#الماس_هستی
#صفحهشصتدوم
اينجا خانه پيامبر است. عبدالله بن سلام و دوستانش با كمال ادب و احترام نزد پيامبر نشسته اند، پيامبر لبخندى بر لب دارد و از آنان به گرمى پذيرايى مى كند.
عبدالله بن سلام با تاريخ پيامبران به خوبى آشناست و مى داند خداوند براى پيامبران، وصى و جانشين قرار داده است، جانشين موسى(ع)، يوشع بود.
عبدالله بن سلام رو به پيامبر مى كند و مى گويد: اى پيامبر خدا! براى ما جانشين خود را معرّفى كن!
در اين هنگام جبرئيل بر پيامبر نازل مى شود و آيه اى را بر او نازل مى كند. پيامبر رو به آنان مى كند و مى گويد : "همين الآن ، جبرئيل نزد من آمد و اين آيه را بر من نازل كرد:
(إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ الله وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ ; الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَهُمْ رَ اكِعُونَ)، بدانيد كه فقط خدا و پيامبر و كسانى كه در ركوع نماز صدقه مى دهند ، بر شما ولايت دارند.
همه به فكر فرو مى روند ، به راستى منظور خدا از كسى كه در ركوع صدقه مى دهد كيست ؟ او كيست كه مانند خدا و رسول خدا بر همه ولايت دارد ؟
من هيچ كس را نمى شناسم كه در ركوع ، صدقه داده باشد .
پيامبر رو به يارانش مى كند و مى گويد : "برخيزيد ! برخيزيد ! بايد به مسجد برويم و كسى را كه اين آيه درباره او نازل شده است، پيدا كنيم" .
همه به سوى مسجد مى روند، مسجد پر از جمعيّت است و عدّه اى مشغول نماز هستند.
چگونه بفهميم چه كسى در ميان اين همه جمعيّت ، صدقه داده است ؟
خوب است كه ما به دنبال يك فقير بگرديم و از او سؤال كنيم ، اين طورى بهتر مى توانيم گمشده خود را پيدا كنيم .
يك مرد عرب مى خواهد از درِ مسجد بيرون برود ، نگاه كن ، چهره او زرد است ، حتماً خيلى گرسنه است .
نزد فقير مى رويم ، اين فقير چقدر خوشحال است ! مثل اين كه تمام دنيا را به او داده اند .
پيامبر به او نگاهى مى كند و مى پرسد : "اى مرد عرب ! از كجا مى آيى ؟ چرا اين قدر خوشحالى ؟" .
مرد عرب با دست ، گوشه مسجد را نشان مى دهد و مى گويد : "از پيش آن جوان مى آيم ، او به من اين انگشتر قيمتى را داد" .
صداى الله اكبرِ پيامبر در مسجد طنين مى اندازد . همه از اين فقير مى خواهند تا بيشتر توضيح دهد .
مرد عرب مى گويد : "ساعتى قبل ، وارد مسجد شدم و از مردم درخواست كمك كردم ، امّا هيچ كس به من كمك نكرد ، من در مسجد دور مى زدم و طلب كمك مى كردم ، در اين ميان ، نگاهم به جوانى افتاد كه در ركوع بود ، او با دست اشاره كرد تا من به سوى او بروم ، من هم پيش او رفتم و او انگشتر خود را به من داد.
همه مردم ، الله اكبر مى گويند و به سوى آن جوان مى روند . آن جوان ، هنوز در حال خواندن نماز است . پيامبر تا او را مى بيند اشك در چشمانش حلقه مى زند !
به راستى اين كيست كه ديدنش اين گونه اشك شوق بر چشمان پيامبر جارى كرده است ؟
او على(ع) است كه به حكم قرآن ، از امروز بر همه مسلمانان ، ولايت دارد.
پيامبر رو به مردم مى كند و مى گويد: "على بعد از من ولىّ و امام شماست.
💐💐💐💐💙💐💐💐💐
#شناختعلیعلیهالسلام
#وفاطمهسلاماللهعلیها
#منحیدریم
#کانالشهداءومهدویت
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهشصتدوم
به ابن زياد خبر مى دهند كه عدّه اى از دوستان امام حسين(ع)، براى يارى امام به سوى كربلا حركت كرده اند. او به يكى از فرماندهان خود به نام زَجْر، مأموريّت مى دهد تا همراه با پانصد سوار به سوى "پل صَراه" برود و در آنجا مستقر شود.200
زيرا هر كس كه بخواهد از كوفه به كربلا برود، بايد از روى اين پل عبور كند.
اين پل در محاصره نيروها درمى آيد و از عبور كردن افرادى كه بخواهند به يارى امام حسين(ع) بروند، جلوگيرى مى شود.
آيا كسى مى تواند براى يارى امام حسين(ع) از اين پل عبور كند؟ آرى، هر كس مثل عامِر شجاع و دلير باشد مى تواند از اين پل عبور كند.
او براى يارى امام حسين(ع) به سوى كربلا مى رود و به اين پل مى رسد. او مى بيند كه پل در محاصره سربازان است، امّا با اين حال، يك تنه با شمشير به جنگ اين سربازان مى رود وسربازان ابن زياد چون شجاعت او را مى بينند، فرار مى كنند.
آرى عامِر براى عقيده مقدّسى شمشير مى زد و براى همين، همه از او ترسيدند و راه را براى او باز كردند و او توانست از پل عبور كند.
خبر عبور عامِر به ابن زياد مى رسد. او دستور مى دهد تا نيروهاى بيشترى براى مراقبت از پل فرستاده شوند و در مسير كربلا هم نگهبانان زيادترى قرار گيرند تا مبادا كسى براى يارى امام حسين(ع) به كربلا برود و يا كسى از سپاهيان كوفه فرار كند.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef