1_33708805.mp3
37.22M
دعای پرفیض #ندبه
🍃❤️استاد فرهمند
🍃💚التماس دعای فرج💚🍃
@shohadaes
#سلام_امام_زمانم 🌸
صبح ها را مےسپارم بہ نگاه تو
دست مےگذارم روے سینہ
و سلامت مےدهم...
سلام من بہ تو یا صاحب الزمان
السلام علیڪ یا بقیہ اللہ✋
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
سلام صبحت بخیر امام زمانـمــ🌤
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ❁ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
@shohadaes
مهدی از پرکار ترین غواص های #عملیات_والفجر_هشت بود. با اینکه مأموریتش هدایت نیروها در شکستن خط بود، بعد از شکسته شدن خط، جهت هدایت نیروها و امکانات به خط اولیه تلاش می کرد و هر کاری از دستش بر می آمد فرو گذار نمی کرد.
اسمش ورد زبان ها شده بود. تا آنجایی که نیروهای نفوذی عراقی برای فریب نیروهای خودی از داخل نیزارها صدا می زدند "توسن توسن".
یک #عراقی که خودش را به میان نیروهای خودی وارد کرده بود، برای شناسایی نشدن گفت "توسن". وقتی نتوانست فارسی صحبت کند دستگیرش کردند.
#شهید_مهدی_توسن
#سیره_اخلاقی_شهدا کتاب خاطرات شهید مهدی توسن. صفحه 35؛
@shohadaes
راوی: عسکر شمس الدینی
🌺خاطرات شهدایے🌺
🔸شهیدمحسن حججی🔸
یکی از ویژگیهای محسن که او را از دیگران متمایز میکرد، مقید بودنش بود؛ این قضیه بارها به من ثابت شد.
به طور مثال گاهی اوقات مجبور بودیم در خانههای مردم سوریه بمانیم یا از آنها به عنوان سنگر استفاده کنیم.
هنگام نماز که میشد شهید حججی از ساختمان بیرون میرفت
یا در حیاط به اقامه نمازش میپرداخت تا مبادا نمازش شبههای داشته باشد.
میخواستیم به اردویی جهادی برویم، این اردو به دلیل مشکلات مالی در حال لغو شدن بود
در نهایت به همین منظور جلسهای برگزار شد. محسن اصرار به برگزاری داشت
و میگفت حتی اگر یک نفر هم به اردو نیاید من به تنهایی خواهم رفت.
محسن عاشق جهاد و اردوهای جهادی بود و با سماجتهای محسن بالاخره اردو برگزار شد.
#خاطرات_شهدایی
#شهید_محسن_حججی
@Shohadaes
✨بسماللهالرحمنالرحیم✨
🕊اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ
وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِى الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِب الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ🕊
*این ترک خورده دلم وحشت آن را دارد*
*که بمیرد و نبیند پسر زهرا را ...*
*سلام مولای مهربان*
-----------------------------------------
✨الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج✨
🌱سلام مولای مهربان،مهدی جان.....
@shohadaes
___________________
تلاش ڪنیـد تا مشمول صلوات
و رحمـت خدا قرار بگیرید،
اگر شمـا مشمول رحمت خدا
قرار بگیرید به هیچ بنبست
و گمراهی برنخواهید خورد
____________________
#شهیدسردار_عبدالحسین_برونسی
#شهیدانه🥀
@shohadaes
🌿🌹من زندگی را دوست دارم، ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویش را گم و فراموش کنم.
🌿🌹علی وار زیستن و علی وار شهید شدن، حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست میدارم.
#شهیدانه
#شهید_همت
@shohadaes
▪️رفتگر محله چهرهاش را پوشانده بود. معلوم بود همان مرد همیشگی نیست. جلو رفت و سلام داد و فهمید شهردار شهر است!
قصه این بود که زن رفتگر محله مریض شده بود. به او مرخصی نمیدادند. میگفتند جایگزین ندارند. رفتگر مستقیم رفته بود پیش شهردار. آقا #مهدی_باکری خودش جای رفتگر آمده بود سر کار
#شهیدانه
🦋@shohadaes
#از_وصیت_شهید
🕊حجاب...
🌷سردار شهید
عبدالحسین برونسی:
💠اگرمیدانستم با مرگ من
یک دختر در دامان حجــاب
میرود حاضر بودم هزاران
بار بمیـــرم تا هزاران دختر
در دامان حجاب بروند.
23اسفند سالروز شهادت
عبدالحسین برونسی،
فرمانده تیپ ۱۸جوادالائمه ع
@shohadaes
1611892884705.pdf
2.07M
مطالعه این کتاب توصیه می شود
خاکهای نرم کوشک کتابی نوشتهٔ سعید عاکف در حوزهٔ جنگ ایران و عراق است و پیرامون زندگی شهید عبدالحسین برونسی است. این کتاب خاطرات همسر و دوستان عبدالحسین برونسی را درباره وی نقل میکند.🌸💫
#خاکهاینرمکوشک
@shohadaes
🌺همسرسردار شهید عبدالحسین برونسی
🌹يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهدگرم. فصل تابستان بود و عرق همينطور شُرشُر از سرو رويمان میريخت.
رفتم آشپزخانه يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی از دوستهای عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد میخواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجبتر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچههای شما اينجا خيلي بيشتر گرما میخورند.
🌹كنجكاو شدم و با خودم گفتم: پس شوهر ما كولر هم تقسيم میكند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه میگويد. خندهای كرد و گفت: اين حرفها چيه شما میزنيد؟ رفيقش گفت: جدی میگويم حاج آقا.
باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زنها! الان خانم ما باورش میشود و فكر میكند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. میدانستم كاری كه نبايد بكند، نمیكند. از اتاق آمدم بيرون.
🌹 بعد از شهادتش، همان رفيقش میگفت: آن روز وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاجی گفت: میشود آن خانوادهای كه شهيد دادند، آن مادر شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را میتوانند تحمل كنند.
📚منبع: برگرفته از کتاب خاکهای نرم کوشک
@sjohadaes
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃♥️ #سلام_امام_زمانم♥️🍃
🍃السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضهِ
🍃طاقتم تاب شد و از تو نیامد خبری
🍂جگرم آب شد و از تو نیامد خبری
🍃عاشقانی که مدام از فرجت می خواندند
🍂عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری
🌿اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌿
💖 ای که روشن شود از نور تو هر صبح جهان
💖 روشنای دل من حضرت خورشید سلام
🌷صبحت بخیر مولا ی خوبم🌷
اللهــم عجــل لولیـک الفــرج
🌼🍃🌺🍃🌼
@shohadaes
🌾🌸🌾🌸🌾
ماه خوبان ماه شعـــبان میرسد
موسم گل های بسـتان میرسد
شاخ طوبی سر زد از خلـد برین
مژده اینک ماه غفـــــران میرسد
مولد بوالفضل و سجاد و حسین
یاورانی بهــــــــــــر قرآن میرسد
زادروز مهـــــــــــدی صاحب زمان
سروری بر اهــــل ایمان میرسد
🌸 آغاز ماه مبارک شعبان ماه رسول خدا (ص)
❤️ اعیاد شعبانیه رابه همه مؤمنان و مسلمانان شادباش میگوییم.
💓"اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج"💓
اعیاد شعبانیه خجسته و مبارک باد
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
@khanevadeherani
@shohadaes
#سالروز_شهادت
🌺#شهید_مهدی_باکری🌺
در سال ۱۳۳۳ ه. ش. در شهرستان میاندوآب در یک خانواده مذهبی و با ایمان متولد شد. در دوران کودکی، مادرش را که بانویی باایمان بود از دست داد. این فرمانده نظامی ایرانی در عملیات بدر در تاریخ 63/11/25، به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناکترین صحنههای کارزار وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت میکرد، تلاش میکرد تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتکهای دشمن تثبیت کند، که براثر اصابت تیر مستقیم دشمن، ندای حق را لبیک گفت.
@shohadaes
🔶🔹او در دوره دبیرستان همزمان با شهادت برادرش علی باکری به دست ساواک وارد جریانات سیاسی شد.
🔶🔹او در رشته مهندسی مکانیک مشغول تحصیل شد. از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یکی از افراد مبارز این دانشگاه بود. او برادرش حمید را نیز به همراه خود به این شهر آورد.
🔶🔹شهید باکری در طول فعالیتهای سیاسی خود طبق اسناد محرمانه به دست آمده از طرف سازمان امنیت آذربایجان شرقی ساواک تحت کنترل و مراقبت بود. پس از مدتی حمید را برای برقراری ارتباط با سایر مبارزان، به خارج از کشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم برای مبارزین داخل کشور فعال شود. شهید مهدی باکری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه حضرت امام خمینی ره -در حالی که در تهران افسر وظیفه بود- از پادگان فرار و به صورت مخفیانه زندگی کرد و فعالیتهای گوناگونی را در جهت پیروزی انقلاب اسلامی نیز انجام داد.
#شهیدباکری
@shohadaes
بعد از پیروزی انقلاب ودر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارومیه نقش فعالی را ایفا کرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد.
ازدواج شهید مهدی باکری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود. مهریه همسرش اسلحه کلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئولیت جهاد سازندگی استان، خدمات ارزندهای برای مردم انجام داد.
شهید باکری در مدت مسئولیتش به عنوان فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاشهای گستردهای را در برقراری امنیت و پاکسازی منطقه از لوث وجود وابستگان و مزدوران شرق و غرب انجام داد و به رغم فعالیتهای شبان ه روزی در مسئولیتهای مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی، تکلیف خویش را در جهاد با کفار بعثی و متجاوزین به میهن اسلامی دید و راهی جبهه ها شد.
در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بی امان در داخل خاک عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحیت، وی مصممتر از پیش در جبهه
ها حضور مییافت و بدون احساس خستگی برای تجهیز، سازماندهی، هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانه روز تلاش میکرد.
@shohadaes
بعد از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش، روح در کالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود که به زودی به جمع آنان خواهد پیوست. پانزده روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعلی بن موسی الرضا ع. خواسته بود که خداوند توفیق شهادت را نصیبش کند. سپس خدمت امام خمینی ره و رهبر انقلاب رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست کرد که برای شهادتش دعا کنند.
مهدی باکری فرماندهی عملیات بدر را به عهده گرفت. به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناکترین صحنههای کارزار وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت میکرد، تلاش میکرد تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتک های دشمن تثبیت کند.
این عملیات گسترده با رمز یا فاطمه الزهرا) س. در محور هور الهویزه در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۶۳ با محوریت سپاه و فرماندهی شهید باکری انجام شد. چندین لشکر نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران از جمله لشکر ۲۱ و ۲۸ پیاده، تیپ ۵۵ هوابرد، لشکر ۳۱ عاشورای آذربایجان و سپاه اصفهان و خوزستان در این عملیات شرکت داشتند. رزمندگان در پیشروی اولیه از جزایر مجنون موفق به گرفتن پاسگاه ترابه و تسخیر بخشی از بزرگراه بغداد-بصره شدند.
سرانجام این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۶۳، در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران بعثی، ندای حق را لبیک گفت و به لقای معشوق نایل گردید. هنگامی که پیکر مطهرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال میدادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف آرپی جی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست.
@shohadaes