eitaa logo
شهدای نیروی انسانی
313 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
6هزار ویدیو
8 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadanirooensani ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🌹 راوی: به گردان ها برای مامور شده بودند اون ها سر ستون می رفتند و گردان عازم هجوم به مواضع دشمن شد مدام با بی سیم وضعیت گردان رو می پرسید. چون آتیش دشمن سنگین شده بود و گردان در مسیری می رفت که خطرات زیادی تهدیدش می کرد آتش اداوت دشمن روی ستون گردان زیاد بود و بچه هایی که سر ستون بودند بیشترین آسیب رو دیدند. تخریبچی هایی که مامور به گردان رزمی بودند یکی یکی با ترکش توپ و خمپاره زمین گیر شدند. هم که گردان رو همراهی می کرد از ترکش بی نصیب نبود. تا پشت میدون مین رسیدند فقط یک نفر از سرپا بود. ستون رزمنده ها نزدیک از حرکت ایستاد. همه سراغ تخریبچی ها رو می گرفتند. غافل از اینکه تخریبچی های مجروح یکی یکی از ستون جدا شده بودند. تنها تخریبچی بازمانده خودش رو به فرمانده گردان معرفی کرد. فرمانده گردان با تعجب پرسید بقیه بچه های تخریب کجا هستند. خبردار شد که زیر آتیش سنگین دشمن مصدوم شدند. تخریبچی تنها به فرمانده گفت: من حاضرم با توکل به خدا به تنهایی داخل معبر بزنم. فرمانده گردان یه نگاهی به میدان مین کرد و یه نگاه به تخریبچی و گفت: خاطزجمع هستی که میتونی تنهایی معبر بزنی. گفت: آره باز فرمانده دلش قرص نبود. با بی سیم تماس گرفت وضعیت رو پرسید و فرمانده گردان گفت: حاجی پشت رسیدیم و تخریبچی نداریم. تنها تخریبچی وسط حرفش دوید و گفت: برادر من که هستم کار رو انجام می دهم فرمانده داشت از اجازه می خواست که مسیر رو برگردند و بعد از رفع مشکل عملیات کنند که قبول نکرد. باز تماس گرفت و گفت یه تخریبچی مونده و میگه خودم به تنهایی می تونم معبر بزنم. و بالاخره اصرار تنها تخریبچی گردان، مورد قبول واقع شد و تک و تنها دل به خدا داد و قدم در میدان مین گذاشت و زیر آتش دوشکای دشمن ابهت میدان مین رو شکست و معبر باز شد و رزمنده ها به قلب دشمن زدند. عملیات که تمام شد یکبار دیگر پادگان دوکوهه با حضور بچه هایی که از عملیات برگشته بودند به جنب و جوش افتاد. همه در میدان صبحگاه منتظر حضور فرمانده لشگر بودند. لب به سخن گشود و از حماسه رزمندگان لشگر27 در تجلیل کرد. به صورت ویژه از به عنوان (ص) تجلیل کرد. او را در کنار خود طلبید ولی نوجوان تخریبچی امتناع کرد و خواست عملش فقط برای خدا بماند. کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
کاش یک می‌زد به ما!؛ تخریب می‌کرد آنچه من است و ! که گاهی بدجور گیر می‌کنیم، میان مین‌های القاب و ... 🌷 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
کاش یک می‌زد به ما!؛ تخریب می‌کرد آنچه من است و من! که گاهی بدجور گیر می‌کنیم، میان مین‌های القاب و ... 🌷 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
✅ معبری که باز شد... و مهران آزاد شد 🟢روایت زیر شرح بازگشایی معبری است که معراج حماسه سازان عملیات کربلای1 شد. برادر محمد رضا جعفری، از بچه های تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام است که شب عملیات کربلای1 به همراه تعدادی از رزمندگان وظیفه بازگشایی این معبر را داشتند... این حماسه را روایت می کند. متاسفانه روایت های ناصحیحی از اتفاقات این معبر در جاهایی نقل شده مبنی بر باز نشدن معبر و خوابیدن فرمانده گروهان(شهید حسن خاکباز) روی مین و سیم خاردارها و عبور رزمندگان خط شکن از روی او و در نهایت شهادت فرمانده و تعدادی از رزمندگان شد، که خلاف واقع است، لذا این روایت سعی دارد حقایق آن شب عاشورایی را در معبری که منجر به آزادی شهر مهران شد بازگو کند. و این مطالبه مقام معظم رهبری از خادمان عرصه ایثار و شهادت است که فرمودند: "«فراموشی» و «تحریف» دو آسیب و خطر بزرگی است که در کمین هر حادثه بزرگ تاریخی قرار دارد و نخبگان، فرزانگان و دست اندرکاران عرصه دفاع مقدس، با شناساندن دقیق این ذخیره و گنجینه‌ی فرهنگی، اجازه ندهند این حماسه دستخوش فراموشی و تحریف شود." با تعدادی از مامور شدیم به گردان المهدی(ع) لشکر 10 به عنوان تخریبچی، وارد معبر در شدیم... 🔷 شهید صمد فرمانده گردان المهدی(ع) خیلی عجله داشت و اصرار می کرد که نیرو وارد معبر بشه. من هم می گفتم هنوز کار تموم نشده. به شهید صمد گفتم من میرم تا آخر میدون مین، اگر معبر تموم شده بود شما نیروها را حرکت بده. دولا دولا روی طناب سفید معبر می رفتم تا رسیدم به حاج موسی انصاری. او مشغول چک کردن زمین و کشیدن طناب معبر بود و به فاصله چند متر جلوتر هم علیپور مشغول خنثی کردن مین ها بود. از موسی سوال کردم چقدر مونده معبر تموم بشه؟ گفت حدود 20 متر دیگه. از موسی رد شدم و خودم را به علیپور رسوندم و گفتم بجنب داره دیر میشه. علیپور گفت: یک ربع دیگه مونده تا پشت سیم خاردار آخر میدون مین برسیم. من برگشتم سر معبر و به صمد گفتم یک ربع دیگه کار تموم میشه و بچه ها میتونند از معبر رد بشند و به دشمن حمله کنند. هنوز با صمد حرفمون تموم نشده بود که از سمت چپ ما که محور قلاویزان بود و فاصله زیادی با ما داشت درگیری شروع شد و گلوله ها، منور، و تیرهای رسام، همه آسمون تاریک رو پر کرد. صمد گفت درگیری شروع شد. دیگه وقت صبر کردن نیست. من دیدم اصرار میکنه گفتم دنبال من با فاصله و با احتیاط نیروها رو بیار. خودم جلو جلو آمدم پیش علیپور. و گفتم چقدر دیگه مونده؟ با دستش اشاره به روبرو کرد که سیاهی سیم خاردارهای آخر میدون مین پیدا بود. مسیر رو با هم چک کردیم و حاج موسی هم طناب معبر رو به سیم خاردار توپی چسبوند. و من هم سیم خاردار قطع کن را از حاج موسی گرفتم و شروع کردم به قطع کردن سیم خاردارها. ادامه دارد 👇
🍁🌹🍁 ✅ حماسه‌ی 🔷 ✍️ راوی: به گردان ها برای مامور شده بودند اون ها سر ستون می‌رفتند و گردان عازم هجوم به مواضع دشمن شد مدام با بی سیم وضعیت گردان رو می پرسید. چون آتیش دشمن سنگین شده بود و گردان در مسیری می‌رفت که خطرات زیادی تهدیدش می‌کرد آتش اداوت دشمن روی ستون گردان زیاد بود و بچه هایی که سر ستون بودند بیشترین آسیب رو دیدند. تخریبچی هایی که مامور به گردان رزمی بودند یکی یکی با ترکش توپ و خمپاره زمین‌گیر شدند. هم که گردان رو همراهی می‌کرد از ترکش بی‌نصیب نبود تا پشت میدون مین رسیدند فقط یک نفر از سرپا بود. ستون رزمنده ها نزدیک از حرکت ایستاد. همه سراغ تخریبچی ها رو می‌گرفتند. غافل از اینکه تخریبچی های مجروح یکی یکی از ستون جدا شده بودند. تنها تخریب‌چی بازمانده خودش رو به فرمانده گردان معرفی کرد. فرمانده گردان با تعجب پرسید بقیه بچه های تخریب کجا هستند. خبردار شد که زیر آتیش سنگین دشمن مجروح شدند. تخریبچی تنها به فرمانده گفت: من حاضرم با توکل به خدا به تنهایی داخل معبر بزنم. فرمانده گردان یه نگاهی به میدان مین کرد و یه نگاه به تخریبچی و گفت: خاطرجمع هستی که می‌تونی تنهایی معبر بزنی. گفت: آره باز فرمانده دلش قرص نبود. با بی سیم تماس گرفت وضعیت رو پرسید و فرمانده گردان گفت: حاجی پشت رسیدیم و تخریبچی نداریم. تنها تخریبچی وسط حرفش دوید و گفت: برادر من که هستم کار رو انجام می‌دهم. فرمانده داشت از اجازه می‌خواست که مسیر رو برگردند و بعد از رفع مشکل عملیات کنند که قبول نکرد. باز تماس گرفت و گفت یه تخریبچی مونده و میگه خودم به تنهایی می‌تونم معبر بزنم. و هی اصرار تنها تخریبچی گردان که مورد قبول واقع شد و تک و تنها دل به خدا داد و قدم در میدان مین گذاشت و زیر آتش دوشکای دشمن ابهت میدان مین رو شکست و معبر باز شد و رزمنده ها به قلب دشمن زدند. عملیات که تمام شد یک‌بار دیگر پادگان دوکوهه با حضور بچه هایی که از عملیات برگشته بودند به جنب و جوش افتاد. همه در میدان صبحگاه منتظر حضور فرمانده لشگر بودند. لب به سخن گشود و از حماسه رزمندگان لشگر27 در تجلیل کرد. به صورت ویژه از به عنوان (ص) تجلیل کرد. شهید همت را در کنار خود طلبید ولی نوجوان تخریبچی امتناع کرد و خواست عملش فقط برای خدا بماند. کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
ابوالفضل دهقان روز یازدهم فروردین سال 67 در اطراف دریاچه عراق با بمب شیمیایی دشمن مصدوم شد همه‌ی بچه هایی که اونجا بودند به فاصله چند ثانیه و یا چند دقیقه به شهادت رسیدند. و تنها بود که با گاز شیمیایی در دم شهید نشد. این شهید را برای مدوا به در مشهد بردند. پدرش نقل می‌کرد: شنیدم ابوالفضل مجروح شده و به مشهد بردن. رفتم مشهد و خیلی تلاش کردم تا پیداش کردم. چند روزی دکترا مشغول مداواش بودند. حالش خیلی خوب شده بود. درخواست کردم که به تهران منتقل بشه و ادامه درمان در تهران باشه. دکترها هم قبول کردند. مقدمات انتقالش رو پیگیری کردم و آماده رفتن شدیم ابوالفضل به من گفت: حالا که قراره بریم تهران شما برو زیارت امام رضا(ع) و برگرد تا با هم بریم. من رفتم حرم... وقتی برگشتم دیدم همه چیز به هم ریخته... گفتند: ابوالفضل توی کما رفته... و هرچه تلاش کردند نفسش بالا نیومد و دیگه به تهران نرسید و از آغوش به معراج رفت. روحش شاد و با سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین عليه السّلام محشور باد. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🌹🌹 شهادت: بارها می‌گفت: یه باید مثل یه درخت پر ثمر باشه که هرچی بارش بیشتر میشه افتاده و متواضع تر میشه او خودش اینگونه بود. توی گردان تخریب لشگر10 علی اصغر برای خودش استوانه‌ای بود. معمولا توی عملیات ها در نقش معاون گردان ظاهر می‌شد. علی اصغر از بچه های مهندسی تهران بود و جبهه های جنوب و غرب رو تجربه کرده بود تخریب تیپ 20 رمضان بود و بعد هم تخریب قرارگاه ثارالله و بعد از اون اواخر تابستاند 1364 با جمعی از بچه های تخریبچی قرارگاه ثارالله به لشگر10 اومدند.. فرماندهان تخریب لشگر10 مثل شهید حاج عبدالله و شهید حاج سید محمد سابقه‌اش رو داشتند و به توانمندی او واقف بودند. علی اصغر در بدو ورود به تخریب لشگر10 کارش رو با آموزش و انتقال تجربیات به نیروهای تازه وارد شروع کرد و بعد هم تلاش برای آماده سازی نیروها برای عملیات والفجر8 شروع شد... علی اصغر در شب عملیات ام الرصاص با جمعی از بچه ها به گردان حضرت علی اکبر (ع) مامور شد و به عمق جزیره ام الرصاص نفوذ کردند ...روزهای سخت پاتک های دشمن در در شهر فاو فرمانده تخریبچی در خط بود. اونجا فقط انفجار در مسیر پاتک دشمن و مین گذاری چاره کار بود و این هم به آسانی انجام نمی‌شد. بچه هایی که باید انتخاب می‌شدند برای این کار استثنایی بودند و علی اصغر روی تک تک بچه ها شناخت داشت و انتخاب نیروها برای عملیاتش حرف نداشت. اردیبهشت 65 کمک کار شهید زینال حسینی در خط فکه بود و پاکسازی میادین مین فکه رو مدیریت می‌کرد و چند روز بعد هم به کمک نیروهای لشگر رفت برای مین گذاری در جلوی دشمن در منطقه عملیاتی شرهانی... عملیات کربلای 4 و 5 و 8 مسئولیت محور تخریب رو در خط مقدم و قرارگاه لشگر10 داشت. تا اینکه به رسید. کار عملیات در غرب کانال ماهی سخت و پیچیده بود فاصله با دشمن خیلی کم بود و خط درگیری هم شلوغ بود. دشمن با آتش پرحجم و میدان های مین ایضایی سعی کرده بود حرکت رزمندگان رو در عملیات کند کنه. برنامه ریزی برای عبور از زمین مسلح به مین و موانع وسیع دشمن در محور عملیاتی لشگر10 با شهید علی اصغر صادقیان به عنوان بود. روز 18 فروردین 66 روز سه شنبه و شب جهارشنبه بود بچه های تخریب در قرارگاه مراسم دعای توسل داشتند و اصغر اون شب اونقدر گریه کرد که چشم هاش کاسه خون شده بود ... و بعد از دعا به سمت خط حرکت کردند و بچه های توی خط با دشمن درگیر بودند و علی اصغر بین خط و قرارگاه در رفت و آمد بود. دشمن همه‌ی امکانات رزهی‌اش رو پای کار آورده بود که همون شب پاتک کنه و بچه ها رو عقب بزنه. و فرماندهان برای مقابله‌ی با دشمن به خط مقدم فراخوانده شدند. شهید سید محمد زینال حسینی فرمانده تخریب لشگر10 و شهید علی اصغر صادقیان و تعدادی از بچه های تخریب هم عازم خط شدند که در مسیر رسیدن به خط با گلوله خمپاره آسمانی شد. و فرمانده تخریب لشگر10 شهید حاج سید محمد زینال حسینی بالای پیکر مطهر دو دستی بر سر می‌کوبید و می‌گفت: . یاد شهید علی اصغر صادقیان و برادر شهید علی اکبر بخیر به روح شهیدان صلوات. ✍جعفر طهماسبی کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
کاش یک می‌زد به ما!؛ تخریب می‌کرد آنچه من است و ! که گاهی بدجور گیر می‌کنیم، میان مین‌های القاب و ... 🌷 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
کاش یک می‌زد به ما!؛ تخریب می‌کرد آنچه من است و من! که گاهی بدجور گیر می‌کنیم، میان مین‌های القاب و ... 🌷 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
✅ معبری که باز شد... و مهران آزاد شد 🟢روایت زیر شرح بازگشایی معبری است که معراج حماسه سازان عملیات کربلای1 شد. برادر محمد رضا جعفری، از بچه های تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام است که شب عملیات کربلای1 به همراه تعدادی از رزمندگان وظیفه بازگشایی این معبر را داشتند... این حماسه را روایت می کند. متاسفانه روایت های ناصحیحی از اتفاقات این معبر در جاهایی نقل شده مبنی بر باز نشدن معبر و خوابیدن فرمانده گروهان(شهید حسن خاکباز) روی مین و سیم خاردارها و عبور رزمندگان خط شکن از روی او و در نهایت شهادت فرمانده و تعدادی از رزمندگان شد، که خلاف واقع است، لذا این روایت سعی دارد حقایق آن شب عاشورایی را در معبری که منجر به آزادی شهر مهران شد بازگو کند. و این مطالبه مقام معظم رهبری از خادمان عرصه ایثار و شهادت است که فرمودند: "«فراموشی» و «تحریف» دو آسیب و خطر بزرگی است که در کمین هر حادثه بزرگ تاریخی قرار دارد و نخبگان، فرزانگان و دست اندرکاران عرصه دفاع مقدس، با شناساندن دقیق این ذخیره و گنجینه‌ی فرهنگی، اجازه ندهند این حماسه دستخوش فراموشی و تحریف شود." با تعدادی از مامور شدیم به گردان المهدی(ع) لشکر 10 به عنوان تخریبچی، وارد معبر در شدیم... 🔷 شهید صمد فرمانده گردان المهدی(ع) خیلی عجله داشت و اصرار می کرد که نیرو وارد معبر بشه. من هم می گفتم هنوز کار تموم نشده. به شهید صمد گفتم من میرم تا آخر میدون مین، اگر معبر تموم شده بود شما نیروها را حرکت بده. دولا دولا روی طناب سفید معبر می رفتم تا رسیدم به حاج موسی انصاری. او مشغول چک کردن زمین و کشیدن طناب معبر بود و به فاصله چند متر جلوتر هم علیپور مشغول خنثی کردن مین ها بود. از موسی سوال کردم چقدر مونده معبر تموم بشه؟ گفت حدود 20 متر دیگه. از موسی رد شدم و خودم را به علیپور رسوندم و گفتم بجنب داره دیر میشه. علیپور گفت: یک ربع دیگه مونده تا پشت سیم خاردار آخر میدون مین برسیم. من برگشتم سر معبر و به صمد گفتم یک ربع دیگه کار تموم میشه و بچه ها میتونند از معبر رد بشند و به دشمن حمله کنند. هنوز با صمد حرفمون تموم نشده بود که از سمت چپ ما که محور قلاویزان بود و فاصله زیادی با ما داشت درگیری شروع شد و گلوله ها، منور، و تیرهای رسام، همه آسمون تاریک رو پر کرد. صمد گفت درگیری شروع شد. دیگه وقت صبر کردن نیست. من دیدم اصرار میکنه گفتم دنبال من با فاصله و با احتیاط نیروها رو بیار. خودم جلو جلو آمدم پیش علیپور. و گفتم چقدر دیگه مونده؟ با دستش اشاره به روبرو کرد که سیاهی سیم خاردارهای آخر میدون مین پیدا بود. مسیر رو با هم چک کردیم و حاج موسی هم طناب معبر رو به سیم خاردار توپی چسبوند. و من هم سیم خاردار قطع کن را از حاج موسی گرفتم و شروع کردم به قطع کردن سیم خاردارها. ادامه دارد 👇
🍁🌹🍁 ✅ حماسه‌ی 🔷 ✍️ راوی: به گردان ها برای مامور شده بودند اون ها سر ستون می‌رفتند و گردان عازم هجوم به مواضع دشمن شد مدام با بی سیم وضعیت گردان رو می پرسید. چون آتیش دشمن سنگین شده بود و گردان در مسیری می‌رفت که خطرات زیادی تهدیدش می‌کرد آتش اداوت دشمن روی ستون گردان زیاد بود و بچه هایی که سر ستون بودند بیشترین آسیب رو دیدند. تخریبچی هایی که مامور به گردان رزمی بودند یکی یکی با ترکش توپ و خمپاره زمین‌گیر شدند. هم که گردان رو همراهی می‌کرد از ترکش بی‌نصیب نبود تا پشت میدون مین رسیدند فقط یک نفر از سرپا بود. ستون رزمنده ها نزدیک از حرکت ایستاد. همه سراغ تخریبچی ها رو می‌گرفتند. غافل از اینکه تخریبچی های مجروح یکی یکی از ستون جدا شده بودند. تنها تخریب‌چی بازمانده خودش رو به فرمانده گردان معرفی کرد. فرمانده گردان با تعجب پرسید بقیه بچه های تخریب کجا هستند. خبردار شد که زیر آتیش سنگین دشمن مجروح شدند. تخریبچی تنها به فرمانده گفت: من حاضرم با توکل به خدا به تنهایی داخل معبر بزنم. فرمانده گردان یه نگاهی به میدان مین کرد و یه نگاه به تخریبچی و گفت: خاطرجمع هستی که می‌تونی تنهایی معبر بزنی. گفت: آره باز فرمانده دلش قرص نبود. با بی سیم تماس گرفت وضعیت رو پرسید و فرمانده گردان گفت: حاجی پشت رسیدیم و تخریبچی نداریم. تنها تخریبچی وسط حرفش دوید و گفت: برادر من که هستم کار رو انجام می‌دهم. فرمانده داشت از اجازه می‌خواست که مسیر رو برگردند و بعد از رفع مشکل عملیات کنند که قبول نکرد. باز تماس گرفت و گفت یه تخریبچی مونده و میگه خودم به تنهایی می‌تونم معبر بزنم. و هی اصرار تنها تخریبچی گردان که مورد قبول واقع شد و تک و تنها دل به خدا داد و قدم در میدان مین گذاشت و زیر آتش دوشکای دشمن ابهت میدان مین رو شکست و معبر باز شد و رزمنده ها به قلب دشمن زدند. عملیات که تمام شد یک‌بار دیگر پادگان دوکوهه با حضور بچه هایی که از عملیات برگشته بودند به جنب و جوش افتاد. همه در میدان صبحگاه منتظر حضور فرمانده لشگر بودند. لب به سخن گشود و از حماسه رزمندگان لشگر27 در تجلیل کرد. به صورت ویژه از به عنوان (ص) تجلیل کرد. شهید همت را در کنار خود طلبید ولی نوجوان تخریبچی امتناع کرد و خواست عملش فقط برای خدا بماند. این تخریبچی شجاع، امیر ذبیحی بود. کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani