🌺🍂🍃🍂🌺🍂✨
🍂🍃🌺
🍃🍂
✨
#نیایش_شبانه
#خـــღــدایا
بهترین درسها را در زمان سختی آموختم
و دانستم صبور بودن یڪ ایمان است
وخویشتن داری یڪ عبادت
فهمیدم ناڪامی به معنای تاخیر است،نه شڪست
وخندیدن یڪ نیایش است....
فهمیدم جز به تو نمیتوان امید داشت
وجز با عشق به تو نمیتوان زندگی ڪرد
پروردگارا ما را در پناه خود قرار ده
#آمین
✨
🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂🍃🍂🌺🍂✨
@shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ خدایا در این شب زیبا
💫 تمامی بیـماران را
✨ لباس عافیـت بپوشان ♡
✨ الهی شفای جسـم و روح
💫 را به ما عطا فرما
✨ و عاقبـت همه ما را ختم
💫 بخیر بگردان #آمین
💛 شبتان خدایی❤️
➥ @shohada_vamahdawiat
🌷در آرزوے شهادت🌷:
#تلنگر
#از_شهدا_الگو_بگیریم
✍ میگفت: زهرا، باید #وابستگیمون کمتر کنیم انگار میدونست که قراره چه اتفاقی بیفته.
گفتم : این که خیلی خوبه ۲ سال و ۸ ماه از زندگی مشترکمون میگذره، این همه به هم وابستهایم و روز به روز هم بیشتر #عاشق_هم میشیم .
گفت: آره، خیلی خوبه ولی اتفاقه دیگه ...! گفتم. آهاااان؛
اگه #من_بمیرم واسه خودت میترسی گفت: نه زهرا زبونتو گاز بگیر .
اصلاً منظورم این نبود ...
حساسیت بالایی بهش داشتم .
بعد شهادتش یکی از دوستاش بهم گفت: "حلالم کنید" پرسیدم: چرا؟!؟!
گفت: با چند تا از رفقا شوخی میکردیم.
یکی از بچهها آب پاشید رو #امین.
امین هم چای دستش بود. ریخت روش ناخودآگاه زدم تو صورت امین چون ناخنم بلند بود، صورتش زخمی شد امین گفت: حالا جواب زنمو چی بدم
گفتیم: یعنی تو اینقده #زن_ذلیلی
گفته بود: نه…
ولی همسرم💞 خیلی روم حساسه ....
مجبورم بهش بگم شاخه درخت خورده تو صورتم ...
وگرنه پدرتونو در میاره...
از مأموریت برگشته بود . از شوق دیدنش میخندیدم با دیدن #صورتش خنده از لبام رفت.
گفتم: بریم پماد بخریم براش ...
میدونست خیلی حساسم مقاومت نکرد با خنده گفت: منم که اصلاً خسته نیستـــــــم
گفتم: میدونم خستهای، خسته نباشی .
تقصیر خودته که مراقب خودت نبودی.
بااااید بریم پماد بخریم ...
هر شب خودم پماد به صورتش میزدم و هر روز و شاید هرلحظه جای خراشیدگی💔 رو چک میکردم و میگفتم: پس چرا #خوب_نشد😔
#شهداء
#بهار_قران
#التماسدعا
#شهداومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======💖🌻💖======>