eitaa logo
شهداءومهدویت
6.9هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2هزار ویدیو
33 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ♡ 》﷽《♡ آیا خدا بہ من وشما احتیاجے دارہ ؟ خدا هیچ احتیاجے بہ نماز من و شما ندارہ.. تو خودِ نماز هم میگیم : اللہ الصمد (خدا بے نیاز است)... میگن خب ،خدا بہ نماز من نیاز ندارہ ،منم ڪہ نیاز ندارم ،خب خداروشڪر ،نمیخونم یہ مثال : بچہ میاد خونہ میگه :مامان !مامان !بیچارہ معلممون! مادر میگه :چرا ؟ بچه :انقدر مشق احتیاج دارہ ،گفتہ هرڪدوم دہ صفحہ بنویسید..بیچارہ گناہ دارہ ،خیلے مشق میخواد.. در واقع معلم بہ یڪ نقطہ از مشق بچہ نیاز ندارہ ،میخواد ڪہ با سواد بشہ ،رشد ڪنہ! خدا بہ نماز ما احتیاجے ندارہ ،ما با نماز قد میڪشیم.. نماز یڪ است! اولین جایے ڪہ تو وضو میشوریم صورت هست. صورت محل آغازِ یڪ ارتباط ،محلِ شروع است. خب،آب براے چیہ ؟ آب همونیہ ڪہ و تطهیر میڪنہ. در زبان عربے بہ صورت میگن وجہ! وقتے صورتمون رو میشوریم یعنے داریم آمادہ میشیم براے مواجهہ. صورت رو میشوریم براے دیدارے پاڪ ،براے مواجهہ. صورت محلِ آغاز دیدارہ ،خدا دارہ میگہ ڪہ بندہ ے من یادت باشہ،هر ارتباطے تو زندگیت برقرار میڪنے ،پاڪ باشہ ها... ■خب !مرحلہ بعدے دست ها در تمام دنیا دست سمبلِ هستش،وقتے ما میگیم ڪہ دست آمریڪا را ڪوتاہ میڪنیم یعنے چے ؟ یعنے قدرت آمریڪا رو در هم میشڪنیم! حالا،قدرت خانوم ها در چیہ؟ زبان؟ اشڪ ؟جیغ ؟ قدرت خانوم ها در هستش! قدرت آقایون درچیہ؟ قدرت آقایون در جسم قوے و زورِ بازو هستش! خب گفتیم آب هم براے پاڪ ڪردنہ دیگہ، بہ خانوم ها گفتہ شدہ آب وضو رو داخل دست بریزن،بہ آقایون گفتہ شدہ پشتِ دست. از نظر علمے پوستِ داخل دست نازڪتر و لطیفتر و پوست پشت دست برعڪس هستش. 👈خدا دارہ میگه :خانوم محترم !یادت باشہ،قدرت تو ڪہ هستش رو باید نگہ دارے! این لطافت براے عرضہ تو خیابون و جلوے هرمرد نیست! نگهش دار... 👈خدا دارہ میگہ ڪه :آقاے محترم !یادت باشہ ،این زورِ بازو و جسم زمخت و قوے رو ڪہ بهت دادم باید پاڪ نگهش دارے ،با این زورگویے و گردن ڪلفتے نڪنیا! ■چرا اول دست راست رو میشوریم؟ معتقدیم ڪہ نامہ عمل آدما رو بہ دست راست میدن! در زمان شستن دست راست ،تو دعاے وضو هم هست ڪہ میگیم ،خدایا بندت دوست دارہ تو روز قیامت نامشو با دست راست بگیرہ. ■مرحلہ بعد:مسح سر سر در تمام دنیا نماد و سمبل است! بندہ ے من یادت باشہ ،هرفڪرے ڪہ تو زندگے میڪنے ،باید پاڪ باشہ ،سالم باشہ. ◼مرحلہ بعد :مسح پا پا نمادِ حرڪت هستش!همون دستے رو ڪہ ڪشیدے رو سر،میڪشے رو پا..خدا میگہ ڪہ میخوام با فڪر پاڪ تو زندگے قدم پاڪ بردارے! @shohada_vamahdawiat
🌦🌈 از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓 . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم😓، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم...😭 گذشتم... . 🌷هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 🌦🌈 از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓 . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم😓، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم...😭 گذشتم... . 🌷هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... 🥀🕊 🥀🕊🥀🕊 🥀🕊 @shohada_vamahdawiat