eitaa logo
شهدای نیروی انسانی
295 دنبال‌کننده
14هزار عکس
4.8هزار ویدیو
5 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadanirooensani ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹 یک روایت واقعی عملیات کربلای یک 10 تیرماه 65 ✍️✍️✍️ راوی: شب دهم تیرماه عمليات کربلای یک، اونشب من با و دو نفر از برای پاکسازی میدان مین دوم جلوی خاکریز دشمن مأموريت داشتیم، قبل از حرکت پشت خاکریز، شهید سیدمحمد (فرمانده تخریب لشگر10) بسيار نگران باز نشدن دشمن بود برای همين چهار نفری دستهامون رو کف دست راست سید محمد گذاشتیم و عهد کردیم چنانچه تا شروع عملیات سیم خاردارها باز نشد روی سیم خاردار ها بخوابیم و یا توی بدویم و به هر صورت نیروها را از موانع رد کنیم بعد از این پیمان بود که سید محمد آرام گرفت و ما جلوی گردان حرکت کردیم. پشت که رسیدیم متوجه نیروهای عراقی شدیم که در میدان مین مشغول کار بودند، بخاطر همین یه مدت کوتاه پشت میدان خوابیدیم تا اینکه نیروهای عراقى کارشان تمام شد و رفتند ما برای پاکسازی آغاز بکار کردیم. با کشیدن مسیری را برای عبور نیروها با مشخص کردیم و نیروهای رزمنده را با توکل بر خدا از معبر عبور دادیم . عملیات شروع شده بود و دشمن با انواع سلاح و ادواتش روی معبر آتیش می ریخت. یکی از رزمنده ها به خاطر آتش زیاد دشمن کنار من توی معبر زمین گیر شد. و هر کاری کردم که از معبر رد بشه و با بقیه رزمنده ها با دشمن درگیر بشه نشد. یکی از نیروهای دشمن که متوجه ما شده بود به طرف ما تیراندازی کرد و گلوله به بازوی راست اون رزمنده اصابت کرد. چاره ای نبود چفیه ام را باز کردم و دور بازوش بستم تا جلوی خونریزی را بگیرم. دشمن با خمپاره معبر رو زیر آتیش گرفته بود و ما مجبور بودیم جابجا بشیم. خونریزی زیاد بود و اون مجروح تشنه شده بود و به این خاطر آب قمقه خودش و من را تا تهش سرکشید. زیر بغلش رو گرفتم تا به خاکریز خودی برسونم و تحوبل بچه های امداد بدهم. همین طور که داخل عقب میومدیم در بین میدان مین اول و دوم دیدم یه شهید روی زمین افتاده. خوب که نگاه کردم دیدم پیکر مطهر است که پایش قطع شده بود . بخودم اومدم و دیدم لودر و بلدوزرهای خودی به طرف میدان مین در حرکت هستند. مجروح را پشت خاکریز تحویل آمبولانس دادم و بلافاصله به طرف بلدوزرها دویدم و آنها را به طرف معبر خودمان که جهت عبور دستگاههای مهندسی عریض کرده بودیم هدایت کردم. ابتدای راننده بلدوزر دلهره داشت و ایستاد. به شهید تابش گفتم تو برو بالای بلدوزر، من توی میدان مین حرکت می کنم اگر باز هم حرکت نکرد خودمون دستگیره های حرکت بلدوزر رو به عقب می کشیم و بلدوزر به سمت جلو حرکت میکنه تا از ميدان رد بشه . خوشبختانه با حرکت شهید تابش و جذبه ای که داشت راننده راه افتاد و دستگاههای مهندسی را برای زدن خاکریز و جان پناه برای رزمندگان به سلامت از عبور دادیم. میدان مین زیر بارش توپ و خمپاره بود و نیاز بود مدام معبر بوسیله ترمیم بشه . تا نزدیکی های صبح مشغول آماده کردن معبر جهت تردد خودروها و وسایل نقلیه پشتیبانی بوديم . هوا روشن شده بود که اومد دنبالمون و به عقب برگشتیم. از اینکه به تکلیفمون عمل کرده بودیم احساس رضایت می کردیم خدا رو شکر که هم معبر باز شد و هم رزمندگان و نیروهای پشتیبانی از آن به سلامت عبور کردند. 🌷 . اونایی که برای از مرز به کربلا مشرف میشن از اون معبر به سلامت عبور می کنند. خدایی یاد اونهایی که برای باز نگهداشتن اون معبر تا به امروز از پا افتادند هم باشید. شادی ارواح طیبه و ملکوتی تمامی شهدا بویژه شهدای عزیز عملیات کربلای یک که در آزادسازی مهران دل امام خمینی ره را شاد کردند و ملت بزرگ ایران را سرافراز نمودند صلوات 🌷🇮🇷❤️🇮🇷🌷 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🍀🌹🌹🍀 ✍🏿✍🏿 راوی : _زینال_حسینی که آمد حامل اخباری از منطقه درگیری بود، اولین سوالی که از شهید سیدمحمد کردم گفتم: سید، از چه خبر؟ سید بلادرنگ گفت: . این خبر سید همه بچه‎ها را غصه‎دار کرد. بچه‎ها یکدیگر را تسلی می‎دادند. سید هم می‎خواست گریه کند، با بچه‎ها، اما خودش را به‎سختی نگه می‎داشت. آن روز نماز ظهر و عصر با تأخیر برگزار شد. نماز که تمام شد همه رفتند برای نهار داخل چادرها. اما شهید سید محمد داخل حسینیه در غم از دست دادن بچه‎ها می سوخت. با اصرار سید را از جا بلند کردیم و از در بیرون آمدیم تا برای نهار به چادر فرماندهی برویم. که تویوتای گردان رسید و مستقیم آمد مقابل حسینیه الوارثین. یکی از بچه‏ها آمد پائین و با سید روبوسی کرد. شهید سیدمحمد ازش پرسید: چه خبر؟ اون بی‏معرفت هم بدون ملاحظه گفت: سید، داداشت . . تا اینو گفت سید با یک حسرتی گفت: خوش به حالش . من کنارش بودم. دیدم همان‏طور که ایستاده بود، عقب عقب رفت و تکیه به دیوار حسینیه داد و یواش یواش پاهاش سست شد و روی زمین نشست. گفت: مجتبی به آرزویش رسید و اما من جواب مادرم را چی بدم؟. به عنوان تخریبچی به گردان حضرت علی اصغر(ع) مامور شد. سید در حین زدن معبر کنار در حالی که را می کشید با روشن شدن مین منور بدن نازنینش آماج گلوله های دوشکا قرار گرفت و به علت عقب نشینی از مواضع فتح شده پیکر مطهر سید مهدی دهها روز در منطقه درگیری برجای ماند، تا اینکه خرداد ماه سال ۶۵ این ابدان مطهر از خاک برداشته شد. بدن شهید سیدمهدی اعتصامی به کرج منتقل و در امام‎زاده محمد کرج به خاک رفت. پیکر در حالی‌که توسط دشمن زیر خاک قرار گرفته بود و وسایل شخصی و پوتین‎های او را بالای سرش گذاشته بودند، پیدا شد و به تهران منتقل و در قطعه ۵۳ بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد. 🍀🌹🌹🍀 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🌹🌹🌹🌹 یک روایت واقعی عملیات کربلای یک 10 تیرماه 65 ✍️✍️✍️ راوی: شب دهم تیرماه عمليات کربلای یک، اونشب من با و دو نفر از برای پاکسازی میدان مین دوم جلوی خاکریز دشمن مأموريت داشتیم، قبل از حرکت پشت خاکریز، شهید سیدمحمد (فرمانده تخریب لشگر10) بسيار نگران باز نشدن دشمن بود برای همين چهار نفری دستهامون رو کف دست راست سید محمد گذاشتیم و عهد کردیم چنانچه تا شروع عملیات سیم خاردارها باز نشد روی سیم خاردار ها بخوابیم و یا توی بدویم و به هر صورت نیروها را از موانع رد کنیم بعد از این پیمان بود که سید محمد آرام گرفت و ما جلوی گردان حرکت کردیم. پشت که رسیدیم متوجه نیروهای عراقی شدیم که در میدان مین مشغول کار بودند، بخاطر همین یه مدت کوتاه پشت میدان خوابیدیم تا اینکه نیروهای عراقى کارشان تمام شد و رفتند ما برای پاکسازی آغاز بکار کردیم. با کشیدن مسیری را برای عبور نیروها با مشخص کردیم و نیروهای رزمنده را با توکل بر خدا از معبر عبور دادیم . عملیات شروع شده بود و دشمن با انواع سلاح و ادواتش روی معبر آتیش می ریخت. یکی از رزمنده ها به خاطر آتش زیاد دشمن کنار من توی معبر زمین گیر شد. و هر کاری کردم که از معبر رد بشه و با بقیه رزمنده ها با دشمن درگیر بشه نشد. یکی از نیروهای دشمن که متوجه ما شده بود به طرف ما تیراندازی کرد و گلوله به بازوی راست اون رزمنده اصابت کرد. چاره ای نبود چفیه ام را باز کردم و دور بازوش بستم تا جلوی خونریزی را بگیرم. دشمن با خمپاره معبر رو زیر آتیش گرفته بود و ما مجبور بودیم جابجا بشیم. خونریزی زیاد بود و اون مجروح تشنه شده بود و به این خاطر آب قمقه خودش و من را تا تهش سرکشید. زیر بغلش رو گرفتم تا به خاکریز خودی برسونم و تحوبل بچه های امداد بدهم. همین طور که داخل عقب میومدیم در بین میدان مین اول و دوم دیدم یه شهید روی زمین افتاده. خوب که نگاه کردم دیدم پیکر مطهر است که پایش قطع شده بود . بخودم اومدم و دیدم لودر و بلدوزرهای خودی به طرف میدان مین در حرکت هستند. مجروح را پشت خاکریز تحویل آمبولانس دادم و بلافاصله به طرف بلدوزرها دویدم و آنها را به طرف معبر خودمان که جهت عبور دستگاههای مهندسی عریض کرده بودیم هدایت کردم. ابتدای راننده بلدوزر دلهره داشت و ایستاد. به شهید تابش گفتم تو برو بالای بلدوزر، من توی میدان مین حرکت می کنم اگر باز هم حرکت نکرد خودمون دستگیره های حرکت بلدوزر رو به عقب می کشیم و بلدوزر به سمت جلو حرکت میکنه تا از ميدان رد بشه . خوشبختانه با حرکت شهید تابش و جذبه ای که داشت راننده راه افتاد و دستگاههای مهندسی را برای زدن خاکریز و جان پناه برای رزمندگان به سلامت از عبور دادیم. میدان مین زیر بارش توپ و خمپاره بود و نیاز بود مدام معبر بوسیله ترمیم بشه . تا نزدیکی های صبح مشغول آماده کردن معبر جهت تردد خودروها و وسایل نقلیه پشتیبانی بوديم . هوا روشن شده بود که اومد دنبالمون و به عقب برگشتیم. از اینکه به تکلیفمون عمل کرده بودیم احساس رضایت می کردیم خدا رو شکر که هم معبر باز شد و هم رزمندگان و نیروهای پشتیبانی از آن به سلامت عبور کردند. 🌷 . اونایی که برای از مرز به کربلا مشرف میشن از اون معبر به سلامت عبور می کنند. خدایی یاد اونهایی که برای باز نگهداشتن اون معبر تا به امروز از پا افتادند هم باشید. شادی ارواح طیبه و ملکوتی تمامی شهدا بویژه شهدای عزیز عملیات کربلای یک که در آزادسازی مهران دل امام خمینی ره را شاد کردند و ملت بزرگ ایران را سرافراز نمودند صلوات 🌷🇮🇷❤️🇮🇷🌷 کانال شهدای نیروی انسانی https://eitaa.com/shohadaenirooensani