💢برای دفاع از ناموس و مملکت
🔹با هم رفته بودیم بیرون که آگهی استخدام نیروی انتظامی را دید. میدانست که مادرش به این کار راضی نیست برای همین نظر مرا پرسید. مثل دو تا رفیق بودیم و توی کارها با هم مشورت می کردیم.
🔹 بارها شنیده بودم که می گفت باید از مملکت و ناموسمان دفاع کنیم. به چشم هایش نگاه کردم. معلوم بود که عاشق این کار است. من هم همراهی اش کردم و رفتیم برای ثبت نام در ناجا...
🔹شهید مظاهر احمدی از پرسنل نیروی انتظامی بیست ویکم شهریور 93 در حین تعقیب و گریز متهم در نجف آباد اصفهان به درجه رفیع شهادت رسید.
🌹✨ @shohada_vamahdawiat
#روشنی_مهتاب
#صفحه_بیست_یک
آقاى سُنّى! تو گفتى چرا على(ع)، اعتراض نكرد! من به تو مى گويم: على(ع)اعتراض كرد.
تو مولاى مرا بى غيرت مى خوانى؟ مولاى من كه اعتراض كرد و عُمَر را محكم بر زمين كوفت و مشت بر بينى و گردن او زد، ولى بى غيرت آن كسى است كه پيش چشمِ او به ناموسش جسارت كردند و او هيچ اعتراضى نكرد!
من درباره عثمان سخن مى گويم.
خليفه سوم!
تو كه مقام عثمان را بالاتر از على(ع) مى دانى، پس بايد جواب سؤال هاى مرا بدهى.
آيا خبر دارى كه ماجراى هجوم به خانه او چگونه بود؟ آيا از حوادث سال 26 هجرى، آگاهى دارى؟
عثمان به عنوان خليفه سوم در مدينه حكومت مى كرد. او بنى اُميّه را همه كاره حكومت خود قرار داده بود و مردم از اينكه بنى اُميّه، بيت المال را حيف و ميل مى كردند، از عثمان ناراضى بودند.
به مردم مصر بيش از همه ظلم و ستم مى شد. امّا سرانجام صبر آنها لبريز گرديد و در ماه شَوّال سال 35 هجرى به سوى مدينه آمدند. آنها خانه عثمان را محاصره كردند و اجازه ندادند كه او براى خواندن نماز جماعت به مسجد بيايد.
على(ع) براى دفاع از عثمان، حسن و حسين(ع) را به خانه عثمان فرستاد و به آنها دستور داد كه نگذارند آسيبى به عثمان برسد. محاصره نزديك دو هفته طول كشيد و در تمام اين مدّت، حسن و حسين(ع) و گروه ديگرى از اهل مدينه از عثمان دفاع مى كردند.
جالب اين است كه خود بنى اُميّه كه طرّاح اصلى اين ماجرا بودند، مى خواستند كه با حذف عثمان به اهداف جديد خود برسند.
روز هجدهم ذى الحجّه مَروان، منشى و مشاور عثمان، به او گفت از كسانى كه براى دفاع او آمده اند بخواهد تا خانه او را ترك كنند. عثمان هم كه به مروان اطمينان داشت و خيال مى كرد خطر برطرف شده است، از همه آنهايى كه براى دفاع از آنها آمده بودند خواست تا به خانه هاى خود بروند.
او به همه رو كرد و چنين گفت: "من همه شما را سوگند مى دهم تا خانه مرا ترك كنيد و به خانه هاى خود برويد".
حسن(ع) فرمود: "چرا مردم را از دفاع از خود منع مى كنى؟" عثمان در جواب ايشان گفت: "تو را قسم مى دهم كه به خانه خود بروى. من نمى خواهم در خانه ام خونريزى شود". آخرين افرادى كه خانه عثمان را ترك كردند حسن و حسين(ع) بودند.
على(ع) چون متوجّه بازگشت حسن(ع) شد، به او دستور داد تا به خانه عثمان باز گردد. حسن(ع) به خانه عثمان بازگشت، امّا بار ديگر عثمان او را قسم داد كه خانه او را ترك كند.
======👇======
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
======❤️======
🌼 بازدلم هوای #جمکران دارد
🌿 هوای آن گنبد بیڪران دارد
🌼 بہ یاد حرم سبز و زیبایت
🌿 اشک در چشمان من مکان دارد
🌼 چه درد غریبی ست درد دل تنگی!
🌿 دل تنگم هوای صاحب الزمان(عج)دارد.
#سه_شنبه_هاى_جمكرانى❤️
@shohada_vamahdawiat
شهدا مرغان خونین حریم کبریایی خداوند هستند که قطرات خونین آنها است که از عنبر ومشک خوشبوتر است وعطر جنت عصاره عطر خونین آنها است
#شهداء_ومهدویت
@shohada_vamahdawiat
Dua-Tawassul-Samavati.mp3
13.58M
#دعای_توسل......
دل چه صفا گیرد از دعای توسل
حالِ دعا گیرد از دعای توسل
قلب همه عاشقانِ آل محمد (ص)
نور خدا گیرد از دعای توسل
💐التماس دعا
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
❤️❤️🍃🍃
#روشنی_مهتاب
#صفحه_بیست_دو
شب، نيروهايى كه از مصر آمده بودند از فرصت استفاده كردند و حلقه محاصره را تنگ تر كردند. محاصره آن قدر طول كشيد كه ديگر آبى در خانه عثمان پيدا نمى شد.
عثمان و خانواده او به شدّت تشنه بودند، امّا شورشيان، اجازه نمى دادند كسى براى عثمان آب ببرد. آنها مى خواستند عثمان و خانواده اش از تشنگى بميرند.
هيچ كس جرأت نداشت به خانه عثمان نزديك شود. شورشيان با شمشيرهاى برهنه خانه را در محاصره خود داشتند. على(ع) به بنى هاشم دستور داد تا چند مشك آب بردارند و به سوى خانه عثمان حركت كنند. آنها هرطور بود آب را به خانه عثمان رساندند. حسن(ع) و قنبر هنوز بر درِ خانه عثمان ايستاده بودند كه تيراندازى شروع شد. در اين گيرودار حسن(ع) نيز مجروح شد، وقتى حسن(ع)آب را به خانه عثمان رساند، به خانه خود بازگشت زيرا عثمان از او خواسته بود تا در آن خانه نماند.
آقاى سُنّى! اكنون مى خواهم براى تو لحظه هجوم به خانه عثمان را نقل كنم! بعد از مدتى، شورشيان به خانه عثمان هجوم بردند، گمان نكن كه اين مطلب در كتاب هاى شيعيان آمده است، نه، من اين مطلب را از كتاب يكى از علماى اهل سنّت نقل مى كنم. حتماً نام استاد ابن كَثير را شنيده اى. او در كتاب خود اين مطلب را نقل كرده است:
عدّه اى از مسلمانان بر ضد عثمان شورش كرده بودند، يكى از آن ها به نام سودان، وارد خانه عثمان شد و به سوى عثمان رفت. در اين هنگام، همسر عثمان جلو آمد تا از شوهر خود دفاع كند. همسر عثمان، خود را روى عثمان انداخت تا شايد اين گونه شوهرش را نجات بدهد. سودان شمشير كشيد، شمشير آمد و انگشتان زن عثمان را قطع كرد.
سخن استاد ابن كَثير ادامه دارد، او مى گويد كه سودان دست به بدن زنِ عثمان زد و جمله اى گفت كه من شرم مى كنم آن را در اينجا ذكر كنم.
اكنون چند سؤال از تو دارم:
به راستى چرا عثمان از ناموسش دفاع نكرد؟ چرا اصلاً از جاى خود تكان نخورد؟ چرا بلند نشد، يقه سودان را بگيرد و او را بر زمين بزند؟ چرا به آن بى حيا اعتراض نكرد؟
آيا اجازه مى دهى سخنان تو را اينجا تكرار كنم، فقط به جاى كلمه "على"، كلمه "عثمان" مى گذارم، از تو مى خواهم تا جواب بدهى: "ناموس، خطِ قرمز هر شخصى به حساب مى آيد. بى عرضه ترين آدم ها، وقتى زن و بچه خود را در خطر ببينند، از فدانمودن خود دريغ نمى نمايند، چرا عثمان از همسر خودش دفاع ننمود؟ اين را در اصطلاح ما، مظلوميّت نمى گويند، بلكه بى غيرتى و نامردى مى نامند".
آقاى سُنّى! چه جوابى دارى؟ حتماً مى گويى: عثمان در آن لحظه، تنها شده بود، هيچ يار و ياروى نداشت، عثمان بى غيرت نبود، مظلوم واقع شده بود! صبر عثمان، نشانه بى غيرتى او نبود.
خوب من هم همان جواب را به تو مى دهم. وقتى به خانه مولايم على(ع)هجوم آوردند، مولايم اعتراض كرد، امّا ديد كه اگر دست به شمشير ببرد، هيچ يار و ياورى ندارد، براى همين صبر كرد، عُمَر و يارانش آمدند و دست و بازوى على را با طناب بستند، بعد از آن فاطمه(س) را با تازيانه ها زدند، مولاى من آن روز مظلوم واقع شده بود.
❤️❤️🍃🍃❤️❤️🍃🍃
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
هر دختری که دختر زهرا نمی شود
هر بانویی که زینب کبری نمی شود
دار و ندار حضرت حیدر، مجلّله
جز تو کسی که "زینت بابا" نمی شود
میلاد حضرت زینب (س) و
روز پرستارمبارک باد💐
➥ @shohada_vamahdawiat
#شهید_حمدالله_دکامی_زاده..
#صفحه_1⃣
در اردوگاه اسرای جنگی دوباره تعدادی اسیر جدید را آوردهاند.لحظاتی میگذرد. درِ دخمه که باز میشود حمدالله در میان اسرای تازهوارد چهره آشنای پدر را میبیند. دیدن اسارت پدر، سختی اسارت را برایش دوچندان میکند.
روز هفتم شهریورماه سال 1336 در شهرستان سنقر از توابع استان کرمانشاه، از مادری مؤمن به دنیا آمد. هنوز یک سالش نشده بود که مادر را از دست داد. پدرش که حالا می بایست جای خالی مادر را هم برای حمدالله پر کند، چاره ای نداشت مگر اینکه اسباب زندگی را بار وانت کند و به روستا برود تا در غیاب خودش مادرش از حمدالله نگهداری نماید.با مدرسه رفتن حمدالله همه شاد و امیدوار بودند که او درس میخواند و عصای دست پدر و مادربزرگاش میشود؛ اما فوت مادربزرگ دوباره خانه را سیاهپوش کرد.
🌺ادامه دارد
======👇======
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
======❤️======
✨﷽✨
✍شیخی بود که به شاگردانش عقیده می آموخت ، لااله الاالله یادشان میداد ، آنرا برایشان شرح میداد و بر اساس آن تربیتشان میکرد.
روزی یکی از شاگردانش طوطی ای برای او هدیه آورد، زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست میداشت. شیخ همواره طوطی را محبت میکرد و او را در درسهایش حاضر میکرد تا آنکه طوطی توانست بگوید لااله الا الله. طوطی شب و روز لااله الا الله میگفت اما یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه و نوحه میکند.
وقتی از او علت را پرسیدند گفت طوطی به دست گربه کشته شد. گفتند برای این گریه میکنی؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه می کنیم.
شیخ پاسخ داد من برای این گریه نمیکنم. ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد طوطی آنقدر فریاد زد تا مرد . با آن همه لااله الاالله که میگفت وقتی گربه به او حمله کرد آنرا فراموش کرد و تنها فریاد می زد. زیرا او تنها با زبانش میگفت و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود. سپس شیخ گفت: میترسم من هم مثل این طوطی باشم تمام عمر با زبانمان لااله الاالله بگوییم و وقتی که مرگ فرارسد فراموشش کنیم و آنرا ذکر نکنیم. زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است. آیا ما لااله الاالله را با دلهایمان آموختیم؟ چیزی بزرگتر از اخلاص به آسمان نمیرود و چیزی بزرگتر از توفیق از آسمان نازل نمیشود. توفیق به اندازه اخلاص است.
💥خدایا به ما در سخن و عمل اخلاص عطا بفرمآ. آمین...
✨➥ @shohada_vamahdawiat
🌹🌹🍃🍃
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمدهام، درد میکشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمیکنم
حق میدهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی ندادهام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینهای گم نمیشوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانهات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
*علی اکبر لطیفیان*
🌹🌹🍃🍃
======👇======
@shohada_vamahdawiat
======🌹======
🌻🌻🍃
#روشنی_مهتاب...
#صفحه_بیست_سه...
اكنون به ياد مطلبى افتادم، وقتى حضرت محمّد به پيامبرى مبعوث شد، ياسر و همسرش سميّه به او ايمان آوردند، ابوجهل ياسر و سميّه را شكنجه مى داد تا شايد دست از اسلام بردارند.
پيامبر با چشم خود مى ديد كه سميّه و ياسر را شكنجه مى كنند. آن روز پيامبر به آنان گفت: "اى خاندان ياسر! صبر كنيد كه وعده گاه شما بهشت است".
سرانجام ابوجهل آن قدر با نيزه به سميّه زد تا او به شهادت رسيد.
آقاى سُنّى! مگر سميّه، ناموس مسلمانان نبود؟ وقتى پيامبر ديد كه ابوجهل با او اين گونه برخورد مى كند، پس چرا هيچ اعتراضى نكرد؟
مگر از پيامبر شجاع تر و غيرتمندتر وجود دارد؟ چرا او از سميّه دفاع نكرد؟ چرا شمشير خود را برنداشت و با ابوجهل جنگ نكرد؟
شايد بگويى كه در آن موقع، تعداد مسلمانان بسيار كم بود، اگر پيامبر دست به شمشير مى برد، خود او و همه مسلمانان كشته مى شدند، پيامبر بايد صبر مى كرد تا وعده و يارى خدا فرا برسد. عدم اعتراض پيامبر، هرگز به معناى بى غيرتى نبود، پيامبر چاره اى نداشت.
اكنون من همين جواب تو را درباره صبر على(ع) مى گويم. على(ع) هم بايد صبر مى كرد، او چاره اى جز صبر نداشت، پيامبر به او وصيّت كرده بود: "اى على! بعد از مرگ من حق تو را غصب مى كنند، اگر يارانى براى خود نيافتى، صبر كن و خون خود را حفظ كن".
على(ع) آن روز ياران بسيار اندكى داشت و اگر دست به شمشير مى برد، همه آن ها كشته مى شدند.
🌻🌻🍃🍃🍃
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
💢از دامادی تا شهادت پسرم، فقط یک ماه گذشت
🔹محسن مرزبان بود و مسئولیتش شناسایی کمینهای ضدانقلاب بود. هیچوقت از نامساعد بودن شرایط مرزی نمیگفت. شب حادثه بعد از گشتزنی، در راه بازگشت به پاسگاه مورد حمله گروهک تروریستی جیش الظلم قرار گرفت. این گروهک تروریستی پسرم و همرزمانش را به رگبار گلوله بستند؛ اما کینه آنها تمامی نداشت و پس از متوقف شدن ماشین آنها، پیکر بیجانشان را از ماشین بیرون کشیدند و از ناحیه گردن به آنها شلیک کردند.
🔹محسن قبل از شهادت خشاب اسلحهاش خالی شده بود و این نشان دهنده این است که بین آنها و عوامل این گروهک تروریستی درگیری رخ داده بود.تمام ناراحتی من از این است که فقط 1ماه از جشن عروسی پسرم میگذشت.
🔹شهید محسن دایی زاده از مرزبانان ناجا در مرز میرجاوه ششم اردیبهشت 96 در درگیری با تروریستها به شهادت رسید.
🌹✨ @shohada_vamahdawiat
✳️منتظران ظهور
#مهــدے_جــان
😔چشمـ هـاے مـن لیـاقـت دیـدن روے مـاه تو را ندارد،
♥️ چهـره ے تـو زیبـاتـر از آن اسـت ڪہ مـن درڪش ڪنمــ !
🌼مـولایـمــ مـن تو را واسطـہ قـرار مـےدهـمــ و از خـدا مـے خـواهـمــ ڪہ تـوفیـق بـدهـد تـا گنـاه نڪنمــ،
🍃خـدایـا بـہ همــہ مـا تـوفیـق بـده گنـاه نڪنیمــ و شرمنـده روے حجتـت نبـاشیمــ شـایـد بـہ ایـن وسیلـہ مقدمـات ظهـور آن عزیـز را فراهـمــ ڪنیمــ...
🍃🌹🌸🍃🌹🍃🌹🌸🍃
@shohada_vamahdawiat
#شهید_حمدالله_دکامی_زاده
#صفحه_2⃣
مادری که خدا برای حمدالله فرستاد
کاک یدالله میدانست که بچه مادر میخواهد، از طرفی هم نگران ناسازگاری او با نامادری بود. مدتی پدر و پسر تنها ماندند، بالاخره کایدالله مجبور شد پسرش را دست کسی بسپارد و سرکار برود.حمدالله هفتساله، نگاههای مضطرب پدر را که میبیند میگوید:حالا که مادرم مرده، این خانم بهجای مادرم. خدا او را فرستاده!
آن روز کاک یدالله این حرف پسرش را که شنید، دگرگون شد. اشک اش را پاک کرد و زیر لب گفت: چهقدر این پسر مرد است! چهقدر این پسر خوب میفهمد! این برکت آن قرآن خواندنهای مادرش است.حمدالله سالهای مدرسه را با نمرات خوب طی کرد، تابستان که میشد به توصیه پدر صبحها سرکار میرفت و بعدازظهر به مسجد و قرآن را فرامیگرفت.
🌹🌹🍃🍃🍃
======👇======
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
======❤️======
Dua-Kumail-Samavati.mp3
8.39M
#دعای_کمیل...
شب آمده تا دل زِ خدا یاد کند
بنده از کارِ بدش توبه و فریاد کند
چون به فرمودهِ حق دستِ دعا بردارد
او اجابت کند و بنده ی خود شاد کند.
🌺التماس دعا
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
خواهران و برادران؛
هم حقِ گریه دارید هم شیون و هم حقِ فریاد ؛
ولی حق ندارید ضَعف نشان دهید ، حق ندارید بنشینید ..
ولایتِ فقیه مالکِ اشتر میخواهد ایستاده ، رشید ، امیدوار ...
برخیزید برادران دلِ آقا نباید ذره ای بلرزد از رفتنِ یاران ، که سربازان تازه نفس صف به صف در راهند .
حاج قاسم ها برخیزید...
شهادتت مبارک سردار...😔
#قاسم_سلیمانی_یک_تفکر_است
#قاسم_سلیمانی_یک_نفر_نیست
#منتظر_انتقام_این_خون_باشید
@shohada_vamahdawiat
سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد
👈 انتقام سختی در انتظار جنایتکاران است
در پی شهادت سردار پرافتخار اسلام حاج قاسم سلیمانی و شهدای همراه او بویژه مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای ابومهدی المهندس رهبر انقلاب پیامی صادر کردند.
پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای KHAMENEI.IR متن پیام را به شرح زیر میکند:
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت عزیز ایران!
سردار بزرگ و پرافتخار اسلام آسمانی شد. دیشب ارواح طیبهی شهیدان، روح مطهر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند. سالها مجاهدت مخلصانه و شجاعانه در میدانهای مبارزه با شیاطین و اشرار عالم، و سالها آرزوی شهادت در راه خدا، سرانجام سلیمانی عزیز را به این مقام والا رسانید و خون پاک او به دست شقیترین آحاد بشر بر زمین ریخت. این شهادت بزرگ را به پیشگاه حضرت بقیةاللهارواحناهفداه و به روح مطهر خود او تبریک و به ملت ایران تسلیت عرض میکنم. او نمونهی برجستهای از تربیتشدگان اسلام و مکتب امام خمینی بود، او همهی عمر خود را به جهاد در راه خدا گذرانید. شهادت پاداش تلاش بیوقفهی او در همهی این سالیان بود، با رفتن او به حول و قوهی الهی کار او و راه او متوقف و بسته نخواهد شد، ولی انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او و دیگر شهدای حادثهی دیشب آلودند. شهید سلیمانی چهرهی بینالمللی مقاومت است و همهی دلبستگان مقاومت خونخواه اویند. همهی دوستان - و نیز همهی دشمنان - بدانند خط جهاد مقاومت با انگیزهی مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است، فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است ولی ادامه مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی کام قاتلان و جنایتکاران را تلختر خواهد کرد.
ملت ایران یاد و نام شهید عالیمقام سردار سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او بویژه مجاهد بزرگ اسلام جناب آقای ابومهدی المهندس را بزرگ خواهد داشت و اینجانب سه روز عزای عمومی در کشور اعلام میکنم و به همسر گرامی و فرزندان عزیز و دیگر بستگان ایشان تبریک و تسلیت میگویم.
سیدعلی خامنهای
۱۳دیماه ۱۳۹۸
➥ @shohada_vamahdawiat