#روایت_دیدار
#شهیدان_خرمی
دِین خودتو ادا کردی؟
این پرسشی بود که راوی توی دیدار با خانواده شهید مسعود و عبدالامیر خرمی مطرح کرد
و انگار یه پُتک توی مغزم فرو خورد
و مدام این توی سرم اِکو میشد
<<دِین خودتو ادا کردی؟
شهدا از جونشون گذشتن
تو واسه اسلام و انقلاب چیکار کردی؟>>
نمیدونم شما اگه مخاطب راوی بودید جوابی واسش داشتید یا نه
ولی راستش جواب من سکوته.
وقتی مادر شهید حرف زد
از پسراش، از جوونای پرپر شدش،
از بچه هایی که ثمره زندگیش بودن و اسیر خاک شدن گفت،
من و امثال من چه جوابی داریم بدیم
از چی گذشتیم؟
از وقتمون، از مالمون، از جوونی مون
ما هیچ کاری نکردیم.
ما شرمنده ایم
ما دِین به گردنمونه
دِین تمام شهدا.
مادر از پسراش میگفت.
از اینکه از بچگی پولاشو جمع میکرده تا خرج مسجد و مراسمات کنه.
از اینکه یه وانت انار میبرده جبهه ولی تو امتحانی که مادر بهش گفته یه انار بهم بده پیروز میشه و بهش میگه، مادر وقتی برگشتم یه سبد برات میگیرم این انارا مال بیت الماله.
از اینکه شب جمعه عروسیش بود
ولی توی تابوت براش حنا بستن.....
از خود مادر بگم از رشادت های این زن که هنوز ادامه داشت.
از زمان انقلاب فعال بوده
تا زمان جنگ و الان.
شیرزنی که وقتی پسر شهیدش رو خاکسپاری میکنن باز هم به کمک نیروهای پشتیبانی میره.
مادری که ۲ تا پسر فدای میهن مون کرده
مادری که ۳ بار موشک به خونشون اصابت میکنه و آوار میشه رو سرشون.
مادری که هنوزم با کهولت سن استوار ایستاده و مشغول خادمی سبزقبا و مصلی و مراسمات مذهبیه.
مادری که با صلابت از جوون پر پرش میگفت که خودش با دستای خودش، دست و پای شهیدش که قرار بود داماد بشه رو حنا بسته بود.
مادری که راوی میگفت توی تموم این سال ها اشک شو ندیده مگر پارسال زمان اغتشاشات.
مادری که از ما و مسئولین گله داشت که نذاریم خون جوونای ریختش پایمال بشه.....
کاش شرمنده شهدا و مادراشون نشیم....