#سی_سال_تدبیر
ادامه #قسمت 6⃣
⭕️برجام متولد شد
🔺سرانجام در تیرماه 94 بعد از ماه ها، ایران و گروه 5+1 به توافق موسوم به برجام رسیدند.
🔹انتشار خبر توافق باعث شد عده ای از مردم به خیابان ها بیایند و جشن بگیرند. بر اساس وعده های رئیس جمهور آنان منتظر بودند وعده ها تحقق بیابد.
🔹اما در این مرحله برای اجرایی شدن برجام، نیاز بود این توافق در کشور قانونی و لازم الاجرا شود. اینجا بود که بین دولت و مجلس اختلاف نظر پیش آمد. در حالي که نمایندگان مجلس به بررسي برجام و تصويبش در مجلس اصرار داشتند، اعضاي تيم مذاکره کننده هسته اي همچون عراقچي، شوراي عالي امنيت ملي را محق به بررسي اين توافقنامه مي دانستند و رئيس جمهور نيز بر اين باور است که چون متن اين توافق به امضاي دولت نرسيده، نيازي به ارائه اش به مجلس نيست.
🔹اما رهبری در دیدار با علمای خبرگان به این بحث ها خاتمه دادند:
«از نگاه کلی، من معتقدم و به آقای رئیس جمهور هم گفته ام که مصلحت نیست، مجلس شورای اسلامی از موضوع بررسی برجام کنار گذاشته شود.
ایشان با تأکید بر لزوم ورود مجلس به موضوع بررسی برجام، در عین حال خاطرنشان کردند: من در مورد نحوه بررسی و اینکه آن را رد کنند و یا تصویب کنند هیچ توصیه ای به مجلس ندارم و این، نمایندگان ملت هستند که باید تصمیم بگیرند.» (94/6/12 )
🔹دلیل این دستور رهبری شاید این بود که در بررسی برجام نظرات نمایندگان مجلس که بعضا منتقد هم بودند شنیده شود و در میانه بیان دیدگاه های مختلف، ایراد ات احتمالی برجام دیده و مرتفع گردد.
🔹این بود که برجام به مجلس رفت. ابتدا در کمیسیون امنیت ملی بررسی و سپس به صحن علنی مجلس راه یافت.
🔹در این مدت خط رسانه ای مشخصی فشار بر مجلس را آغاز کرد که هر روز تاخیر در اجرای برجام چقدر ضرر و زیان اقتصادی دارد و مجلس مقصر این وضعیت است.( تیتر روز 19 مهر روزنامه های شرق، ایران، اعتماد )
🔹طیفی از نمایندگان ابراز نگرانی می کردند که در آمریکا مجلس و سنا مخالف برجام هستند و دوره ریاست جمهوری اوباما نیز تا یک سال دیگر به پایان می رسد و این باعث می شود اجرای برجام توسط آمریکا غیر حتمی باشد.
این نمایندگان معتقد بودند:
❌برجام تضمینی نداده که چه تحریم هایی رفع و چه تحریم هایی باقی می ماند؛
❌اینکه بهانه های غرب نسبت به ایران تمامی ندارد؛
❌برجام باعث سلطه بیگانگان می شود، ❌خط قرمزهای رهبری رعایت نشده و...
🔹این نمایندگان مخالف برجام، از سوی رسانه های حامی برجام لقب تندرو، #دلواپس و کاسب تحریم گرفته بودند.
🔹صالحی که به عنوان نماینده دولت در این جلسه صحبت کرد، در دفاع تمامقد از برجام سه بار قسم جلاله یاد کرد که تعهدات ایران در برجام موجب کندی و توقف فعالیتهای هستهای ایران نخواهد شد.
https://www.aparat.com/v/3Eaby
🔹منتقدان برجام این سوال را مطرح کردند که در حالی که طبق تعهدات برجام، ایران ملزم به کاهش شدید تعداد سانتریفیوژها از 19 هزار به 5 هزار، کاهش کیفیت سانتریفیوژها از سانتریفیوژهای نسل هشتم به سانتریفیوژهای نسل اول که موجب کاهش و کندی سرعت غنیسازی میشود، کاهش ذخایر اورانیوم از 8 هزارکیلوگرم به 300 کیلوگرم، کاهش سطح غنیسازی از 20 به 5/3 درصد، تبدیل تقریبی ماهیت رآکتور اراک و جلوگیری از تکمیل و راهاندازی آن، بازرسیهای بیسابقه و به قول یوکیا آمانو یک #رژیم_ویژه_بازرسی از ایران که تاکنون در هیچ کشوری صورت نگرفته، کرده است، می توان مدعی بود این تعهدات موجب توقف و حتی کندی فعالیت هسته ای ایران نمی شود؟!
🔹همزمان با بررسی برجام در مجلس عده زیادی از مردم و دانشجویان مخالف تصویب برجام چندین شبانه روز در پشت درهای بهارستان تحصن کرده بودند و سعی داشتند با این حرکت نمایندگان را تحت تاثیر قرار دهند.
🔻 با وجود تلاش های مخالفان، کلیات و جزئیات برجام طی دو جلسه و در زمانی حدود 20 دقیقه تصویب شد!
📝 #رها_عبداللهی
@shohadaaaaa
🔴 تکریم #برجام، در مراسم #ترحیم_برجام/برجامی که برای مردم ثابت کرد؛ مذاکره راه حل برون رفت از مشکلات نیست!
🔹قطعا مراسم ختم تشریف بردهاید. مرسوم است که یکی از آشنایان در مدح مرحوم یا مرحومه صحبت کند، فلانی اهل خیر بود، اهل ایثار بود، مهربان بود و...
🔸جلسه دیروز ساختمان وزارت خارجه، هم دست کمی از این حالت نداشت. در جلسه تکریم از وزیر امورخارجه، باز هم از برجام نافرجام حرف ها گفته شد. حرفهایی از جنس همان تکریم در مراسم ترحیم.
🔹میتوان اینگونه گفت، برجام داستان همان نوزادی را داشت که تمام پزشکان از قبل از بدنیا آمدنش، خبر نماندن و مرگ او را به اطلاع والدین رسانده بودند. نوزادی که با بدنیا آمدنش نه تنها برکتی نداشت، بلکه از همان بدو تولد فقط خسارت بود خسارت. از به فنا رفتن صنعت هستهای گرفته تا تحریمهای از جنس وزیر امور خارجه که مصداق همان آمبولانسی بود که برای نجات مجروحان روفته بود و خود تصادف کرد.
🔹اما نکته سوال برانگیز این است که میزان علاقه والدین با وجود مشکلات پیش آمده باز هم معتقدند اگر به عقب بازگردیم باز هم برای تولد این نوزاد تلاش خواهیم کرد؟!
🔸️ سوال: چه اتفاقی می افتاد اگر این نوزاد متولد نمی شد؟!
1. تحریم های ایران، طبق معمول، روال عادی خودش را طی می کرد. یعنی تحریم های قبلی به قوت خودش پا برجا بودلمثل الان) و نهایتا آخرین نوع تحریمها هم اعمال میشد، درست مثل همین الان.
2. برگ برنده ما یعنی صنعت هسته ای فرایندهای بیشتری را طی کرده بود و میتوانستیم با همین برگ برنده امتیازهای بهتر و بیشتر را بدون ذره ای عقب نشینی بگیریم، درست مثل الان که اروپا و آمریکا از خروج ما از برجام ترسیدهاند
✅نتیجه: در مذاکرات برجامی، برای کسب هیچ، تمام امتیازات و برگ برندههای خود را در سبد تقدیم کردیم. حال برای مردم و افکار عمومی ثابت شد که دلبستن به مذاکره با دشمن نه تنها راه به جایی نمیبرد، بلکه به شدت با منافع مردم عزیز ایران در تضاد است.
🔹اگر به قبل از مذاکرات نگاه کنیم، برخی از دلسوزانی که #دلواپس(منابع ملی) نام گرفتند، بارها عنوان کردند، که این نوزاد ناقص الخلقه، موفق به ادامه حیات خود با امضای جان کری نخواهد بود.
🔹میتوان اینگه گفت: کسی که فقط با دستگاه قادر به نفس کشیدن است و تضمینی برای تنفسش بعد از کشیدن دستگاه نیست، با کشیدن دستگاه اکسیژن دچار مشکل شده و مرگش حتمی هست.
🔹قصه برجام و تضمین بودن امضای کری برای حفظ برجام هم مصداق همین داستان اکسیژن و فضای آزمایشگاهی بود. اما در مقابل این نوزاد مرده، ما هم متحمل خسارت شدیم و هم بسیاری از داشته های خود را با خوشبینی به مذاکره، بر باد دادیم.
متأسفانه بازهم آقای ظریف و دولت روحانی که طی 6سال گذشته، سفره و معیشت مردم را نابود کردند، با اصرار بر مذاکره مجدد، قصد دارند زندگی ما مردم زجر کشيده ایران را دوباره معطل مذاکره و آمریکا و ترامپ کنند.
آقای ظریف، ملت عزیز و بزرگ ایران، با چه زبانی بگویند؛ اگر مشکل گشا بودی مشکل خودت را حل میکردی و دست از سر سفره و جیب ما بردار
@shohadaaaaa
یازهرا:
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_چهارم
💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر لب پرسید :«همه سالمید؟»
پس از حملات دیشب، نگران حال ما، خود را از خاکریز به خانه کشانده و حالا دیگر رمقی برایش نمانده بود که #دلواپس حالش صدایم لرزید :«پاشو عباس! خودم میبرمت درمانگاه.»
💠 از لحنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست و زمزمه کرد :«خوبم خواهرجون!» شاید هم میدانست در درمانگاه دارویی پیدا نمیشود و نمیخواست دل من بلرزد که چفیه #خونی زخمش را با دست دیگرش پوشاند و پرسید :«یوسف بهتره؟»
در برابر نگاه نگرانش نتوانستم حقیقت حال یوسف را بگویم و او از سکوتم آیه را خواند، سرش را دوباره به دیوار تکیه داد و با صدایی که از خستگی خش افتاده بود، نجوا کرد :«#حاج_قاسم نمیذاره وضعیت اینجوری بمونه، یجوری #داعشیها رو دست به سر میکنه تا هلیکوپترها بتونن بیان.»
💠 سپس به سمتم چرخید و حرفی زد که دلم آتش گرفت :«دلم واسه یوسف تنگ شده، سه روزه ندیدمش!»
اشکی که تا روی گونهام رسیده بود پاک کردم و پرسیدم :«میخوای بیدارش کنم؟» سرش را به نشانه منفی تکان داد، نگاهی به خودش کرد و با خجالت پاسخ داد :«اوضام خیلی خرابه!»
💠 و از چشمان شکستهام فهمیده بود از غم دوری حیدر کمر خم کردهام که با لبخندی دلربا دلداریام داد :«انشاءالله #محاصره میشکنه و حیدر برمیگرده!» و خبر نداشت آخرین خبرم از حیدر نغمه نالههایی بود که امیدم را برای دیدارش ناامید کرده است.
دلم میخواست از حال حیدر و داغ #دلتنگیاش بگویم، اما صورت سفید و پیشانی بلندش که از ضعف و درد خیس عرق شده بود، امانم نمیداد.
💠 با همان دست مجروحش پرده عرق را از پلک و پیشانیاش کنار زد و طاقت او هم تمام شده بود که برایم درددل کرد :«نرجس دعا کن برامون #اسلحه بیارن!»
نفس بلندی کشید تا سینهاش سبک شود و صدای گرفتهاش را به سختی شنیدم :«دیشب داعش یکی از خاکریزهامون رو کوبید، دو تا از بچهها #شهید شدن. اگه فقط چندتا از اون اسلحههایی که #آمریکا واسه کردها میفرسته دست ما بود، نفس داعش رو میگرفتیم.»
💠 سپس غریبانه نگاهم کرد و عاشقانه شهادت داد :«انگار داریم با همه دنیا میجنگیم! فقط #سید_علی_خامنهای و #حاج_قاسم پشت ما هستن!» اما همین پشتیبانی به قلبش قوّت میداد که لبخندی فاتحانه صورتش را پُر کرد و ساکت سر به زیر انداخت.
محو نیمرخ صورت زیبایش شده بودم که دوباره سرش را بالا آورد، آهی کشید و با صدایی خسته خبر داد :«#سنجار با همه پشتیبانی که آمریکا از کردها میکرد، آخر افتاد دست داعش!»
💠 صورتش از قطرات عرق پُر شده و نمیخواست دل مرا خالی کند که دیگر از سنجار حرفی نزد، دستش را جلو آورد و چیزی نشانم داد که نگاهم به لرزه افتاد.
در میان انگشتانش #نارنجکی جا خوش کرده بود و حرفی زد که در این گرما تمام تنم یخ زد :«تا زمانی که یه نفر از ما زنده باشه، نمیذاریم دست داعش به شما برسه! اما این واسه روزیه که دیگه ما نباشیم!»
💠 دستش همچنان مقابلم بود و من جرأت نمیکردم نارنجک را از دستش بگیرم که لبخندی زد و با #آرامشی شیرین سوال کرد :«بلدی باهاش کار کنی؟»
من هنوز نمیفهمیدم چه میگوید و او اضطرابم را حس میکرد که با گلوی خشکش نفس بلندی کشید و گفت :«نترس خواهرجون! این همیشه باید دم دستتون باشه، اگه روزی ما نبودیم و پای #داعش به شهر باز شد...»
💠 و از فکر نزدیک شدن داعش به #ناموسش صورت رنگ پریدهاش گل انداخت و نشد حرفش را ادامه دهد، ضامن نارنجک را نشانم داد و تنها یک جمله گفت :«هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بکش.»
با دستهایی که از تصور #تعرض داعش میلرزید، نارنجک را از دستش گرفتم و با چشمان خودم دیدم تا نارنجک را به دستم داد، مرد و زنده شد.
💠 این نارنجک قرار بود پس از برادرم فرشته نجاتم باشد، باید با آن جان خود و داعش را یکجا میگرفتیم و عباس از همین درد در حال جان دادن بود که با نگاه شرمندهاش به پای چشمان وحشتزدهام افتاد :«انشاءالله کار به اونجا نمیرسه...»
دیگر نفسش بالا نیامد تا حرفش را تمام کند، بهسختی از جا بلند شد و با قامتی شکسته از پلههای ایوان پایین رفت.
💠 او میرفت و دل من از رفتنش زیر و رو میشد که پشت سرش دویدم و پیش از آنکه صدایش کنم، صدای در حیاط بلند شد.
عباس زودتر از من به در رسیده بود و تا در را باز کرد، دیدم زن همسایه، امّ جعفر است. کودک شیرخوارش در آغوشش بیحال افتاده و در برابر ما با درماندگی التماس کرد :«دو روزه فقط بهش آب چاه دادم! دیگه صداش درنمیاد، شما #شیر دارید؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#shohadaaaaa