eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀 ﷽ 🍀 🍁 ..... نفسهای تندش را در هوای خفه ی اتاق خالی کرد و لحظه ای نگاهش را از من نگرفت و من فقط منتظر صدای بسته شدن در خانه بودم تا اعلام رفتن منیر خانم را داشته باشد. و در خانه با ضرب بسته شد. چه به موقع! چون رادوین چنان فریادی کشید که انگار تمام روزهای از یاد رفته ام دوباره جلوی چشمانم زنده شد. _هی ورد گرفتی وکالت طلاق بده ، واسه این بود که دنبال بهونه میگشتی ؟ ... یه ماهه ناز میکنی ، قهر میکنی ، هی من خر ، لال شدم ، من هیچی به روت نیاوردم ، هی گفتم خسته است ، کلافه است ، حالا بهونه ات چیه ؟ ... میخوای بگی آیدا با کفش اومده تو خونه ی من و طلاق میخوای ؟ ... چی برات کم گذاشتم عوضی ؟ ... چی ؟ چشم بستم تا نبینم صورت قرمز شده از عصبانیتش را. به سختی با آرامش جواب دادم : _خواهشا بحث ما رو به وکالت طلاق ربط نده... الان بحث ما سر آیداست... این دختر خاله ی شما چکاره ی زندگی منه ؟ ... بهم وکالت طلاق دادی که خیالم راحت باشه تا بری راحت باهاش بگردی ؟... اصلا اگه به خودم گفته بودی از زندگیت میرفتم ، چرا واسطه اش کردی ؟ اخمش محکم شد: _چی چرت و پرت سر هم میکنی واسه خودت! چشم در چشمش محکم و بلند گفتم : _چرت و پرت نیست رادوین.... من کی از دردام باهات حرف زدم ، کی بهونه اومدم ، کی ؟ تو حتی نمیدونی دردم چیه ، ... همش میریزم تو خودم... بهت نمیگم... دلخور میشم نمیگم ، ناراحت بشم نمیگم ، این تویی که اصرار میکنی بگو... الانم اگه اینجوری نمیکردی نمیگفتم. 🦋 🦋🦋 🦋🦋🦋✨ @shohada_vamahdawiat <======🏴🌻🏴======>