eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
M........S: 🦋🦋🦋 🦋🦋 🦋 🍀 ﷽ 🍀 🍁 .... به زحمت با دستان سرد و لرزانم چادرم را سر کردم و از آن خانهی تاریک و نحس فرار . صدای ظریف قاشق و چنگال ، با ظرف های بلور و شیشهای سرمیز، مثل سمفونی گوش خراشی بود که به آن همه جدیت نوازندگانش که دور میز نشسته بودند تا این سمفونی را بنوازند، عادت نداشتم . چنگالم را آرام درون بشقابم حرکت دادم سمت آن تکهی جوجهای که حتی دلم نمیخواست مزهاش را بچشم . اما دزدانه سرم کج شد سمت رادوین ... نگاهش کردم ...جدی وخشک بود. آنقدر که هیچ حسی توی صورتش ندیدم ، حتی الاقل اخمی که به عدم رضایتش از آن غذا ربط دهم . نفسم را فوت کردم از این تحلیل نافرجام که صدای ایران خانم شنیده شد : _غذاتو بخور . سرم خالف جهت چرخید سمتش . اشاره ای به بشقابم کرد و من باز سر به زیر انداختم که اینبار صدای رادوین برخاست : _شب مهمونی دعوتم . ایران خانم خیلی رسمی گفت : _خوبه ...حال و هوات عوض میشه . نگاهم در همان دایرهی بشقابم بود که شنیدم : _تو هم با من میآی . سرم باز بلند شد . شک کردم با من بود یا نه که نگاه متعجب ایران خانم را همراهم دیدم ! _من ؟! بی بله یا خیر ادامه داد: _لباس که داری حتما ؟ _من آخه ..اصال ..اینجور جاها نمیرم . یکدفعه چنان نگاهم کرد که حس کردم تمام گوشت تنم آب شد : _کاری نکن ایندفعه واقعا خفهات کنم ...نشنیدی شوهرت چی گفت ؟گفتم میآی بگو چشم . ماتم برده بود.اصال باورم نمی شد . آخر من چرا ؟ که ایران خانم با چنگالش به من اشاره کرد: _اینو میخوای ببری که چی بشه ؟ _زنمه ...نبرمش ؟ ایران خانم خونسرد گفت : _نه.... هزار تا خوشگلتر از این دور و برت هستتد ...تازه این اصال اینجور جاها نرفته باعث درد سرت میشه . 🦋 🦋🦋 🦋🦋🦋✨ @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>