🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
این روزهای #کربلای_5 جا داره یاد کنیم از همهی حماسهسازان این عملیات بهخصوص #شهید_مدافعحرم_حاج_شعبان_نصیری.
🔴 شهید حاج شعبان خودش رو به عملیات رسوند و به عنوان جانشین گردان امام سجاد(ع) وارد عملیات شد.
گردان امام سجاد علیه السلام با فرماندهی حاج عباس رنجی و شهید نصیری از پهلو به #دژ_شلمچه زدند و وارد پنج ضلعی شدند و نگرانی فرماندهان جنگ که نگران کربلای 4 دیگر بودند برطرف کردند. اینجا بود که نصرت خدا نازل شد و هیمنه دشمن در شلمچه شکست.
یاد #جهان_آرای_موصل
شهید مدافع حرم شهید شعبان نصیری و
#یاد_سردار_دلها
شهید حاج قاسم سلیمانی را گرامی میداریم.
#روحشان_شاد_یادشان_گرامی_باد.
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
#تخریبچیغواص_شهیدمجید_عسگری
هنرمند شهید
شهادت:
شب عملیات کربلای5
داخل آبگرفتگی شلمچه
🌴🌴🌴🌷
🍃🌷
#تخریبچیغواص_شهیدمجید_عسگری
🌴🌴سلام بر روزی که بهدنیا آمدی و بهروزی که رفتی
🌺✍️ #جعفر_طهماسبی
دو ماه بود كه وارد گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام شده بود.
قبلش تو گردانهای رزمی عملیات رفته و بچه شهرري بود و معلم هنر.......
انسان خوشرو كمحرف و فوقالعاده توداری بود....خط خوبي داشت در حد حرفهاي خطاطي ميكرد.
قبل از عمليات كربلاي 4 با يك تعداد ديگه بچهها رفت براي آموزش غواصي.
مكان آموزش غواصان لشگر بهجهت اينكه عقبه گردانها در اردوگاه كوثر بود در جاده سوسنگرد كانال شهيد چمران پیشبینی شده بود.
دو هفته اي آموزش طول كشيد و بچهها مهيا شدند براي عمليات.
فاصله بین عملیات کربلای 4 و 5 رو با آموزشهای سخت غواصی و استقامت در آب گذراند و در آموزشها نشون داد که میتوان به عنوان نیروی خط شکن روی او حساب کرد.
شب عمليات كربلاي 5 مجيد هم انتخاب شد كه در شب اول با غواصان خط شكن تخريب براي باز كردن موانع جلو بره.
نزديك غروب بود كه رفت تجديد وضو كرد و مقابل سنگر بچههای غواص تخریب كه زير پل هفتي هشتي بود قرآن كوچكش را باز كرد و مشغول خواندن قرآن شد..
كه ماشین گردان از خط برگشت .
و مجيد قرآن را بست و با راننده ماشين حاج احمد مشغول صحبت شد و ديگر بچهها اومدند و كار به شوخي كردن رسيد.
بچهها مشغول بگو مگو بودند كه يكدفعه همه مات و مبهوت حركت مجيد شدند .
ديدند با خط خوش روي درب ماشین كه از گل پوشيده شده بود نوشته ... #شهيدمجيد_عسگري ولادت 19 ديماه...
مجيد شب عمليات با بقيه غواصها وارد آب شد و رفتند تا داخل آبگرفتگي شلمچه معبر باز كنند تا گردان حضرت علی اکبر علیه السلام خط دشمن رو بشکند . که زود هنگام با کمین دشمن درگیر شدند . کمینی که دست کمی از خط اول نداشت . مجید و بقیه غواصهای تخریب داخل آب بودند و زیر پای اونها انبوهی از مین و تلههای انفجاری بود و مقابل آنها دهها توپ سیم خاردار و آتش سنگین تیربارهای دشمن سینه غواصان را درید و مجید عسگری در حالیکه نام مبارک حضرت زهراء سلام الله علیها را برلب داشت به معراج رفت.
شهيد مجيد در شب تولدش به آسمان پركشيد و پيكر مطهرش در قطعه 53 بهشت زهرا سلام الله عليها آرام گرفت. و روی مزارش حک شده
🌷ولادت :43/10/19
🌹شهادت:65/10/19
#روحش_شاد_یادش_گرامی_باد.
🌷
🌷🍃🍃🍃
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
شهید والامقام امیر اسفندیار حقیقت کازرونی
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
✅ #عاشقانه_با_شهدای_نیروی_انسانی
#رفیقِشهیدم
#رفیق یعنی
آنکه به چشمانش مینگری،
#خدا را ببینی...
یعنی آنکه دستت را بگیرد تا #بهشت
آنقدر بالا بروی تا برسی به خودِ #خدا...
آنجا که آرزوی هر آرزومندیست...
#رفیقِبهشتی
#همکارِباصفا
به یاد ما هم باشید...
#ممنونیم
#دوستت_داریم...
🍀🌺🌸❤️🌸🌺🍀
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
خلاصهای از زندگینامه شهید والامقام
🌹امیراسفندیار حقیقت کازرونی🕊
امیراسفندیار هفتم اردیبهشت ۱۳۳۹، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش عبداللطیف، کارمند دارایی بود و مادرش، فاطمه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پس از مدتی از سوی سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. بیست و دوم اسفند ۱۳۶۲، در عمليات خیبر در طلاییه مفقودالاثر گردید و پیکرش مطهرش، سال ۱۳۷۶ در تفحص شناسایی شد. و پس از تشییع در در بهشت زهرای تهران آرام گرفت.
روحش شاد و با سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین عليه السّلام محشور باد.
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
#سلام_امام_زمانم 💚
ای همه هستی
فدای نام زیبای شما
آسمان هرگز نبیند
مثل و همتای شما
کاش می شد
کاسهی چشمان ما روزی شود
جایگاه اندکی
خاک کف پای شما
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌼🌱
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
هوالشاهد
به یاد شهید بی مزار
مهمان حضرت زهرا (س)
🌹شهید جاویدالاثر سید مجتبی حسینی🕊
فرمانده گمنام اطلاعات و عملیات لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
بچه سرآسیاب دولاب تهران
🌹شهادت: ۲۰ دی ۱۳۶۵ شلمچه، عملیات کربلای ۵
🔹پیکرش پشت خاکریزی در دشت شلمچه جا ماند و برنگشت.
❇️به روایت جانباز سرفراز حاج اکبر یوسفی فشکی
شهید سید مجتبی حسینی در تمام مقاطعی که در لشکر ۲۷ حضور داشت به دور از حاشیهها فقط کارش را انجام میداد. کارش را وظیفه شرعی میدانست و دوست نداشت کسی از او تقدیر کند. حتی پس از شهادتش هم میخواست گمنام و پنهان بماند. پیکرش پشت خاکریزی در دشت شلمچه جا ماند و برنگشت.
من چیزهایی از شجاعت و جسارت این آدم دیدم که برایم شگفتانگیز است. سید ۵ بعدازظهر به آب میزد و ۵ صبح از آب بیرون میآمد. سیدمجتبی بدون هیچ گله و شکایتی در گرمای ۵۰ درجه مجنون و در آب و هوای شرجی آن منطقه کار میکرد. من او را نگاه میکردم که در آبهای آلوده جزیره مجنون چگونه کار میکند.
عراقیها کمین میگذاشتند و در نیزارها در قایقهای لگنی پنهان میشدند تا نیروهای ما را غافلگیر کنند و بزنند. در شناساییها اگر یکی از نیروها گم میشد، برگشتش دیگر با خدا بود.
سیدمجتبی وقتی از شناسایی برمیگشت، بدنش باد میکرد. من چند شب که برای شناسایی رفته بودم، میدیدم که پشهها چطور از سر و صورتم بالا میرفتند و جا برای نفس کشیدن نمیگذاشتند. تازه بعد از این همه سختی کشیدن به کمین دشمن میخوردیم و باید با مکافات آن را رد میکردیم و در یک محوطه ۱۰۰ متری که بالای سرش را منورهای دشمن روشن میکرد، باید کار میکردیم. سیدمجتبی با کمترین امکانات حرکت میکرد. میرفت و تازه به ۲۰ متری خط مقدم میرسید. در خط مقدم دشمن به شناسایی سنگرهایشان میپرداخت. میگفت شناساییها به بهترین شکل باید انجام شود تا شب عملیات نیروهای عملکننده، اطلاعات کافی از منطقه داشته باشند و سنگرها را بشناسند. عراق سنگرهایی داشت که داخلش نیرو نبود. سیدمجتبی میگفت باید آن سنگرهای خالی را شناسایی کنم تا در شب عملیات نیروهایی که پایشان را به خط مقدم دشمن میگذارند یک تیر هم نزنند و خودشان را به سنگر دشمن برسانند. میگفت نیروها نباید نرسیده به خط مقدم عراقیها با دوشکای دشمن مورد هدف قرار بگیرند. میگفت بچههای اطلاعات اگر جگر ندارند نباید در این قسمت کار کنند. اگر آمدید باید مردانه پای کار بایستید و این سنگرها را پیدا کنید. اعتقاد داشت شب عملیات باید طوری نیرو را هدایت کرد که هیچ نیرویی آنها را نبیند. من شجاعتهای زیادی از این آدم دیدم که هیچ وقت از یاد نمیبرم.
شجاعت و دلیری را باید یکی از ویژگیهای ایشان دانست که خیلی در شناساییها هم کمکشان میکرد.
من نیرویی به شجاعت سیدمجتبی در جبههها ندیدم. در شناساییها اعجوبهای بود. اگر به شهید میگفتی جلو یک ناو امریکایی است و تک و تنها باید به دل دشمن بزنی! به خدا اگر سر سوزنی واهمه پیدا میکرد. موقعی که میگفتند برای عملیاتها راهکار خودتان را بیاورید ظرف سه روز راهکارش را پیدا میکرد و میآورد. اصلاً سختی برایش مهم نبود. عاشق حضرت زهرا (س) بود و خیلی کم حرف میزد. خیلی با وجود و با عشق بود. سیدمجتبی خیلی مشتی بود. مثل یک ارتشی لباس میپوشید. لباسهایش همیشه اتو کشیده و تمیز بود. یک بار به من گفت کولهپشتیام را بیاور. وقتی کولهپشتیاش را باز کرد من از شدت دقت و تمیزی کولهاش شگفتزده شدم. همه چیز با دقت و وسواس خاصی در کوله چیده شده بود. سید خیلی بچهتر و تمیزی بود و کارهایش را تمیز انجام میداد. رفتارهایش همه تمیز بود و این از وجود و ذات پاکش میآمد.
در کارها حواسشان به نیروهایشان بود.
علاقه سیدمجتبی به نیروها سبب میشد تا آنقدر با شجاعت و دقت شناساییها را انجام دهد. خیلی از دوستانش شهید شده بودند و همیشه بابت شهادت نیروها حسرت میخورد و از رفتنشان ناراحت میشد. قبل از عملیاتها میگفت حیف است این نیروها شهید شوند. اعتقاد داشت خیلی از این نیروها در منطقه گرهگشا هستند و کمکمان میکنند. قبل از عملیاتها همیشه عینک من را زیر ماشین و تانک میانداخت. من همیشه از این کارش متعجب میشدم. کار اطلاعات و شناسایی را که انجام میدادیم و شب عملیات فرا میرسید، من میدیدم عینکم شکسته است. من هم عینکی بودم و در شب بدون عینک دیدم خیلی بد میشد. شب عملیات کربلای ۵ هم همین کار را انجام داد و من گفتم سید این چه سری است که تو در هر عملیاتی عینک من را میشکنی؟ در عملیاتهای خیبر و بدر این کار را کردی و الان هم دوباره عینکم را شکستی؟ گفتم سید این چه کاری است، تو که میدانی بدون عینک کور میشوم. دیدم همینطور میخندد و بالاخره آن شب رازش را به من گفت. میگفت من تحمل ندارم نیروهایم شهید شوند و حاضرم پول بدهم تا نیروهایم تا آخر عملیات زندانی شوند تا به شهادت نرسند و در عملیاتهای بعدی دوباره کارهای شناسایی را انجام دهند. در آموزشها تشخیص میداد که کدام نیرو به درد کار شناسایی میخورد. میگفت این نیرو برای شناسایی خیلی جگردار است و بماند و وقتی میدید نیرو به درد کار شناسایی نمیخورد میگفت که به بخش دیگری منتقل شود. با ما که درددل میکرد میگفت من این نیروها را آموزش دهم و با آنها رفیق میشوم و بعد که این بچهها شهید میشوند نمیدانید چقدر برایم سخت است. خیلی هوای نیروهایش را داشت و میگفت من هم دل دارم و از شهادت رفقایم خیلی ناراحت میشوم.
در کربلای ۵ در گمنامی به شهادت رسیدند و گویا مفقودالاثری آرزویشان بود.
بچههای عملیات همیشه گمنامند. بعضی وقتها، تنهایی یا نهایتاً با یک نفر دیگر وارد خاک دشمن میشدند و هر لحظه امکان هر اتفاقی میرفت. شب عملیات کربلای ۵ داشتند با لودر خاکریز درست میکردند. رو به من کرد و گفت از فردا من را دیگر نمیبینی. اصلاً این آدم از این حرفها نمیزد و من از حرفهایش خیلی تعجب کردم و گفتم سید این چه حرفی است که میزنی؟ گفت من از فردا دیگر نمیآیم و از خدا خواستهام که جنازهام هم نیاید. گفتم این دیگر چه خواستهای است؟ گفت خواستهام مادرم جور دیگری با خدای خودش عشق کند.
در کربلای پنج، دیگر جنگ، جنگ نفر به نفر شده بود. گاهی عراقی از کنارت رد میشد یا یکی از روی زمین، دنبال سلاح برای دفاع از خودش میگشت و همه در هم بودند و وضعیت خیلی سختی بود. سیدمجتبی همینطوری که نشسته بود گفت بنشینید. وسط منطقه جنگی این را گفت و دشمن همینطور منطقه را میزد. نیروها را سازماندهی کرد و گفت آرپیجیزن بیاید و تانکهای دشمن را که نیروهایمان را میزدند، بزند. چند رزمنده دیگر هم اضافه شدند و توانستند چند تانک دشمن را بزنند. در همین حین دیدم گلولهای به دست سیدمجتبی خورد. انگار دستش را با گلوله تیربار زدند و گلوله دستش را قطع کرد و به کناری انداخت. من دیدم با چفیه دستش را بست تا جلوی خونریزی را بگیرد. درد و خونریزی خیلی شدید بود ولی باز در همین وضعیت در حال کار بود. همینطور که نشسته بود به من گفت حاجاکبر اگر میتوانی این بچهها را همین جا نگهدار، چون دشمن دیگر جلو نمیآید و فقط از فاصله دور میزند. در حال گفتن این جملات بود که دیدم گردنش خم شد و افتاد. من نفهمیدم چه اتفاقی افتاد. وقتی آمدم که به نیروها بگویم بیایند سیدمجتبی را عقب ببرند، دیدم یک تیر هم به گردنش خورده است.
کالک عملیاتی در بادگیرش بود. کالک و مدارکش را برداشتم تا عراقیها نفهمند فرمانده بوده است. به بچهها گفتم بیایید پیکر سید را عقب ببریم. در آن شرایط سخت پیکر سید را روی شانههایم انداختم ولی دیدم نمیتوانم بلند شوم. انگار یک کوه روی شانههایم بود. مجبور شدیم همانجا پیکرش را بگذاریم. پیکر سید را جایی که گود شده بود گذاشتم و جایش را هم مشخص کردم. اما بعد از جنگ هر چه به دنبال پیکرش رفتیم و هر چه گشتیم پیدایش نکردیم.
روحش شاد و با سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین عليه السّلام محشور باد.
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani