eitaa logo
شهدای نیروی انسانی
294 دنبال‌کننده
14هزار عکس
4.8هزار ویدیو
5 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadanirooensani ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 ‌ آن کسانی که مسئولیتی دارند و با خون و ایثار و استقامت و کار و تلاش سربازان گمنام ، نام و عنوانی پیدا کرده اند مواظب خود باشند ! دوستان عزیز ! تنها راه رسیدن به سعادت ، ترک محرمات و انجام واجبات است . راه قرب به خدا همین است و بس . دست یکدیگر را بگیرید و راه را که همان راه رسیدن به خدای متعال است ادامه دهید . کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌴🥀🕊🌹🕊🌴 🌹پدر صورت پسرش را بوسید و گفت : تا کِی میخوای بری جبهه؟ 🌹پسر با خنده گفت: قول میدم دفعه‌ی آخرم باشه... 🌹پدر گفت: قول دادیا...! 🌹و پسر سرِ قولش موند ... 🌹رفت و جان داد و دیگه نیومد ... کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷 * 🇮🇷🌹 🌹السلام علیکم یا اولیاءالله و احبائه 🌹 🌹السلام علیکم یا اصفیاءالله و اودائه 🌹 🌹السلام علیکم یا انصار دین الله 🌹 🌹السلام علیکم یا انصار رسول الله 🌹 🌹السلام علیکم یا انصار ابی عبدالله 🌹 * 🌹سلام بر شهیدان راه حق 🌹 🌹سلام بر شهیدان دفاع مقدس 🌹 🌹سلام بر شهیدان نیروی انسانی🌹 🌹 🌹 🌹 🕊 🌹تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۳🕊 🌹محل شهادت: شلمچه 🕊 🌹نام عملیات: کربلای پنج 🕊 سی و ششمین سالگرد شهادت افتخار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، شهید والامقام را گرامی می داریم و سالروز آسمانی شدن و کسب * ایشان را به خانواده محترم شهید تبریک عرض می نماییم. به ارواح طیبه و ملکوتی تمامی شهدا بویژه این شهید عزیز درود و سلام می فرستیم و از درگاه خداوند متعال تقاضای علو درجات مسئلت می نماییم. * 🌹🌸🌹🌸🌹 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 مادر شهیدی که لحظه شهادت فرزندش را در خواب به چشم دید/ پیکر شهید دادخواه روز پنجم نوروز به خانه برگشت مادر شهید امرالله دادخواه نحوه شهادت فرزند خود را به همان شکلی که بوده در عالم رویا دیده است و میگوید پیکر فرزند عزیزش بعد از هفتاد و دو روز به هنگام دید و بازدید عید نوروز به خانه برگشته است. مادری که با فداکاری و حس خاص یک مادر مؤمنه فداکار مسلمان پسران خود را راهی جبهه در راه خدا میکند و رضایت پروردگارش را بر همه متعلقات دنیایی برتر میشمارد.   جلوی درب خانه ایستاده است... به عقب بر میگردد و از مادر میخواهد که نوزاد 3ماهه اش را بیاورد تا دوباره ببوسدش ، همین چند لحظه قبل بود که در آغوشش کشیده بود و حسابی بوسیده و بوئیده بودش ولی سیر نمی شد ، راضی نمی شد . دل مادر تکان میخورد ، با خود میگوید چرا امرالله اینبار که راهی جبهه است ، اینگونه از اهالی خانه خداحافظی میکند ! چرا چشم از چشمان معصوم و لبخند شیرین کودکش بر نمیدارد ! طوری وداع میکند که انگار در حال دل کندن و رفتن برای همیشه است. امراله کودک را در آغوش میگیرد و با مهر نگاهش میکند ، بعد نگاهی به مادر می اندازد و میگوید،
مواظب کودکم هستی مادر ؟! اگر مریض شد ، او را به دکتر میبری؟ هرچه نیاز داشت برایش فراهم میکنی ؟! مادر قد و بالای فرزند رشید خود را بر انداز میکند ، چقدر لباس خاکی جبهه به او می آید ، یاد علی اکبر(ع) می افتد که راهی میدان جنگ بود. نکند دیگر امرالله برنگردد..... با فریادی از خواب بر می خیزد ، خیس عرق شده است ، عجب خوابی بود ، شب عملیات ، شلمچه و کانال ، نور منور و صدای خمپاره ، امراله را دید که بر روی زمین افتاده است و دوستانش پایش را می بندند ، دید که با فریاد از نیروهایش میخواهد ، همانجا رهایش کنند و به پیش بروند ، پسر عزیزش را دیده بود که در میان آتش و خون بلند شده و لنگان لنگان خود را به جلو میکشد ، نگران نیروهای گردانش است و سرنوشت عملیات برای جنگ تعیین کننده ، که ناگهان تیری به شکم امراله اصابت میکند و با افتادن و شهادتش مادر نیز با هراس از خواب میپرد. منظر بانو دل تنگ است و نگران ، از امرالله خبری نیست ، نوه شیرین خود را در آغوش میگیرد ، برایش لالایی میخواند ، یاد کودکی های فرزند رشید می افتد ، همینقدر آرام و شیرین بود ، با پدر مو نمیزند ، بوی امرالله را هم میدهد. با این حرفها و خیالها خود را آرام میکند تا شاید همین روزها از پسر رزمنده خبری بیاید و اهل خانه را از نگرانی در بیاورد. تقی ، پسر دیگر منظر بانو روبروی مادر نشسته است و قرآن میخواند ، اشک از گوشه چشمش روان است و با سوز آیه های الهی را زمزمه میکند ( وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ﴿۱۶۹﴾ (ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند. با این آیه نوری بر قلب منظر بانو می نشیند ، میدانستم ، امرالله من شهید شده است ، سر به آسمان بر میدارد : خدایا به من صبر زینب (س) عطا کن تا در روز محشر رو سفید باشم. رو میکند به پسرش که قرآن میخواند : تقی جان چه شده  ، چرا اینقدر غصه دار هستی مادر ، امرالله بر نمی گردد ؟! شهید شده است ؟! میدانم امرالله شهید شده است ، خوابش را دیده ام... تقی با چشمان خیس به مادر نگاه میکند ، حاج خانم ! از کجا فهمیدی ؟! در خواب چه دیدی ! مادر تعریف میکند شلمچه را ، کانال و عملیات را ، منور و خمپاره را ، پا و شکم تیر خورده امرالله عزیزش را .... بله مادر ، همینطور که گفتی شهید شده است...درست دیده ای .... منظر بانو دستی مهربانانه بر سر پسر میکشد : اینقدر در خودت نریز دلبندم ، غصه بی برادری ات را با من تقسیم کن مادر ، شهادت برادر بر تو مبارک ، اینکه غم ندارد ، باید شاد بود و شکر کرد...راضیم به رضایت پروردگارم....خودش داده و خودش هم نزد خود برده است...خوش به سعادتش که اینگونه عاقبت به خیر شد...شیرم حلالت مادر...شفیعم در روز محشر باش امرالله من... یک بار دیگر از خواب میپرد ، بسم الله الرحمن الرحیم...خدایا هفتاد و دو روز از امرالله خبر ندارم ، جنازه اش پیدا نشده ، همرزمان و نیروهایش گفتند نمیدانند بعد از تیر خوردن چه بر سر وی آمده است... این چه خوابی بود که دیدم ، چه معنی دارد حرفهای امرالله... سعی میکند به خاطر بیاورد...امرالله را دیده بود با همان لباس خاکی و چفیه ای که میرفت..همان نگاه...همان لبخند... خودش پشت سرش آب ریخته بود تا زودتر بیاید... دستش را گرفته و گفته بود ، کجا هستی پسرم ، چرا به خانه برنمیگردی ، دلم برایت تنگ شده مادر... گفته بود : می آیم مادر...می آیم ولی دیگر بدردت نمیخورم... چقدر صدایش آسمانی بود...انگار آن دنیایی شده بود یکبار دیگر در دل منظر بانو دلشوره  خانه کرد...   پنجم نوروز است ، سعی میکند خود را با دید و بازدید مشغول کند ، شاید از دلشوره اش کاسته شود... در را که میزنند گوشهایش را تیز میکند ، صدایی می آید ، آقا تقی ..یک لحظه بیایید دم در ، کمک میخواهم ، ماشینم خراب شده با من بیایید برویم .... منظر بانو باز هم به خواب خود فکر میکند ، حرفها را به یاد میآورد... می آیم مادر ... میدانم ، امرالله من آمده است ...پیکر پاکش آمده است...به من دروغ نگویید ...میخواهم پسرم را ببینم...میخواهم عطر شهادت را از او استنشاق کنم.. درست است مادر ... امرالله آمده ... باز هم تو زودتر فهمیدی... برگشتن فرزند به منزل مبارک مادر ، شهادت دلبندت بر تو مبارک مادر...خوش به سعادتت که خداوند مقام مادر شهید بودن را به تو عطا کرده است... شهید امرالله دادخواه در عملیات کربلای 5 در کربلای ایران یعنی شلمچه به همان ترتیب که مادر در خواب دیده بود به شهادت میرسد. این شهید بزرگوار در سن ۲۳ سالگی شربت گوارای شهادت را مینوشد. شهید والامقام امراله دادخواه در جبهه حق علیه باطل ، مسئول دسته ویژه گردان علی اکبر (ع) بوده است. شهید در تاریخ 65/10/23 به شهادت رسید و در روز پنجم فروردین، پیکر پاکش ، به دست مادر میرسد.
شهید والامقام دادخواه در طول خدمت صادقانه و مخلصانه خود، مسئول اعزام نیروی سپاه و سپس مسئول بسیج ادارات و کارخانجات کرج بود. . 🥀🍃🍀🕊🍀🍃🥀 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
از شهید گرانقدر روح و روانم، عشق وجودم، یار صمیمی ام شهید والامقام امراله دادخواه روح تمامی شهدای عزیز بویژه شهدای نیروی انسانی کرج شاد و در جوار رحمت حق متنعم به رزق و روزی بهشتی گوارای وجودشان باد. بنده از اولین روز هایی که افتخار خدمت در سپاه برایم بوجود آمد همزمان با ورود شهیدان دادخواه و صفری به سپاه بود و با هم در اعزام نیرو در خیابان مرحوم آیت الله طالقانی مشغول به خدمت شدیم. صفای همکاری و با شهید دادخواه بودن چنان در وجودم نهادینه شده است که الان هم عشق و محبت و صمیمیت آنروزها را حس می کنم و از لطافت و شیرینی خاطرات و گفتگوهایمان لذت می بردم عشق و محبت و اخلاص و صفای دادخواه ؛ برایم چیزی است که جایگزین ندارد روحش شاد انشاءالله که لیاقت داشته باشیم در آخرت با این عزیزان محشور شویم. خداوند همه شهدای عزیز مخصوصا شهدای دفاع مقدس بویژه دوستان و رفقای عزیز ما را بیامرزد و ما را هم با آنها محشور نماید. ؛ در اعزام نیرو که در خدمت شهید دادخواه بودیم ایشان می رفت که پرونده ای را از بایگانی بیاورد یا کار دیگری داشت وقتی برگشت ایشان طول می کشید صف مراجعات رزمندگان طولانی می شد و من به تنهایی نمی توانستم جوابگو باشم لذا صدا می زدم آقای دادخواه به !. روحش شاد چه روزهای با صفایی بود و چقدر صمیمیت و دوستی و رفاقت حاکم بود. صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🥀🍃🍀🕊🍀🍃🥀 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷 * 🇮🇷🌹 🌹السلام علیکم یا اولیاءالله و احبائه 🌹 🌹السلام علیکم یا اصفیاءالله و اودائه 🌹 🌹السلام علیکم یا انصار دین الله 🌹 🌹السلام علیکم یا انصار رسول الله 🌹 🌹السلام علیکم یا انصار ابی عبدالله 🌹 * 🌹سلام بر شهیدان راه حق 🌹 🌹سلام بر شهیدان دفاع مقدس 🌹 🌹سلام بر شهیدان نیروی انسانی🌹 🌹 🌹 🌹 🕊 🌹تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۳🕊 🌹محل شهادت: شلمچه 🕊 🌹نام عملیات: کربلای پنج 🕊 سی و ششمین سالگرد شهادت افتخار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، شهید والامقام را گرامی می داریم و سالروز آسمانی شدن و کسب * ایشان را به خانواده محترم شهید تبریک عرض می نماییم. به ارواح طیبه و ملکوتی تمامی شهدا بویژه این شهید عزیز درود و سلام می فرستیم و از درگاه خداوند متعال تقاضای علو درجات مسئلت می نماییم. * 🌹🌸🌹🌸🌹 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
11.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 من مادر شهید هستم 🔹 در این شب و روزهایی که مشغول خوشحال کردن مادران خود هستیم مادرانی هستند که فرزندانشان برای دفاع از ما شهید شدند ، در حد توان قدردان زحماتشان باشیم.
شهید مهدی زین الدین : هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند. ‌ کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹تبریک ویژه روز مادر را باید به مادران شهیدی که در اغتشاشات اخیر با جانشان امنیت را برای ایران اسلامی آفریدند، گفت. 💐شادی ارواح طیبه شهدای امنیت کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺️ میم مثل ماتم مادر در فراق فرزند 🔹روز مادر تبریک به مادر تازه شهید مدافع امنیت البرز که این روزها با دیدن تصاویر نحوه شهادت پسر خود «روح‌الله عجمیان» دوباره داغدار پسرش شد و در فراق فرزند اشک‌می‌ریزد. کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani