eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت اول ✨روزهای پایانی ماه صفر سال یازدهم بود و فقط ده سال از حضور فاطمه(سلام الله علیه) در مدینه می گذشت. او در هجدهمین بهار زندگی، در غم سفر ابدی پیامبر(صلی الله علیه و آله) بی تاب بود. فاطمه(سلام الله علیه) که پیش تر، از زمان ولادت تا هنگام هجرت به مدینه، هشت سال در مکه مانده بود، درگذشت مادرش را نیز به خاطر داشت. او در زمان وفات حضرت خدیجه(سلام الله علیه) فقط پنج سال داشت. زادگاهش مکه بود. در روز بیستم جمادی الثانی سال پنجم بعثت، دقیقا45سال پس از تولد پدر مهربان خود به دنیا آمده بود. هیچ کس در راه رفتن، رفتار، کردار، قامت، قیافه و نشست و برخاست شبیه تر از فاطمه(سلام الله علیه) به پیامبر(صلی الله علیه و آله) نبود. عایشه ضمن اشاره به این جمله می افزاید: هر گاه فاطمه(سلام الله علیه) بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) وارد می شد، آن حضرت بلند می شد و به سمت فاطمه(سلام الله علیه) می رفت و دستش را می گرفت و می بوسید و بر جای خویش می نشاندش. پیامبر(صلی الله علیه و آله) دختر عزیزش را حوریه انسیه می شمرد و می فرمود: هرگاه مشتاق بهشت می شوم، فاطمه را می بوسم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نمی خوابید تا آنکه بر صورت فاطمه(سلام الله علیه) بوسه می زد. ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e5
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت دوم ✨تصویر مطلوب هرکس از دنیا متفاوت است و تصویر مطلوبی که فاطمه(سلام الله علیه) از دنیای ما زمینیان دارد، خاص است. نگاه به سیمای پدر، محبوب این دختر بود. می فرمود: از دنیای شما سه چیز محبوب من است. تلاوت قرآن کریم، نگاه به چهره پیامبر و انفاق در راه خدا. حکایت محبت پدر به دختر نیز بی مانند و مثال زدنی بود که پیامبر می فرمود: فاطمه پاره تن من، دل و جان من و شاخه ای از وجود من است. هر کس او را بیازارد، مرا آزرده است. ابن ابی الحدید معتزلی در این باره سخنی زیبا به یادگار دارد: علاقه و محبت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به فاطمه(سلام الله علیه) بیشتر از آن بود که مردم گمان می کردند. افزون تر از آنکه مردان به دخترانشان احترام می کنند؛ بلکه از مرز محبت پدران به فرزندان خیلی فراتر رفته بود. آیه لَّا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم(یعنی صدا زدن پیامبر را مانند صدا زدن خودتان قرار ندهید) بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شد. فاطمه(سلام الله علیه) خود را آماده کرد تا از آن پس پدر را، رسول خدا صدا بزند؛ اما پدر، دختر عزیزش و خاندان عترت را از این دستور الهی معاف دانست: دخترم، این آیه درباره تو و اهل خانه تو نازل نشده است. تو از من هستی و من از تو هستم. آیه درباره جفاکاران و خودخواهان و متکبران نازل شده است. تو بگو ای پدر، که این کلمه را بیشتر دوست دارم و خداوند بیشتر می پسندد. بعد حضرت پیشانی فاطمه(سلام الله علیه) را بوسه زدند. ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e5
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت سوم ✨زمانی علی(علیه السلام)، فاطمه(سلام الله علیه)، حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) نشسته بودند. ناگهان پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ایشان نگریست و گریست. امیرمومنان(علیه السلام) دلیل گریه را جویا شد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: بر آنچه پس از من با شما می کنند، می گریم... از زخم ضربه ای که بر فرق تو می زنند، از آن سیلی که بر گونه فاطمه می نوازند، از ضربه تیزی که بر ران حسن فرو می برند و زهری که با آن مسمومش می سازند و نیز بر شهادت حسین اشک می ریزم. آنگاه همه اهل بیت(علیه السلام) گریستند و علی(علیه السلام) فرمود: ای رسول الله، گویا خداوند متعال ما را تنها برای بلا آفریده است. پیامبر(صلی الله علیه و آله) در پاسخ فرمود: علی، به تو بشارت می دهم که خدای متعال با من پیمان بسته است فقط مومن تو را دوست دارد و فقط منافق با تو دشمنی می کند. در روزی دیگر، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تا فاطمه(سلام الله علیه) را دید، دیدگانش گریان شد. او را در برابر خود نشاند و به یاران خود چنین فرمود: ... دخترم فاطمه بزرگ زنان جهانیان است از آغاز تا پایان. او پاره تن، نور دیده و میوه دل من است. هر گاه در محراب عبادت بایستد، نورش برای فرشتگان آشکار می شود؛ سپس خدای عزوجل می فرماید: ای فرشتگان من، به فاطمه بنگرید که در برابرم ایستاده و چگونه از ترس من اندامش می لرزد. او چگونه با دل و جان به عبادت من روی آورده است. شما را گواه می گیرم که شیعیان او را از آتش ایمن قرار دادم. هرگاه به او نگاه می کنم، می بینم ستم هایی را که پس از من به او روا می دارید. گویا می بینم حق مسلّمش را غصب می کنند... ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e5
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت چهارم ✨فاطمه(سلام الله علیه) به خواست پیامبر(صلی الله علیه و آله) در کنارش نشست. پدر آهسته سخنی به او گفت و دختر گریست. پس از آن، آهسته سخن دیگری به او فرمود که لبخند بر لبانش نشاند. عایشه از فاطمه(سلام الله علیه) پرسید: پیامبر خدا سخنی به تو فرمود که گریستی و سپس چیز دیگری آهسته فرمود که خندیدی. هرگز ندیده بودم مثل امروز این گونه پشت سر هم شاد و اندوهناک شوی. فاطمه(سلام الله علیه) فرمود: اکنون راز پیامبر را آشکار نمی سازم. پس از مدتی، فاطمه(سلام الله علیه) راز گریه و خنده را این گونه بیان کرد: پیامبر نخست که پنهانی با من سخن گفت، چنین فرمود: جبرئیل هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه می کرد و امسال دو مرتبه آن را بر من عرضه کرده است. چنین احساس می کنم که مرگم فرا رسیده است. تو هم نخستین کسی از خاندان منی که به من ملحق خواهی شد؛ به همین سبب گریستم. سپس فرمودند: آیا خشنود نمی شوی که بانوی بانوان این امت باشی و بدین سبب خندیدم. روزهای پایانی صفر سال یازدهم هجری بود و غبار غم سفر ابدی رسول رحمت بر مدینة النبی سایه افکنده بود. لحظه های پایانی حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله) که رسید، حضرت رو به علی(علیه السلام) کرد و فرمود: علی، سرم را بر دامنت بگیر و بر روی زانوهایت بگذار که فرمان الهی برای کوچیدن از دنیا فرا رسیده است. علی(علیه السلام) سر پیامبر(صلی الله علیه و آله) را در آغوش گرفت و بر روی زانوهایش نهاد. در این هنگام پیامبر(صلی الله علیه و آله) بیهوش شد. فاطمه(سلام الله علیه) خود را بر روی پدر انداخت و در حالی که به سیمای پدر می نگریست، گریه می کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به هوش آمد و به دخترش اشاره کرد که نزدیکتر شود. فاطمه(سلام الله علیه) نزدیک شد و پیامبر(صلی الله علیه و آله) رازی را با وی در میان گذاشت که دختر شاد شد و چهره اش برافروخته گردید. سپس در حالی که دست راست امیر مومنان(علیه السلام) زیر سر پیامبر(صلی الله علیه و آله) قرار داشت، حضرت جان به جان آفرین تسلیم کرد. بعدها از فاطمه(سلام الله علیه) درباره رازی که او را خشنود کرد، پرسیدند و وی این گونه پاسخ گفت: پدرم به من مژده داد:(إِنَّک أَوَّلُ أَهلِ بَیتی لَحاقاً بی. تو اول کس از اهل بیتم هستی که به من ملحق می شوی.) ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e5
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ❣قسمت پنجم ✨هنگامی که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) دفن شد، فاطمه(سلام الله علیه) کنار قبر ایشان ایستاد، مقداری از خاک قبرشان را برداشت و بر صورت نهاد و اشک ریخت: چه می شود کسی را که خاک قبر احمد را ببوید که تا زنده است، از بوییدن مشک های گران قیمت بی نیاز شود. مصیبت هایی بر سرم آمد که اگر بر روزگاران روشن فرود می آمد، به شب تار تبدیل می شدند. شبی فاطمه(سلام الله علیه) پدر را در خواب دید و از سختی هایی که پس از رحلتش بر سرش آمده بود، شِکوه کرد. حضرت این گونه فرمود: پاداش تو آخرتی است که برای متقین مهیا شده است و تو به زودی نزد من خواهی آمد. در زمان دیگری پیامبر(صلی الله علیه و آله) به دختر عزیزش فاطمه(سلام الله علیه) فرموده بود: دخترم، هیچ زنی از زنان مسلمان به مصیبت بزرگی که تو بدان مبتلا می شوی، گرفتار نخواهد شد؛ پس بر این مصیبت بزرگ بردباری کن. فاطمه(سلام الله علیه) پس از رحلت پدر، از شدت درد، دستاری به سر می بست و از آن مصیبت، جسمش سخت نحیف شده و در فراقش اندوهگین و رنجور شده بود. سرشک از دیدگانش جاری بود و قلبش در آتش فراق او می سوخت. هر از چند گاهی بیهوش می شد و بر زمین می افتاد. هنگامی که به یاد لحظات حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله) می افتاد، اندوهش افزون می گشت. گاهی به حسن(علیه السلام) می نگریست و گاهی به حسین(علیه السلام) چشم می دوخت و آن دو را بغل می کرد و می گفت: کجاست پدرتان که اکرامتان می کرد و بر دوشش می نشاند؟ کجاست آن پدرتان که شما را بارها به این سو و آن سو می برد؟ کجاست آن پدری که مهربان ترین کس با شما بود و نمی گذاشت بر زمین گام بگذارید(و همواره شما را در آغوشش می نهاد.) إنّا للّٰه و إنّا إلیه راجعون. به خدا سوگند، پدربزرگ شما و حبیب قلب من از میان رفت و دیگر هرگز او را نخواهیم دید که از در آید و چون همیشه شما را بر شانه هایش بنشاند. ادامه دارد... 🌹 【با ما همراه باشید】👇 💫☆☆☆☆🌸☆☆☆☆💫 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e5