از خانم دیگری بود که کمی از موهای سرش بیرون بود. یادم هست به خاطر آن عکس با خانمش بحثش شد! میگفت "چرا این را به من نشان دادی؟" عصبانی شده بود...
*حیف جوانی جوانها!
گاهی که از جبهه برمیگشت میگفت "وقتی میبینم جوونها در خیابان فوتبالبازی میکنند، تعجب میکنم..." میگفتم "خب بازی میکنند. چه اشکالی دارد؟ مگر بد است؟" میگفت "بد نیست، اما اینها جوانند، حالا که دانشگاه تعطیل است، به جای اینکه اینجا بیخود در خیابان بگردند، بیایند جبهه! مثلاً ما دیدهبان نداریم، دیدهبان خیلی کم است. اصلاً حمید باید بیاید برای دیدهبانی!"
گفتم "حالا میگذاری بماند؟" گفت "نه دیگر! ما دیدهبان نداریم! اما الآن با خودم نمیبرمش، خودش گفته میآید." طولی نکشید که حمید هم رفت.
صبح فردای آن شبی که حمید رفت، جواد با من تماس گرفت و گفت "پسرت را فرستادم یک شب پیش تو بماند و باز بیاید." گفتم "چرا؟ چرا او را برگرداندی؟" گفت "آقا پایگاه نرفته! خودش همینطور آمده جبهه! شهید، مجروح، اسیر یا هر اتفاقی بیفتد هیچ جا مسئولیت او را به عهده نمیگیرند و هیچجا قبولش ندارند. اگر شهید شود، من با چه مدرکی به شما بگویم که شهید شده؟ او را فرستادم که اول پایگاه برود و بعد بیاید. برادر من با بقیه فرقی ندارد."
گفتم "این بچه تمام مسیر در قطار ایستاده بود تا برسد! جای نشستن نداشته، حالا تو او را برگرداندی؟" میگفت "اشکالی ندارد مادر، حمید جوان است. انرژی دارد...".
وقتی آمد به پایگاه رفت، ثبت نام کرد و برگشت. باز هم جا نداشت و ایستاده برگشت...
*دشمن را دیگر نمیدیدم...
خواهر شهدا خوابی از جواد را بهخاطر آورده است: جواد 2 - 3 ماه قبل از شهادتش خواب زیارت کربلا را دیده بود. میگفت "دیدم با پدر در جبهه بودیم و نیروهای دشمن ما را تعقیب کردند. در حین این تعقیب و گریز، از نیمه راه پدر را گم کردم و بابا جا ماند. من آنقدر دویدم که از مرز گذشتم و به حرم امام حسین(ع) رسیدم. آنجا بود که آرامش پیدا کردم و دیگر نیروهای دشمن را ندیدم. میگفت کاملاً یادم هست که حرم را زیارت کردم و دنبال شش گوشه حرم میگشتم." یاد هست که بسیار با نشاط از این خواب یاد میکرد، اما هر وقت که آن را تعریف میکرد دل من زیر و رو میشد. خیلی واضح بود که این خواب خبر شهادتش را به همراه دارد.
*تسبیح مشکی با مهرههای سرخ...
مادر ادامه داد: "من یک، 2 ماه قبل از شهادت جواد خواب دیدم آقای خامنهای به منزل ما آمد. ایشان یک تسبیح مشکی به من داد که 3 تا از دانههایش قرمز بود! خواب را به یکی از دوستانم که تعبیر خواب میدانست تعریف کردم. تعبیرش را فهمید، اما به من گفت سؤال میکنم و بعداً خواهم گفت. از کس دیگری هم سؤال کرده بود و او هم گفته بود اینها در خانوادهشان شهید خواهند داشت اما به من چیزی نگفت. تا آن زمان 2 شهید داشتیم. بعدها به من گفت هر وقت کسی درِ خانهمان را میزد، میدویدیم! میگفتیم حتماً سومین نفر از این خانواده هم شهید شده...
*عکس بهشت زهرا
خواهر ادامه میدهد: جواد با پسرش عکسی انداخته بود که خیلی عکس قشنگی بود. به او میگفتیم "این عکس خیلی زیباست!" میگفت "بله! به درد بهشتزهرا میخورد." یک سال به اتمام جنگ مانده بود که خبر شهادتش را آوردند.
*یلدای به یاد ماندنی
حدوداً شانزده سال پیش امام خامنهای به منزل قدیمی ما تشریف آوردند. آقا شب یلدا تشریف آورده بودند. خیلی برایمان خاطرهانگیز بود، شاید بهترین خاطرهای که در
ذهن همه خانواده ما مانده است.
آمدند گفتند از طرف سپاه میخواهند به منزل شما بیایند. چون جواد پاسدار بود، همیشه به او سر میزدند. مثل دیگر مهمانها منتظر بچههای سپاه بودیم، یک دفعه رهبر آمدند! اصلاً باورمان نمیشد... خیلی شب خوب و قشنگی بود.
*راضیام به رضای خدا
خدا به آدم آرامش میدهد و به خاطر او راضی به رضایش هستیم. اما عزیزی اولاد هیچوقت از بین نمیرود و کم نمیشود. خیلی سخت است، اما چون برای خدا و برای نگهداری دین و مملکت است، برای اسلام و قرآن است، باید صبر کنیم. فقط وقتی که وضع حجاب را میبینم در دلم احساس ناراحتی میکنم...
*به خوابم نمیآیند، مگر...
مادر میگوید "بچهها زیاد به خوابم نمیآیند." و با لبخند ادامه میدهد "البته اگر با آنها دعوا کنم به خوابم میآیند."
*پسر چهارمام را هم راهی کردم...
بعد از شهادت بچهها، دائم میگفتم خدایا! با تو معامله کردهام... هرکس دیگری بود مگر میتوانستم فرزندانم که نور چشمانم است را برایش فدا کنم؟ البته واقعاً این توان را خدا به ما داده بود و ما هیچ نبودیم. حتی اینکه خدا ما را راضی کرد تا خودم آنها را راهی جبهه کنم، چه اولی، چه دومی و چه سومی. حتی پسر چهارمام، اسماعیل را هم راهی کردم، اما او را بیش از دو تا سه روز نگه نداشتند، بازگرداندنش. به او گفته بودند دیگر برای خانواده شما کافی است برو، او را به آبادان برگردانده بودند، خیلی
هم اصرار کرد که بماند، اما سردار کوثری اجازه نداد که او بماند.
*اشک و آرامش
حاج آقا کمتر دلتنگیهایش را نشان میدهد... اما من نمیتوانم... یک وقتهایی گریه هم میکنم! البته گریه اشکالی ندارد، دل آدم آرام میشود. نشانه نارضایتی نیست... راضیم به رضای او ...
*چرا ما را نبردند؟
از پدر که دقایقی در کنار ما بود سوال کردم، ناراحت نیستید که بچهها تنهایتان گذاشتهاند؟ گفت "آنها تنهایمان نگذاشتند، چرا ما را نبردند..." گفتم بچههای خوبی بودند؟ گفت "از خوب هم خوبتر...". گفتم دلتنگینمیکنید برای آنها؟ گفت "راضیام به رضای خدا!" میگفت "از مردم هیچ توقعی ندارم! برای چه توقع داشته باشم؟ بچهها برای برپایی اسلام رفتند. برای اینکه مملکت، دین و ناموس بماند که خدا رو شکر محقق شد. فقط ادامه دهنده خون شهدا باشند."
*دلتنگیهای مادرانه...
هر وقت دلم تنگ میشود میروم با آنها حرف میزنم... چراغ را روشن میکنم، روبهروی عکس آنها مینشینم و با آنها حرف میزنم، درد دل میکنم، برایشان صحبت میکنم... حتی گاهی شبها به آنها شببخیر هم میگویم. اما به هر حال با خدا معامله کردهام...
#روحشان_شاد_یادشان_گرامی_باد.
#نثار_روح_ملکوتی_شان_صلوات
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷 #سالروز_شهادت 🇮🇷🌹
🌹السلام علیکم یا اولیاءالله و احبائه 🌹
🌹السلام علیکم یا اصفیاءالله و اودائه 🌹
🌹السلام علیکم یا انصار دین الله 🌹
🌹السلام علیکم یا انصار رسول الله 🌹
🌹السلام علیکم یا انصار ابی عبدالله 🌹
#سالگرد_لاله_سرخی_از_دفاع_مقدس
🌹سلام بر شهیدان راه حق 🌹
🌹سلام بر شهیدان دفاع مقدس 🌹
🌹سلام بر شهیدان #آجرلو🌹
🌹 #سلام_بر_شهید_گرانقدر 🌹
🌹 #داوود_آجرلو🕊
#فرمانده_مخلص گردان علی اصغر ع
لشگر ۱۰ سید الشهدا ع
🌹تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۱۹🕊
🌹محل شهادت: شلمچه 🕊
🌹نام عملیات: کربلای پنج 🕊
سی و هشتمين سالگرد شهادت شهید والامقام افتخار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، شهید
#داوود_آجرلو را گرامی می داریم و سالروز آسمانی شدن و کسب #شایستگی_مقام_شهادت ایشان را به خانواده محترم #شهیدان_آجرلو تبریک عرض می نماییم.
به ارواح طیبه و ملکوتی تمامی شهدا بویژه #شهیدان_حاج_احمد_و_حاج_داوود_آجرلو درود و سلام می فرستیم و از درگاه خداوند متعال تقاضای علو درجات مسئلت می نماییم.
🌹 #روحشان_شاد_یادشان_گرامی_باد.
🌹 #نثار_روح_ملکوتیشان_صلوات.
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🥀🍃🍀🕊🕊🍀🍃🥀
#زندگینامه_شهید_داوود_آجرلو
تاریخ شهادت:
۱۹ دی ۱۳۶۵
سال ۱۳۴۲ همزمان با شکوفایی اولین جوانههای نهال انقلاب، تهران پذیرای قدوم داود، یکی دیگر از فرزندان اسلام و سربازان خمینی کبیر (ره) شد. او تحصیلاتش را تا سال ششم ابتدایی ادامه داد و پس از آن روی به کار آورد. در زمان اوج مبارزات انقلابی، پابهپای مردم جان بر کف در راهپیماییها و تظاهرات شرکت نمود و با فریاد «لبیک یا خمینی» نشان داد که از همان نوجوانی حامی و عاشق انقلاب و رهبر بزرگوارش است.
با شروع جنگ تحمیلی به ادامه تحصیل پرداخت و در کنار دفاع از میهن اسلامی، موفق به اخذ دیپلم گشت و سپس به دانشگاه امام حسین راه یافت. درس اما برای او همه چیز نبود چرا که آسمانی شدن را افتخاری بزرگ میدانست. او مدرسه عشق را برگزید و رهسپار جبهههای نور شد،در مدت حضور در جبههها، مسئولیتهای مختلفی چون فرماندهی گردان حضرت علی اصغر (ع) در لشگر ۱۰ سیدالشهدا (ع) و یکی از گردانهای ۲۷ محمد رسول الله (ص) را عهدهدار بود و پس از سه بار مجروحیت به افتخار جانبازی نائل آمد.
در نوزدهم دی ماه سال هزار و سیصد و شصت و پنج، داود با کولهباری از تجربه و خاطره در عملیات کربلای پنج بر اثر اصابت ترکش خمپاره مجروح و از دژ شلمچه راهی دیار معشوق گشت. مزار پاک و مطهر این شهید ۲۳ ساله در قطعه ۲۶، ردیف ۴، شماره ۸۴ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) می باشد.
خصوصیات اخلاقی شهید
فرزند زهرا (س)
داوود از کودکی علاقه خاصی به اهل بیت (ع)، مخصوصاً حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) داشت و هر وقت در ایام ماه مبارک رمضان و محرم، مراسمی برگزار میکردیم، او از دل و جان تلاش مینمود تا بهترین نحو از میهمانان پذیرایی شود. بعد از شهادت داوود خواهرش در خواب میبیند که بانوی دو عالم فاطمه زهرا (س) گریه میکنند. او علت را جویا میشود و حضرت صدیقه کبری (س) پاسخ میدهند: «اینان فرزندان من هستند. هر که بر حسین من گریه کند فرزند من است.»
خاطرهای از شهید
نور شهادت
درزمان اجرای عملیات کربلای ۵ جهت آماده سازی سنگرها برای ورود گردان حضرت علی اصغر (ع)، زودتر به منطقه رفتم. وقتی بازگشتم و بعد از حدود دو هفته او را دیدم، بسیار خوشحال شدم و در آغوشش گرفتم. چهرهاش خیلی نورانی بود و لبخندی شیرین بر لب داشت. نزدیک غروب به سنگر او رفتم و او را در حال مناجات یافتم. این صحنه برایم خیلی آشنا بود. داوود با حالت تواضع و خشوع و التماس خاصی با خدا راز و نیاز میکرد. این حالت را بارها و بارها در بچههاییکه شهید شدند، دیده بودم. او دیگر در این دنیا نبود و از همان شب در آسمانها سیر می کرد. فردای آن روز بار سفر بست و به آسمانیان پیوست.
شهادت
بی صبرانه در انتظار شهادت
در شب دوم عملیات کربلای ۵، گردان علی اصغر که داوود فرمانده آن بود، وارد صحنه نبرد شد. فرماندهی لشگر ابلاغ کرده بود که آمادگی کامل داشته باشید، احتمالا نیمهشب گردان راهی منطقه خواهد شد. ساعتها گذشت و ما هنوز منتظر بودیم. داوود بی صبرانه انتظار میکشید و مرتب با ستاد تماس می گرفت.. هنگامیکه بعد از ساعتها انتظار بالاخره دستور حرکت صادر گردید، سوار قایقها شده، به سمت دژ شلمچه به راه افتادیم. پس از ادای نماز ظهر به خط مقدم رفتیم و در یک کانال مستقر گشتیم و داوود با بی سیم مشغول هدایت و راهنمایی گردان بود که ناگهان خمپارهای در کانال منفجر شد و ترکش به سر او اصابت کرد. وقتی او را به بیمارستان شهید بقایی اهواز رساندیم آخرین لحظات فراق از محبوب را میگذراند. پزشکان تشخیص دادند که او به جراحی احیتاج دارد اما چیزی که داوود نیاز داشت جام گوارای شهادت بود که از دست لطف ازلی ستاند و عاشقانه سر کشید.
راوی: برادر سازوار همرزم شهید
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
#روحشان_شاد_یادشان_گرامی_باد
#نثار_روح_ملکوتی_شان_صلوات
🥀🍀🍃🕊🍃🍀🥀
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#عملیات_کربلای_5
نیمه شب 19 دیماه 1365
آب گرفتگی شلمچه
لشگر 10 سیدالشهداء علیه السلام
✅ یاد و خاطره شهدای کربلای پنج گرامی باد.
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#عملیات_کربلای_5
ورود گردان های لشگر 10 به عملیات
#گردان_علی_اکبر_علیه_السلام
#گردان_سجاد_علیه_السلام
#گردان_المهدی_علیه_السلام
#گردان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
🔴 گردان حضرت علی اکبر(ع) در نیمه شب 19 دیماه به #دژ_شلمچه حمله کرد که با توجه به انبوه موانع دشمن و هوشیاری کمین ها کار انجام نشد و گردان امام سجاد(ع) از پهلو وارد 5 ضلعی شد و در ادامه گردان علی اکبر(ع) با عبور از معبر گردان امام سجاد(ع) به کمک آمد و گردان های المهدی(ع) و حضرت زینب(ع) برای توسعه ی عملیات وارد عمل شدند و تا ظهر روز 19 دیماه #نونی_اول با شهادت سردار شهید #حاج_غلام_کیانپور به تصرف رزمندگان اسلام درآمد.
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
ساعت حدود 12 شب بود که رمز #عملیات_کربلای_5 پشت بیسیم اعلام شد
#رمز_عملیات_یازهراء(س) بود.
هنوز #بچه_های_تخریب با موانع پرحجم مقابل کمین های #دژ_شلمچه کلنجار میرفتند که درگیری از سمت راست و از طرف آبگرفتگی #بوبیان شروع شد و منورها بود که به آسمان میرفت وهمه جا مثل روز روشن شد.
آتش کینه دشمن سینه #غواصان_تخریب رو شکافت.
و خونشان آب شلمچه را رنگین کرد.
#معبر_حضرت_زهراء سلام الله علیها قفل شد.
همه در قرارگاه به تکافو افتادند و نگران تکرار #کربلای_4 دوباره.
اما حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها به امداد آمد
و با حمله برق آسای #رزمندگان_لشگر_ده_سیدالشهداء_علیه_السلام از معبری که با هدایت بی بی دوعالم گشوده شد کمر دشمن شکست.
یاد همه شهدای این نبرد عاشورایی بخیر
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🔼 🌹 بیاد سردار شهید مدافع حرم ، جهان آرای موصل حاج شعبان نصیری👇
«عملیات کربلای پنج، کانال پنج ضلعی، صبح روز اول عملیات»
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani