eitaa logo
چهارشنبه‌های‌شهدایی
726 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
139 ویدیو
26 فایل
#چهارشنبه_های_شهدایی تلاشیه واسه معرفی اسوه‌های این شهر •هر هفته مهمان قصه زندگی یک شهید •پای کار شهدا ایستاده ایم. جهت انتقاد، پیشنهاد و تعامل: @NoName133 •با کمک شما بهتر میشیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدان خلف پور و خراسانی.mp3
4.13M
🔰پخش صوت مقام معظم رهبری در ارتباط با شهدا و دفاع مقدس
VasiatName.mp3
5.38M
🔰قرائت وصیت نامه شهید منصور خراسانی
SotShahid.mp3
3.17M
🔰پخش صوتی از شهید منصور خراسانی
KhG1.mp3
6.31M
🔰خاطره گویی همرزم شهید منصور خراسانی
KhG2.mp3
8.55M
🔰خاطره گویی همرزم شهید منصور خراسانی
KhG3.mp3
10.74M
🔰خاطره گویی همرزم شهید منصور خراسانی
KhG4.mp3
3.88M
🔰خاطره گویی همرزم شهید منصور خراسانی
بسم رب شهداء هفته‌ها می‌گذرد و شهدا مارا بر سر سفره‌شان دعوت می‌کنند. بعضی‌ها از این فرصت نهایت استفاده را میبرند و عهد و پیمانی که با شهدا و مولای‌شان امام زمان(عج) بستند قوی‌تر میکنند و ثابت قدم‌تر می‌مانند توی این راه. خداراشکر این هفته توفیق حضور در بیت شهید داشتیم. خانه‌ای که در کوچه پس کوچه‌های شهر گم شده بود. لای همه این شلوغی‌ها. به سختی آدرس را پیدا کردیم. در باز بود و مرد قدبلندی از اهالی خانه که پیرهن مشکی از عزای مادرمان حضرت زهرا سلام‌‌الله‌علیها تنش بود، دم در ایستاده به مهمان‌ها خوش آمد میگفت. یاالله گفتم و وارد خانه شدم. بالا رفتم. یک گوشه نشستم. پیرمرد اهل دلی از عمق وجود داشت حرف می‌زد و خصوصیات شهید را بیان می‌کرد. شهیدی که دائم الوضو بود و به نماز و عبادت علاقه خاصی داشت، میگفت: "ما بعد نماز سریع بلند میشدیم ولی اون مقید به تعقیبات بود. نمازش هم نماز عجیبی بود. واقعا متفاوت از ماها. قبل از انقلاب نوار های شهید مطهری و شریعتی رو پخش میکرد و سعی میکرد خودش رو هم از لحاظ اندیشه‌ای و هم از لحاظ عملی رشد و پیشرفت بده." مادرشهید در جمع خانمها نشسته بود. ما فقط صدای لرزانش را می‌شنیدیم. وقتی شروع به صحبت کرد سرتا پا گوش بودیم که از پسر شهیدش بگوید. حین صحبتش، خانواده شهید شروع به پذیرایی کردند. از وقتی که کرمی توی ديدارها یکی در میان می‌آید نظم مجلس به هم ریخته. او بود که همه را منظم می‌نشاند پای قصه شهید. حتی خانواده شهدا را که حالا وسط صحبت های مادر شهید دارند کیک و فرنی پخش می‌کنند. الحق فرنی خوش مزه‌ای هم هست و توی این هوای سرد میچسبد. در همین حال همه صدای مادر شهید را گوش میدادند که خصوصیات شهید را بگویید اما مادر شهید به یک خوش آمد‌گویی اکتفا کرد. بعد اتمام مراسم و تقدیم کردن لوح یاد بود شهید و گرفتن عکس یادگاری با خانواده شهید مادر کنار در ایستاده بود و از مهمان هایی که تشریف آورده بودند یکی یکی تشکر میکرد با همان صدای خسته و مهربانش، هنگام خداحافظی برای ما دعای عاقبت بخیری می‌کرد. از همان دعاهایی که برای پسرش کرده بود... 📝گمنام @shohada_mohebandez
بسم رب الشهدا و الصدیقین و کاش میشد عبور کرد از قید و بند جهان.. شروع میکنم به نوشتن آن هم بعد از مدت ها.. کاش می شد پرواز کرد کاش می شد چشمانمان را ببندیم بر روی تمام لذت های زودگذر و خیالمان را آسوده کنیم و پشتمان را گرم به شهدا.. در سفر دلتنگی من همراهم شو رفیق.. سلام! موضوع را که دیدم ناخودآگاه ذهنم به سمت شما آمد و خواستم شروع کنم به نوشتن؛ شاید استعدادی در نوشتن نداشته باشم اما به همراهی شما قلم را به دست میگیرم.. رفیقم راستش گاهی به شما حسادت میکنم آخر عزیز و دردانه ی خداو اهل بیت(ع) شدید.. کاش می شد جای شما بود و کاش می شد مانند شما شد.. میگویند:(( اگر میخواهی شهید شوی اول باید شهید گونه زندگی کنی)) اما رفیقم چگونه می شود شهید بود تا شهید شد؟؟ من نمیدانم اما شما که در آسمان ها هستی راه را نشانم میدهی؟؟ همراهی کن مرا تا در گمراهی ها، گمراه نشوم! شب یلدا بود؛ میتوانستم آن شب را کنار خانواده باشم اما ترجیح دادم به پاتوقم سری بزنم وبیایم کنار شما تا آرامشی برای هرج و مرج های وجودم شوید.. آن شب دیدار بود ؛ از آن شب هایی که با هیئت به منزل شهدا میرویم با دوستانم راهی شدیم هرچند منزل شهید در کوچه پس کوچه های شهر گم شده بود اما طراوت و تازگی را در آن ساعت از شب هم می شد احساس کرد.. از پله ها بالا رفتم به سمت اتاق رفتم و گوشه ای پناه گرفتم.. رفیقم خودت بهتر میدانی که خیلی وقت بود که شهدا اجازه ی گریه در روضه هایشان را به من نمیدادند و غم در دلم بیرون نمی آمد.. اما امان از آن شب که بعد از روز ها مادر سادات اجازه داد اشک هایم را جاری کنم.. برنامه شروع شد چشمم به مادر رنج کشیده ی شهید و گوشم در اختیار بلندگو بود؛ بلند گویی که روایت میکرد رشادت های شهیدمان را.. در دلم با خود میگفتم؛مادر جان کاش می شد فرزندت را امشب کنارت داشتی کاش میشد بر روی سرش بوسه میزدی و برای او دعای عاقبت بخیری میکردی.. آخر من که میدانم تو مادری آرزو داری دامادی گل پسرت را ببینی پسری که میتوانست حالا یاورت باشد اما او را با تمام سختی ها به جبهه ها فرستادی و تقدیم اسلام و وطن کردی.. مادر جان کاش می شد من به جای فرزند عزیزت می رفتم تا تورا اینگونه شکسته نمی دیدم.. و کاش می شد ثانیه ها در آن لحظه می ماند تا من گوش جان می سپردم به آن کلام بی صدای مادر.. کاش می شد برای شما کاری کرد کاش می شد مردم را به شما وصل کرد همانگونه که نگاه شما باعث شد از جهل و سیاهی نجات پیدا کنیم.. کاش می شد پناهی برای فرزندان بی پناهتان، همدمی برا همسرانتان و خادمی برای مادران پیرتان بود.. کاش می شد همانند شما جان داد برای وطن و گذشت از همه ی مادیات.. 📝 @shohada_mohebandez
35.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 السلام علیک یا فاطمه الزهرا..🏴 مدینه در سکوتی مبهم و حُزن‌آور است، امشب🏴 گمانم در وصیّت فاطمه با حیدر است، امشب🏴 چنین می‌گفت با مولا، به صد اندوه و غم، زهرا🏴 که یا علی(ع) مرا با تو، وداع آخر است، امشب🏴 شهادت مظلومانه حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت باد..🖤🏴 @shohada_mohebandez
"بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم" 🔖 🇮🇷 📍 ✅دیدار با خانواده شهید هادی گندمچین 🗓️چهارشنبه ۷ دی ماه ۱۴۰۱ 🔰محل تجمع : شهید آباد ، کنار مزار شهید حسین ولایتی فر 🕗ساعت حرکت از سر مزار شهید پاسدار حسین ولایتی فر به سمت منزل شهیدان راس ساعت ۱۹:۴۵ می باشد 📌آدرس منزل خانواده شهید:خیابان حبیب ابن مظاهر بین امام سجاد و جهاد روبروی مسجد حسینی پلاک ۵۴ {برنامه با حضور خواهران و برادران می باشد} @shohada_mohebandez @mohebandez @shahidvelayati @jahadi_mohebandez
🔸 اگه توی برنامه چهارشنبه‌های شهدایی این هفته شرکت کردید، گزارشی از متن و حاشیه دیدارتون بنویسید و کتاب حاج قاسمی که من می‌شناسم رو هدیه بگیرید. 🔻اگه توفیق حضور نداشتید، روایت های دیدار رو از کانال واحد شهدا بخونید و حس و حال حضور در بیت شهید رو تجربه کنید. *متن: خاطرات، زندگی نامه شهید *حاشیه: اتفاقات دیدار به همراه توصیف فضا و دلنوشته پ‌‌ن‌: اگه میخوایید از این دیدار شروع به نوشتن کنید حتما روایت هفته‌های قبل رو بخونید @shohada_mohebandez
دیشب تو خونه شهید گندمچین راوی یه حرفی در مورد شهید زد که خیلی به دلم نشست. گفت اولین باری که هادی رفت جبهه تازه ۱۶ سالش شده بود. سال ۶۳ عملیات بدر. اون موقع اوایل نوجوونی‌اش بود، اونم یه بچه معمولی بود مثه بقیه هم‌سن و سالهاش. ولی وقتی برگشت به‌کلی روحیاتش تغییر کرد. خیلی بزرگتر شده بود. تقیدش به احکام شرعی محکم شده بود. حتی اخلاقش با خانواده. قبل از اون نماز شب نمی‌دونست چیه، حالا باید دم سحر حال و هواشو می‌دیدید. فضای جبهه‌ها انسان ساز بود، واقعا کاری با بچه‌های ما کرد که راه صد ساله رو یک شبه طی کردند. کدوم دانشگاهی سراغ دارید که چنین نسلی تربیت کنه در این مدت کوتاه..؟ کارخانه انسان سازی جبهه ها، یادش بخیر ... @shohada_mohebandez
بسم رب الشهدا 📸 📌دیدار شماره ۱۷۶ 🔰دیدار با خانواده‌ شهید هادی گندمچین 🗓️چهارشنبه ٧دی ماه ۱۴۰۱ @shohada_mohebandez @shahidvelayati @mohebandez @jahadi_mohebandez