 📝خاطراتی از عملیات کربلای ۵(برادردوقلوی کربلای_۴بخش دوم ) 🔹{سنگرهای «ن» شکل وجنگ تن به تن] پشت کانال پرورش ماهی بالا آمدیم وبه خط دشمن زدیم ،شب سختی بود واز قسمتی که ظاهرآ ادوات ویا محل پارک موتوری دشمن بود، عبور کردیم خودروها،تانکها،نفربرها،تیربارضدهوایی وغیره درحال سوختن بوده ویا سالم رها شده بود،۷۰۰متری به پیش رفتیم . و به سنگرهای نونی شکل دشمن زدیم (سنگرهای ن شکل که وقتی وارد آن می شدی درقسمت نقطه (ن) قرار می گرفتی ودشمن ازهمه سو احاطه داشت وازهمه طرف به سمت ما شلیک می کردد)، نیروهای گروهان ما در کنار یک تانک سوخته قرار گرفتند و از همه طرف به ما شلیک می شد جلوتر ازما گروهان فتح ونصرقرار داشتند ،در اولین نقطه شهید مسلم حاتمی جانشین گردان با دشمن درگیر شد و درگیری ها برروی خاکریز دشمن به جنگ تن به تن تبدیل شده بود وبه پرتاب نارنجک ادامه داشت، درگیری خیلی شدید بود:گلوله مستقیم تانک ،تیربار، آرپی جی ۷، آرپی جی۱۱ ، نارنجک، نارنجک تفنگی ، گلوله های ضد هوایی،گولوله های منور و هر چه در اختیار داشتند از همه طرف بر ما مانند قطرات باران می بارید و چون ناودان که بارانهای سیل آسا را هدایت می کرد و آب را بر زمین می ریخت گلوله ها نیز این چنین برما می بارید و از شدت بارش گلوله ها، سیاهی شب برچیده شده بود. به خدا توکل داشتیم و امید بسته بودیم و می دانستیم که ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم حجم آتش دشمن بسیار سنگین وسهمگین بود و قصد زمین گیر کردن بچه هاراداشت، رزمندگان در میان آن همه آتش سهمگین دشمن، با راز و نیاز با خداوند متعال ،به نبرد جانانه وتن به تن پرداخته بودنداین زمزمه های شبانه سرشار از معرفت ونیایش آگاهانه و مملو از اخلاص می بایست بگونه ای تاثیر خودش رانمایان سازد که پایمردی های بچه هارا مضاعف نماید، که اگر دراین اثنا سرشان برود، هر گز نخواهند گذاشت کشور اسلامی شان مورد تهدیدوحمله دشمن قرار بگیرد و با تمام وجود برای سربلندی کشورمان این شعر را زمزمه می کنند و به آن باور دارند : اگر سر به سر تن به کشتن دهیم از آن به که کشور به دشمن دهیم آنها از آتشهای سهمگین دشمن نترسیدند، ودل دریاییشان را به آن گلوله ها دادند و برای دفاع سینه سپرکردند ،تا دشمن متجاوز رابه جای خودش بنشانند.درآن درگیریها مسلم حاتمی،علی جلیلی، شاپورمختاری،حمیدقربانی، مهردادگله داری، مجیدشجاعی احمدهاشمپور، و تعداددیگری از همرزمانمان شهیدشدند در روبروی گروهان ما تیرباری درحال درو کردن بچه ها بود،تفنگم را از ضامن خارج کرده و با شلیک دو گلوله ، تیربار مقابل را خاموش نمودم. نمی دانم زدمش یانه ولی تیر اندازیش خاموش شد، شب سختی بود انگار ازهمه جا تیرمی بارید ،وچه عزیزانیبودند که مانند گلهای معطر اطراف ما عطرافشانی می کردند وبا رشادت وپایمردی پرپر شدند، غرش تانکها وتردد نیروها و آتش توپخانه ها برشدت حادثه می افزود، صادق یزدی کارشناس ارشد مدیریت آموزشی 📌ادامه دارد... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
بنام خدا✨ 📝خاطراتی از عملیات کربلای ۵(برادردوقلوی کربلای_۴بخش سوم ) 🔹{ایستادگی درمقابل گارد ویژه رییس جمهوری عراق} مهدی احمدپور،غلام کیانی وشهید نریمیسا ازنیروهای هفتکل، اطلاعات عملیات گردان بودند. با خاموش کردن تیرباری که از روبرو شلیک می کرد، ابتکارعمل بهتری داشتیم، در بدو بدوها وجابجایی صورت گرفته،من کمی خسته شده بودم، از عوارض زمین استفاده کرده و در شیار تانکی که روی زمین ایجاد شده بود، دراز کشیدم و بچه ها را هدایت می کردم . خوشبختانه بچه های دسته ما آسیب کمتری درآن درگیریها دیده بودند وبه کمک همدیگر توانستیم برخی مجروحین را از آن مهلکه به عقب برگردانیم، ما پشت خطوطی که فتح شده بود ،پدافند کردیم در آنجا ، با ابزاری مثل سرنیزه، روپوش اسلحله وحتی لبه کلاهخود، برای خودمان،سنگر روباهی حفر کردیم ،ودر آنها مستقر شدیم، سرمای شدیدی بود و پتو نداشتیم ،هردونفر دریک سنگر روباهی به پدافند مشغول شدیم، صبح روز بعد دشمن قصد پاتک داشت وحملاتی را انجام داد، که بچه ها مردانه جلویش ایستادند، جمشید رضایی درروز روشن ابر روی خاکرریز ایستاده و باتیربارش به سوی دشمن شلیک می کرد، ایرج بهرامی آرام وقرار نداشت،آرپی جی زنها امان دشمن را بریدند، تک تیراندازها وکلاش به دستها حجم آتش سنگی نثار دشمن کردند ونگذاشتند دشمن در تکها وپاتکهای خود موفق شود،چندتن از بچه ها در این پدافندی ازجمله عبدالکریم (سرخاب) جلیلی ونریمیسا درکنار بچه ها، شهید شدند(چه آرام وبا ناز خوابیده بودند صورت معصومشان فراموش ناشدنی است)،،بعدها شنیدیم که گارد ویژه ریاست جمهوری به فرماندهی شخص صدام در آن منطقه پاتک زده است. حدود دوالی سه روز در آنجا پدافند کردیم، حسن علیپور دلواپس مجروحان وامدادرس آنها،آرش یزدی که خود مجروح شده بود نهایت تلاش برای پانسمان سایرمجروحان داشت،حاج آقا سلکی شجاع وپرتلاش،غلام کاتبی درتدارک مهمات بچه ها وخط مقدم، مرحوم مسعود مرادی درحال مخابره پیامها،عرب شیخ مرتب خمپاره می فرستاد، علی رویین تن درتدارک غذاوتهیه مهمات ،محمدرضا موسوی شجاع وخندان باعث دلگرمی بچه ها شده بود، بهرام احمدی پرتلاش وباحوصله،حمید ومحمدشیری فعال ، فرزادرضوی پیگیر امور،شهید رستم قلندری درتکاپوفراوان ،محمد رسولی متواضع،غلام اسکندری مثل ستون پیاده، عباس شمس درحال کمک به مجروحان، پیروند، یزدانی، فریدون مکوندی، غلام قاسمی، بیژن براتی،علی بمان، همه وهمه سرحال و پرتوان در آن روزگاران حضور داشتند ،وجود روحانیان گرامی همچون حاج آقایان :حاجتی ، یوسفی،ظاهری، کیانپور، هاشم پور ، براتی و تعدادی دیگر باعث روحیه مضاعف بچه ها شده بود، بعداز چندروز به عقب آمدیم و چند روزی درخط دوم بودیم وحتی چندروزی بچه ها به مرخصی رفتند، شهرمسجدسلیمان موشک باران شده بود، خانوادها دربیرون شهر در چادرها ویا اردوگاههاو روستاها اسکان داشتند وبرای کارومایحتاج خود به شهر رفت وآمد داشتند. صادق یزدی کارشناس ارشد مدیریت آموزشی 📌ادامه دارد... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
بنام خدا✨ 📝خاطراتی از عملیات کربلای ۵(برادردوقلوی کربلای_۴بخش چهارم ) 🔹{بازپس گیری وجب به وجب سرزمینهای اشغالی} با اتمام مرخصی و مراجعت نیروها به محل لشکر ، به دلیل موقعیت حساس، سنگین و پیچیده ی عملیاتی، می بایست دوباره به محل وخط مقدم جدیدی می رفتیم، جایی درکنار نهر دوئی جی ودر کنار کارخانه نمک ،با بازسازی نیروها در دسته جات جدید، همه به خط شدیم وسوار وسایل نقلیه شده و حرکت کردیم و نزدیک خط که رسیدیم فرمانده ای از ارتش نزد برادر کریم پور فرمانده گردان سلمان آمد و گفت که یکی از نیروهایتان بفرستید تا خط را به او تحویل دهیم ، فرمانده مرا معرفی کرد و با او رفتم تا خط را از فرمانده ونیروهای ارتش تحویل بگیرم و اطلاعات لازم را از جمله اینکه: در چه موقعیتی هستیم و چه فاصله ای با دشمن داریم و چه مسافتی را تحت پوشش داریم واینکه سنگرهای پدافندی واستراحت کدامند وخاکریز وترکش گیرها چه موقعیتی دارند،را انتقال داد و ساعتی طول کشید تا بچه های گردان ما آمدند و من تا رسیدن نیروها ، در آنجا تنها بودم. حدود ساعت ۲بعداز ظهر گروهان ما، آنجا مستقر شد. توپخانه دشمن مرتب کار می کرد،وتانکها درحال جابجایی ومانوربودند، وخمپاره و کلوله های معمولی مرتب در مبادله بودند، خط سختی بود، بطوریکه مسافت کوتاهی از خط که درحالت معمولی محل استقرار یک دسته بود به یک گروهان داده شد، فرماندهان گروهان دریک طرف خط وفرماندهان دسته در طرف دیگر آن مستقربودند، وسه سنگر نگهبانی داشتیم ، وچهارچشمی تحرکات دشمن را رصد می کردیم ،سنگر استراحت بچه ها پای خاکریزها بنا شده بود، سنگرهای کوتاهی که فقط نشسته ویا دراز کشیده در آنها می توانستیم استراحت کنیم وطول وعرضشان به اندازه یک پتوی شتری بود، خاکریز نسبتآ بلندی داشتیم که سنگرهای نگهبانی را در دل آن ایجاد شده بود، زیرخاکریز وپایین آن سنگرهای استراحت را داشتیم وپس از عرض یک جاده ماشین رو، خاکریز ترکش گیر کوتاهی پشت سرمان ایجادشده بود. تقریبا یک هفته زیرحجم آتش شدید دشمن در آنجا پدافند کردیم، یکی از آن شبها ناگهان سردار رئوفی فرمانده لشکر را دیدم و به طرفش رفتم و سلام و علیک واحوالپرسی کردیم و به من گفت : این خط خیلی برای ما مهم است ، به بچه هایتان بگویید بالای خاکریز که می روند یک وجب از خاک ها به جلو بیندازند تا بعد از چند روز ،با یک وجب، یک وجب خاکریز را چند مترجلوتر برده باشید. در واقع خاک میهن اسلامیمان که کیلومتر،کیلومتر به تصرف دشمن درآمده بود، رزمندگان آنرا وجب به وجب پس می گرفتند. کارخانه نمک روبرویمان بود ونهردویی جی درکنارمان، و‌ما می بایست در آنجا پدافند می کردیم تا دشمن نتواند آنها را از ما باز پس بگیرد صادق یزدی کارشناس ارشد مدیریت آموزشی 📌ادامه دارد... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
بنام خدا✨ 📝عملیات والفجریک قسمت اول (جای خالی بچه ها) 1361/11/23 بود که از مسجدسلیمان به جبهه های نبردحق اعزام شدیم،حدودساعت 3بعدازظهرحرکت کردیم.فرماندهی سپاه شهید شهنی فیض وتنی چند از پاسداران ماراهمراهی می کردند،شام را درشوشترخوردیم. حدود ساعت ۸ شب به منطقه گلف در اهواز رسیدیم ،برخی خانوادهها ردمان را زدند وبدنبالمان آمدند، وورودی گلف ازپنجره اتوبوسها بافرزندانشان دیده بوسی یا مشاجره برگشتن به خانه را داشتند ، درهمان شب ابتدا به پادگان علی اکبر وسپس به منطقه ای که لشکر 7حضرت ولی عصرعج مستقربور اعزام کردند،تازه چندروزی از عملیات والفجرمقدماتی می گذشت مارادرتیپ3گردان میثم گروهان شهید زمان محمودی سازماندهی کردند،به چادرها رسیدیم هنوز بچه ها درمنطقه عملیاتی بودند وچادرها خالی بود،بادنسبتا شدیدی می وزید ،برخی چادرها از زیرکنده شده بودند وباد آنهارا باخود به رقص در آورده بود ،دیدن آن صحنه ها وخالی بودن چادرها حسابی حالمان راگرفت ،بی درنگ چادرهارامستحکم کردیم واستقراریافتیم ،سه روز طول کشید تا فاتحان والفجرمقدماتی برگشتند ،بعضی از بچه هاشهید ویازخمی ویامفقودالاثربودند وباقیمانده آنهابه محل چادرهایشان برگشتند. با نیروهای تازه اعزام شده گروهان شهید زمان محمودی به فرماندهی سردارسالار مدملی ترمیم شد معاون گروهان شهید رستم قلندری وفرماندهان دسته:احمدجمالپور،مهدی سپهری وشهیدمحمودخزایی بودند، 🖋صادق یزدی 📌ادامه دارد... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
بنام خدا✨ 📝عملیات والفجریک قسمت دوم (استقرار در دشت عباس) در محل استقرارتیپ۳بعثت که فکر می کنم منطقه‌ای در نزدیکی گروهان پل بین اهواز و خرمشهر بود نیروهای زیادی از لشکر مستقر بودند ،از بچه‌های بهداری و تدارکات و ادوات گرفته تا گروهان ها و گردان های مختلف چند روزی را آنجا سپری کردیم و تمرینات نظامی و آموزش‌های لازم را فرا گرفتیم،بنا به مسائل و دلایلی بچه های این گروه، از گردان میثم که رزمندگان مسجدسلیمانی درعملیات والفجرمقدماتی با آن بودند، جدا شده و تحویل گردان ذوالفقار از همان تیپ و لشکر شدیم، در اینجا فرمانده گروهان شهید احمد نونچی و فرماندهی گردان را شهید حاج عبدالحمید صالحی نژاد به عهده داشت معاون اول و دوم گروهان را رزمندگان دلاور آقایان سالار ملی و رستم قلندری به عهده داشتند در اینجا تمرینات نظامی و رزمهای شبانه و آمادگی‌های جسمی فزونی گرفت و بچه ها رفته رفته،برای انجام عملیات آماده تر می شدند،پس از چندین روز تقریباً به منطقه جدید واقع در دشت عباس عزیمت کردیم ،درآن منطقه لشکر ۲۱ حمزه از ارتش نزدیک ما بود ،وبه سه راهی موسیان وصلواتی دشت عباس نزدیک بودیم، چادرها رادرتپه ماهورها بپاکردیم. ۹۸/۳/۲۲ 🖋صادق یزدی 📌ادامه دارد... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
بنام خدا✨ 📝عملیات والفجریک قسمت سوم (سیل شدید اواخر سال ۱۳۶۱) در منطقه جدید(دشت عباس) چادرهارابپا کردیم ،محل گروهان ما(گروهان شهیدزمان محمودی) درکنار تپه مانندی واقع بود ،صبحها، صبحگاه و وپاز آن تانیمه های روزتمرینات رزمی وآمادگیهای دیگر جسمانی ودعا وراز ونیازهای شبانه بچه ها را بیشتروبیشتر ورزیده می کرد، و رفته رفته الفت ومهر بانی بین رزمندگان فزونی می یافت و باهم صمیمیتر وصمیمیترمی شدند. شهید حمیدرضاصالحی نژاد فرمانده گردان از مهارت خاص نضامی وآمادگی جسمانی خوبی برخورداربود ، شهید احمدنونچی نیز با جدیت فرماندهی می کرد ، وبچه هانیز با آشنایی بیشتر باب مراودات شبانه ونشست وگفتگو را باز کرده بودند، محل استقرارما تقریبا به شهرستان اندیمشک نزدیک بود و با عبوراز پل کرخه برای تهیه برخی مایحتاج به اندیمشک تردد داشتیم. فرماندهان دسته ومعاونین گروهان به دلیل همشهری بودن با بچه ها انس والفت بیشتری داشتند وکم کم زر صممیتها افزوده می شد نزدیکی های عید نوروز سال 1362 بارانهای شدیدی باریدن گرفت وسیل سراسر خوزستان. وجنوب غربی کشور را درنوردید، چادرها نیاز به محکم کاری داشت ،در روز اول باتوجه به شدت بارشها،ودرآن باران شدید،لبه ی پایینی چادرهارا خاک بیشتری ریختیم واطراف هرچادر جوی آبی تعبیه کردیم ،روی چادرها پلاستیک مجدد کشیده ویا چادر دیگری انداختیم ،گاهی آب از زیرچادرها ویا حتی از برزنت چادرها نفوذ می کرد، تقریبأ سه شبانه روز ازچادرهابیرون نیامدیم ،سرمای شدیدی هم جاری بود که برای پرکردن نفت فانوس ونفت چراغهای والر و علادین به زحمت وسختی می افتادیم،رساندن غذاوآذوقه ونفت وغیره نیز به سختی صورت می گرفت. همان سال در مسجدسلیمان نیز پل مالکریم ودکه های زیرپل نمره یک وابتدای پل تمبی را آب برد. وخسارات زیادی به شهروندان زده شد،حتی یادم هست که برخی از اجانس مغازها را در روزهای بعد درپایین دستها پیدا می شد 98/3/23 🖋صادق یزدی 📌ادامه دارد... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
بنام خدا✨ 📝عملیات والفجریک قسمت چهارم (همرزمان صمیمی ) در آن اعزام من حدو۱۶سال داشتم، وسایر نیز با اختلاف چندسال در همین سن وسال بودند، رزمهها وصبحگاههای سنگین وحساب شده وبا تجهیزان کامل انجام می شد، وعبور از تپه ها ودرهها وپرش از موانع با تجهیزات را تمرین می کردیم، در یکی از رزمهای صبحگاهی، هنگام پرش از دره ای فرد پشت سری بنده هنگام پرش اصلحه اش رها می شود وبه پاشنه وقوزک پای من اصابت می کند وموجب شکستگی آن قسمت می شود. بهداری لشکر واعزام به بیمارستان شهید کلانتری،همان وگچگرفتگی همان ،که تقریبا بنده رازمین گیر کرد،پای گچ گرفته وعصابدست در آنجا ماندگاربودم. آمادگی بچه ها روز به روز ببشتر وبیشتر می شد ودر نزدیکی عملیات مرخصی چند روزه ای به همه نیروها دادند که من به جهت جلوگیری از نگرانی خانواده هنگامی که همگی برای مرخصی به شهرستانهایشان رفتند ،من از مرخصی استفاده نکرده ودرچادرها ماندم. تاجایی که ذهنم یاری می کند دوستان وهمرزمانی به قرار ذیل در آن هنگام در گروهان شهید زمان محمودی حضور داشتند: ازپایگاه حمزه سیدالشهد مسجدصاحب الزمان (عج) کلگه 1-سیف الله بهرامی 2-کریم زائرسلیمانی 3-کیامرث صالحی 4-غلام کاتبی 5-خدامراد آتشکار 6-صادق یزدی(خودم) 7-شهیدرحیم صادقی 8-حمید شیری 9-محمدشیری 10-فرشیدصالحی 11-هوشنگ کاظمی 12-رامین مهمدی 13-ضرغام سلطانی 14-رضا امید 15-شهریارمحمدی 16-فرهاد قربانی وعزیزان ورزمندگان عزیزی که از سایرنقاط شهر حضورداشتند سالارمدملی،شهیدرستم قلندری،شهیدمحمودخزایی،شهید غلامعباس باقرفر،احمدجمالپور،نعمت سپهی،موسی موسوی،داریوش سرقلی،فریبرزحافظی،علیرضاکریمی،سیدعلیرضاصالحی،سیدرسول صالحی،شهیدامرالله عبدی زاده،ماشاالله بسیط نژاد،الماس بهرامی،نورعلی کریمی،سعید چرخاب،بهروز...... ،حسین کهزادی ،.....داودی ،....خاکسار ،....تقی پور ،مرحوم مجیدباقری ،مرحوم مهدی سیاهپور ،مرحوم امید حسنعلی زاده وبرادران: نورالله شجایی ،محمدارسطو درتوبخانه لشکر حضور داشتند 🖋صادق یزدی 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
بنام خدا✨ 📝عملیات والفجریک قسمت ۵ (تنها گروهان شرکت کننده درعملیات والفجر ۱ از لشکر ۷ولی عصر خوزستان ) 🔸 تحرکات در نیروها روبه فزونی می نمود،وجنب وجوش ورفت وآمد فرماندهان زیادشده بود، بعدازظهر ۶۲/۱/۲۳تجهیزات ومهمات بچه های کامل شد ،فانوسقه،بندحمایل ،کوله پشتی، واسلحه ومهمات جنگی ونارنجک تحویل نیروها گردید،تیربارچیها و آرپی زنها: تیرباروآرپیجی تحویل گرفتند ومقارن ساعت ۸شب ماشینهای ایفاها (ifa) آمدند.چه شور وحالی بپا شد همه خوشحال وذوق زده بودند. 🔸 باسازماندهی که انجام شد بچه ها، سوار ماشینها شدند و به سمت منطقه شرهانی حرکت کردند،من که باپای لنگان خودرا آماده کرده بودم ،هنگام سوارشدن فرمانده گروهاان شهیداحمد نونچی مخالفت کردومانع از سوارشدنم ودرنتیجه عدم حضورم درعملیات شد. 🔸بچه ها با ذوق وشوق درحالی که سرودهای حماسی می خواندند راهی منطقه شرهانی برای حضور درعملیات والفجر ۱ شدند. در آنجا بانیروهای ارتشی ادغام گردیدند ،سازماندهی جدیدی صورت گرفت تا برای درهم شکستن خطوط دشمن آماده شدند. نیروها تحویل گردانی از ارتش جمهوری اسلامی شدند،فرماندهی گردان را شهیدحاج حمید صالح نژاد وفرمانده گروهان راحاج احمد نونچی عهده داربود.معاونین گروهان سرداران شهید مسلم حاتمی ورستم قلندری بودند گروهان شهید زمان محمودی که شامل رزمندگان مسجدسلیمانی بود ،تنها گروهان از لشکر۷ حضرت ولی عصرعج خوزستان بود که با نیروهای ارتش ادغام وتحویل یک گردان از ارتش شد. 🔸این عملیات با رمز یا اله درمنطقه عین خوش دهلران(العماره عراق) آغاز وتقریبآ از ۶۲/۲/۲۱ الی ۶۲/۲/۲۸ بطول انجامید از این گروهان: شهدا وزخمیهای متعددی در آن شب تقدیم انقلاب ونظام شده است که ازجمله می توان به افراد ذیل اشاره نمود. عبدالرحیم صادقی غلامعباس باقرفر امرالله عبدی زاده الماس بهرامی نورعلی کریمی 🖋صادق یزدی کارشناس ارشدمدیریت آموزشی ۹۸/۳/۲۵ 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
تو را خدا بـه زمـیـن هدیه داده چـون باران که آسمان و زمین را بـه هـم بیـامـیـزی ... 🕊 🕊 🌷 (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
زیارت و وداع با شهید گمنام دفاع مقدس 📍مکان : گلزارشهدای بی بیان 🕛 زمان : امروز ساعت ۱۸ از آسمان هدیه آورده اند ،منتظر حضور گرمتان هستیم. شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ⁉️ تو تابوت شهدا چه می ریزند؟! ◇ پاسخ سردار باقرزاده فرمانده تفحص شهدا به توییت یکی از خبرنگاران کشور، را در این کلیپ ببینید... 📌 کشف پیکر مطهر شهیدی در جزیره مجنون ( ۲۷ آذر ۱۴۰۲) ‌‌‌(عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
آیین تشیع و تدفین شهید گمنام 🔸 پنجشنبه ۳۰ آذر ماه ساعت ۸ صبح 🔸 از مسجد جامع نمره یک به سمت منازل سازمانی شهید داوطلبی هوانیروز از تمام اقشار مختلف مردم شریف مسجدسلیمان دعوت به عمل می آید که در مراسم و ادای دین به شهدا شرکت فرمایند. ‌‌‌(عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
✨بنام خدا✨ 📝خاطراتی از عملیات کربلای۴ ؛همراه با گردان حضرت سلمان(بخش اول) پاییز 1365به جبهه اعزام شدم ،گردان سلمان که در عملیات والفجر8تقریبااز بچه های اهواز به منتقل شده بود حالا ،حال وهوای دیگری برای ما پیداکرده بود. و علاوه بر گروهان فتح (به فرماندهی شهید مرتضی حسینپور) وگروهان فجر(به فرماندهی علی ورناصری) که قبلا وجداگانه ازبچه های لالی، مسجدسلیمان واندیکا تشکیل شده بودند،گروهان دیگری بنام نصر(به فرماندهی حسین اصلانی) متشکل از نیروهای اعزامی از شهرستان هفتکل سازماندهی شد و فرماندهی گردان به سردار کریم کریم پور با جانشینی شهید مسلم حاتمی واگذارشد. ماشبانه وپشت ماشین های بنز ۱۰چرخ (کمپرسیهای مایلر) از وسط دشتهای وسیع وجاده خاکی که تعبیه شده بود ، به منطقه گُسبه آبادان انتقال داده شدیم ،چندروزی در آنجامستقربودم وصبحگاه ونرمش و رزمهای متعدد آبی خاکی وآشنایی با نهرها منطقه وجزرمد رودخانه کارون متاثراز خلیج فارس را مرور کردیم . 📌ادامه دارد... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 میزبانی از مهمان آسمانی 🕊 🔰گزارش تصویری ازمراسم پرشکوه تشییع وتدفین شهیدگمنام درشهرستان مسجدسلیمان 🌷تشکر وقدردانی از حضور پرشور مردم ولایتمدار و شهید پرور شهرستان مسجدسلیمان🌱 🕊 ‌‌‌(عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
🕊 رفت و آرزوهایش را پشت درهای دنیا🍂 خـاڪ ڪرد و برای عشـــق❤️ آسمان را در آغوش ڪشید🕊 ⚘️روضه خوانی و ادای احترام به مقام شهید در سومین شب خاکسپاری توسط بسیجیان گرانقدر پایگاه مقاومت شهید نمازیان کوی سازمانی ‌‌‌(عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
✨بنام خدا✨ 📝خاطراتی از عملیات کربلای۴ ؛همراه با گردان حضرت سلمان(بخش دوم) شوخیهای شهید ولی صالحی،دقت فرزاد رضوی، جدیت مسلم حاتمی، همرزمی باشهید محمدرضا موسوی،حضور مجیدیزدانی، شهیدحمیدقربانی (طابه ومداح اهل البیت) وجود حداقل ۲۰نفر که دوبرادری از یک خانواده بودند،حضور رزمندگان کهنه کار قدیمی وبرخی نیروهایی که تازه به جمع رزمندگان پیوسته بودند، همه مثال زدنی بود،چه صفا وصمیمیتی بین بچه ها حاکم بود. گاهی که باران می بارید منطقه سراسر شل وگل می شد وحرکت در آنجا سخت می نمود،مسجد محل باصفا بود، بلم های آبی درنهرها خودنمایی می کرد وروحیه مثال زدنی رزمندگان که می خواهند به دل دشمن بزنند قابل وصف نبود،کم کم برای آماده شدیم آموزشهای لازم،توجیه نقشه، سازماندهی، رزمهای شبانه،آمادگی عملیات آبی خاکی، رازونیاز وعبادتهای بچه ها،وهجوم به خط دشمن و ورود به جزیره ام الرساس وحرکت به طرف بصره چه شوروحال وغوغایی به پا کرده بود.ا توجیه نقشه کاملا صورت گرفته وگردان ما قراربود پس ازعبور غواصان و شکستن خطوط دشمن، به قسمتی که پشتیبانی نیروهای دشمن بود حمله ور شود ،چه ذکر ورازونیاز آن شبها داشت. ما آماده کامل بودیم ،که ظاهرا درپیشروی نیروها مشکلاتی پیش آمد، وکار بچه ها سخت شد،ظاهرآ فرماندهان درتصمیمی سریع ،ادامه ورود نیروهارابه صلاح نمی دانند. 📌ادامه دارد... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
✨بنام خدا✨ 📝خاطراتی از عملیات کربلای۴ ؛همراه با گردان حضرت سلمان(بخش سوم) 🌞 صبح به تدریج خورشید بالا می آمد و افق سر می زد و هوا روشن می شد. من هر روز در انتظار خورشید نشسته بودم تا بیاید و نورافشانی کند و تاریکی رخت بر بندد ولی حالا برخلاف همه روزها دعا می کردم و از خدا می خواستم که خدایا نمی شود خورشید را امروز با تاخیر بیاوری ؟ بچه ها درمحاصره افتاده اند هوا که روشن شود یا درو می شوند ویا به اسارت در می آیند ، ساعت ۴صبح بود که فرمانده هان متوجه سختی کار وعدم پیشرفت شدند،ادامه عملیات را متوقف کردند ،دشمن گاز انبری آمده بود و پشت بچه ها را بسته بود وحلقه محاصره را هر لحظه تنگ تر می کرد ،بچه های گردانهایی که وارد عمل نشده بودند ناخودآگاه واز درون فریاد می زدند که مکن ای صبح طلوع خدایا خودت کمک کن دشمن نخلها را سر بریده و نخلستانها را خشکانده است ، چمن ها به زردی گراییده اند، دشمن تابن دندان، مسلح به انواع سلاح و تجهیزات و امکانات است ، غواصان درمیان موجها طبیعی وانسان ساخته، سرگردان شده اند و ماهی ها درغم وانده تاریکی، میان عمق رود فرو رفته اند ، صدای اروند مانند مویه مادران داغدار شده است ، نیروها پس از پیشروی ، انسجام و تلاقی خود را از دست داده اند ، نیروهای جدید وتازه نفس امکان حضور در عملیات را نیافته اند و اینسوی اروند مانده اند ، انگارهمه باهم داشتیم ذره ذره آب می شدیم ،تصور آن همه بی رحمی وآن همه مشقت موضوع را سخت تر می نمود، فکر آن همه سختیها وحجم عظیم آتش دشمن وشرایط سردی هوا وزمین باران خورده ی منطقه ،وزخمها وجراحت بچه ها، همه را رنج می داد و به یاد آوردن بچه ها در آن شرایط عذاب آور بود ، بهرحال سُم ستوران بر تن های رنجور وبی جان رزمندگان در محاصره تاختن گرفت، کابلهای تلفن وسیمهای تله های انفجاری، ماهیت جدیدی پیدا کرده بود و اکنون برای بستن دستها وپاهای رزمندگانمان بکار می رفت ، گودالها که روزی در آنها آب جمع می شد و اطرافشان پرنده ها گردهم جمع می شدند و از آب می نوشیدند بجای آب ،تن های پرپرشده مردان عارف و رزمنده را در خود جای داده بود، وای خدای من لودرها در حال گرفتن نفس برخی از بچه ها هستند که با دست بسته به معراج می روند ، می دانم هوا که روشن می شد خبرهای بد یکی پس از دیگری از راه خواهند رسید و مظلومیت هایشان بیشتر آشکار می شد. در آن شب رشادت و گذشت بچه ها قابل وصف نبود،رزمنده وفرمانده کنار هم بودند ونمی توانستی آنها را از هم تشخیص بدهی و هرجا آنتن بیسمی در حال تکان خوردن وارسال پیامها بود، فرمانده را تشخیص می دادی، تکانه های بیسیم وصدای شلاقی آنتنها در جای جای منطقه عملیاتی ودر درگیریهای مختلف با دشمن شنیده می شد. 📌ادامه دارد... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
✨بنام خدا✨ 📝خاطراتی از عملیات کربلای۴ ؛همراه با گردان حضرت سلمان(بخش آخر) درآن شب چه زمزمه های عارفانه و نجواهای عاشقانه ای که به گوش می رسید و باد این زمزمه ها را با خود جابجا می کرد و به فرشته ها می رساند ، بهرحال صبح روز بعد، یک شب پس از آغاز عملیات کربلای چهار بود دلمان نمی خواست، آفتاب صبح را تماشاکنم، وباخود «مکن ای صبح طلوع» را زمزمه می کردیم و آن روز خورشید که طلوع کرد نور نداشت ولی چهره هایی نورانی پدیدار شدند و بر زمین نور افشانی می کردند تا حقانیت این ملت را گواهی دهند .. این حقیقت رانباید از یاد برد که درصورت فتح مواضع دشمن در عملیات کربلای ۴،تا عمق مواضع دشمن پیش می رفتیم ومنطقه سوق الجیشی بصره را به تسلط در می آوردیم واز آنجا به بندر فاو که پیشتر فتح شده بود تلاقی می کردیم. صبح اخبار مختلف بود که می رسید،شهید موسی اسکندری ریس ستاد لشکر آنجا مانده است ، عراقها، بچه ها را محاصره کرده اند، تلاش برای ایجاد راهی برای برگرداندن نیروهها و ماندگان، تقلاوتلاش برای پیوستن به پیشتازان، وجلسات مختلف مسؤلان وفرماندهان برای چاره سازی ،وصبوری وبردباری رزمندگان .همه وهمه دهها مطلب وراز در خود، نهان دارد. 🎙راوی: صادق یزدی کارشناس ارشد مدیریت آموزشی "پایان" 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
✨بنام خدا✨ 📝خاطراتی از عملیات کربلای۴ ؛همراه با گردان حضرت سلمان(بخش آخر) درآن شب چه زمزمه های عارفانه و نجواهای عاشقانه ای که به گوش می رسید و باد این زمزمه ها را با خود جابجا می کرد و به فرشته ها می رساند ، بهرحال صبح روز بعد، یک شب پس از آغاز عملیات کربلای چهار بود دلمان نمی خواست، آفتاب صبح را تماشاکنم، وباخود «مکن ای صبح طلوع» را زمزمه می کردیم و آن روز خورشید که طلوع کرد نور نداشت ولی چهره هایی نورانی پدیدار شدند و بر زمین نور افشانی می کردند تا حقانیت این ملت را گواهی دهند .. این حقیقت رانباید از یاد برد که درصورت فتح مواضع دشمن در عملیات کربلای ۴،تا عمق مواضع دشمن پیش می رفتیم ومنطقه سوق الجیشی بصره را به تسلط در می آوردیم واز آنجا به بندر فاو که پیشتر فتح شده بود تلاقی می کردیم. صبح اخبار مختلف بود که می رسید،شهید موسی اسکندری ریس ستاد لشکر آنجا مانده است ، عراقها، بچه ها را محاصره کرده اند، تلاش برای ایجاد راهی برای برگرداندن نیروهها و ماندگان، تقلاوتلاش برای پیوستن به پیشتازان، وجلسات مختلف مسؤلان وفرماندهان برای چاره سازی ،وصبوری وبردباری رزمندگان .همه وهمه دهها مطلب وراز در خود، نهان دارد. 🎙راوی: صادق یزدی کارشناس ارشد مدیریت آموزشی "پایان" 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
(بسم رب الشهدا والصدیقین) 📣 "هر چه امروز کشور ما دارد و هرچه در آینده بدست بیاورد به برکت خون این جوانان شهیداست"..مقام معظم رهبری 🔶به اطلاع همشهریان ولایتمدار و شهیدپرور شهرستان مسجدسلیمان می رسانیم: ✅مراسم تکریم و استقبال از خانواده شهید احراز هویت شده شهیدجلیل شادمانی روز جمعه مورخه ۱۴۰۲/۱۰/۱۵ساعت ۹:۰۰ صبح در شهر گلگیر برگزار خواهد شد. 📍مکان حرکت: سه راه گلگیر به سمت قطعه شهدای گمنام شهرگلگیر بصورت رژه خودرویی (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
📸 وصال خانواده شهید همدانی با فرزندشان پس از ۴۱ سال خانواده سرباز شهید جلیل شادمانی از شهدای روستای حیران شهرستان همدان پس از ۴۱ سال بی‌خبری تربت پاک فرزند شهیدشان را در شهر گلگیر _مسجدسلیمان در آغوش کشیدند. ۱۴۰۲/۱۰/۱۵ (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
31.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مراسم تکریم و استقبال از خانواده شهید گمنام احراز هویت شده ارتش() 🕊 با حضور امیر سرتیپ کیومرث حیدری در شهرستان مسجدسلیمان ۱۴۰۲/۱۰/۱۵ (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman
✨بنام خدا 📝حال و هوای گردان سلمان قبل از شروع (بخش اول) پیش از اعزام آموزشهای لازم را دیدیم یکی دو روز قبل از رفتن به خط بچه ها چند شب متوالی مراسم دعا و مناجات میگذاشتند حمید قربانی به عنوان روضه خوان و مداح در رأس اجرای این مراسم قرار داشت سه شنبه دعای توسل خواندیم و به ائمه علیهم السلام متوسل شدیم. شب جمعه هم که دعای کمیل بود خلاصه غوغایی به پا شد در آن شب من خودم هم در نمازخانه بودم. برای برپایی نمازخانه چند چادر بزرگ به هم وصل کرده بودند همۀ اعضای گردان هم آمده بودند حمید قربانی روضه اش را با سوز میخواند آن ،روضه روضه ای فراموش نشدنی و آن ،دعا دعایی فراموش نشدنی شد خیلی از خدا طلب کرد که خدایا کمکمان ،کن خدایا ما را نجات بده بعد یکی از کسانی که بلند شد و با صدای بلند گریه کرد و صحبت کرد مسلم حاتمی .بود شهید حاتمی خیلی دلش شکسته بود آن شب از خدا خیلی مدد طلبید از خدا کمک خواست و توسل عجیبی کرد حاتمی صدایش را بلند کرد و گفت خدایا به من کمک کن خدایا نجاتم بده، علی جان منو از دنیا نجات بده من توی این دنیا غرق شدم دیگه نجاتمون بده. تحمل ندارم در این دنیا بمونم .... من متوجه شدم که حادثه ای در کمین ماست عده ای در این عملیات گلچین می شوند و به معبود خود می پیوندند چون این بچه ها ملکوتی شده بودند 📌ادامه دارد... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
بنام خدا✨ 📝حال و هوای گردان سلمان قبل از شروع (بخش دوم) برای ما عملیات کربلای ۵ با والفجر ۸ خیلی فرق میکرد چون شهدای گردان ما در والفجر ۸ از سه چهار نفر بیشتر نبودند ولی گردان ما در این عملیات ۳۵ شهید داد. مجروحین هم بیش از این تعداد بودند. بچه ها خاطره مشترک خوبی از اعزام دارند؛ همه با شوق بارها و اثاثیه و امکانات لازم را برای عملیات در ماشینها می.گذاشتند هر چه به بیست و یکم نزدیک تر می شدیم سوز و شورشان بیشتر میشد ما تقریباً پانزدهم و شانزدهم بارها را بستیم و به محلی بنام گروهان پل .رفتیم عملیات نوزدهم دی ماه ۱۳۶۵ شروع شد. هر چه به روز عملیات نزدیک تر میشدیم سوز و عشق بچه ها به انجام عملیات بیشتر میشد واقعاً عجیب بود؛ یک محبتی یک عاطفه و گذشتی در این بچه ها می.دیدم من شبیه این حالات را از ماجرای کربلا خوانده،ام ندیده ،بودم فقط خوانده بودم سوزی که میگویم یک جور نشاط و شادابی بود نه غم و غصه محبتها زیاد بود بچه ها همدیگر را میبوسیدند به هم محبت می کردند شادی میکردند تبریک میگفتند .... این خیلی برای ما عجیب بود. 🎙روایت شفاهی حاج عبدالکریم کریمی پور(کتاب پای پل سابله) 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
تو را خدا بـه زمـیـن هدیه داده چـون باران که آسمان و زمین را بـه هـم بیـامـیـزی ... 🕊 🕊 🌷 (عج) ♡ شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای @shohada_masjedsoleiman