🍀نامه حاج قاسم به فرمانده فلسطینی ...
🍃 "شبکه المیادین" نامه سردار سلیمانی که قبل از شهادتشان به محمد الضیف، فرمانده گردانهای قسام نوشته بود را منتشر کرد.
در این نامه شهید سلیمانی الضیف را بهعنوان شهید زنده و رزمندهای شجاع مورد خطاب قرار داده و اسماعیل هنیه را نیز مبارزی مقاوم معرفی کرده بود و به ملت شجاع فلسطین که در محاصره مظلومانهای در برابر چشمان میلیونها مسلمان قرار دارند، درود فرستاده و نوشته بود: «همه مطمئن باشند که ایران فلسطین را هر اندازه که فشارها بیشتر شود و تحریمها تشدید شود، تنها نخواهد گذاشت.
🍃 دفاع از فلسطین افتخاری برای ما محسوب میشود و از این وظیفه در مقابل متاع دنیا چشمپوشی نخواهیم کرد. دوستان فلسطین دوستان ما هستند و دشمنان فلسطین دشمنان ما هستند و این سیاست ما بوده و خواهد بود. دفاع از فلسطین مصداق دفاع از اسلام است و هر که ندای شما را بشنود و توجهی نکند، مسلمان نیست. فجر پیروزی به یاری پروردگار نزدیک خواهد بود. زنگ مرگ صهیونیستهای متجاوز به صدا درآمده است.»
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#قدس_خونبهایت
#covid1948
#Palestine
#QudsDay
#الی_بیت_المقدس
#القدس_درب_الشهداء
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
مداحی آنلاین - روضه حضرت زینب - حاج مهدی سماواتی.mp3
1.26M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃روضه حضرت زینب(س)
🍃نشسته بود ناله میزد
🎤حاج #مهدی_سماواتی
⏯ #روضه
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_هشتم
💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه #وحشت کنم.
در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمردهاش به #شوق زنده ماندن یوسف گل انداخته و من میترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این #معجزه به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس #دعا کن بچهام از دستم نره!»
💠 به چشمان زیبایش نگاه میکردم، دلم میخواست مانعش شوم، اما زبانم نمیچرخید و او بیخبر از خطری که #تهدیدشان میکرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.»
و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!»
💠 رزمندهای با عجله بیماران را به داخل هلیکوپتر میفرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او میخواست #حسرت آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکمتر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلیکوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!»
قلب نگاهم از رفتنشان میتپید و میدانستم ماندنشان هم یوسف را میکُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت.
💠 هلیکوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزانمان را بر فراز جهنم #داعش به این هلیکوپتر سپرده و میترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پارههای تنمان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا #توکل کنید! عملیات آزادی #آمرلی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آزادی آمرلی نزدیکه!»
شاید هم میخواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمانمان کمتر دنبال هلیکوپتر بدود.
💠 من فقط زیر لب #صاحبالزمان (علیهالسلام) را صدا میزدم که گلولهای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظهای که هلیکوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاریهای برادرم را به #خدا سپردم.
دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدمهایم را به سمت خانه میکشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی میرفتم و باز سرم را میچرخاندم مبادا #انفجار و سقوطی رخ داده باشد.
💠 در خلوت مسیر خانه، حرفهای فرمانده در سرم میچرخید و به زخم دلم نمک میپاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره در حالیکه از حیدرم بیخبر بودم، عین حسرت بود.
به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد.
💠 نمیدانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش #اسیر عدنان یا #شهید است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بیاختیار به سمت کمد رفتم.
در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس #عروس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم.
💠 حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس #انتظاری که روزی بهاریترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بیاختیار به سمت باطری رفت.
در تمام لحظاتی که موبایل را روشن میکردم، دستانم از تصور صدای حیدر میلرزید و چشمانم بیاراده میبارید.
💠 انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست #دعا شده بود تا معجزهای شود و اینهمه خوشخیالی تا مغز استخوانم را میسوزاند.
کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن #امام_مجتبی (علیهالسلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند!
💠 تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با #رؤیای شنیدن صدای حیدر نفسهایم میتپید.
فقط بوق آزاد میخورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان #امید پر کشید و تماس بیهیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد.
💠 پی در پی شماره میگرفتم، با هر بوق آزاد، میمُردم و زنده میشدم و باورم نمیشد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و #عشقم رها شده باشد.
دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه #خدا زار میزدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی میلرزید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🔰 لوح | #وفاء_لشهید_القدس
🔺️ یاد شهیدان قدس، از شیخ احمد یاسین و فتحی شقاقی و سیّد عبّاس موسوی، تا سردار بزرگ اسلام و چهرهی فراموش نشدنی مقاومت، شهید قاسم سلیمانی و مجاهد بزرگ عراقی، شهید ابومهدی المهندس و دیگر شهدای قدس را گرامی میدارم. ۹۹/۳/۲
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
.
پیش از سال ۹۳ که
مجید به کربلا سفر کرد
پسر خیلی شری بود.
همیشه چاقو در جیبش بود.
خالکوبی داشت.
خیلی قلدر بود و همه کوچکترها
باید به حرفش گوش میدادند.
اما بعد از سفر کربلا تغییر کرد.
شاید اهل نماز نبود اما شهادت
روزیش شد چون به بچه یتیم
رسیدگی میکرد و دست فقرا
را میگرفت و به پدر و مادر
خیلی احترام میگذاشت.
[ شهید مجید قربانخانی ]
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
پیکرِ یار حسین بن علی در راه است. ..
یک جمله آن هم در بیست و ششمین روز از ماه رمضان با دلم بازی کرد..
ارباب و لب های تشنه اش ، #روضهای شد تا با اشک چشمانم #افطار کنم.
تا به امروز خانطومان و شهدایش برایم غربتی را تداعی می کرد که در آن صدای #هل_من_ناصر_ینصرنیِ حسین شنیده می شد و #لبیک_یا_زینب رزمنده ها ، برای بانوی حرم دلگرمی بود.
خانطومان قصه ی اشک های رزمنده هایی بود که پیکر دوستان شهیدشان را در آن سرزمین، جا گذاشته بودند.
#خانطومان، حال مادران چشم انتظار، #همسران دلسوخته و کودکان دلتنگ بود.
اما امروز خانطومان از #پیکر تفحص شده #شهید_جواد_الله_کرم می گوید که چهار سال پیش زمین و اهلش را وداع گفت.
ای شهید....
آنقدر در دنیا و مشکلاتش غرق شده ام که حتی از شناخت شهیدی همچون تو غافل بودم اما خبر آمدنت بدجوری دلم را لرزاند، شیشه #بغضم شکست و چشمانم بارید..
مدافع حرم شدی و بعد #جانباز .آخر هم جان و دلت را با پیکرت در خانطومان جا گذاشتی.
خبر شهادتت و پیکری که نیامدنش همه را چشم انتظار گذاشت تو را شهید #جاوید_الاثر کرد..
میدانم مهمان #حضرت_زینب بودی و حضرت مادر برایت مادری می کرد..
اما شاید دلتنگی های دخترت کار دستت داد. میدانی در خرابه های شام هم ناله های #رقیه کار خودش را کرد و حسین را با #سر_بریده به دیدارش آمد...
شاید هم در #شب_قدر، دعا ها و نجواهای خانواده ات سبب شد تقدیر به #برگشتن_پیکرت رقم بخورد و چشم های منتظرشان منور به پیکرت شود...
فرمانده خوش اخلاق ، برایمان بگو چطور سرباز خوبی باشیم.....
از قوانین دل ، سرپیچی کرده و #اسیر روز های بلاتکلیفی شده ایم...
برایمان #دعا کن....
خوشبحال آنان که مهمان مراسم #تشییعات هستند..
نمی دانم چند #دل_شکسته ی عاشق ، #شهادت را از تو هدیه می گیرند....
شاید هم پسرت دلتنگی هایش را بغل بگیرد و برای تو با سوز دل بخواند...
#از_شام_بلا_شهید_آوردند.....
#با_شور_و_نوا_شهید_آوردند....
راستی از دوستانت چخبر
#بلباسی و #اینانلو ....
آنان قصد #بازگشت ندارند؟...
به مناسبت بازگشت پیکر #شهید #جواد_الله_کرم
تولد : ۲ تیر ماه ۱۳۶۰ - تهران
شهادت : ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ خانطومان
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🔺آزادی قدس، آخرین مأموریت سردار سلیمانی
🔸سپاه در بیانیهای با گرامیداشت روز جهانی قدس ، سردار سلیمانی را «شهید قدس» و معمار توانمندسازی جبهه مقاومت برای آزادی بیت المقدس و ملت مظلوم فلسطین و محو رژیم غاصب صهیونیستی از صفحه روزگار دانست و تاکید کرد: به توفیق الهی قرائن و شواهد نشان از نزدیک بودن تحقق وعده صادق امامین انقلاب اسلامی در آزادی قدس شریف دارد.
👈احمقانهترین رؤیای آمریکا و رژیم صهیونیستی این است که خیال میکنند با ترور سردار سلیمانی، مأموریت او را به پایان رساندهاند؛ در حالی که #قاسم_هنوز_زنده_است
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
در امتـدادِ نگاهـت
قــدس پیداست!
اهل مکتب خمینی که باشی
برای رهـایی قدس
جـان میگذاری
و باور داری جهــاد را ...
حتے اگر جایی آنسوی مرزهـا باشد
در #روز_قـدس
نمیتوان از حاج احمد یاد نکرد...
#اللهم_فک_کل_اسیر
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فقط بغض صدای آقا...
وقتی گفتند امروز اولین روز قدسی است که شهید قاسم سلیمانی عزیز در آن حضور نداره... همه برای او یک حمد و قل هوالله بخوانید ...😔💔
و حالا به تأسی از درخواست آقا، پویش فاتحه خوانی، میلیونی در آخرین جمعه ی ماه مبارک رمضان هدیه به شهیدان مبارزه با صهیونیست به ویژه سردار شهیدمان حاج قاسم...
#آزادیقدسخونبهایت
#القدس_لنا
#الموتلأسرائیل
#سردارشهید
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون تعارف با قهرمانی پرافتخار اما خاموش بازمانده از عملیات بزرگ رمضان
گفتگو با خانواده قهرمانی که هیچ انتظاری از کسی ندارند
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
🌷سپهبدحاجقاسمسلیمانے:
شهادت در راه قدس و فلسطین نه تنها آرزوی هر مسلمان شرافتمند است بلکه انسانهای آزادیخواه نیز به انجام چنین کاری افتخار میکنند.
.
.
.
♡ ســاعت به وقــت دلتنگـے ♡
خون بهایت رهایے قدس است سردار دلها
روزگارے شهیدمرتضےآوینے گفته بود که راه قدس مرد جنگ میخواهد و مرد جنگ نیز کربلایےاست
و کربلایے مرد میدان عشق است و از سختےها و مشقات و سرباختنها و جان دادنها نمےهراسد
و شهید سرافراز ما حاج قاسم سلیمانے معناے اتم این گفتهے آوینے است.
#قدس_خونبهایت
#وفاء_لشهيد_القدس
#شبتون_شهدایے
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
هدایت شده از استیکر&متنگرافی&بنر
❇️دعای روز #بیست_و_نهم ماه مبارک رمضان
#التماسدعا
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
از مــن بعیـــد بـود
ولــے عاشقـــت شـــدم . . .
از تـو بعیـــد نیســـت
جهـــان عاشقـــت شـــود . . .
ســــــــــــــــــــــــردار
میــان دلتنگــےهایـــم باشــــــــ تا فراموشـــــت نکـــنم
تا بــه یاد داشــــــته باشمــــت
تا بویــــــت را حــس کنـــم
تا بـــدانــم که هستـــــے
ایـــن روزهــا دلــم از نبودنـــــت پـــر است
هر روز خاطراتـــــم را الکــــ میکنــــم
و جـــز دلتنگـــے تو چیـــزے برایـم نمـــے
مانــــد
نه تو آمـــدے
نه فراموشـــے
خیالـــے نیســـت
من کــوه میشـــوم و پاے نبودنهایــــت مـــےمانـــم
امـا اے کاشــــ میدانستـــے بــے تو تمـــام لحظاتــم به رنگــــ دلتنگـــےست
#سـردارشهیـدحـاجقاسـمسلیمانــے
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹فرمانده بروز
🔹مجموعه کلیپ #روایت_سلیمانی برشهایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی حاج #قاسم_سلیمانی هست
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_نهم
💠 در تمام این مدت منتظر #شهادتش بودم و حالا خطش روشن بود که #عطش چشیدن صدایش آتشم میزد.
باطری نیمه بود و نباید این فرصت را از دست میدادم که پیامی فرستادم :«حیدر! تو رو خدا جواب بده!» پیام رفت و دلم از خیال پاسخ #عاشقانه حیدر از حال رفت.
💠 صبر کردن برایم سخت شده بود و نمیتوانستم در #انتظار پاسخ پیام بمانم که دوباره تماس گرفتم. مقابل چشمانم درصد باطری کمتر میشد و این جان من بود که تمام میشد و با هر نفس به #خدا التماس میکردم امیدم را از من نگیرد.
یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم لباس عروسم را کنار زدم و چوب لباسی بعدی با کت و شلوار مشکی دامادی حیدر در چشمم نشست.
💠 یکبار برای امتحان پوشیده و هنوز عطرش به یادگار مانده بود که دوباره مست محبتش شدم. بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق #عشقش که بیاختیار صورتم را سمت لباسش کشید.
سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن #صبوریام آتش گرفت که گوشی را روی زمین انداختم، با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالیاش رها کردم تا ضجههای بیکسیام را کسی نشنود.
💠 دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی میکرد به خدا شکایت میکردم؛ از #شهادت پدر و مادر جوانم به دست #بعثیها تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند، از یوسف و حلیه که از حالشان بیخبر بودم و از همه سختتر این برزخ بیخبری از عشقم!
قبل از خبر #اسارت، خطش خاموش شد و حالا نمیدانستم چرا پاسخ دل بیقرارم را نمیدهد. در عوض #داعش خوب جواب جان به لب رسیده ما را میداد و برایمان سنگ تمام میگذاشت که نیمهشب با طوفان توپ و خمپاره به جانمان افتاد.
💠 اگر قرار بود این خمپارهها جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه #عشقم را بشنوم که پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غمزده قرار بگیرد.
دیگر این صدای بوق داشت جانم را میگرفت و سقوط #خمپارهای نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق بهشدت لرزید، طوریکه شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید.
💠 با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله میگرفتم و زنعمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپارهای خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد.
نالهای از حیاط کناری شنیده میشد، زنعمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمکشان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید.
💠 نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده شد، قلبم به انتظار خبری از #تپش افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر پیامی فرستاده است.
نبض نفسهایم به تندی میزد و دستانم طوری میلرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود :«نرجس نمیتونم جواب بدم.»
💠 نه فقط دست و دلم که نگاهم میلرزید و هنوز گیج پیامش بودم که پیامی دیگر رسید :«میتونی کمکم کنی نرجس؟»
ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمیشد حیدر هنوز نفس میکشد و حالا از من کمک میخواهد که با همه احساس پریشانیام به سمتش پَر کشیدم :«جانم؟»
💠 حدود هشتاد روز بود نگاه #عاشقش را ندیده بودم، چهل شب بیشتر میشد که لحن گرمش را نشنیده بودم و اشتیاقم برای چشیدن این فرصت #عاشقانه در یک جمله جا نمیشد که با کلماتم به نفس نفس افتادم :«حیدر حالت خوبه؟ کجایی؟ چرا تلفن رو جواب نمیدی؟»
انگشتانم برای نوشتن روی گوشی میدوید و چشمانم از شدت اشتیاق طوری میبارید که نگاهم از آب پُر شده و به سختی میدیدم.
💠 دیگر همه رنجها فراموشم شده و فقط میخواستم با همه هستیام به فدای حیدر شوم که پیام داد :«من خودم رو تا نزدیک #آمرلی رسوندم، ولی دیگه نمیتونم!»
نگاهم تا آخر پیامش نرسیده، دلم برای رفتن سینه سپر کرد و او بلافاصله نوشت :«نرجس! من فقط به تو اعتماد دارم! #داعش خیلیها رو خریده.»
💠 پیامش دلم را خالی کرد و جان حیدرم در میان بود که مردانه پاسخ دادم :«من میام حیدر! فقط بگو کجایی؟» که صدای زهرا دلم را از هوای حیدر بیرون کشید :«یه ساعت تا #نماز مونده، نمیخوابی؟»
نمیخواستم نگرانشان کنم که گوشی را میان مشتم پنهان کردم، با پشت دستم اشکم را پاک کردم و پیش از آنکه حرفی بزنم دوباره گوشی در دستم لرزید.
💠 دلم پیش اضطرار حیدر بود، باید زودتر پیامش را میخواندم و زهرا تازه میخواست درددل کند که به در تکیه زد و #مظلومانه زمزمه کرد :«امّ جعفر و بچهاش #شهید شدن!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ صوت کمتر شنیده شده از نخستین پیام بیسیم به قرارگاه فتح، هنگام ورود رزمندگان به خرمشهر
💐سوم خرداد ١٣٦١ سالروز آزادسازی خرمشهر گرامی باد
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🔺 #خاطره_شهید
🔸ترکشي به سينهش خورده بود . برده بودنش برای آخرين عمل جراحي.
قبل از عمل بلند شد که بره؛ بهش گفتن : بمون! بعد از عمل مرخصت ميکنن؛ اينجوري خطرناکه.
گفت: «وقتي اسلام در خطر باشه من اين سينه رو نمي خوام...»
👈خاطره اي از زندگي خلبان شهيد احمد کشوري
📚برگرفته از شمیم یار ۹۲
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌹 #شهید محمدعلی جهانآرا: بچهها؛ اگر شهر سقوط کرد، نگران نباشید؛ دوباره فتح میکنیم!
👈مراقب باشید ایمانتان سقوط نکند!
#عند_ربهم_یرزقون
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🔸شهید مدافع حرم هادی ذولفقاری
🔹از زندگی پرماجرای هادی، از ورزش و کار فرهنگی و فلافل فروشی و طلبگی در نجف و ... خاطره های زیادی میشه نقل کرد.
اما شاید این حرفش از همه موثر تر باشه
هادی میگفت: باید حواسمون به چشم هامون باشه، نگاه به نامحرم باعث میشه راه شهادت بسته بشه...
#عند_ربهم_یرزقون 🌹
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313