eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
25 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀 ﷽ 🍀 🍁 صدای گریه مادر داشت رشته ی افکارم را از هم میگسست .سرم برگشت سمت مادر . کنج مبل سه نفره نشسته بود و مثل ابر بهار میگریست و با فین فین کردن هایش نمی گذاشت که درست این اتفاق را حلاجی کنم . رامش اما برخلاف مادر، ساکت تر از همیشه داشت آرام اشک می ریخت . عصبی از این وضع نابسامان گفتم : _فعلا به هیچ کی حرفی نزنید ...هنوز هیچی معلوم نیست ...شلوغش نکنید ...اگر صدای این خبر توی فامیل بپیچه ممکنه یه عده از سرحسودی هم که شده ، بشکن بزنن. مادر بلند و عصبی در میان آنهمه گریه ای که نفس برایش نگذاشته بود گفت : _پس چی ... بشکن میزنن ...نه اینکه بابای شما خیلی دوست داشت ! الان همه از مردنش ذوق میکنن ...صداشو درنیارید ...به هیچ کس حرفی نزنید ... بذارید اگر دادگاه و کلانتری هم هست ، خودمون باشیم و خودمون . متعجب از اینهمه حال آشفته ی مادر گفتم : -شما حالت خوبه ؟ شما که چند دقیقه پیش می گفتی بریم زنگ بزنیم صد و ده بیاد ، مامور بیاد ، خاله توران بیاد! مادر فوری با دستانی که میلرزید ، دستمال مچاله شده ی توی دستشو به بینی رسوند و نوک بینی اش را محکم با دستمال گرفت و کامل چرخید سمت من : -نه رادوین جان ...الان میبینم نباید کسی بفهمه ....شما ....شما خودت برو سراغ دختره ... برو کلانتری با مامور برید سراغ دختره ...آدرسش ...آدرسش رو ... رامش ... آدرسشو بده . رامش سر بلند کرد. نگاهش پر بود از غمی که حال نگاهش را به سیاهی میکشید . -به خدا کار ارغوان نیست ...اون نمیتونه ...من می دونم. مادر چنان فریادی کشید که تا آنروز ندیده بودم : _پس کار کیه ؟ نکنه کار منه ؟...خودم اومدم دیدم دستاش خونیه ...خودم . مادر اینرا گفت و باز بلند زد زیر گریه : -آخ ناصر چقدر تو باید بدبخت باشی که حتی بچه هاتم نخوان از حقت دفاع کنن . حس کردم ، رگ گردنم چنان ورم کرد که سرم به درد آمد .صدایم فوری بلند شد : -رامش بامن بیا ... باهم میریم کلانتری . رامش برخاست . باحالی نزار و افسرده . -ولی به خدا کار ارغوان نیست . مادر باز حرصی شد : _دهنتو ببند رامش ... نذار همینجا خفه ات کنم ، کار خودشه کار خود همون دختره ی عوضیه ... خدا میدونه از جون ناصر چی میخواست که بهش نداد و این بلا رو سرش آورد. -مامان ، ارغوان اهل این حرفا نیست ... به جان خودم نیست ...اصلا قضیه چیز دیگه ایه ...خودم بهش گفتم بیاد، اما بابا گفت میخواد باهاش حرف بزنه ، بعدشم صبح همه ی ما رو دک کرد که بریم . گره کور ابروانم ، کورتر شد و مادر باز با فریادی بلند ، سردردم را به ساعت صفر انفجار رساند: -حالا واسه یه دختر غریبه ، از من ، از پدرت دفاع نمیکنی ؟ تو کوری مگه ؟! ... جنازه ی غرق خونشو ندیدی ؟! ... آره تو ندیدی ولی ... ولی من خودم دیدمش .. خودم دیدمش . مادر میلرزید طوری که هم من و هم رامش حس کردیم دارد تشنج میکند: -پدرتون رو اون دختره کشت . 🦋 🦋🦋 🦋🦋🦋✨ @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>