🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌷
#تخریبچی_شهید_علیرضا_پیکاری
حرکت خط شکنان تخریبچی برای فتح دژ شلمچه🌴🌴
به روایت:✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿
#جعفر_طهماسبی🍃🌷
ساعت حدود 8 شب بود که شهید سیدمحمد فرمانده تخریب ل10 گفت: بچه ها بیرون سنگر برای رفتن به خط شوند.
بچه ها از سنگر که بیرون اومدند سربه سر هم می گذاشتن.
شهید سیدمحمد یه داد زد .
برادرها دیرشده .سریع سوار ماشینها بشید.
بعضی بچه ها سردشون شده بود. دنبال اورکت می گشتند.
#شهید_پیکاری رو دیدم یک اورکت زرد رنگ پوشیده و کلاه اورکت را تو صورتش کشیده .رفتم سمتش که بگم علی جون برف که نیومده .
تا نگاهم به صورتش افتاد دیدم پهنه صورتش از اشک خیس خیسه
دیگه بچه هاسوار وانت ها شدند و ماشین درمسیر سربالایی پل هفتی هشتی در حرکت بود.
بچه ها با هم شوخی می کردند ...مخصوصا چند بار شهید مجید عسگری را از داخل ماشین پایین انداختند.
من برای اینکه فضا را عوض کنم و روحیه ای باشه برای بچه ها .شروع کردم بخواندن این زمزمه.
آتیش زدم به خرمنم......آی خرمنم آی خرمنم.....همه می خندیدند و خطاب به من می گفتند.....آی خر تویی...آی خر تویی.....
گفتم شاید حال علی پیکاری عوض شده باشه.
دیدم صداش میاد با بچه ها در جواب دادن سرود همکاری می کنه
اما با گریه.
با ناراحتی گفتم علی؟؟؟!!!!ترسیدی.
اون مثل اینکه اصلا به حرفم توجه نکرده باشد هی می گفت آی خرمنم آی خرمنم و گریه می کرد.
گفتم رفیق ما سال قبل والفجر8 با هم از اروند گذشتیم اما حال امشبت فرق می کنه.
درحالی که اشک هاشو پاک می کرد گفت جعفر دستم خالیه.
.ادامه🌲🌲
👇👇👇👇👇
🌴🌴🌴🌷
🍃🌷
#تخریبچیغواص_شهیدمجید_عسگری
🌴🌴سلام بر روزی که بهدنیا آمدی و بهروزی که رفتی
🌺✍️ #جعفر_طهماسبی
دو ماه بود كه وارد گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام شده بود.
قبلش تو گردانهای رزمی عملیات رفته و بچه شهرري بود و معلم هنر.......
انسان خوشرو كمحرف و فوقالعاده توداری بود....خط خوبي داشت در حد حرفهاي خطاطي ميكرد.
قبل از عمليات كربلاي 4 با يك تعداد ديگه بچهها رفت براي آموزش غواصي.
مكان آموزش غواصان لشگر بهجهت اينكه عقبه گردانها در اردوگاه كوثر بود در جاده سوسنگرد كانال شهيد چمران پیشبینی شده بود.
دو هفته اي آموزش طول كشيد و بچهها مهيا شدند براي عمليات.
فاصله بین عملیات کربلای 4 و 5 رو با آموزشهای سخت غواصی و استقامت در آب گذراند و در آموزشها نشون داد که میتوان به عنوان نیروی خط شکن روی او حساب کرد.
شب عمليات كربلاي 5 مجيد هم انتخاب شد كه در شب اول با غواصان خط شكن تخريب براي باز كردن موانع جلو بره.
نزديك غروب بود كه رفت تجديد وضو كرد و مقابل سنگر بچههای غواص تخریب كه زير پل هفتي هشتي بود قرآن كوچكش را باز كرد و مشغول خواندن قرآن شد..
كه ماشین گردان از خط برگشت .
و مجيد قرآن را بست و با راننده ماشين حاج احمد مشغول صحبت شد و ديگر بچهها اومدند و كار به شوخي كردن رسيد.
بچهها مشغول بگو مگو بودند كه يكدفعه همه مات و مبهوت حركت مجيد شدند .
ديدند با خط خوش روي درب ماشین كه از گل پوشيده شده بود نوشته ... #شهيدمجيد_عسگري ولادت 19 ديماه...
مجيد شب عمليات با بقيه غواصها وارد آب شد و رفتند تا داخل آبگرفتگي شلمچه معبر باز كنند تا گردان حضرت علی اکبر علیه السلام خط دشمن رو بشکند . که زود هنگام با کمین دشمن درگیر شدند . کمینی که دست کمی از خط اول نداشت . مجید و بقیه غواصهای تخریب داخل آب بودند و زیر پای اونها انبوهی از مین و تلههای انفجاری بود و مقابل آنها دهها توپ سیم خاردار و آتش سنگین تیربارهای دشمن سینه غواصان را درید و مجید عسگری در حالیکه نام مبارک حضرت زهراء سلام الله علیها را برلب داشت به معراج رفت.
شهيد مجيد در شب تولدش به آسمان پركشيد و پيكر مطهرش در قطعه 53 بهشت زهرا سلام الله عليها آرام گرفت. و روی مزارش حک شده
🌷ولادت :43/10/19
🌹شهادت:65/10/19
#روحش_شاد_یادش_گرامی_باد.
🌷
🌷🍃🍃🍃
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🍃✨🌹🍃✨
🍃✨🌹
#روزهای_سخت_عملیات_خیبر
#شهید_حاج_کاظم_رستگار
فرمانده لشکر10سیدالشهداء(ع)
#عملیات_خیبر
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
آتش از زمین و آسمون میبارید. از همه بدتر گلوله های کاتیوشا دشمن بود که پد شرقی جزیره حنوبی رو شخم میزد و بچه ها مثل گل پر پر میشدند و روی زمین میریختند. هواپیماهای ملخی دشمن هم از بالای سر در ارتفاع پائین مانور میدادند و با مسلسل هاشون تلفات میگرفتند.
توی این غوغا دیدم #فرمانده_تیپ_سیدالشهداء_(ع) #شهید_رستگار با موتور سر و کلهاش پیدا شد. سر و صورتش رو خاک پوشانده بود و ریش های بلندش هم از عرق صورتش با خاک ها گل شده بود.
داوود فرخزاد موتور رو هدایت میکرد و حاج کاظم هم پشتش نشسته بود و بی مهابا روی جاده حرکت میکردند و به بچه ها روحیه میدادن و اونها رو تشویق به مقاومت میکردند.
بچه ها به شهید رستگار التماس میکردند که حاجی تو رو خدا عقب برو و از حاج داوود فرخزاد میخواستند که حاجی رو عقب ببره اما #شهید_رستگار میگفت من باید کنار بچه هام باشم.
عجب روزهای سختی بود روزهای عملیات خیبر...
🍃✨🌹🍃✨🍃
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹❤️🇮🇷❤️🌹
#فرمانده_با_صلابت
#روزهای_غربت_عملیات_خیبر
روزهای حضور حاج کاظم و بچه هاش توی جزیره
چهل و یکسال سال پیش این شب ها روزها به سختی میگذشت.
شب ها و روزهای #عملیات_خیبر از همهی روزها و شب ها بیشتر عاشورایی بود
دوسه روز بعد از عملیات، دشمن خودش رو پیدا کرد و پاتک های مرگبارش شروع شد.
و از روز ششم اسفند که تیپ سیدالشهداء علیه السلام به #جزیره_مجنون فراخوانده شد یک روز خوش ندید.
دشمن از زمین و آسمان حمله میکرد... تانک هایی که لوله به لوله در یک مسیر روی چندتا جاده جزیره جولان میدادند و نفس هر نفسکشی رو میگرفتند.
مصاف تن بود و تانک... تانک های تی 72 با غرششون اعصاب برای کسی نگذاشته بودند. هواپیماهای ملخی دشمن و به قول بچه های رزمنده هواپیماهای پنج زاریشون قرار رو از همه گرفته بودند. اونقدر با کالیبرشون دقیق روی پدها و آبراهه ها شلیک میکردند که هیچ بنی بشری از دستشون فراری نداشت.
گردان های تیپ سیدالشهداء(ع) یکی پس از دیگری، با بالگردهای شنوک گروهان به گروهان روی پدهای جزیره مجنون شمالی پیاده میشدند و با کمپرسی های 1921 آبی رنگ که از دشمن غنیمت گرفته بودند به جزیره مجنون جنوبی وارد میشدند.
در مسیر بارها و بارها رزمنده ها به خاطر هجوم هواپیماهای ملخی از ماشین پایین میریختند و در کنارهای جاده جانپناه میگرفتند.
#گردان_حضرت_قاسم علیه السلام #گردان_قمر_بنی_هاشم علیه السلام #گردان_زهیرعلیه السلام و بعد هم #گردان_عاشورا و #حضرت_علی_اصغر و #علی_اکبر علیهم السلام.
روزهای سخت و تلخی برای فرماندهان مخصوصا #شهید_حاج_کاظم_رستگار فرمانده تیپ سیدالشهداء علیه السلام بود.
هنوز فرمان حمله صادر نشده بود که با خبر شهادت #مرتضی_سلمان_طرقی و #حسین_راحت فرمانده عملیات تیپ سیدالشهداء(ع) غافلگیر شد.
رستگار کسی نبود که با این خبرها بشکند اما یکی یکی یارانش در چند روز سخت تنهایش گذاشتند.
حاج #احمد_غلامی جانشینش روز 8 اسفند به سختی مجروح شد و عقب رفت.
ساعتی نگذشت که خبر رسید #احمد_ساربان_نژاد فرمانده گردان قمربنی هاشم علیه السلام بی سر به ملاقات خدا رفت و به دنبال احمد، گردان حضرت قاسم علیه السلام بی فرمانده شد و #مرتضی_حمزه_دولابی آسمانی شد
در یک روز سه فرمانده قدرتمند را از دست داد.
و یکی دو روز بعد، امید تیپ سیدالشهداء(ع) #رحمت_الله کرد که خیلی روش حساب باز کرده بود با پهلوی شکافته راهی بهشت شد.
پاتک های روز 12 و 13 اسفند 62 در پد شرقی جزیره مجنون جنوبی و دلاورمردی بچه های #گردان_حضرت_قاسم(ع) و #علی_اکبر(ع) همه توان فرماندهی تیپ سیدالشهداء علیه السلام رو به کمک گرفت.
و روزهای غربت فرمانده #تیپ_سیدالشهداء(ع) و رزمنده های وفادارش از راه رسید...
رستگار هنوز در خط مقدم میجنگید
این بار دشمن با همهی توانش حمله کرد...
همه جا پر از تانک بود...
#بچه_های_تیپ_حضرت_عبدالعظیم(ع) هم از راه رسیدند و حماسه روزهای 16 و 17 و 18 اسفند #جزیره_مجنون رقم خورد.
#شهید_رستگار هم با همهی توانش به دشمن زد...
همه شاهد بودند از کشته های دشمن پشته ساخت...
و فرزندانش را میدید که در مصاف دشمن چون گل پرپر میشوند...
کسی نبود و ندید و ننوشت که به رستگار چه گذشت...
فقط #غلامعلی رشید ذرهای را بیان کرد و مستند شد...
برادر غلامعلی رشید از جزیره به قرارگاه آمد و درباره منطقه گفت: «وضع خط خراب است، در #محور_تیپ_سیدالشهداء_علیه_السلام دشمن رخنه کرده و هر شب دارد پیش می آید. (عراق) دائماً نیرو می آورد و شدت عمل به خرج می دهد. نیروهای ما در خط خسته شدهاند. آتش (دشمن) به شدت زیاد است. جاده، آب، غذا و نیرو کم است. پلیت و الوار برای ساختن سنگر نیست و لودر و بلدوزر برای احداث خاکریز وجود ندارد. نیروها در خط، آرپی جی و کلاشینکف دارند و از ادوات استفاده می کنند. از شدت حمله دشمن، بچه ها دیگر قادر نیستند فکر کنند. این جزیره طلسم شده و ما هر کاری می کنیم با مشکل مواجه می شویم.»
چهل و یکسال از آن روزها میگذرد.
برای نسلی که رستگار را ندیدهاند باید گفت:
او تا آخرین نفر جنگید و نشکست...
کسی گریهاش را در صحنه نبرد ندید...
صدایش نلرزید و نترسید...
شما وارثان این چنین مردان با صلابتید
باید ایستاد
نترسید و
نلرزید.
#سردار_غریب_تیپ_سیدالشهداء_علیه_السلام غریبانه و مظلومانه در#عملیات_بدر و در #شرق_دجله آسمانی شد و سالها جسم مطهرش در سرزمین جبهه برجا ماند او در جبهه ماند تا #شهید_مهدی_باکری تنها نباشد.. پیکر مهدی باکری را #آبهای_هور و پیکر #کاظم_رستگار را خاک به برگرفت.
یادشان بخیر و شهادت گوارایشان باد.
جامانده از شهدا #جعفر_طهماسبی
🌹🌹🌹
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🌹🌹
🌹
و #شهدایی_که_مثل_فاطمه(س) #گمنام_رفتند.
#جزیره_مجنون_جنوبی
18 اسفند 1362
✍️✍️✍️: #جعفر_طهماسبی
روز 18 اسفند روی جاده پر از تانک بود. نیروهای پیاده دشمن در پناه تانکها به سمت ما شلیک میکردند. از سمت ما نه آتش پشتیبانی بود و نه سلاح سنگین و فقط حماسه بود و حماسه بود و حماسه. باقی مانده رزمندگان تیپ سیدالشهداء(ع) و حضرت عبدالعظیم (ع) در مقابل ستونی از تانک.
خبر اومد که گردان های #حضرت_علی_اکبر و #حضرت_قاسم علیهم السلام توی دهکده در پد شرقی جزیره مجنون در محاصره افتادند و بچه ها دارن مثل گل پرپر میشند. رزمنده های #تیپ_حضرت_عبدالعظیم رفتند برای کمک و مقابله با پاتک دشمن.
آفتاب وسط آسمون بود که با دشمن درگیر شدیم آتش دشمن از آسمون مثل بارون میبارید.. از روی جاده نمیشد حرکت کرد همه نیروها به شونه های جاده پناه آورده بودند تمام منطقه هور بود و فقط این جاده با عرض تقریبا 6 متر تنها مکان خشکی بود. وسط اون همه آب...
اونقدر آتیش و سر وصدا بود که متوجه نشدیم توی #محاصره_تانک_ها افتادیم.. اگر بگم بیش از 50 تانک بود اغراق نکردم.. همشون با هم شلیک میکردند .. با تیر مستقیم تانک بچه ها رو هدف میگرفتند و در یک لحظه میدیدی رفیقت که کنارت میجنگید غیب میشد.. توی این غوغا خبر رسید که شیمیایی زدند.. خدایی بچه ها مثل شیر میجنگیدند اکثرا بین 15 تا 20 سال بودند و مردانه توی دل دشمن میرفتند.. فاصله با دشمن به اندازه انداختن نارنجک شده بود و عجیب اینکه توی این درگیری نزدیک سرو کله #فرمانده_تیپ_سیدالشهداء(ع) شهید رستگار پیدا شد. اون خودش رو با موتور به منطقه درگیری رسونده بود و از نزدیک بچه ها رو هدایت میکرد... مثل اینکه خیلی توی دل دشمن جلو رفته بودیم وقرار بود با سایر یگانها هم الحاق برقرار بشه که نشد و مجبور بودیم یک مقدار از مسیری که رفته بودیم عقب بیاییم.... اینجابود که شهدا و بعضی از مجروحینی که به شدت مجروح شده بودند موندند..
دستور فرماند هی بود که خودتون رو عقب بکشید . بچه ها راضی نمیشدند بدون رفیقاشون عقب بیان ... اما فرماندهان گفتند هوا که تاریک شد بچه های تعاون و جمع آوری مجروحین اونها رو عقب میارن... احتمال اسارت صد در صد بود.. یه تعداد از بچه ها که خیلی جلو رفته بودند اسیر شدند..
🌹
🌹🌹🌹
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌹
#به_خاطر_امام_حلال_کردم
#فرزندان_روح_الله
#تخریبچی_شهید_غلامرضا_زعفری
✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
توی جبهه #عکس_امام_همیشه همراه ما بود
یادم میاد قبل از #عملیات_خیبر عکس امام رو داخل بسته های نایلونی پرس کرده بودند که میشد داخل جای دکمه روی پیرهن نصب کرد و تقریبا اکثر به اتفاق رزمنده ها عکس امام روی سینه هاشون بود.
#غلامرضا_زعفری تعریف میکرد:
حین عملیات خیبر رفتیم با تعدای از #بچه_های_اطلاعات_عملیات لشگرسیدالشهداء علیه السلام برای شناسایی مواضع دشمن رفتیم. در حین برگشتن از شناسایی دشمن متوجه شد و آتیش سنگینی روی ما ریخت. به طوریکه مجبور شدیم از هم جدا بشیم.
در مسیر برگشت یه #گلوله_کاتیوشا نزدیکم خورد و هر چی گل و لای بود ریخت روی سر و صورتم .
تمام هیکلم گلی شده بود و از طرفی هم از شدت موج انفجار دیگه نمیتونستم به درستی حرف بزنم .
هرطوری بود مسیر رو پیدا کردم و به نزدیکی خط پدافندی خودمون رسیدم.
قبل از رفتن #اسم_رمز رو گفته بودند اما من که قادر نبودم با این لکنت زبان اسم رمز رو به زبان بیارم
هرچی نگهبان خط مقدم صدا زد ... اسم رمز.... اسم رمز...
من نتونستم جواب بدم و به راه خودم ادامه دادم تا اینکه یه لحظه دیدم چند تا از رزمنده ها اسلحه به دست، دورم رو گرفتن. تمام هیکلم غیر از گردی صورتم گل آلود بود. به خیالشون از دشمن اسیر گرفتن. تا اومدم بگم من ایرانی هستم و از بچه های تخریبم دوتا سیلی محکم خوردم.
یه لحظه یادم اومد که نشانهای نشون بدم واز دست بچه های رزمنده خلاص بشم.
#یاد_عکس_امام روی درب جبیب پیرهنم افتادم و با اندک رمقی که داشتم گل ها رو از روی #عکس_امام_پاک_کردم و به رزمنده ها نشون دادم
عکس امام رو که دیدند من رو رها کردند.
توی این گیر رو دار #شهید_غلامرضا_رضایی من رو شناخت و دوید سمت من و من رو بغل کرد و گفت: زعفری کجا رفتی این قدر دنبالت گشتیم.
من هم خودم رو توی بغلش انداختم و از حال رفتم
شهید زعفری میگفت:
اگر عکس امام نبود معلوم نبود چه بلایی سر من میومد
در هرصورت دوتا سیلی خوردم
غلام میگفت: اون رزمنده ای که دو تا سیلی به من زده بود خودش رو روی پای من انداخت و گفت برادر زعفری یا باید ببخشی و یا باید قصاص کنی.
من هم صورتش رو بوسیدم و گفتم:
#به_خاطر_امام_حلال_کردم.
🍃🌹🌹🌹
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹❤️🇮🇷❤️🌹
#وصیتنامهای_که_خودش_ننوشت...،
#تخریبچی_شهید_غلامرضا_زعفری
شهادت: 19 اسفند 1366
✍🏿 : #جعفر_طهماسبی
یک روز گفت #جعفر میخوام یک وصیت نامه خ خ خ وشگل برام بنویسی.
با تعجب گفتم من برات #وصیت_نامه بنویسم. گفت آره. گفتم حالا چی بنویسم؟. گفت از اون چیزهای خوبی که خودت بلدی.
من هم عین وصیت نامه خودم رو براش نوشتم...
بعد گفت بخون چی نوشتی. من هم خوندم و خیلی توی حال رفت و چند قطره اشک هم ریخت و آخرش گفت این سفارشات رو به خانوادهام بنویس و بدهیها و طلبکاریهاش به مردم و خدا رو گفت و نوشتم و اون هم آخر زیرش رو امضاء کرد.
#روحش_شاد_یادش_گرامی_باد.
🍃🌹
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
#عملیات_بیت_المقدس_4
فروردین 1367
#لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام
1️⃣ راوی: #جعفر_طهماسبی
روز 5 فروردین ماه بود که دستور رسید امشب باید به دشمن حمله کنید.
مقرر شده بود که غواص های تخریب و اطلاعات از پایین ارتفاع تیمورژنان وارد آب شوند و با نفوذ در ساحل دشمن و گرفتن سرپل سایر گردانها هم وارد منطقه شده و عملیات گسترش پیدا کند که عصر روز پنجم این طرح لغو شد و قرار شد همه غواصها سوار بر قایق به سمت ساحل دشمن حرکت کنند.
هنوز ظهر نشده بود که با تعدادی از دوستان رفتیم سمت #اسکله_لشکر_10 که حدود چهار کیلومتر با منطقه درگیری فاصله داشت و داخل شیاری که از آتش در امان باشد ایجاد شده بود.
کنار اسکله دستم را داخل آب کردم.
تمام بدنم یخ کرد.
گفتم "خدا کنه امشب ما مجبور نشیم داخل این آب بریم "چون آب دریاچه #دربندیخان تازه با آب برفهایی که از کوهها سرازیر شده بود قدری بالا اومده بود..
اسکله رو که دیدیم برگشتیم به سنگر بچه ها که زیر #ارتفاع_تیمورژنان بود.
دسته غواصهای تخریب 20نفری میشدند که 5 نفر دیگه هم اضافه شد.
لباس غواصی های ما مناسب نبود .
سایز لباس ها بزرگ بود و برای هیکل های تنومند خوب بود و اکثر بچه های ما نحیف و لاغر بودند.
فین های غواصی هم لنگه به لنگه بودند.این مسئله ما رو نگران کرده بود.
مقر #گردان_حضرت_زینب(س)نزدیک ما بود.
رفتم پیش فرمانده گردانش که حاج آقا خادم بود.تا مشکل لباس های غواصی رو حل کنم.
اما دیدم وضع اونا هم از ما بدتره...
🔶 اردیبهشت ۶۵ مصادف بود با نیمه شعبان،
برای اینکه روحیه بچهها عوض بشود مراسم جشن مفصلی در حسینیه الوارثین بر پا شد.
بچهها سه ماهی بود مرخصی نرفته بودند.
شهید زینال الحسینی فرمانده گردان تخریب لشکر 10 سیدالشهدا(ع) قول داده بود که در صورت موافقت فرماندهی، بچهها به مرخصی بروند.
برگه مرخصیها صادر شد و یک تعداد از دوستان رفتند ایستگاه راهآهن اندیمشک تا برای گردان به صورت دسته جمعی بلیت تهیه کنند که خبر رسید مرخصیها لغو شده و گردان به حالت آماده باش صدرصد در آمده است. بچهها یک مقدار دمغ شدند.
دوست داشتند قبل از #ماه_رمضان بروند #تهران و برگردند اما خبر آماده باش با پیغام امام(ره) همراه بود که فرموده بودند به رزمندهها بگویید جلوی دشمن را بگیرند و به او امان ندهند.
مقر ما که #موقعیت_الوارثین نام داشت در جاده فکه نرسیده به سایت ۵ در معرض خطر هجوم دشمن بود.
صدای توپخانه دشمن که منطقه را بشدت میکوبید میآمد. نیروهای دشمن به استعداد ۲ لشکر پیاده مکانیزه و زرهی با پشتیبانی آتش توپخانه در محور فکه در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ماه سال۶۵ تعرض خود را به مواضع پدافندی نیروهای ما آغاز کردند. دشمن منتظر عکسالعمل نیروهای خودی بود تا برای ادامه تعرض تصمیمگیری کند.
در مقر الوارثین همه به حالت آمادهباش درآمدند و خبر رسید از فرماندهی لشکر که #بچههای_تخریب به همراه برادران اطلاعات عملیات جهت شناسایی دشمن به منطقه اعزام شوند.
شب یازدهم اردیبهشت ۶۵ بود که تعدادی از بچههای تخریب و اطلاعات برای شناسایی رفتند.
#شهید_سعید_صدیق هم رفته بود. وقتی برگشت از حضور پر حجم دشمن در منطقه فکه میگفت. از سعید در مورد عمق #میدان_مین پرسیده شد گفت که ما به میدان مین نرسیدیم و گفت: احتمالاً دشمن هنوز وقت نکرده میدان مین و موانع ایجاد کند.
صبح روز یازدهم فرمانده لشکر و بعضی از فرماندهان با هلیکوپتر منطقه را توجیه شدند و حد مانور عملیاتی گردانها مشخص شد و مقرر شد از 6 محور به منظور باز پسگیری خطوط مقدم به دشمن حمله کنیم.
دوازدهم اردیبهشت فرماندهان گردانها به مقر فرماندهی لشکر فراخوان شدند.
#شهید_سید_محمد_زینال_الحسینی فرمانده تخریب رفت و بعد از برگشتن از جلسه، میگفت: بچههای ما جلو رفتهاند و در مسیر به میدان مین نرسیدند. شاید فردا که به دشمن حمله میکنیم با میدان مین هم برخورد کنیم.
راوی: #جعفر_طهماسبی
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🍀🌹🌹🍀
#دو_سید_به_شهادت_رسیدند
#عملیات_سیدالشهداء_علیه_السلام
✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی
#شهید_سید_محمد _زینال_حسینی که آمد حامل اخباری از منطقه درگیری بود،
اولین سوالی که از شهید سیدمحمد کردم گفتم: سید، از #سید_مهدی_اعتصامی چه خبر؟ سید بلادرنگ گفت: #سید_مهدی_رفت_ملکوت.
این خبر سید همه بچهها را غصهدار کرد. بچهها یکدیگر را تسلی میدادند. سید هم میخواست گریه کند، با بچهها، اما خودش را بهسختی نگه میداشت. آن روز نماز ظهر و عصر با تأخیر برگزار شد. نماز که تمام شد همه رفتند برای نهار داخل چادرها.
اما شهید سید محمد داخل حسینیه در غم از دست دادن بچهها می سوخت. با اصرار سید را از جا بلند کردیم و از در #حسینیه_الوارثین بیرون آمدیم تا برای نهار به چادر فرماندهی برویم. که تویوتای گردان رسید و مستقیم آمد مقابل حسینیه الوارثین. یکی از بچهها آمد پائین و با سید روبوسی کرد. شهید سیدمحمد ازش پرسید: چه خبر؟ اون بیمعرفت هم بدون ملاحظه گفت: سید، داداشت. #سید_مجتبی_رفت. تا اینو گفت سید با یک حسرتی گفت: خوش به حالش.
من کنارش بودم. دیدم همانطور که ایستاده بود، عقب عقب رفت و تکیه به دیوار حسینیه داد و یواش یواش پاهاش سست شد و روی زمین نشست. گفت: مجتبی به آرزویش رسید و اما من جواب مادرم را چی بدم؟.
#شهید_سید_مهدی_اعتصامی به عنوان تخریبچی به گردان حضرت علی اصغر(ع) مامور شد. سید در حین زدن معبر کنار #جاده_فکه در حالی که #طناب_معبر را می کشید با روشن شدن مین منور بدن نازنینش آماج گلوله های دوشکا قرار گرفت و به علت عقب نشینی از مواضع فتح شده پیکر مطهر سید مهدی دهها روز در منطقه درگیری برجای ماند، تا اینکه خرداد ماه سال ۶۵ این ابدان مطهر از خاک برداشته شد.
بدن شهید سیدمهدی اعتصامی به کرج منتقل و در امامزاده محمد کرج به خاک رفت.
پیکر#شهید_سید_مجتبی_زینال_حسینی در حالیکه توسط دشمن زیر خاک قرار گرفته بود و وسایل شخصی و پوتینهای او را بالای سرش گذاشته بودند، پیدا شد و به تهران منتقل و در قطعه ۵۳ بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.
🍀🌹🌹🍀
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
#عبرت_عبرت_عبرت
مواظب باشیم پیاده مون نکنند
#یاد_رفیقان_سفر_کرده_بخیر
عاشق و شیدای اهل بیت(ع)
#سردار_شهید_محمد_زندی
مولوی در مثنوی معنوی ابیاتی داره واقعا شرح حال #شهید_محمد_زندی است
جایی که میگوید:
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل
علت عاشق ز علتها جداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست
عاشقی گر زین سر و گر زان سرست
عاقبت ما را بدان سر رهبرست
آشنایی بنده با این شهید برمیگرده به پائیز سال 63
بعد از ماه محرم بود که #شهید_نوریان فرمانده ما، جمعی از #بچه_های_تخریب لشکر ده رو جدا کرد و زیر #ارتفاع_بمو در مقری که به نام #مقر_ادوات معروف بود در کنار یه قبرستان مستقر کرد.
ما شب ها میرفتیم جلو و در اطراف #تپه_منافقین که در اون منطقه مستقر بودند #مین_گذاری میکردیم
بردن #مین_های TX50 با قاطر و اون هم شب ، زیر پای دشمن و کار گذاشتن آنها واقعا کار سختی بود.
صبح هم برای نماز صبح خسته برمیگشتیم و در مقر استراحت میکردیم.
جمعه ها به ما استراحت داده بود و از جلو رفتن و مین گذاری معاف بودیم.
کنار مقر ما یک چند تا اطاقک حمام بود که رزمنده هایی که توی منطقه بودند استفاده میکردند.
در نزدیکی ما و در خط پدافندی بچه های #گردان_کمیل_لشگر_27 مستقر بودند و گاهی اوقات با هم گعده میگرفتیم
فرمانده اون بچه ها محمد زندی بود
خودش میگفت بچه #میدون_منیریه تهران است
فرماندهای به نهایت ادب و تواضع.
میگفت: #عاشق_بچه_های_تخریب است.
چندین بار نزدیک مقرمون با هم روبرو شده بودیم.یه روز اومد پیش ما یادم نمیاد چیکار داشت اما قبل از ظهر بود و من هم داخل چادر یه نوار از سخنرانی های های شیخ حسین انصاریان رو گذاشته بود فکر کنم نوار مقام شهید بود. داشت سخنرانی پخش میشد و من هم با دوستان مشغول بودیم محمد زندی همون درب چادر نشست و بعد از چند لحظه دیدم سرش رو داخل دوتا زانوش گرفت و چفیه سفید رنگش رو هم روی سرش کشید و رفت توی حال...شاید به دقیقه نرسید که صدای هق هق گریه اش بلند شد.میخواست صداش رو مخفی کنه اما نمیشد کاری کرد که ما هم در چادر همراه او شدیم نیم ساعت طول کشید و ما با گریه شهید زندی گریه میکردیم.
نوار که تمام شد سرش رو بلند کرد و با چفیه اش اشکش رو پاک کرد.
چشمهاش کاسه ی خون بود.
بعد یک معذرت خواهی از بچه ها کرد که خاطرتون رو مکدر کردم.
شهید محمد که خداحافظی کرد و رفت ما تازه به خودمون اومدیم
#شهید_حسن_پردازی_مقدم
#شهید_داوود_طاهری
#شهید_اربابیان
#شهید_مصطفی_مبینی
هم اونجا بودند.
با #شهید_حسن یه نگاهی به هم کردیم
به حسن گفتم بابا این ها کجا هستند و ما کجا.
بعد از اون هم چند بار دیگه به مناسبتی شهید محمد رو دیدم..
#شهید_محمد_زندی در #عملیات_بیت_المقدس_2 در سرمای منفی 20 درجه از ارتفاعات مشرف به #شهر_ماووت به دیدار خدا رفت.
یاد همشون بخیر
رفتند چه جانسوز و گذشتند چه دلگیر
آن سینه زنان حَرَمت دسته به دسته
#جامانده_از_شهدا
#جعفر_طهماسبی
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
#آنچه_که_همه_باید_بدانند
#بر_فرزندان_این_کشور_چه_گذشت
⬅️ از اول بهار ۱۳۶۷ همه ی دنیا با همه ی توانشون پشت سر عراق قرار گرفتند و هم قسم شدند که کار ایران را یکسره کنند.
در اسناد موجود است و به اعتراف فرماند هان جنگ،عراق در شهریور ۵۹ با بضاعت ۴۰۰هواپیما و ۱۲ لشگر به ما حمله کرد و در طول سال های دفاع مقدس با حمله رزمندگان این توانمندی نابود شد اما دشمن سال ۶۷ را با اهدا ی ۷۰۰ هواپیمای به روز دنیا و سازماندهی ۵۶ لشگر به جبهه های ما یورش برد.
اما در جبهه ی ما عدم پشتیبانی دولت از جنگ و دعواهای سیاسی در پشت جبهه و شروع فتوحات عراق از فروردین سال ۶۷ ورق جنگ را به نفع دشمن تغییر داده بود و تقریبا آخرین اتفاق و فاجعه قبل از پذیرش قطعنامه در ۲۷تیرماه ۶۷ حمله سراسری دشمن به جبهه میانی بود و منجر به اسارت ده ها هزار رزمنده ارتش جمهوری اسلامی گردید.
دشمن روزی را برای حمله انتخاب کرد که حرارات آفتاب مرگبار بود. گرمای بالای ۵۰ درجه بیابان فکه هر جنبنده ای را زمینگیر میکرد و دشمن در سایه خودروهای زره پوش و کولر دار اهدایی اربابانش به جوانان بی تجیهزات ما حمله ور شد.
هوا روشن بود که دشمن با بمباران وسیع مواضع ما عملیات زمینی خود را آغاز کرد و رزمندگان ارتش جمهوری اسلامی مردانه ایستادند؛ با بالا آمدن کامل آفتاب و حرارت زمین و آسمان و حرم آتشباری هر دوطرف و مضافا غلبه تشنگی توان و قوت جسمی هم فروکش کرد و عدم پشتیبانی به موقع از رزمندگان برگ تلخی از تاریخ کشور رقم خورد.
چارهای جز عقب نشینی نبود.
عدهای از رزمندگان در نبرد جانانه با دشمن شهید شدند و پیکرهاشان در بیابان گم شد و ماهها بعد از طریق تفحص شهدا پیدا شد و عدهای هم در عقب نشینی از مهلکه نبرد در بیابان ها از شدت تشنگی بر زمین افتادند و یا به دست دشمن اسیر شدند.
و در این شرایط نفس گیر در ۲۷ تیرماه ۶۷قطعنامه ۵۹۸ از سوی امام به صورت یکطرفه پذیرفته شد.
امام فرمود اگر آبرویی داشتم با خدا معامله کردم و قبول قطعنامه برای من از زهر کشنده تر بود.
فقط ۴ روز از پذیرش قطعنامه گذشته بود که دشمن با همهی توان جنگی اهدایی از سوی استکبار از جنوب و غرب کشور به عمق خاک ما یورش برد و همه را غافلگیر کرد.
#همه_غافلگیر_شدند_الا_امام_خمینی(ره).
و از این مقطع به بعد خود امام از جماران جبهه ها را هدایت و حمایت کرد.
امام خروشید و فریاد زد #حسینیان به پا خیزید که درنگ امروز شما فردای اسارت باری را در پی خواهد داشت.
این فریاد امام همه را به جبهه کشاند و دولت هم از خواب غفلت پیدار شد
و بعد از ۸ سال مسئله اصلی کشور جنگ شد؛
و شد آنچه که از اول باید میشد.
و آنچنان مقابله تمام اسلام با کفر شدت گرفت که صدام مغرور که خود را فاتح میدان نبرد میدید مغلوب امام و فرندان امام شد و قبل از نیمه مرداد ۶۷ یعنی کمتر از ۲۰ روز از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ پیغام داد که من هم قطعنامه را پذیرفتم و حاضر به مذاکره میباشم.
آنچنان غیور مردان این سرزمین بر دشمن بعثی یورش بردند که اگر فرمان منع تعقیب دشمن بعد از گذشتن از مرزها نبود،در نیمه اول مرداد ۶۷ شهرهای العماره و بصره عراق در زیر گام های رزمندگان غیور اسلام فتح میشد.
اما فرمان امام این بود که تعقیب دشمن بعد از مرزهای پذیرفته شده مورد تایید نیست و لذا رزمنده ها متوقف شدند.
این پیروزی عیدی #عید_غدیر سال ۶۷ بود که خدا به رهروان ولایت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام داد.
سی و هفت سال از اون روزهای سربلندی میگذرد...
یاد مردان شهیدی را گرامی بداریم که اگر غیرت و مقاومت آنها نبود ایران زیر چکمه های مزدوران استکبار جهانی فتح شده بود و امروز سربلندی را مرهون آنها هستیم....
✅⬅️ یادشون را با فاتحهای گرامی میداریم
✍️جامانده از شهدا: #جعفر_طهماسبی
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani