eitaa logo
شهداءومهدویت
7.3هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
AUD-20210214-WA0002.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 <======💚🌹💚======> @shohada_vamahdawiat <======💚🌹💚======> ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌸الهی! بهترین آغازها آن‌ است که، ✨با تکیه بر نام و حضور تو باشد. 🌸پس با توکل به اسم اعظمت، ✨آغاز میکنیم روزمان را 🌸مهربانا ... ✨هر جا که تو باشی، 🌸نور هست، شفا هست، ✨عشق و آرامش و برکت هست. 🌸الهی! تو باش تا همه چیز ✨به سامان بیاید🙏🏻 الهی به امید تو نه خلق روزگار 🌸 💖🌻🦋💖🌻🦋💖🌻🦋
به انتظار دیدنت دوباره برگ میشوم و با عبور شبنمی غریق اشک میشوم مرا رها مکن مگر به روز مرگ و رفتنم بدان فقط به یاد تو درون قبر میشوم @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷 😍✋ نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم آروم باشم ولی لحنم رنگ و بوی طعنه داشت _یعنی من نه بگم به خاطر اینکه برای خودم خوبه؟؟! بلند شدو نزدیکترین مبل کنار من جا گرفت و قلب من باز شروع کرده بود بی تابی رو! امیر علی _ آره محیا باورکن فقط خودت!! نگاهم رو از روی میز گرفتم و به صورت امیر علی که منتظر جواب مثبت من برای نه گفتن بود دوختم و نمیدونم زبونم چطور چرخیدولی مطمئنا از قلبم فرمان گرفته بود که گفتم: _نه نمیتونم! عصبی نفس کشید و من داشتم باخودم فکر می کردم عجب حرفی ما امروز راجع به علاقمون زدیم... از همین اول تفاوت بود!! توی جواب مثبت من و ناراضی بودن امیرعلی! سعی میکرد کنترل کنه لحن عصبیش رو _اما محیا ...!!!! بلند شدم ... بودنم دیگه جایز نبود من مطمئن بودم به حرفم به جواب مثبت خواستگاری و جواب منفی امروزم.. زیر لب متاسفمی گفتم و قدم تند کردم سمت بیرون که امیرعلی پرحرص گفت: _محیا... و من اون روز صبر نکردم برای قانع شدن جواب منفی و هفته بعد شدم خانوم امیر علی!... درست تو شبی که فرق داشت باهمه رویاهای من !!!... همون شبی که دلم زمزمه عاشقانه می خواست اما فقط حرف از پشیمونی و اشتباه نصیبم شده بود... و به جای تجربه یک آغوش گرم یک اخم همیشگی روی پیشونی ! من اونشب بینابین گریه های نیمه شبم هرچی فکر کردم نرسیدم به اینکه چرا امیرعلی حرف از پشیمونی من میزنه !... با اینکه چیزی برای پشیمون شدن نبود!... من با خودم فکر کردم شاید نفرت باشه اما نه اونم نبود امیرعلی فقط فراری بود از همه پیوندها ! چرا؟؟!!! با صدای بلند باز شدن در اتاق از خاطره ها به بیرون پرتاب شدم و گیج به عطیه نگاه کردم که طلبکارو دست به سینه نگاهم می کرد....! نم اشک توی چشمهام رو گرفتم: _چیزی شده؟؟ یک تای ابروش رفت بالا: _تمام خونه رو دنبالت گشتم تازه میگی چیزی شده؟ لبخند محوی زدم که عطیه جلو اومدو لبه تخت نشست_پاشو بریم که شوهر جونت امر کرده هرخانومی که می خواد نذری رو هم بزنه همین االن بیاد که بیشتر آقاها رفتن استراحت و خلوته! قلبم تیر کشید امسال وسط هم زدن دیگ نذری باید چه آرزویی می کردم ...حاال که امسال آرزوی هرساله ام کنارم بود ولی بازم انگار نبود! همراه عطیه بیرون اومدم و به این فکر می کردم که امسال باید آرزو کنم قلب امیرعلی رو که با قلبم راه بیاد!... برای یک ثانیه نفسم رفت..... ☘🌷☘🌷☘🌷☘🌷 ➡️🌷🌼💝 @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 😍✋ سرم رو بلند کردم رو به آسمون... خدایا نکنه دعای امیرعلی بگیره مطمئنا بهتر از منه و تو بیشتر دوستش داری! ولی میشه این یک بار من! یعنی اینبار هم من و حاجتهای امیرعلی خواستنم! _بیا دیگه محیا داری استخاره میگیری؟ نگاه از آسمون ابری گرفتم و رفتم سمت عطیه.. کفگیر بزرگ چوبی رو به دستم دادو من به زحمت تکونش دادم ... بازم دعا کردم و دعا ! یک قطره یخ زده نشست روی صورتم بازم نگاهم رفت سمت آسمون یعنی داشت بارون می اومدو بازم اولین قطره اش شده بود هدیه من؟! انگار امشب شب خاطره ها بود... که باز یک خاطره از بچگی هام جون گرفت جلوی چشمهام... انگار توی آسمون سیاه اون روز رو میدیدم، شفاف! همون روزی که توی حیاط خونه عمه یک قطره بارون نشست روی صورتم وامیرعلی باور نمیکردحرفم رو که داره بارون میاد!... میگفت وسط حرف زدن حواسم نبوده و آب دهن خودم پریده روی صورتم ولی این جور نبود، واقعا بارون بود! این خاطره خاص نبود ولی بازم من بزرگ شده بودم با فکرش و از اون روز هر وقت اولین قطره بارون رو هدیه میگیرم بازم قلبم پرمیزنه برای امیرعلی و میشم دلتنگش! چهارمین قطره سرد بارون با اشک داغم یکی شدو افتاد روی دستم که بی حواس کفگیر چوبی رو می چرخوند و دلم باز دیدن امیر علی رو می خواست! سرم رو که چرخوندم نگاهم بازم گره خورد به نگاهش ولی سریع نگاه دزدید ازمن وقلب من لرزید... پس امیر علی هم نگاهم میکرد حالاوقت حاجت خواستن بود.... پای دیگ نذری شب عاشورا ... زیر بارون و قلبی که پر از عشق امیر علی بود! خدایا میشه دلش بادلم بشه! حاشیه بلندروسریم رو روی شونه ام مرتب کردم و بعد با کلی وسواس کش چادرم رو روی سرم مرتب... لبخند محوی به خودم توی آینه زدم! یک هفته ای از شب عاشورامیگذشت و من امیرعلی رو خیلی کم دیده بودم ! همیشه بهونه داشت و بهونه! ولی حاالا قرار بود اولین مهمونی رو باهم بریم... خونه عموی بزرگ امیرعلی! تازه به خودم اومده بودم و انگار دعای شب عاشورام گرفته بود که از خودم بپرسم چرا من بارفتارهای امیرعلی کوتاه میام و سکوت میکنم بی اون که بپرسم حداقل علتش رو! حالا امشب مصمم بودم برای اینکه حداقل به امیرعلی نشون بدم دل عاشقم رو وبپرسم چرا نه؟! من و نه هیچکس همون سوالی که حاضر نبود جوابش رو بده ولی حاالا من می خواستم بدونم! _محیا مامان بدو آقا امیرعلی منتظره... با آخرین نگاه به آینه قدمهام رو تند کردم وبا صدای بلند از بابا و محمدو محسن دوتا داداش دوقلوی یازده ساله ام خداحافظی کردم ! مامان هنوز منتظرم بود من هم با گفتن خداحافظ محکم گونه اش رو بوسیدم و بعد از خونه زدم بیرون... پشت در حیاط کمی مکث کردم تا این قلب بی قرار م کمی آروم بگیره .. زیر لب خدا رو صدا زدم اروم زنجیر پشت در رو کشیدم وبیرون رفتم!.... 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ➡️🌷🌼💝 @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆👆👆👆👆 💠 کلیپ / مداحی 🎤 با نوای 🚩 باید گذشتن از دنیا به آسانی @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
رأی "آری" ملت به جمهوری اسلامی، پاسخ بلند "نه" به نیرنگ استعمار جهانی بود. ۱۲ فروردین روز جمهوری اسلامی مبارک باد @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
22.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
: وقتی ضارب علی را چاقو🔪 زد ما پیکر غرق خونش💔 را به کناری کشیدیم پیرمردی👴🏻 آمد و گفت: خوب شد؟ همین و میخواستی؟😔 علی با صدای ضعیفی گفت:😓 حاج آقا فکر کردم دختر شماست. من از ناموس شما دفاع کردم🥀: 🍀💚 و او ثابت ڪرد 🌻🌻🌻 ڪه در خیابان های تهران هم می‌شود شهید شد☺️🖐 ارسالی از طرف مادر شهید علی خلیلی... ارسالی یکی از اعضای محترم کانال @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
نمى دانم نام "مُلْتَزَم" را شنيده اى؟ ملتزم، نام قسمتى از كعبه است كه داراى فضيلت بسيار زيادى مى باشد. ملتزم همان قسمتى از كعبه است كه هنگام تولّد على(ع) شكافته شد و فاطمه بنت اسد (مادرِ آن حضرت)، وارد كعبه شد. ملتزم همان جايى است كه چون آدم(ع) در هنگام طواف خانه خدا به آنجا رسيد خداوند به او وحى كرد: "اى آدم هر كس از فرزندان تو در اين مكان به گناهان خود اعتراف كند و از من بخواهد كه گناهان او را ببخشم، من او را مى بخشم". پس يادت باشد هرگاه توفيق پيدا كردى كه به زيارت خانه خدا بروى در آن مكان مقدّس از گناهان خود استغفار نما. به هر حال يكى از بهترين مكان ها براى توبه و طلب بخشش از خداوند، ملتزم مى باشد. امّا آدرس دقيق آن را اگر بخواهى، وقتى طواف خانه خدا را از مقابل حجرالاسود آغاز مى كنى و كعبه را دور مى زنى از مقابل مقام ابراهيم مى گذرى و بعد از آن وقتى حجر اسماعيل را هم دور زدى، آرام آرام به سوى ركن يمانى مى روى، حدود يك متر و نيم قبل از ركن يمانى، ملتزم قرار دارد. دعا در اين مكان مستجاب است و خداوند حاجت هاى بندگان خود را خيلى سريع مى دهد. اكنون كه با ملتزم آشنا شدى، بدان وقتى به عشق زيارت خانه خدا به مكّه مى روى و مشغول طواف مى شوى، خداوند در مقابل اين طواف به تو يك هديه مخصوص مى دهد. البتّه اين هديه را در كنار ملتزم مى گيرى. آيا مى دانى هديه خدا در آن جا چيست؟ آرى، وقتى هفت دور گرد كعبه طواف كنى و در دور آخر رو به روى ملتزم برسى خداوند دستور مى دهد تا در آن لحظه همه درهاى بهشت به سوى تو باز شوند! آن جا ديگر اگر ياد و حواست باشد، مى توانى حاجات بسيار مهمّ خودت را به خدا بگويى، چرا كه درياى رحمت خدا به سوى تو باز شده است! البتّه مى دانم كه با خود چنين مى گويى: خوشا به حال آنها كه اين توفيق را دارند، امّا من كجا و زيارت خانه خدا كجا! دوست من! امام صادق(ع) در سخن خود برآورده كردن حاجت مؤمنى را بهتر از ده طواف معرّفى مى نمايند. وقتى در سخن امام(ع) دقّت كنيم به دو نكته برمى خوريم: الف . در هنگام طواف درهاى بهشت براى طواف كننده باز مى شود. ب . برآورده كردن حاجت مؤمن، ده برابر طواف ارزش دارد. فكر مى كنم شما هم به اين نتيجه رسيده ايد كه هنگام برآوردن حاجت مؤمن، خداوند ده بار درهاى بهشت را براى ما باز مى كند! اگر طواف خانه خدا باعث مى شود تا درهاى مهربانى و رحمت خدا به سوى ما گشوده شود، پس حتماً هنگامى كه براى رفع مشكل فرد مؤمنى قدمى برمى داريم، مهربانى بيشترى از جانب خدا به سوى ما نازل مى شود. پس از اين كه نمى توانى به سفر زيارتى خانه خدا بروى غمگين مباش. برخيز و دلى را شاد كن. باور كن كه ده برابر كسانى كه گرد خانه دوست مى گردند، رحمت خدا را به سوى خود جذب كرده اى! خواننده محترم! بايد در اين جا با كمال شجاعت بگويم كه اگر دلى را شاد كنى و براى رفع گرفتارى مؤمنى قدم بردارى، خداوند نه تنها به اندازه ده حج بلكه به اندازه هزار حج قبول شده به تو پاداش مى دهد! خداوند به تو به اندازه هزار حاجى، مهربانى نازل مى كند! يعنى تو در شهر خود بوده اى، امّا نزد خدا برتر از هزار حاجى بوده اى! تو يك حاجى هستى به توان هزار! حتماً از حرف من تعجّب كرده اى! امّا اين سخن از خود من نيست، اين كلام امام صادق(ع) است: "برآوردن حاجت مؤمن، بهتر از هزار حج قبول شده است" عزيز من! شايد سؤال كنى، چگونه است يك بار امام صادق(ع) برآورده كردن حاجت مؤمن را با ده حج برابر مى داند و يك بار با هزار حج؟! اگر مقدارى فكر كنى، مى توانى به جواب پرسش خود برسى! گاه مؤمنى به شما مراجعه مى كند و از شما تقاضاى كمك مى كند و شما با يك تلفن مشكل او را حل مى كنى، اين كار چند دقيقه بيشتر وقت نمى برد، امّا وقتى مشكل مؤمن بسيار بزرگ است و با اين همه تو به او قول مى دهى كه كمكش كنى و براى همين شروع به فعّاليت و تلاش مى كنى، شايد لازم باشد به مسافرت بروى و خلاصه اينكه اين كار چند روز وقت تو را مى گيرد، خوب معلوم است خداوند عادل است و طبق عدل خود رفتار مى كند و براى يك كار ثواب ده حج قرار مى دهد و براى كار ديگر ثواب هزار حج! حالا تو كدام را انتخاب مى كنى، فكر مى كنم مى گردى و هر مؤمنى را كه مشكل بزرگ ترى دارد، پيدا مى كنى و كمر همّت را مى بندى و مشكل او را حل مى كنى! آفرين بر تو! به راستى تو شايسته آن هستى كه خداوند، هزار برابر حاجى تو را دوست داشته باشد! 💐💐💐💐💐💐💐💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
رسول خدا(ص) فرموده است: إِنَّ الْحُسَینَ بْنَ عَلِی فِی السَّمَاءِ أَکبَرُ مِنْهُ فِی الْأَرْض. مقام حسین بن علی(ع) در آسمان بالاتر از مقام او در زمین است. بحارالأنوار، ج 36، ص205، ح8- ➡️🌷🌼💝 @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>