eitaa logo
شهدای نیروی انسانی
315 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
6.1هزار ویدیو
8 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadanirooensani ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹 🌹 جستجوی نور وقتی صدایی از سمت پیکر شهدا ما را فراخواند! ✍️به روایت : ✅حاج حسین روشنی فرمانده اطلاعات عملیات لشگر10 شب سوم فرا رسید و برادران از شیب ارتفاع "کدو" سرازیر شدند و من شب سوم هم بی صبرانه منتظر آمدنشون در سنگر ماندم. هنوز هوا کاملا روشن نشده بود که تعدادی از برادران ارتشی به سراغم آمدند مسولیت پدافند از خط با ارتش بود و برای اونها هم مهم شده بود که ببینند نتیجه آخرین تلاش تیم تفحص چه می‌شود. اما برادران این بار با دست پر آمدند. و پیکر مطهر هر دو شهید بر روی دستانشان بود و صورتهاشان از خوشحالی برق میزد. وقتی پیکر شهدا را به بالای ارتفاع کدو رساندند به سجده افتادند و دوست داشتن از معجزه پیدا شدن پیکر شهدا برای ما بگویند. و آن روز اینگونه روایت کردند: " شب آخر هم مثل شبهای قبل تمام دره را گشتیم ولی باز شهید ی نمایان نشد . قبل از بالا آمدن آفتاب و روشن شدن هوا باید به عقب برمی‌گشتیم. در مسیر برگشت دلشکسته و رنجور از کنار بوته ها ودرختان عبور می‌کردیم و نگاه هایمان به هرطرف خیره می‌شد تا شاید نشانه ای ما را به سمت خود بکشد. یکدفعه شهید عیسی کره ای که مسوول گروه بود به حالت التماس گفت : برادران ! صدایی ما را به سوی خود می‌خواند شما هم می‌شنوید؟!!!. اول دوستان توجهی نمی کنند ولی وقتی سماجت را می بینند به سمتی که او اشاره می‌کرد می روند و منظره ای می‌بینند که به معجزه شبیه است. و ناباورانه با پیکر هر دو شهید مواجه شدند. هر دو شهید داخل دو برانکارد در کنار هم در زیر یک درخت قرار داشتند و حالا پس از گذشت ۵۰ روز از شهادت با تابش آفتاب جسمشان سبک شده بود آن دو شهید ( و ) را روی یک برانکارد محکم بسته و بر روی دوش خود به بالای ارتفاع حمل کردند . 🟢 این بود حکایت دو شهیدی که خود را نمایان کردند و صدایی که شهید عیسی کره ای شنید که او را به سوی خود خواندند. عیسی کره ای درست دو ماه بعد از تفحص این دو شهید در تاریخ 4 دیماه 65 در عملیات کربلای 4 با ترکش خمپاره دشمن به معراج رفت. کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🌹 جستجوی نور وقتی صدایی از سمت پیکر شهدا ما را فراخواند! ✍️به روایت : ✅حاج حسین روشنی فرمانده اطلاعات عملیات لشگر10 شب سوم فرا رسید و برادران از شیب ارتفاع "کدو" سرازیر شدند و من شب سوم هم بی صبرانه منتظر آمدنشون در سنگر ماندم. هنوز هوا کاملا روشن نشده بود که تعدادی از برادران ارتشی به سراغم آمدند مسولیت پدافند از خط با ارتش بود و برای اونها هم مهم شده بود که ببینند نتیجه آخرین تلاش تیم تفحص چه می‌شود. اما برادران این بار با دست پر آمدند. و پیکر مطهر هر دو شهید بر روی دستانشان بود و صورتهاشان از خوشحالی برق میزد. وقتی پیکر شهدا را به بالای ارتفاع کدو رساندند به سجده افتادند و دوست داشتن از معجزه پیدا شدن پیکر شهدا برای ما بگویند. و آن روز اینگونه روایت کردند: " شب آخر هم مثل شبهای قبل تمام دره را گشتیم ولی باز شهیدی نمایان نشد. قبل از بالا آمدن آفتاب و روشن شدن هوا باید به عقب برمی‌گشتیم. در مسیر برگشت دلشکسته و رنجور از کنار بوته ها و درختان عبور می‌کردیم و نگاه هایمان به هرطرف خیره می‌شد تا شاید نشانه‌ای ما را به سمت خود بکشد. یکدفعه شهید عیسی کره‌ای که مسوول گروه بود به حالت التماس گفت: برادران! صدایی ما را به سوی خود می‌خواند شما هم می‌شنوید؟!!!. اول دوستان توجهی نمی کنند ولی وقتی سماجت را می بینند به سمتی که او اشاره می‌کرد می روند و منظره‌ای می‌بینند که به معجزه شبیه است. و ناباورانه با پیکر هر دو شهید مواجه شدند. هر دو شهید داخل دو برانکارد در کنار هم در زیر یک درخت قرار داشتند و حالا پس از گذشت ۵۰ روز از شهادت با تابش آفتاب جسمشان سبک شده بود آن دو شهید ( و ) را روی یک برانکارد محکم بسته و بر روی دوش خود به بالای ارتفاع حمل کردند . 🟢 این بود حکایت دو شهیدی که خود را نمایان کردند و صدایی که شهید عیسی کره‌ای شنید که او را به سوی خود خواندند. عیسی کره‌ای درست دو ماه بعد از تفحص این دو شهید در تاریخ 4 دیماه 65 در عملیات کربلای 4 با ترکش خمپاره دشمن به معراج رفت. کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
مواظب باشیم پیاده مون نکنند عاشق و شیدای اهل بیت(ع) مولوی در مثنوی معنوی ابیاتی داره واقعا شرح حال است جایی که می‌گوید: عاشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل علت عاشق ز علتها جداست عشق اصطرلاب اسرار خداست عاشقی گر زین سر و گر زان سرست عاقبت ما را بدان سر رهبرست آشنایی بنده با این شهید برمی‌گرده به پائیز سال 63 بعد از ماه محرم بود که فرمانده ما، جمعی از لشکر ده رو جدا کرد و زیر در مقری که به نام معروف بود در کنار یه قبرستان مستقر کرد. ما شب ها می‌رفتیم جلو و در اطراف که در اون منطقه مستقر بودند می‌کردیم بردن TX50 با قاطر و اون هم شب ، زیر پای دشمن و کار گذاشتن آنها واقعا کار سختی بود. صبح هم برای نماز صبح خسته برمی‌گشتیم و در مقر استراحت می‌کردیم. جمعه ها به ما استراحت داده بود و از جلو رفتن و مین گذاری معاف بودیم. کنار مقر ما یک چند تا اطاقک حمام بود که رزمنده هایی که توی منطقه بودند استفاده می‌کردند. در نزدیکی ما و در خط پدافندی بچه های مستقر بودند و گاهی اوقات با هم گعده میگرفتیم فرمانده اون بچه ها محمد زندی بود خودش می‌گفت بچه تهران است فرمانده‌ای به نهایت ادب و تواضع. می‌گفت: است. چندین بار نزدیک مقرمون با هم روبرو شده بودیم.یه روز اومد پیش ما یادم نمیاد چیکار داشت اما قبل از ظهر بود و من هم داخل چادر یه نوار از سخنرانی های های شیخ حسین انصاریان رو گذاشته بود فکر کنم نوار مقام شهید بود. داشت سخنرانی پخش می‌شد و من هم با دوستان مشغول بودیم محمد زندی همون درب چادر نشست و بعد از چند لحظه دیدم سرش رو داخل دوتا زانوش گرفت و چفیه سفید رنگش رو هم روی سرش کشید و رفت توی حال...شاید به دقیقه نرسید که صدای هق هق گریه اش بلند شد.می‌خواست صداش رو مخفی کنه اما نمی‌شد کاری کرد که ما هم در چادر همراه او شدیم نیم ساعت طول کشید و ما با گریه شهید زندی گریه می‌کردیم. نوار که تمام شد سرش رو بلند کرد و با چفیه اش اشکش رو پاک کرد. چشمهاش کاسه ی خون بود. بعد یک معذرت خواهی از بچه ها کرد که خاطرتون رو مکدر کردم. شهید محمد که خداحافظی کرد و رفت ما تازه به خودمون اومدیم هم اونجا بودند. با یه نگاهی به هم کردیم به حسن گفتم بابا این ها کجا هستند و ما کجا. بعد از اون هم چند بار دیگه به مناسبتی شهید محمد رو دیدم.. در در سرمای منفی 20 درجه از ارتفاعات مشرف به به دیدار خدا رفت. یاد همشون بخیر رفتند چه جانسوز و گذشتند چه دلگیر آن سینه زنان حَرَمت دسته به دسته کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani