eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَه✋ 🍃 سلام بر تو ای موعودی که خداوند وعده آمدنت را به اهل ایمان داد و خود آن را ضمانت کرده است. 🍃ماهـر روز‌ در‌انتـظار‌آمدنت‌هستیـم وهرلحظه بیشتر‌حس‌می‌ڪنیـم‌ ڪه‌آمدنت نزدیڪ‌است‌... ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🌿﷽🌿 🌺طول مسیر به خانم‌هایی که تا حالا دو کوهه را ندیده بودند گفتم: _ اینجا مثل باند پرواز می‌مونه خیلی از شهدا از همین جا از همین ساختمون ها پروازشون رو شروع کردن و نهایتا توی مناطق مختلف به شهادت رسیدن، قدر این چند ساعتی که دو کوهه هستید رو بدونید. چند دقیقه ای طول نکشید که به حسینیه تخریب رسیدیم. یک جای خلوت بدون هیچ امکانات که ساخته شده بود. 🌹 برای خودسازی بچه‌های گردان تخریب هنوز هم پشت حسینیه قبرهایی که کنده شده بود و بچه های تخریب شب ها داخل آن می خوابیدند و راز و نیاز می‌کردند دست نخورده باقی مانده بود. مراسم روایتگری و مداحی که انجام شد دوباره سوار ماشین‌ها شدیم و برگشتیم. هنوز به محل استراحتم در ساختمان مقداد نرسیده بودم که متوجه شدم موبایلم را داخل حسینیه تخریب جا گذاشتم. به سمت ورودی جاده حسینیه برگشتم ولی هیچ ماشینی نبود که من را به آنجا برگرداند. می‌دانستم اگر حمید یا خانواده تماس بگیرند و من جواب ندهم نگران می‌شوند چاره ای نبود برای همین با پیاده سمت حسینیه تخریب راه افتادم. 🍀هنوز صد متری از دو کوهه فاصله نگرفته بودم که دیدم یک ماشین با سرعت به سمت حسینیه تخریب می‌رود ته دلم خوشحال شدم و پیش خودم گفتم: _ شاید من را تا آن‌جا برساند. ماشین که ایستاد دیدم حمید همراه یک سرباز داخل ماشین هستند با تعجب پرسید: _ خانوم تنهایی کجا داری میری توی این گرما وسط این بیابون. ماجرا را برایش توضیح دادم و گفتم: _ مجبورم برم گوشی که جا گذاشتم رو بردارم. 🌸حمید جواب داد: _ الان که کار عجله‌ای دارم باید سریع برم کار تو هم که شخصیه نمیشه با ماشین نظامی بری. این جمله را گفت و بعد هم خداحافظی کرد و رفت. اخلاقش را می‌دانستم سرش هم می‌رفت از بیت المال برای کار شخصی استفاده نمی‌کرد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @shohada_vamahdawiat                       ┄═❁🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄ دعا کنیم برای پیروزی جبهه مقاومت در مقابل اسرائیل جنایتکار
💢امین مردم 🔹کاردانی عمران داشت. به خاطر مهارت در تیراندازی و سایر قابلیت ها در هنگ مرزی سراوان پله های ترقی را طی کرد و به عنوان فرمانده پاسگاه انتخاب شد. توی عملیات ها خودش جلوتر از همه حرکت می کرد و حاضر نبود سربازها را در پیشانی گروه قرار بدهد. وقتی از علت کارش سوال کردم جواب داد: «این ها در دست من امانت اند » 🔹شهید مرتضی نبی لو دشیری از مرزبانان ناجا هفدهم مهر 91 بر اثر اصابت گلوله در هنگام درگیری با اشرارمسلح درنقطه صفر مرزی ایران و پاکستان به شهادت رسید. 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
﷽ 🌸 ختم دعای فرج 👇 جهت بیروزی حق علیه باطل و تعجیل در ظهور حضرت ولیعصر ، مهدی موعود عج الله تعالی فرجه الشریف برای ثبت بر روی لینک زیر بزنید❤️ https://EitaaBot.ir/counter/3kz .
ای تقدیم به در آستانه اولین سالگرد شهادت مظلومانه اش 👇 تو مؤمن بودی و انگار نوری منجلی بودی که وقف راه دین بودی و سرباز ولی بودی غریبانه اگر چه جانفدای راه دین ‌گشتی عزیزم، تو قوی بودی، برای خود یلی بودی زلال و پاک مثل شبنمِ بر روی برگ گل شبیهِ آینه شفاف بودی، صِیقلی بودی شبیه آیه های فتح و پیروزی درخشیدی به قلبِ پر غمِ اسلام وحیِ مُنزَلي بودی همه گریان در آن هنگامه و تو در میان قبر در آغوش پر از مِهرِ حسین بن علی بودی تویی معنایی از نور و وفا و عشق و خوش عهدی یقین دارم که رجعت میکنی با حضرت مهدی ۲۴ مهر ماه ۱۴۰۲ @shohada_vamahdawiat                      
❣ دیدن روی تو چشم دگری می خواهد. منظر حسن تو صاحب نظری می خواهد.. باید از هر دو جهان بی خبرش گردانند هر که از کویِ وصالت خبری می خواهد.. ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🌿﷽🌿 🌻هیئت یکی از علایق خاص حمید بود هر هفته در مراسم شب های جمعه هیئت شرکت می کرد طوری برنامه ریزی کرده بود که باید حتما پنج شنبه ها می رفت هیئت. 🍎 سر و تهش را می زدی از هیئت سر در می آورد من را هم که از همان دوران نامزدی پاگیر هیئت کرده بود. می گفت بهترین سنگر تربیت همین جاست اسم هیئتشان خیمه العباس بود خودش به عنوان یکی از مؤسسان این هیئت بود که آن را به تاسی از شهید((ابراهیم هادی))راه انداخته بودند. اوایل برای دهه محرم یک چادر خیلی بزرگ زده بودند و مراسم را آنجا می گرفتند. 🌷 ولی مراسم های هفتگی شان طبقه هم کف خانه یکی از دوستاش بود آنجا را حسینیه کرده بودند و هر هفته شب های جمعه دعای کمیل و زیارت عاشورا برپا بود. تنها چیزی که در این میان من را اذیت می کرد دیر آمدنش از هیئت بود گویی داخل هیئت که می شد زمان و مکان را از یاد می برد. ❤️ آن شب من خسته بودم و نتوانستم همراهش بروم به من گفت ساعت یازده ونیم بر می گردم نیم ساعت یک ساعت دو ساعت گذشت! خبری نشد واقعا نگران شده بودم هر چه تماس می گرفتم گوشی را جواب نمی داد ساعت دو نیمه شب شده بود دلم مثل سیر وسرکه می جوشید. گوشی را برداشتم وبه همسر یکی از رفقایش زنگ زدم فهمیدم که هیئت بود جلسه داشتند و کارشان تا آن موقع طول کشیده است. 💐چیزی نکذشت که زنگ در را زد واقعا دلگیر بودم ولی دوست نداشتم ناراحتش کنم آیفون را برداشتم و گفتم: کیه این وقت شب؟ گفت:منم خانوم حمیدم همسر فرزانه! گفتم:نمی شناسم! هوای قزوین آن ساعت شب سرد بود دلم نمی آمد بیشتر از این پشت در بماند در را باز کردم آمد داخل راهرو در ورودی خانه را کمی باز کردم. 🌺وقتی رسید گفتم: اول انگشتاتو نشون بده ببینم حمید من هستی یا نه! طفلک مجبور بود گوش بدهد چون می داسنت اگر بیفتم روی دنده لچ حالا حالا باید ناز من را بخرد. انگشت هایش را از در رد کرد داخل روی موتور یخ زده بود گردنش را هم کج کرده بود خودش را مظلوم نشان می داد. 🌹 این طور موقع ها که چشم هایش گرد می شد با نمک می شد گفتم: تا حالا کجا بودی؟ساعت دو نصفه شبه! گفت:هیئت بودم زیرزمین بود گوشی آنتن نمی داد جلسه داشتیم برای هماهنگی برنامه ها انقدر درگیر بودم که زمان از دستم در رفت ببخشید. گفتم: برو همون جا که بودی کدوم مردی تا دو نصفه شب خانمش رو تنها میذاره؟ 🌸 خواهش می کرد و به شوخی با من حرف می زد من هم خنده ام گرفته بود به شوخی گفتم: پتو و بالش می دم همون جا تو حیاط بخواب. بیشتر از این گلایه داشتم که چرا وقتی کارش طول می کشد از قبل به من اطلاع نمی دهد خلاصه آن قدر دلجویی کرد تا راضی شدم. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat
🔸آخر شب خوردنی های مختلف می‌آوردیم و تا نیمه‌های شب فیلم و سریال و... نگاه می کردیم 🔹همان زمان‌ها هم با خودم میگفتم چقدر به من خوش میگذرد، و چقدر زندگی خوبی دارم واقعا هم همین‌طور بود. 🔸من با داشتن امین خوشبخت ‌ترین زن دنـیـا بودم، بعدها هرکس زندگی خصوصی مارا می دید، برایش سخت بود باور کند. مردی با این‌ همه سرسختی و غـرور چنین خصوصیـاتی داشته باشد 🔹موضوع این نبود که خدایی نکرده من بخواهم به او چیزی را تحمیل کنم. یا با داد و بیداد موضوعی را پیش ببرم خودش با محبت مرا در به اسـارت خودش درآورده بـود واقعا سیاست داشت در مهربانیـش.. 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @shohada_vamahdawiat                       ┄═❁🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄ دعا کنیم برای پیروزی جبهه مقاومت در مقابل اسرائیل جنایتکار