بسم رب الشهدا
#گزارش_تصویری📸
#چهارشنبه_های_شهدایی
📌دیدار شماره ۱۷۶
🔰دیدار با خانواده شهید هادی گندمچین
🗓️چهارشنبه ٧دی ماه ۱۴۰۱
@shohada_mohebandez
@shahidvelayati
@mohebandez
@jahadi_mohebandez
"بسم رب الشهدا"
#گزارش_صوتی🎙️
#چهارشنبه_های_شهدایی
📌دیدار شماره ۱۷۷
🔰دیدار با خانواده شهید هادی گندمچین
🗓️چهارشنبه ۳۰ آذر ماه ۱۴۰۱
@shohada_mohebandez
@shahidvelayati
@mohebandez
@jahadi_mohebandez
سخنرانی برادر شهید گندم چین.mp3
23.54M
🔰 روایتگری برادر شهید هادی گندمچین
وصیت نامه شهید گندم چین .mp3
3.99M
🔰 قرائت وصیت نامه شهید هادی گندمچین
کربلای 4 .mp3
5.68M
🔰پخش صوت مقام معظم رهبری در ارتباط با شهدا و دفاع مقدس
🔴بچه پولدار...
سه روایت کوتاه از شهیدی که این هفته مهمان خاطراتش هستیم. بخونید و برای دوستانتون بفرستید.
#چهارشنبه_های_شهدایی
@shohada_mohebandez
"بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم"
🔖#اطلاعیه
🇮🇷#چهارشنبه_های_شهدایی
📍#دیدار_شماره_۱۷۸
✅دیدار با خانواده شهید والامقام مسعود توتونچی
🗓️چهارشنبه ۱۴ دیماه ماه ۱۴۰۱
🔰محل تجمع : شهید آباد ، کنار مزار شهید حسین ولایتی فر
🕗ساعت حرکت از سر مزار شهید پاسدار حسین ولایتی فر به سمت منزل شهید راس ساعت ۱۹:۴۵ می باشد
📌 آدرس منزل خانواده شهید: خیابان آفرینش، خیابان نظامی، بعد از تانکی یک. پلاک ۱۴۰
{برنامه با حضور خواهران و برادران می باشد}
#لطفا_اطلاع_رسانی_کنید
@mohebandez
@shohada_mohebandez
سلام علیکم. قبلتر برای قطعه دست و پای دزفول که بدون شک یکی از منحصر بفردترین یادگارهای دفاع مقدس هست خطاب به برخی مسئولین شهرستان نقد و گلایه نوشتیم. با توجه به اینکه کف سیمانی اونجا که یادگار حملات موشکی به دزفول هست خودش موضوعیت داره و در طرح پیشنهادی شهرداری و شورا آسیب میدید، ایده ما همچین طرح سادهای هست. اینجوری اصلا آسیبی به ساختار کف اونجا که یک گنج فرهنگی هست نمیرسه و برای آسیب ندیدن و در امان موندن کف، کف شیشه لمینتpvb رو پیشنهاد کرده بودیم. این رو هم خدمت تون عرض کنم که ما آمادگی ساخت و اجرای این طرح رو بصورت کامل داریم..
@shohada_mohebandez
@mohebandez
💠 دورهمی بچههای جنگ
🔸محفلیست برای مرور خاطرات روزهای دفاع
🔸روایت حماسه و مظلومیت مردان خدا
🔸به یاد معنویت و اخلاص و ایثار.. و اشتیاق قلبهای پاکی که در عشق خدا سوختند. بفرستید برای همه عاشقان شهادت
@shohada_mohebandez
🔸 اگه توی برنامه چهارشنبههای شهدایی این هفته شرکت کردید، گزارشی از متن و حاشیه دیدارتون با خانواده شهید مسعود توتونچی بنویسید و یکی از سه کتاب
📚 دیدم که جانم میرود
📚 داستان سیستان
📚 بچه تهرون
رو هدیه بگيريد:
🔻اگه توفیق حضور نداشتید، روایت های دیدار رو از کانال واحد شهدا بخونید و حس و حال حضور در بیت شهید رو تجربه کنید.
*متن: خاطرات، زندگی نامه شهید
*حاشیه: اتفاقات دیدار به همراه توصیف فضا و دلنوشته
پن: اگه میخوایید از این دیدار شروع به نوشتن کنید حتما روایت هفتههای قبل رو بخونید
#چهارشنبه_های_شهدایی
#روایت_دیدار
@shohada_mohebandez
🔴 با توجه به شرایط جوی اگر عزیزان برای حضور در بیت شهید نیاز به وسیله نقلیه دارند هماهنگ کنند:
09933201575
شاهرخیان
💠 راوی شهدا باشیم
•○•میخواییم با کمک هم صدای شهیدان رو توی جامعه پخش کنیم. قراره ما صادرکننده پیام شهیدان باشیم.•○•
🔻اگه شما هم دوست دارید توی این مسیر همراه ما باشید: کافیه توی برنامه چهارشنبههای شهدایی شرکت کنید، روایتی از متن و حاشیه اون دیدار منتشر کنید.
🔸 بقیه ماجرا دست ماست. شناسایی افراد مستعد و حمایت برای تولید محتوا از طریق:
• هدیه دادن کتابهای مناسب شروع نویسندگی برای راویان دیدار
•برگزاری کارگاههای نویسندگی
•دعوت کردن از نویسندگان مطرح کشوری
•ارتباط با راویان و خانواده شهدای شهرستان
•معرفی ایدههای ناب دفاع مقدس و محور مقاومت
____________________
https://eitaa.com/joinchat/1626800128C374086c27c
دیر رسیدیم. خیلی دیر. وقتی که ظاهرا صحبت همه تمام شده بود الا مادر شهید. رکوردر گوشی را گذاشتم تا صدایش را ضبط کنم. ولی.. صحبت های مادر شهید کلا ۱۸ ثانیه طول کشید. معلوم بود نمیتواند توی جمع صحبت کند و بزور میکروفون را داده بودند دستش. گفت مسعود خیلی صحبت دارد ولی اگر هیچ نگوییم بهتر است. همین و ختم مجلس. برای مایی که از آن سر شهر کوبیده بودیم تا اینجا که از مسعودش برایمان بگوید. و او مادر مسعود بود. زنی که از حجب و حیا، نمیتوانست حرف بزند. دوست داشتم از برادر شهید بخواهم تا او مادر را بشناساند. آخر بذری از ایمان که در دل مسعود تناور شد اول بار او کاشته بود. او موثر بود. مثل همه مادران شهدا. که این نسل را تربیت کردند و ما از آنها نشنیدهایم و عمده سلوک تاریخ به دوش آنها بوده. زنها موثرند حتی اگر سخنی نداشته باشند و تاریخ هم از آنها حرفی نزند. مثل زنی که راوی عاشورا شد و نهضت اشک را بنا نهاد، زینب. یا زنی که مادر اسماعیل بود و خدا عملش را مناسک حج قرار داد، هاجر ...
زنها موثرند. زینبها، آسیهها، هاجرها
زنها موثرند همچو زهرا سلاماللهعلیها
زنها موثرند مثل مادران شهیدان، حتی اگر حرفی نداشته باشند.
📝 علیان
#روایت_دیدار
#چهارشنبه_های_شهدایی
@shohada_mohebandez
سلام بارون شدید بود خیلی ها نرسیدند ماهم که رسیدیم عجله تمام شدن داشتیم. از مسعود توتونچی شنیدیم و همه غرق در ثروت خانوادگی شان شده بودیم. غافل از اینکه مسعود "دام" گریزانه خلاف جهت آب شنا کرد و هرمالی که پدر و مادر به او میدادند خرج جهاد فی سبیل الله کرد و کار را تمام کرده بود... شاید درقنوت هایش خوانده بود که اللهم اخرج حب الدنیا من قلبی! بار پروردگارا ! محبوبم، ازقلب مسعود هرآنچه دنیاطلبیست رو خارج کن. کاش ما هم یاد میگرفتیم بخاطر مسائل ناچیز دنیا به دیگران بی حرمتی نکنیم وآرامش خود ودیگران را برباد ندهیم کاش درس بگیریم که مسعود خوشبخت بود چون حریص نبود...
📝 گمنام
#روایت_دیدار
#چهارشنبه_های_شهدایی
@shohada_mohebandez
تعلقات عجیبند. میپیچند به دست و پای آدم و راه رفتن رو براش سخت میکنند. مثل زنجیری از سایه که هست و قابل لمس نیست. وجود داره اما حقیقی نیست. دیشب از همه روایت هایی که گفتند من همین یه نکته رو یاد گرفتم. آدم باید تکلیفش رو با تعلقاتش مشخص کنه. شهید مسعود توتونچی با اینکه همه چیز داشت و از لحاظ مالی هم کمبودی توی زندگی نداشت، اصلا خودش رو نمیگرفت. به دیگران هم کمک میکرد. بنظرم همین خاصیتش بود که نه دچار دنیازدگی شد و نه تعلقاتش دست و پاگیرش شدن. آخرش هم سبک پر کشید.
📝 خلیلی
#روایت_دیدار
#چهارشنبه_های_شهدایی
@shohada_mohebandez
May 11
دیدار با خانواده محترم شهید توتونچی برای خیلی از عزیزان فرصتی بود تا از نزدیک با ایشان که در دزفول و حومه پر آوازه هستند ، آشنا شوند. خانوادهای که با وجود تمول و تمکن مالی، صمیمی و بی تکلف پذیرای گروه شدند. صحبت های برادر شهید و ناگفتههای مادر نشان دهنده عظمت روح شهید بود. گذشتن از خوشیهای دنیا و رسیدن به الله. من با اینکه از قبل تا حدودی با مادر بزرگوار شهید آشنا بودم و می دانستم که بانویی موقر، بزرگوار و مردمی هستند، در این دیدار بیشتر به روحیه بزرگ منشانه ، مردمی و خودمانی ایشان پی بردم. پرورش چنین فرزندانی در دامان چنین مادرانی دور از ذهن نیست. خداوند چشم دل ما را همچون مسعود عزیز و سایر شهدا از داده های دنیوی سیر گرداند و توفیق خدمت در راه خودش را به ما عطا فرماید. آمین یا رب العالمین
📝 اخت الشهید
#روایت_دیدار
#چهارشنبه_های_شهدایی
@shohada_mohebandez
ایام امتحانات هست و دانش آموزا و دانشجوها سخت درگیر. هر هفته منتظر بودم تا چهارشنبه شب برسه و بریم دیدار با خانواده شهدا. این هفته اینقدر درگیر فرجهی امتحانی و درسا شده بودم اصلا زمان از دستم رفته بود و دیدار و چهارشنبه از ذهنم خارج شده بود. تا اینکه یکی از رفقا پیامک داد و گفت میری خونه ی شهید؟!
یادم اومد که امروز چهارشنبه است. سریع رفتم و کانال واحد شهدا رو نگاه کردم و دیدم این هفته میهمان خانهی شهید توتونچی هستیم. یهو خیلی خوشحال شدم و ذوق کردم که قراره بریم خونهی شهید توتونچی. اون روز هوا بارونی بود و از صبح بارون شدید در حال باریدن بود و هوا سرد. سریع آماده شدم و اسنپ گرفتم! دل تو دلم نبود که سریع و به موقع برسم. به مقصد رسیدیم و پیاده شدم اما هر چی نگاه کردم هیچ خبری توی اون خیابون نبود. خیابون تاریک و خلوت بود و بارون هم شدید میبارید. مثل اینکه لوکیشن بیت شهید رو اشتباه ارسال کرده بودن!!
توی یک لحظه یکی از پشت سر صدام کرد برگشتم و دو تا از رفقا رو دیدم که اونا هم گم شده بودن. خلاصه بعد از تقریبا پانزده دقیقه گشتن توی اون بارون شدید منزل شهید رو پیدا کردیم. خیسِ خیس شده بودیم و هوا هم سرد بود. سریع وارد شدیم و نشستیم. دیر رسیده بودم! یکی از قسمتهای خیلی قشنگی که توی چهارشنبههای شهدایی هست و به شخصه خیلی دوستش دارم پخش صوت رهبری در مورد خانواده ی شهدا هست. از اون قسمت گذشته بود، به قسمت مورد علاقم نرسیده بودم و یه کم ناراحت شدم. برادر شهید در حال خاطره گویی از شهید بود. خیلی آروم نشستیم، مادر شهید روی صندلی چوبی نشسته بود و سر به زیر بود. مادری از جنس عشق و مهربونی که یه زمانی گل پسرش رو تقدیم خاک ایران کرد. مادری که بهشت زیر پاهاشه. مادری که چین و چروک دستاش منو شرمنده میکرد، شرمندهی اینکه ادامه دهندهی راه پسر اون و بقیه ی شهدا باشیم نه اینکه خدایی نکرده پا بزاریم روی خونشون. در حال گوش کردن به گفته های برادر شهید بودم. از خصوصیات شهید و شجاعت و رشادتشون میگفتن ناخودآگاه یه فکری از توی ذهنم گذر کرد چطور یه زمانی یه افرادی بودن که از جونشون که مهم ترین داراییشون بوده گذشتن تا ما امروز با آرامش و بدون هیچ دغدغه ای در کنار خانواده هامون زندگی کنیم. شهدا مثل ماه تابان توی آسمونن که هیچ ابر سیاهی نمیتونه جلوی درخششون رو بگیره.
به پایان برنامه رسیدیم و همگی بلند شدیم و از بیت شهید خارج شدیم. داشتم به این فکر میکردم که تشکر کنم از اون دوستی که بهم پیام داد و یادم آورد که امروز چهارشنبه بوده.
📝 مجنونالحسین
#روایت_دیدار
#چهارشنبه_های_شهدایی
@shohada_mohebandez