eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
♥⃟🥀 🧡⃟⚡️ڍام‌شـ🔥ـیـطـاݧـے🧡⃟⚡️ ⬇️ 🔱⃟☄‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ــہـ۸ــہـہـ۸ــہــہـ۸ــہـہـ۸ــہــ 🔱⃟☄ سرم راتکون دادم وبه گوشه ی اتاق جایی که اون شیطان خبیث باچشمای اتشینش ایستاده بود, نگاه کردم. اقای موسوی از درون کیفش یک نوشته دراورد فک کنم سوره ی جن باچهارقل بود,آویزون کرد چهار گوشه ی اتاق,یکدفعه دیدم خبری از اون شیطان نیست,ناپدید شده بود ,اما وقتی خوب نگاه کردم دیدم از پشت پنجره ی اتاق زل زده توچشام,با چشام به پنجره اشاره کردم, اقای موسوی منظورم رافهمید,پاشد پنجره راکه مامان برای تهویه هوا بازگذاشته بود بست وپرده هم کشید. خوشحال بودم که یکی پیداشده بدون اینکه کلامی حرف بزنم ,میفهمه وباورم داره ,اخه میترسیدم اقای موسوی هم مثل بابا ومامان فک کنه من دیوونه شدم. اقای موسوی درراباز کردوبابا راصدا زدوگفت: اقای سعادت من یک لحظه بیرون میایستم شما دستهای دخترتون رابازکنید. بابام باترس گفت: مطمینین خطری نداره؟ اخه میترسم مثل امروز یکدفعه به جایی حمله کنه... موسوی:نه اقای سعادت,اتفاقا دخترخانمتون ازمن وتوهم هوشیارتر وفهیم تره,اون حرکتش هم علتی داشته که اگرصلاح بود بعدا به شما عرض میکنم. حالا چادرم راسرکردم وراحت نشستم روصندلی کنارمیز مطالعه ام,دوباره اقای موسوی امد ,داخل وگفت دخترم به من اعتماد کن از اولین روزی که وارد این حلقه شدی تا همین ساعت را,هر اتفاقی افتاده برام بنویس.. شروع کردم به نوشتن,اقای موسوی هم روبه قبله مشغول خوندن دعاهایی از داخل مفاتیح شد.. ...↻ 🌻 🌻🌻 🌻🌻🌻 @shohada_vamahdawiat <======🏴🌻🏴======>
🌿﷽🌿 همراه من بيا، من دارم به مسجد پيامبر مى روم، پيامبر در مسجد است و گروهى از مسلمانان گرد او جمع شده اند. خدمت پيامبر سلام كرده، جواب مى شنوم و مى نشينم. نگاهم به صورت پيامبر است، او مشغول سخن گفتن است، از هر درى سخنى به ميان مى آيد و ايشان هر آنچه براى هدايت و كمال ما لازم است برايمان مى گويد. در اين ميان، پيامبر سخنان خود را قطع مى كنند. سكوت بر فضاى مسجد سايه مى اندازد. ناگهان قطرات اشك از چشم پيامبر جارى مى شود. چه شده است، چرا پيامبر گريه مى كند؟ آيا پيامبر به ياد خاطره دردناكى افتاده است؟ من رو به پيامبر مى كنم و مى گويم: "اى رسول خدا، چه چيز شما را به گريه انداخته است؟". پيامبر با مهربانى به من رو مى كند و مى فرمايد: "من براى امّت خود گريه مى كنم، من براى آنها نگران هستم، من مى دانم كه امّت من هرگز بت پرست نخواهند شد، آنها ديگر گرد كفر و شرك نخواهند رفت ولى خطر بزرگى آن ها را تهديد مى كند". به راستى آن خطر بزرگ چيست كه اشك پيامبر براى آن جارى شده است؟! صبر كن تا پيامبر سخن خود را كامل كند: "امّت من دچار ريا و خودنمايى خواهند شد".22 آرى، ريا همان شرك كوچك است و خطرى است كه مسلمانان را تهديد مى كند. هر كس كه اهل ريا و خودنمايى باشد، خدا او را دوست ندارد، خدا از او بيزار است و او را در جهنّم عذاب خواهد كرد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat