🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹
🥀🌹
#وضع_خط_خیلی_آشفته_است
#عملیات_کربلای_8
#غرب_کانال_ماهی
18 فروردین 66
✍️✍️✍️ راوی : #حاج_قاسم_غلامرضایی
#شهید_سید محمد با عجله اومد و گفت سوار شوید بریم خط
وضع خط خیلی آشفته است
دشمن داره #شبانه_پاتک میکنه و داره زمین وزمان رو به هم میدوزه
من و #شهید_صادقیان و #شهید_سید_محمد جلوی وانت سوار شدیم و #شهید_حمید_رضا_دادو وهادی کسکنی هم پشت وانت و رفتیم توی خط.
غوغایی بود
از زمین و آسمان گلوله میریخت
اونقدر گلوله توپ و خمپاره زمین خوره بود و #چاله_انفجار درست کرده بود که ماشین توی چاله ها میفتاد و به زحمت بیرون میومد
چاله های کم عمق رو با فشار دادن گاز شهید سید محمد رد میکرد
اما یه خورده جلو تر ماشین توی یه چاله ی توپ که عمیق بود افتادیم
هرچه گاز دادیم ماشین بالا نیومد
اومدیم پایین که چرخ ماشین رو توی لوک بذاریم که یه خمپاره کنار ماشین به زمین خورد
من و #شهید_صادقیان کنار ماشین بودیم
با انفجار هردوتامون به هوا پرتاپ شدیم
به خودم اومدم دیدم پاهام رو نمیتونم تکون بدم.
گفتم پاهام قطع شد!!!
دیدم دستم هم در اختیارخودم نیست
دستم هم شکست
کمرم هم بالا نمیومد
اون هم آسیب دید
چشم هام رو باز کردم دیدم #اصغر_صادقیان در کنارم به صورت افتاده
هرچی صداش کردم جواب نداد
#سید_محمد با کمک #شهید_دادو و هادی من رو داخل یک سوله بردند
داخل سوله پر بود از جنازه های عراقی ها.
یه ماشین برای خط وسایل میبرد.وسایلش رو خالی کرد و برگشت .
من رو سوار ماشین کردند
پاهام بالا مونده بود و هیچ حرکتی نداشتم
سید مدام بالای سرم بود
رسیدیم پست امداد خط
ریختند دور من
میشنیدم به آقا سید میگفتند این بنده خدا #شهید_میشه ما کاری نمیتونیم بکنیم
رفتند پلاستیک هم آوردن وپهن کردند که من رو توش #شکلات_پیچ کنند
اما سید محمد میگفت: بابا پاهاش هنوز داغه این شهید نشده
با اصرار #شهید_سید_محمد من رو برای مداوا به عنوان مجروح عقب فرستادند و زخم هام رو بستند.
توی این سرو صداهای توی بهداری داخل خط.
دیدم وشنیدم که آقا سید دو دستی میزد توی سرش و میگفت: امیدم رفت..مسوول محورم رفت.
سید داشت در غم از دست دادن #شهید_صادقیان بی تابی میکرد
اون شب من به شدت مجروح شدم و #شهید_علی_اصغر_صادقیان یه راست رفت بهشت...
خوش به حالش
#سردار_شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی فرمانده گردان تخریب لشگر10 و شهید حمید رضا دادو در تیر ماه 66 آسمانی شدند
🌹
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🌹🌹🌹🌹
#روایت_شب_دهم
یک روایت واقعی
#عبور_از_میدان_مین
عملیات کربلای یک 10 تیرماه 65
#شهر_مهران
✍️✍️✍️ راوی: #سید_محسن_حسینی
شب دهم تیرماه عمليات کربلای یک، اونشب من با #شهید_امیر_تابش و دو نفر از #بچه_های_تخریب برای پاکسازی میدان مین دوم جلوی خاکریز دشمن مأموريت داشتیم،
قبل از حرکت پشت خاکریز، شهید سیدمحمد (فرمانده تخریب لشگر10) بسيار نگران باز نشدن #سیم_خارداهای_فرشی دشمن بود برای همين چهار نفری دستهامون رو کف دست راست سید محمد گذاشتیم و عهد کردیم چنانچه تا شروع عملیات سیم خاردارها باز نشد روی سیم خاردار ها بخوابیم و یا توی #میدان_مین بدویم و به هر صورت نیروها را از موانع رد کنیم
بعد از این پیمان بود که سید محمد آرام گرفت و ما جلوی گردان حرکت کردیم.
پشت #میدان_مین که رسیدیم متوجه نیروهای عراقی شدیم که در میدان مین مشغول کار بودند، بخاطر همین یه مدت کوتاه پشت میدان خوابیدیم تا اینکه نیروهای عراقى کارشان تمام شد و رفتند
ما برای پاکسازی #میدان_مین آغاز بکار کردیم.
با کشیدن #طناب_معبر مسیری را برای عبور نیروها با #قرص_های_شب_نما مشخص کردیم و نیروهای رزمنده را با توکل بر خدا از معبر عبور دادیم .
عملیات شروع شده بود و دشمن با انواع سلاح و ادواتش روی معبر آتیش می ریخت. یکی از رزمنده ها به خاطر آتش زیاد دشمن کنار من توی معبر زمین گیر شد. و هر کاری کردم که از معبر رد بشه و با بقیه رزمنده ها با دشمن درگیر بشه نشد.
یکی از نیروهای دشمن که متوجه ما شده بود به طرف ما تیراندازی کرد و گلوله به بازوی راست اون رزمنده اصابت کرد. چاره ای نبود چفیه ام را باز کردم و دور بازوش بستم تا جلوی خونریزی را بگیرم. دشمن با خمپاره معبر رو زیر آتیش گرفته بود و ما مجبور بودیم جابجا بشیم. خونریزی زیاد بود و اون مجروح تشنه شده بود و به این خاطر آب قمقه خودش و من را تا تهش سرکشید.
زیر بغلش رو گرفتم تا به خاکریز خودی برسونم و تحوبل بچه های امداد بدهم. همین طور که داخل #میدان_مین عقب میومدیم
در بین میدان مین اول و دوم دیدم یه شهید روی زمین افتاده. خوب که نگاه کردم دیدم پیکر مطهر #شهید_غلامحسين_رضايي است که پایش قطع شده بود .
بخودم اومدم و دیدم لودر و بلدوزرهای خودی به طرف میدان مین در حرکت هستند.
مجروح را پشت خاکریز تحویل آمبولانس دادم و بلافاصله به طرف بلدوزرها دویدم و آنها را به طرف معبر خودمان که جهت عبور دستگاههای مهندسی عریض کرده بودیم هدایت کردم.
ابتدای #میدان_مین راننده بلدوزر دلهره داشت و ایستاد. به شهید تابش گفتم تو برو بالای بلدوزر، من توی میدان مین حرکت می کنم اگر باز هم حرکت نکرد خودمون دستگیره های حرکت بلدوزر رو به عقب می کشیم و بلدوزر به سمت جلو حرکت میکنه تا از ميدان رد بشه .
خوشبختانه با حرکت شهید تابش و جذبه ای که داشت راننده راه افتاد و دستگاههای مهندسی را برای زدن خاکریز و جان پناه برای رزمندگان به سلامت از #میدان_مین عبور دادیم.
میدان مین زیر بارش توپ و خمپاره بود و نیاز بود مدام معبر بوسیله #بچه_های_تخریب ترمیم بشه . تا نزدیکی های صبح مشغول آماده کردن معبر جهت تردد خودروها و وسایل نقلیه پشتیبانی بوديم .
هوا روشن شده بود که #شهید_سید_محمد اومد دنبالمون و به عقب برگشتیم.
از اینکه به تکلیفمون عمل کرده بودیم احساس رضایت می کردیم
خدا رو شکر که هم معبر باز شد و هم رزمندگان و نیروهای پشتیبانی از آن به سلامت عبور کردند.
🌷 #امروز_اون_معبر_هنوز_هم_باز_است.
اونایی که برای #اربعین از مرز #مهران به کربلا مشرف میشن از اون معبر به سلامت عبور می کنند.
خدایی یاد اونهایی که برای باز نگهداشتن اون معبر تا به امروز از پا افتادند هم باشید.
شادی ارواح طیبه و ملکوتی تمامی شهدا بویژه شهدای عزیز عملیات کربلای یک که در آزادسازی مهران دل امام خمینی ره را شاد کردند و ملت بزرگ ایران را سرافراز نمودند صلوات
🌷🇮🇷❤️🇮🇷🌷
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹🥀🌹
🥀🌹
#وضع_خط_خیلی_آشفته_است
#عملیات_کربلای_8
#غرب_کانال_ماهی
18 فروردین 66
✍️✍️✍️ راوی: #حاج_قاسم_غلامرضایی
#شهید_سید محمد با عجله اومد و گفت سوار شوید بریم خط
وضع خط خیلی آشفته است
دشمن داره #شبانه_پاتک میکنه و داره زمین وزمان رو به هم میدوزه
من و #شهید_صادقیان و #شهید_سید_محمد جلوی وانت سوار شدیم و #شهید_حمید_رضا_دادو وهادی کسکنی هم پشت وانت و رفتیم توی خط.
غوغایی بود
از زمین و آسمان گلوله میریخت
اونقدر گلوله توپ و خمپاره زمین خوره بود و #چاله_انفجار درست کرده بود که ماشین توی چاله ها میفتاد و به زحمت بیرون میومد
چاله های کم عمق رو با فشار دادن گاز شهید سید محمد رد میکرد
اما یه خورده جلو تر ماشین توی یه چاله ی توپ که عمیق بود افتادیم
هرچه گاز دادیم ماشین بالا نیومد
اومدیم پایین که چرخ ماشین رو توی لوک بذاریم که یه خمپاره کنار ماشین به زمین خورد
من و #شهید_صادقیان کنار ماشین بودیم
با انفجار هردوتامون به هوا پرتاپ شدیم
به خودم اومدم دیدم پاهام رو نمیتونم تکون بدم.
گفتم پاهام قطع شد!!!
دیدم دستم هم در اختیارخودم نیست
دستم هم شکست
کمرم هم بالا نمیومد
اون هم آسیب دید
چشم هام رو باز کردم دیدم #اصغر_صادقیان در کنارم به صورت افتاده
هرچی صداش کردم جواب نداد
#سید_محمد با کمک #شهید_دادو و هادی من رو داخل یک سوله بردند
داخل سوله پر بود از جنازه های عراقی ها.
یه ماشین برای خط وسایل میبرد.وسایلش رو خالی کرد و برگشت .
من رو سوار ماشین کردند
پاهام بالا مونده بود و هیچ حرکتی نداشتم
سید مدام بالای سرم بود
رسیدیم پست امداد خط
ریختند دور من
میشنیدم به آقا سید میگفتند این بنده خدا #شهید_میشه ما کاری نمیتونیم بکنیم
رفتند پلاستیک هم آوردن وپهن کردند که من رو توش #شکلات_پیچ کنند
اما سید محمد میگفت: بابا پاهاش هنوز داغه این شهید نشده
با اصرار #شهید_سید_محمد من رو برای مداوا به عنوان مجروح عقب فرستادند و زخم هام رو بستند.
توی این سرو صداهای توی بهداری داخل خط.
دیدم وشنیدم که آقا سید دو دستی میزد توی سرش و میگفت: امیدم رفت..مسوول محورم رفت.
سید داشت در غم از دست دادن #شهید_صادقیان بی تابی میکرد
اون شب من به شدت مجروح شدم و #شهید_علی_اصغر_صادقیان یه راست رفت بهشت...
خوش به حالش
#سردار_شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی فرمانده گردان تخریب لشگر10 و شهید حمید رضا دادو در تیر ماه 66 آسمانی شدند
🌹
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🍀🌹🌹🍀
#دو_سید_به_شهادت_رسیدند
#عملیات_سیدالشهداء_علیه_السلام
✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی
#شهید_سید_محمد _زینال_حسینی که آمد حامل اخباری از منطقه درگیری بود،
اولین سوالی که از شهید سیدمحمد کردم گفتم: سید، از #سید_مهدی_اعتصامی چه خبر؟ سید بلادرنگ گفت: #سید_مهدی_رفت_ملکوت.
این خبر سید همه بچهها را غصهدار کرد. بچهها یکدیگر را تسلی میدادند. سید هم میخواست گریه کند، با بچهها، اما خودش را بهسختی نگه میداشت. آن روز نماز ظهر و عصر با تأخیر برگزار شد. نماز که تمام شد همه رفتند برای نهار داخل چادرها.
اما شهید سید محمد داخل حسینیه در غم از دست دادن بچهها می سوخت. با اصرار سید را از جا بلند کردیم و از در #حسینیه_الوارثین بیرون آمدیم تا برای نهار به چادر فرماندهی برویم. که تویوتای گردان رسید و مستقیم آمد مقابل حسینیه الوارثین. یکی از بچهها آمد پائین و با سید روبوسی کرد. شهید سیدمحمد ازش پرسید: چه خبر؟ اون بیمعرفت هم بدون ملاحظه گفت: سید، داداشت. #سید_مجتبی_رفت. تا اینو گفت سید با یک حسرتی گفت: خوش به حالش.
من کنارش بودم. دیدم همانطور که ایستاده بود، عقب عقب رفت و تکیه به دیوار حسینیه داد و یواش یواش پاهاش سست شد و روی زمین نشست. گفت: مجتبی به آرزویش رسید و اما من جواب مادرم را چی بدم؟.
#شهید_سید_مهدی_اعتصامی به عنوان تخریبچی به گردان حضرت علی اصغر(ع) مامور شد. سید در حین زدن معبر کنار #جاده_فکه در حالی که #طناب_معبر را می کشید با روشن شدن مین منور بدن نازنینش آماج گلوله های دوشکا قرار گرفت و به علت عقب نشینی از مواضع فتح شده پیکر مطهر سید مهدی دهها روز در منطقه درگیری برجای ماند، تا اینکه خرداد ماه سال ۶۵ این ابدان مطهر از خاک برداشته شد.
بدن شهید سیدمهدی اعتصامی به کرج منتقل و در امامزاده محمد کرج به خاک رفت.
پیکر#شهید_سید_مجتبی_زینال_حسینی در حالیکه توسط دشمن زیر خاک قرار گرفته بود و وسایل شخصی و پوتینهای او را بالای سرش گذاشته بودند، پیدا شد و به تهران منتقل و در قطعه ۵۳ بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.
🍀🌹🌹🍀
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🌹🌹🌹🌹
#روایت_شب_دهم
یک روایت واقعی
#عبور_از_میدان_مین
عملیات کربلای یک 10 تیرماه 65
#شهر_مهران
✍️✍️✍️ راوی: #سید_محسن_حسینی
شب دهم تیرماه عمليات کربلای یک، اونشب من با #شهید_امیر_تابش و دو نفر از #بچه_های_تخریب برای پاکسازی میدان مین دوم جلوی خاکریز دشمن مأموريت داشتیم،
قبل از حرکت پشت خاکریز، شهید سیدمحمد (فرمانده تخریب لشگر10) بسيار نگران باز نشدن #سیم_خارداهای_فرشی دشمن بود برای همين چهار نفری دستهامون رو کف دست راست سید محمد گذاشتیم و عهد کردیم چنانچه تا شروع عملیات سیم خاردارها باز نشد روی سیم خاردار ها بخوابیم و یا توی #میدان_مین بدویم و به هر صورت نیروها را از موانع رد کنیم
بعد از این پیمان بود که سید محمد آرام گرفت و ما جلوی گردان حرکت کردیم.
پشت #میدان_مین که رسیدیم متوجه نیروهای عراقی شدیم که در میدان مین مشغول کار بودند، بخاطر همین یه مدت کوتاه پشت میدان خوابیدیم تا اینکه نیروهای عراقى کارشان تمام شد و رفتند
ما برای پاکسازی #میدان_مین آغاز بکار کردیم.
با کشیدن #طناب_معبر مسیری را برای عبور نیروها با #قرص_های_شب_نما مشخص کردیم و نیروهای رزمنده را با توکل بر خدا از معبر عبور دادیم .
عملیات شروع شده بود و دشمن با انواع سلاح و ادواتش روی معبر آتیش می ریخت. یکی از رزمنده ها به خاطر آتش زیاد دشمن کنار من توی معبر زمین گیر شد. و هر کاری کردم که از معبر رد بشه و با بقیه رزمنده ها با دشمن درگیر بشه نشد.
یکی از نیروهای دشمن که متوجه ما شده بود به طرف ما تیراندازی کرد و گلوله به بازوی راست اون رزمنده اصابت کرد. چاره ای نبود چفیه ام را باز کردم و دور بازوش بستم تا جلوی خونریزی را بگیرم. دشمن با خمپاره معبر رو زیر آتیش گرفته بود و ما مجبور بودیم جابجا بشیم. خونریزی زیاد بود و اون مجروح تشنه شده بود و به این خاطر آب قمقه خودش و من را تا تهش سرکشید.
زیر بغلش رو گرفتم تا به خاکریز خودی برسونم و تحوبل بچه های امداد بدهم. همین طور که داخل #میدان_مین عقب میومدیم
در بین میدان مین اول و دوم دیدم یه شهید روی زمین افتاده. خوب که نگاه کردم دیدم پیکر مطهر #شهید_غلامحسين_رضايي است که پایش قطع شده بود .
بخودم اومدم و دیدم لودر و بلدوزرهای خودی به طرف میدان مین در حرکت هستند.
مجروح را پشت خاکریز تحویل آمبولانس دادم و بلافاصله به طرف بلدوزرها دویدم و آنها را به طرف معبر خودمان که جهت عبور دستگاههای مهندسی عریض کرده بودیم هدایت کردم.
ابتدای #میدان_مین راننده بلدوزر دلهره داشت و ایستاد. به شهید تابش گفتم تو برو بالای بلدوزر، من توی میدان مین حرکت می کنم اگر باز هم حرکت نکرد خودمون دستگیره های حرکت بلدوزر رو به عقب می کشیم و بلدوزر به سمت جلو حرکت میکنه تا از ميدان رد بشه .
خوشبختانه با حرکت شهید تابش و جذبه ای که داشت راننده راه افتاد و دستگاههای مهندسی را برای زدن خاکریز و جان پناه برای رزمندگان به سلامت از #میدان_مین عبور دادیم.
میدان مین زیر بارش توپ و خمپاره بود و نیاز بود مدام معبر بوسیله #بچه_های_تخریب ترمیم بشه . تا نزدیکی های صبح مشغول آماده کردن معبر جهت تردد خودروها و وسایل نقلیه پشتیبانی بوديم .
هوا روشن شده بود که #شهید_سید_محمد اومد دنبالمون و به عقب برگشتیم.
از اینکه به تکلیفمون عمل کرده بودیم احساس رضایت می کردیم
خدا رو شکر که هم معبر باز شد و هم رزمندگان و نیروهای پشتیبانی از آن به سلامت عبور کردند.
🌷 #امروز_اون_معبر_هنوز_هم_باز_است.
اونایی که برای #اربعین از مرز #مهران به کربلا مشرف میشن از اون معبر به سلامت عبور می کنند.
خدایی یاد اونهایی که برای باز نگهداشتن اون معبر تا به امروز از پا افتادند هم باشید.
شادی ارواح طیبه و ملکوتی تمامی شهدا بویژه شهدای عزیز عملیات کربلای یک که در آزادسازی مهران دل امام خمینی ره را شاد کردند و ملت بزرگ ایران را سرافراز نمودند صلوات
🌷🇮🇷❤️🇮🇷🌷
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🥀🌹🥀🌹
🥀🌹
#وضع_خط_خیلی_آشفته_است
#عملیات_کربلای_8
#غرب_کانال_ماهی
18 فروردین 66
✍️ راوی: #حاج_قاسم_غلامرضایی
#شهید_سید محمد با عجله اومد و گفت سوار شوید بریم خط
وضع خط خیلی آشفته است
دشمن داره #شبانه_پاتک میکنه و داره زمین و زمان رو به هم میدوزه
من و #شهید_صادقیان و #شهید_سید_محمد جلوی وانت سوار شدیم و #شهید_حمیدرضا_دادو و هادی کسکنی هم پشت وانت و رفتیم توی خط.
غوغایی بود
از زمین و آسمان گلوله میریخت
اونقدر گلوله توپ و خمپاره زمین خوره بود و #چاله_انفجار درست کرده بود که ماشین توی چاله ها میفتاد و به زحمت بیرون میومد
چاله های کم عمق رو با فشار دادن گاز شهید سید محمد رد می کرد
اما یه خورده جلو تر ماشین توی یه چالهی توپ که عمیق بود افتادیم
هرچه گاز دادیم ماشین بالا نیومد
اومدیم پایین که چرخ ماشین رو توی لوک بذاریم که یه خمپاره کنار ماشین به زمین خورد
من و #شهید_صادقیان کنار ماشین بودیم
با انفجار هردوتامون به هوا پرتاپ شدیم
به خودم اومدم دیدم پاهام رو نمیتونم تکون بدم.
گفتم پاهام قطع شد!!!
دیدم دستم هم در اختیار خودم نیست
دستم هم شکست
کمرم هم بالا نمیومد
اون هم آسیب دید
چشم هام رو باز کردم دیدم #اصغر_صادقیان در کنارم به صورت افتاده
هرچی صداش کردم جواب نداد
#سید_محمد با کمک #شهید_دادو و هادی من رو داخل یک سوله بردند
داخل سوله پر بود از جنازه های عراقی ها.
یه ماشین برای خط وسایل میبرد. وسایلش رو خالی کرد و برگشت.
من رو سوار ماشین کردند
پاهام بالا مونده بود و هیچ حرکتی نداشتم
سید مدام بالای سرم بود
رسیدیم پست امداد خط
ریختند دور من
میشنیدم به آقا سید میگفتند این بنده خدا #شهید_میشه ما کاری نمیتونیم بکنیم
رفتند پلاستیک هم آوردن و پهن کردند که من رو توش #شکلات_پیچ کنند
اما سید محمد میگفت: بابا پاهاش هنوز داغه این شهید نشده
با اصرار #شهید_سید_محمد من رو برای مداوا به عنوان مجروح عقب فرستادند و زخم هام رو بستند.
توی این سرو صداهای توی بهداری داخل خط.
دیدم و شنیدم که آقا سید دو دستی میزد توی سرش و میگفت: امیدم رفت. مسئول محورم رفت.
سید داشت در غم از دست دادن #شهید_صادقیان بی تابی میکرد
اون شب من به شدت مجروح شدم و #شهید_علی_اصغر_صادقیان یه راست رفت بهشت...
خوش به حالش.
#سردار_شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی فرمانده گردان تخریب لشگر10 و شهید حمیدرضا دادو در تیر ماه 66 آسمانی شدند
🌹
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🍀🌹🌹🍀
#دو_سید_به_شهادت_رسیدند
#عملیات_سیدالشهداء_علیه_السلام
✍🏿✍🏿 راوی : #جعفر_طهماسبی
#شهید_سید_محمد _زینال_حسینی که آمد حامل اخباری از منطقه درگیری بود،
اولین سوالی که از شهید سیدمحمد کردم گفتم: سید، از #سید_مهدی_اعتصامی چه خبر؟ سید بلادرنگ گفت: #سید_مهدی_رفت_ملکوت.
این خبر سید همه بچهها را غصهدار کرد. بچهها یکدیگر را تسلی میدادند. سید هم میخواست گریه کند، با بچهها، اما خودش را بهسختی نگه میداشت. آن روز نماز ظهر و عصر با تأخیر برگزار شد. نماز که تمام شد همه رفتند برای نهار داخل چادرها.
اما شهید سید محمد داخل حسینیه در غم از دست دادن بچهها می سوخت. با اصرار سید را از جا بلند کردیم و از در #حسینیه_الوارثین بیرون آمدیم تا برای نهار به چادر فرماندهی برویم. که تویوتای گردان رسید و مستقیم آمد مقابل حسینیه الوارثین. یکی از بچهها آمد پائین و با سید روبوسی کرد. شهید سیدمحمد ازش پرسید: چه خبر؟ اون بیمعرفت هم بدون ملاحظه گفت: سید، داداشت. #سید_مجتبی_رفت. تا اینو گفت سید با یک حسرتی گفت: خوش به حالش.
من کنارش بودم. دیدم همانطور که ایستاده بود، عقب عقب رفت و تکیه به دیوار حسینیه داد و یواش یواش پاهاش سست شد و روی زمین نشست. گفت: مجتبی به آرزویش رسید و اما من جواب مادرم را چی بدم؟.
#شهید_سید_مهدی_اعتصامی به عنوان تخریبچی به گردان حضرت علی اصغر(ع) مامور شد. سید در حین زدن معبر کنار #جاده_فکه در حالی که #طناب_معبر را می کشید با روشن شدن مین منور بدن نازنینش آماج گلوله های دوشکا قرار گرفت و به علت عقب نشینی از مواضع فتح شده پیکر مطهر سید مهدی دهها روز در منطقه درگیری برجای ماند، تا اینکه خرداد ماه سال ۶۵ این ابدان مطهر از خاک برداشته شد.
بدن شهید سیدمهدی اعتصامی به کرج منتقل و در امامزاده محمد کرج به خاک رفت.
پیکر#شهید_سید_مجتبی_زینال_حسینی در حالیکه توسط دشمن زیر خاک قرار گرفته بود و وسایل شخصی و پوتینهای او را بالای سرش گذاشته بودند، پیدا شد و به تهران منتقل و در قطعه ۵۳ بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.
🍀🌹🌹🍀
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🌹🌹🌹🌹
#روایت_شب_دهم
یک روایت واقعی
#عبور_از_میدان_مین
عملیات کربلای یک 10 تیرماه 65
#شهر_مهران
✍️ راوی: #سید_محسن_حسینی
شب دهم تیرماه عمليات کربلای یک، اونشب من با #شهید_امیر_تابش و دو نفر از #بچه_های_تخریب برای پاکسازی میدان مین دوم جلوی خاکریز دشمن مأموريت داشتیم،
قبل از حرکت پشت خاکریز، شهید سیدمحمد (فرمانده تخریب لشکر10) بسيار نگران باز نشدن #سیم_خارداهای_فرشی دشمن بود برای همين چهار نفری دستهامون رو کف دست راست سید محمد گذاشتیم و عهد کردیم چنانچه تا شروع عملیات سیم خاردارها باز نشد روی سیم خاردار ها بخوابیم و یا توی #میدان_مین بدویم و به هر صورت نیروها را از موانع رد کنیم
بعد از این پیمان بود که سید محمد آرام گرفت و ما جلوی گردان حرکت کردیم.
پشت #میدان_مین که رسیدیم متوجه نیروهای عراقی شدیم که در میدان مین مشغول کار بودند، بخاطر همین یه مدت کوتاه پشت میدان خوابیدیم تا اینکه نیروهای عراقى کارشان تمام شد و رفتند
ما برای پاکسازی #میدان_مین آغاز بکار کردیم.
با کشیدن #طناب_معبر مسیری را برای عبور نیروها با #قرص_های_شب_نما مشخص کردیم و نیروهای رزمنده را با توکل بر خدا از معبر عبور دادیم.
عملیات شروع شده بود و دشمن با انواع سلاح و ادواتش روی معبر آتیش می ریخت. یکی از رزمنده ها به خاطر آتش زیاد دشمن کنار من توی معبر زمین گیر شد. و هر کاری کردم که از معبر رد بشه و با بقیه رزمنده ها با دشمن درگیر بشه نشد.
یکی از نیروهای دشمن که متوجه ما شده بود به طرف ما تیراندازی کرد و گلوله به بازوی راست اون رزمنده اصابت کرد. چارهای نبود چفیهام را باز کردم و دور بازوش بستم تا جلوی خونریزی را بگیرم. دشمن با خمپاره معبر رو زیر آتیش گرفته بود و ما مجبور بودیم جابجا بشیم. خونریزی زیاد بود و اون مجروح تشنه شده بود و به این خاطر آب قمقه خودش و من را تا تهش سرکشید.
زیر بغلش رو گرفتم تا به خاکریز خودی برسونم و تحوبل بچه های امداد بدهم. همین طور که داخل #میدان_مین عقب میومدیم
در بین میدان مین اول و دوم دیدم یه شهید روی زمین افتاده. خوب که نگاه کردم دیدم پیکر مطهر #شهید_غلامحسين_رضايي است که پایش قطع شده بود.
بخودم اومدم و دیدم لودر و بلدوزرهای خودی به طرف میدان مین در حرکت هستند.
مجروح را پشت خاکریز تحویل آمبولانس دادم و بلافاصله به طرف بلدوزرها دویدم و آنها را به طرف معبر خودمان که جهت عبور دستگاههای مهندسی عریض کرده بودیم هدایت کردم.
ابتدای #میدان_مین راننده بلدوزر دلهره داشت و ایستاد. به شهید تابش گفتم تو برو بالای بلدوزر، من توی میدان مین حرکت می کنم اگر باز هم حرکت نکرد خودمون دستگیره های حرکت بلدوزر رو به عقب می کشیم و بلدوزر به سمت جلو حرکت میکنه تا از ميدان رد بشه.
خوشبختانه با حرکت شهید تابش و جذبهای که داشت راننده راه افتاد و دستگاههای مهندسی را برای زدن خاکریز و جان پناه برای رزمندگان به سلامت از #میدان_مین عبور دادیم.
میدان مین زیر بارش توپ و خمپاره بود و نیاز بود مدام معبر بوسیله #بچه_های_تخریب ترمیم بشه. تا نزدیکی های صبح مشغول آماده کردن معبر جهت تردد خودروها و وسایل نقلیه پشتیبانی بوديم.
هوا روشن شده بود که #شهید_سید_محمد اومد دنبالمون و به عقب برگشتیم.
از اینکه به تکلیفمون عمل کرده بودیم احساس رضایت می کردیم
خدا رو شکر که هم معبر باز شد و هم رزمندگان و نیروهای پشتیبانی از آن به سلامت عبور کردند.
🌷 #امروز_اون_معبر_هنوز_هم_باز_است.
اونایی که برای #اربعین از مرز #مهران به کربلا مشرف میشن از اون معبر به سلامت عبور می کنند.
خدایی یاد اونهایی که برای باز نگهداشتن اون معبر تا به امروز از پا افتادند هم باشید.
شادی ارواح طیبه و ملکوتی تمامی شهدا بویژه شهدای عزیز عملیات کربلای یک که در آزادسازی مهران دل امام خمینی ره را شاد کردند و ملت بزرگ ایران را سرافراز نمودند صلوات
🌷🇮🇷❤️🇮🇷🌷
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani