ع سبحانی:
میگم؛؛؛؛؛
ای جماعت غربگدا؛دقبقا مشکلشان چیست؟
نگران پیشرفت مملکت هستند؟
نگران روابط با دنیا هستند؟
نگران تحریم هستند؟
ما که نفهمیدیم حرف حسابشان چیست!🤚🏻
یه بار میگن دنبا درهایش را روی ایران بسته و هیچ کشوری با ما روابط اقتصادی و سیاسی ندارند!
همین جماعت وقتی در شرایط سخت کرونایی چین و روسیه برای ما امکانات پزشکی میفرستند؛دادشان بلندشده که پس شعار نه شرقی و نه غربی چه شد؟
چرا اجازه میدهید چین و روسیه به ما کمک کنند؟
قشنگ و شیک و مجلسی معلومه نگران روابط با چین و روسیه و دیگر کشورها نبوده و دردشان از اینه که چرا این کشورها به تحریمهای خودساخته امریکا بی تفاوت بوده و به ایران کمک میرسانند!
از نظر غربگدا هیچ کشوری نباید به ایران کمک رسانده و رابطه برقرارکند،چرا که دوست دارند تحریمهای ظالمانه امریکا اثر گذاشته و ایران مجبور شود دست گدایی و خفت را به سمت امریکا دراز کند!
مگه این ارزو را به گور ببرند🤚🏻
امریکا مثل بچه ادمیزاد و از راهش وارد شده و به ایران احترام بگذارد و زیاده طلبی هم نکند!
ایران عربستان نیست که مثل گاو بدوشد و هر توهینی راهم به این ملت قهرمان بکند!
همین چند روز قبل یک جوان بسیجی دستگاه تشخیص کرونا از فاصله صدمتری ابداع کرد.
مگه ببینید که چه الم شنگه ای راه انداختند!!
از بس حسادت چشم و چالشان را کور و نابینا کرده؛حاضر نیستند پیشرفت ایرانیان را ببینند و انقدر ایراد و بهانه بنی اسرائیلی اوردند که نگو و نپرس!
البته مسبوق به سابقه هم هست!
همین جماعت در باره هسته ای
موشکها
سلولهای بنیادی
تولید بنزین
نانو
و دههاپروژه غرور افرین ملی تا دلتان بخاد متلک و توهین کردند!
عاقبت مجبور به پذیرش واقعیت شده و الانم میگن جان مادرتان هرچه میخواهید ما به شما میدهیم!
شما فقط هسته ای و موشک و نانو و...را تعطیل کنید!
چی شد؟
مگه همینا نمیگفتند موشکهای ایرانی کاربرد ندارد و لوله بخاری است؟
هسته ای راهم باور نداشته و میگفتن ایران سوزنم بلد نیست بسازه؛هسته ای اش کجا بود؟
خلاصه؛فدوی ماندم غربگدا با خودش چند چند است؟
طفلک ها هرچه ماهواره بگه را تکرار میکنند!
خدا عقل را برای همین مواقع داده تا فکر کنند!
اگه کشورمان در زمینه های علمی پیشرفت کند؛افتخارش برای همه ایرانیان است!
حتی انها که خارج زندگی میکنند؛جلو فرنگی ها قیافه میگیرند که کشورش فلان دستگاه را ساخت!
اینقدر فلک زده نباشند!
ایقدر هم پای جوجه تیغی غر نزنند و خودزنی پیشه نکنند!!
شیخ و پاسدار را قبول نداشته باشند!
مهم نیست!
افتخارات کشورش باعث ابروی او هم هست!
همین راهم نمیفهمند!؟😁
"بچه کویر"
یازهرا:
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_دوازدهم
💠 فرصت همصحبتیمان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام #امام_حسن (علیهالسلام) میروند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند.
به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت.
💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک میپاشید.
نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که میدانستیم #داعش دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیهالسلام) هستیم.
💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس میکردیم صاحبی جز #صاحب_الزمان (روحیفداه) نداریم.
شیخ مصطفی با همان عمامهای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به #امام_حسین (علیهالسلام) میگفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما #دفاع میکردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با #اهل_بیت (علیهمالسلام) هستیم و از #حرم شون دفاع میکنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهمالسلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!»
💠 گریه جمعیت بهوضوح شنیده میشد و او بر فراز منبر برایمان #عاشقانه میسرود :«جایی از اینجا به #بهشت نزدیکتر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهمالسلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیهالسلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خونمون از این شهر دفاع میکنیم!»
شور و حال #شیعیان حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر میکرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرماندهها وارد #عراق شد، با خیانت همین خائنین #موصل و #تکریت رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف #آمرلی رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.»
💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دلمان را خالی میکرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیهالسلام) بودیم که قلبمان قرص بود و او همچنان میگفت :«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل #سیدالشهدا (علیهالسلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا #شهید میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدساتمون رو تخریب میکنه، سر مردها رو میبُره و زنها رو به اسارت میبَره! حالا باید بین #مقاومت و #ذلت یکی رو انتخاب کنیم!»
و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد #هیهات_من_الذله در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق #شهادت بود که از چشمه چشمها میجوشید و عهد نانوشتهای که با اشک مردم مُهر میشد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند.
💠 شیخ مصطفی هم گریهاش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ میکرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند :«ما اسلحه زیادی نداریم! میدونید که بعد از اشغال عراق، #آمریکاییها دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپیجی.» و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد :«من تفنگ شکاری دارم، میارم!» و جوانی صدا بلند کرد :«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.»
مردم با هر وسیلهای اعلام آمادگی میکردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید #مدافعان شهر میشد و حالا دلش پیش من و جسمش دهها کیلومتر دورتر جا مانده بود.
💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد :«تمام راهها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمیرسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیرهبندی کنیم تا بتونیم در شرایط #محاصره دووم بیاریم.» صحبتهای شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد.
عدنان بود که با شمارهای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که #خنجرش را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب #عروسیات عزا شده! قسم میخورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمیذاریم! همه دخترای آمرلی #غنیمت ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shohadaaaaa
🔴جوجه های یک روزه و حساب و کتاب آخر پاییز
🔸برای مشغول کردن نوه ها، گفته بود چند جوجه بخرند و از آن به بعد کارش شده بود رسیدگی به این جوجه ها. گاه و بیگاه سراغ جوجه ها را میگرفت. آب و دانه دارند؟ جایشان گرم است؟ بگذارید آزاد باشند تا دلشان نگیرد. نزدیک سحر هوا سرد میشود و باید بیاوردیشان داخل اتاق... اهل خانه را پشیمان کرده بود از جوجه خریدن.
برنامه روزانه پیرمرد به سه بخش تقسیم شده بود؛ سیر در ملکوت با عبادت، سیر در علوم اهل بیت (ع) با مطالعه و سیر کردن جوجه ها و رسیدگی به آنها!
خدایش بیامرزد. بنده خوب خدا "محمدتقی بهجت فومنی..."
🔺در احوالات بزرگان از این دست رفتارها فراوان روایت شده چرا که تأکید قرآن و احادیث اهل بیت (ع) بر رعایت #حقوق_حیوانات از شمار و حساب بیرون است.
🔻امروز خبر زنده به گور کردن میلیون ها جوجه یک روزه به بهانه #تنظیم_بازار یا کمبود نهاده های طیور را که خواندم و آن تصاویر تکان دهنده را که دیدم، بر خود لرزیدم.
اقتصاد لیبرالی یعنی همان اقتصاد منهای اخلاق، سرابی است که تشنه گان آن را آب میبینند.
⚠️آقایان! نگاهتان را از شرق و غرب بگیرید و بالا را نگاه کنید. و فی السماء رزقکم و ما توعدون... بگذارید کلاهی که اقتصاد سرمایه داری سرتان گذاشته از سر بیفتد. این اقتصاد بیرحم که بی حساب و کتاب حیوانات زبان بسته را زیر خروارها خاک دفن میکند، اگر در آن تجدید نظر نکنیم، بر اساس حساب و کتاب خداوند روزی بر سرمان آوار میشود. اقتصادی که نعمت خدا را حیف میکند که به میل نیازمندان نرسد، شمشیری است که برای جنگ با خدا از میان کشیده شده.
حالا بروید حساب و کتاب کنید که چند میلیارد تومان دفع ضرر کرده اید ولی خدا به دادتان برسد وقتی دفتر حساب و کتابش باز میشود.
🔺آقایان! اینجا یک کشور اسلامی است. کدام اسلام؟ همان اسلامی که میگوید "هر حيوانى ـ پرنده يا جز آن ـ كه به ناحقّ كشته شود در روز قيامت از قاتل خود شكايت خواهد كرد".
آقایان! تا آخر پاییز نشده، به حساب و کتاب این جوجه ها برسید...
✍️زهرا محسنی فر
@lafzeghalam
یازهرا:
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سیزدهم
💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام #امام_حسن (علیهالسلام) خوانده بودم، قالب تهی میکردم و تنها پناه امام مهربانم (علیهالسلام) جانم را به کالبدم برگرداند.
هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، #تهدید ترسناکی بود و تا لحظهای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابووسش را میدیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم.
💠 رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس میکردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمیتوانم از جا بلند شوم.
زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمیدانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد.
💠 تنها چیزی که میدیدم ورود وحشیانه #داعشیها به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی میخواست از ما #دفاع کند. زنعمو و دخترعموها پایین پلههای ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دستشان برنمیآمد که فقط جیغ میکشیدند.
از شدت وحشت احساس میکردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمیتوانستم جیغ بزنم و با قدمهایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب میرفتم.
💠 چند نفری عباس را دوره کرده و یکی با اسلحه به سر عمو میکوبید تا نقش زمین شد و دیگر دستشان را از روی ماشه برداشتند که عباس به دام افتاده بود.
دستش را از پشت بستند، با لگدی به کمرش او را با صورت به زمین کوبیدند و برای بریدن سرش، چاقو را به سمت گلویش بردند. بدنم طوری لمس شده بود که حتی زبانم نمیچرخید تا التماسشان کنم دست از سر برادرم بردارند.
💠 گاهی اوقات #مرگ تنها راه نجات است و آنچه من میدیدم چارهای جز مردن نداشت که با چشمان وحشتزدهام دیدم سر عباسم را بریدند، فریادهای عمو را با شلیک گلولهای به سرش ساکت کردند و دیگر مانعی بین آنها و ما زنها نبود.
زنعمو تلاش میکرد زینب و زهرا را در آغوشش پنهان کند و همگی ضجه میزدند و #رحمی به دل این حیوانات نبود که یکی دست زهرا را گرفت و دیگری بازوی زینب را با همه قدرت میکشید تا از آغوش زنعمو جدایشان کند.
💠 زنعمو دخترها را رها نمیکرد و دنبالشان روی زمین کشیده میشد که نالههای او را هم با رگباری از گلوله پاسخ دادند. با آخرین نوری که به نگاهم مانده بود دیدم زینب و زهرا را با خودشان بردند که زیر پایم خالی شد و زمین خوردم.
همانطور که نقش زمین بودم خودم را عقب میکشیدم و با نفسهای بریدهام جان میکَندم که هیولای داعشی بالای سرم ظاهر شد. در تاریکی اتاق تنها سایه وحشتناکی را میدیدم که به سمتم میآمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود.
💠 پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفسهای #جهنمیاش را حس کردم و میخواست بازویم را بگیرد که فریادی مانعش شد.
نور چراغ قوهاش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد :«گمشو کنار!» داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض کرد :«این سهم منه!»
💠 چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حکم کرد :«از اون دوتایی که تو حیاط هستن هر کدوم رو میخوای ببر، ولی این مال منه!» و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تا چشمانم را کور کند و مقابلم روی زمین نشست.
دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که نالهام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی!» صدای نحس عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم که باورم شد آخر اسیر هوس این #بعثی شدهام.
💠 لحظاتی خیره تماشایم کرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود که مرا هم از جا کَند. همه وزن بدنم را با موهایم بلند کرد و من احساس کردم سرم آتش گرفته که از اعماق جانم جیغ کشیدم.
همانطور مرا دنبال خودش میکشید و من از درد ضجه میزدم تا لحظهای که روی پلههای ایوان با صورت زمین خوردم.
💠 اینبار یقه پیراهنم را کشید تا بلندم کند و من دیگر دردی حس نمیکردم که تازه پیکر بیسر عباس را میان دریای #خون دیدم و نمیدانستم سرش را کجا بردهاند؟
یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس کشیده میشد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود که دیدم در کوچه #کربلا شده است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shohadaaaaa
انسانهای با وجدان و با مرام؛با دیدن چنین صحنه هایی فورا دست در جیب کرده و کل جنس را یکجا خریده و دوباره به خودش باز میگردانند.
خیلی ها افسوس خورده و دنبال ادرسش گشته تا به طریقی کمکش نموده تا مجبور نباشد با کمر خمیده دست فروشی کند.
انچه حقیر را به تحسین واداشت؛غیرت این پیرمرد باصفا بود.
او در سخت ترین دوران زندگی هم نانش را از بازوی خودش خورده و حاضر نیست بی عار زندگی کند🤚
اما؛
بگردیم؛دور بر خودمان از نمونه این بزرگوار پیدا میکنیم.
در اوضاع فعلی خیلی از انسانهای با شخصیت در تهیه مایحتاج خانواده گرفتارند😔
نمیخواهم نام کاسب هایی که این روزها بدون درامد شده را ببرم چون در مرام انسانیت نگنجیده و خدای نکرده ابرویشان را ببریم.
فهمیدن هموطنانی که این روزها درامدی ندارند؛سخت نیست🤚
ببین همسایه و قوم و اشناچه شغلی دارند که کرکره مغازه اش بدلیل رعایت مسایل بهداشتی همچنان پایین کشیده باقی ماند🤚
کمکشان کنیم🤚
جوری کمک کنیم که به شخصیتش لطمه ای وارد نشود.
در قالب قرض
وام..
ادای دین..
از لابلای پنجره خانه و اتومبیل و..مقداری پول در پاکت گذاشته و....
خلاصه روشهای زیبا و جوانمردانه ای وجود دارد که از مولا و سرورمان علی ابن ابیطالب(ع)پای منبرها یاد گرفته که چگونه به همنوع محتاج کمک نموده بطوری که چشم از چشم هم نبیند.🌺🤚
#انسانیت_این_روزهاست
#دستگیری_از_ابرودار
#مسلمان_نیست_انکه_همسایه_گرسنه_دارد.
@shohadaaaaa
" تنهامسیر ":
🔴 در کالیفرنیای آمریکا
مواد شوینده رو زنجیر کردن تا مردم فروشگاه ها رو غارت نکنن !
این اتفاقات در غرب وحشی رو مقایسه کنید با طرح #کمک_مومنانه ایران،
که در این ایام و روزهای سخت
برای یاری مردم داره اجرا میشه،
و سطح شعور، فرهنگ، اصالت و دین ایرانیها به زیباترین نحو،به نمایش در اومده
🔗 پروینخانم اعتصابی
@shohadaaaaa
⭕️ #خبر_خوب
در حالی که میانگین بهبود یافتگان کرونا در جهان کمتر از ۲۵درصد است(۶۰۶ هزارنفر از ۲ میلیون و ۳۵۱ هزار مبتلا)، آمار بهبود یافتگان در ایران به بیشتر از ۷۰ درصد رسیده است(۵۷هزار نفر از ۸۲ هزار مبتلا)
تا کور شود هر آنکه نتواند دید...
سپاس از زحمات #جامعه_پزشکی
#کرونا
👤 محمد امین اصغری
@shohadaaaaa
🚨 #روزهداری در ایّام کرونا
🔸 حجتالاسلام محمدحسین فلاحزاده، عضو دفتر استفتائات رهبر معظّم انقلاب و رئیس مرکز موضوعشناسی احکام فقهی پیرامون نتیجه بررسیها درباره روزه ماه رمضان در شرایط کرونایی گفت:
🔻در جلسات متعددی که با پزشکان فوق تخصص داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که روزه سیستم دفاعی بدن را تقویت میکند و افراد سالم به بهانه ترس و بدون احتمال عقلائی نمیتوانند روزه نگیرند.
🔻در افرادی که سن بالا و یا بیماریهای زمینهای دارند، احتمال ابتلاء به کرونا وجود دارد که میتوانند با مراجعه به پزشک متخصص از این امر اطمینان یابند. علاوه بر آن مؤمنان میتوانند با کم کردن تردد و ماندن در منزل، احتمال ابتلای خود به این ویروس را تا حد قابل توجهی کاهش بدهند.
🔻منظور از احتمال عقلائی یعنی احتمالی که عقلای جامعه به آن اذعان کنند که تا به اینجا، عقلای دانش پزشکی چنین احتمالی را در افراد سالم مقبول ندانستهاند.
@shohadaaaaa