eitaa logo
شهدایی
776 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
154 فایل
"هرچه امروز کشور ما دارد و هرچه در آینده بدست آورد به برکت خون این جوانان #شهید است ." #مقام_معظم_رهبری(مدظله العالی) ✅جهت ارتباط با مدیر،انتقاد ،پیشنهاد: @mpsh76 ✅پل ارتباطی شما با ادمین کانال آیدی تبادلات👇👇 @fpshm63
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸💚شهید ابراهیم لشکری‌نژاد شهید ابراهیم لشکری‌نژاد را باید یکی از شهدای خاص دفاع مقدس نامید؛ شهیدی که با سعی و تلاش ضمن قبولی در دانشگاه تهران، در علوم دینی هم از سواد و اطلاعات بالایی برخوردار بود. لشکری‌نژاد در مدت کوتاهی موفق به یادگیری زبان‌های انگلیسی، عربی و آلمانی می‌شود و شروع به حفظ قرآن هم می‌کند. سبک زندگی و شیوه زیستن این شهید بزرگوار دوستان و آشنایانش را هم به خود جذب کرده و از آنها انسان دیگری ساخته بود. برادر شهید در گفت‌وگو با «جوان» از این سبک زندگی که بار مطالعاتی و اخلاقی زیادی داشته، می‌گوید و تنوع یادگیری و عشق به آموختن در برادرش را تشریح می‌کند. در سال ۱۳۴۲ در شهر تهران پا به عرصه وجود گذاشت. وی در یک خانواده متوسط پرورش یافت. دوران تحصیل ابتدایی و راهنمایی خود را در مدارس دولتی سپری و در ادامه با ورود به هنرستان صنعتی بزرگ تهران در رشته الکتروتکنیک دیپلم فنی می‌گیرد اواخر مقطع تحصیلی راهنمایی که مقارن با آغاز دوران، نوجوانی و بلوغ این شهید والامقام (قبل از انقلاب) بود، با شرکت در هیئت محلی که به صورت گردشی در خانه همسایگان و خانه شهید لشکری‌نژاد تشکیل می‌شد، شروع متداولی را برای آموزش قرآن مجید و در کنار آن آشنایی با مسائل شرعی تجربه می‌کند. شهید لشکری نژاد اواسط دوران نوجوانی‌اش، یعنی ۱۵ سالگی را در سال ۱۳۵۷ طی می‌کند. وی بلوغ و شعور اجتماعی خود را با تبعیت از اعلامیه‌های امام خمینی(ره) همگام با اقشار مختلف مردم و با شرکت در تظاهرات و راهپیمایی‌ها بارور کرد. 💔 🌸 🕊 @shohadaes
این تلاطم‌ها با ورود به هنرستان فنی بزرگ تهران و در رشته الکتروتکنیک پس از موفقیت در آزمون ورودی آن، ادامه یافت. در این دوران با احراز رتبه خوب، موفق به اخذ مدرک دیپلم فنی، برق فشار قوی می‌شود. 🔶کسب مقام قرآنی و حفظ ثلث قرآن🔶 دوران سربازی، جذب کمیته انقلاب اسلامی می‌شود که با پیشینه حوزی، به عنوان دستیار مدرس، برای آموزش در کلاس‌های عقیدتی پادگان نصر انتخاب می‌شود. سال پایانی خدمت، با شرکت در مسابقات قرائت قرآن پادگان، مقام اولی آن دوره را احراز می‌کند. شهید لشکری‌نژاد، حافظ بیش از ثلث قرآن مجید و دارنده نشان سرخ از مجمع حفاظ ایران است. مقدمات و سطح را خوب طی کرد، تا جایی که اهلیت پوشیدن لباس روحانیت را احراز کرد. به نسبت آگاهی و تسلطی که به زبان و ادبیات عرب پیدا می‌کند، لذت بیشتری از تلاوت و موضوعات قرآنی می‌برد. در این موقعیت و به دلیل حظ باطنی با قرآن بیش از پیش مأنوس شده و رفته رفته حافظ بیش از ثلث قرآن مجید می‌شود. آن زمان حفظ آیات الهی، به روش امروزی و با پشتیبانی مؤسسه‌ای مانند مهدقرآن و امثال آن صورت نمی‌گرفت؛ لذا هر فرد مصممی، با سخت‌کوشی و ممارست و متناسب با شرایط و امکانات خودش، پا به این عرصه می‌گذاشت. 🔹خطاطی به جا مانده از سی‌سال قبل شهید🔹 شهید خط خوبی داشت و از این استعداد خدادادی( که با ممارست بسیار و از روی مجلد‌های سرمشق‌دار و بدون حضور در کلاسی) در او بروز یافته بود، جهت دیوارنویسی هم بهره می‌جست. هم اکنون خط و طرح او، باقی‌مانده از حدود سی‌سال قبل که هر ساله با مرمت رنگ آن به همت بسیج محله نو می‌شود، هنوز زینت‌بخش درب ورودی مسجد توحید، واقع در خیابان مختاری تهران است. 🖌🖌🖌آخرین دست نوشته ابراهیم «إِلَهِي كَيْفَ أَدْعُوكَ وَ أَنَا أَنَا وَ كَيْفَ أَقْطَعُ رَجَائِي مِنْكَ وَ أَنْتَ أَنْتَ» خدایا در تکوین ما چه نگاشته‌ای؟ نمی‌دانم، اما همچون مخاطبی آشنا می‌خوانمت، همچون یاری دیرین می‌شناسمت و با ذره‌ذره وجودم که از وجود توست می‌یابمت. خدایا در پس پرده خلقت چه برایم مقدر نموده‌ای نمی‌دانم ولی می‌دانم که می‌خواهم در «زمره خوبان» باشم. وفاکنندگان به عهد، پاک نیتان، پاک سرشتان، مومنین متقین، مجاهدین، صلحاء، شهدا و ... نمی‌خواهم مرا از فیض عظما لغایت همچون مغضوبین و ظالین محروم بداری و از صراط مستقیم دور بداری، بسیار آیات و روایات داریم که می‌خواهم آن‌ها را بازگویم، ولی... مرا با تمام کاستی‌ها و نقایص پذیرا باش». «خواهم که دفن بگردد جسمم به کربلایش این ماجرای بدین‌جا پایان نمی‌پذیرد» ابراهیم از این دست نوشته‌ها و زمزمه‌های عاشقانه با معبودش بسیار داشت، روح لطیف و معنوی‌اش گاهی این گونه و سرشار از اندیشه و مطالب زلال سرریز می‌کرد که به عنوان نمونه به این مطلب اشاره کردم. 💔 🌸 🕊 @shohadaes
🎙مصاحبه با برادر شهید 🎞در مورد خصوصیات اخلاقی برادرتان توضیح دهید؟ 📼آرام و با وقار و با طمأنیه برخورد می‌کرد، معمولاً بحث و جدل نمی‌کرد، به جز در موارد درسی در موارد دیگر به سلیقه و نظر افراد دیگر احترام می‌گذاشت، سخن لغو و باطل نمی‌گفت. اهل ورزش، به ویژه ورزش‌های رزمی و فوتبال بود، نقاش و طراح قابلی بود، طرح یک مشت بسته‌ای را کشیده بود و به دیوار مسجد توحید چسبانده بود، که هنوز هم اثرش وجود دارد. برادرم بسیار نکته سنج و کم‌حرف بود، خیلی کم مزاح می‌کرد، یکی از نزدیکان که روحانی بود سیبی را که می‌خورده نیمه‌کاره در خیابان رها می‌کند، ابراهیم سیب نیمه خورده را برمی دارد و به وی می‌گوید می‌ترسم فرد دیگری بیند و شخصیت شما زیر سوال برود. 🎞خاطره ای در مورد رفتن وی به جبهه وبه ویژه اجازه از پدر ومادرتان دارید برایمان بگویید؟ 📼زمان خانه تکانی اسفندماه بود، ابراهیم همه وجودش در جبهه سِیر می‌کرد. ولی می‌خواست با رضایت پدر و مادرم به جبهه برود، تلاش زیادی کرد تا رضایت آن‌ها را به دست بیاورد، کمک در خانه تکانی، خرید خانه و همه کارها را انجام داد و مرتب می‌پرسید: «مادر چه کار داری برایت انجام بدهم» کارها را انجام داده و می‌گفت: «حالا اجازه رفتن به من بده» پدر و مادر می‌گفتند: «جبهه زیاد رفتی، بمان و درس‌هایت را بخوان». دلیل اصرار زیاد ابراهیم فرمایش امام خمینی (ره) خطاب به جوانان بود و همین مطلب را به مادرم گوشزد کرده و می‌گفت: «جبهه در این شرایط به ما نیاز دارد، امام خمینی می‌گوید: «جوان‌ها به جبهه بروید و جبهه‌ها را خالی نگذارید» مادر فدایت شوم. بگذار به جبهه بروم». مادر بعد از مدتی پاسخ مثبت داد و گفت: «می‌توانی به جبهه بروی». ابراهیم از خوشحالی، مثل کودکان کم‌سن و سال بالا و پایین می‌پرید. مدت‌ها انتظار کشیده و کار کرده بود تا فقط همین یک کلمه را از زبان مادرش بشنود. ساک خود را که مدت‌ها قبل بسته بود، برداشت و رفت. گفت: «خداحافظ»، این قدر سریع رفت که مادرم وقت نکرد بدرقه‌اش کند. مادرم تا رفته بود، بساط آیینه و قرآن را بیاورد ابراهیم رفته بود. 🎞در مورد آشنایی برادرتان با زبان‌های مختلف و نیز خاطره سربه‌راه کردن یکی از جوانان لات محله را شرح دهید؟ 📼ابراهیم با زبان عربی، آلمانی و انگلیسی آشنایی داشت و علاقه زیادی به حفظ قرآن از سن 18 سالگی پیدا کرد، به همین جهت رشته حفظ قرآن را انتخاب کرد. برنامه‌ای برای انجام فعالیت‌های روزانه عبادت و خودسازی برای خودش نوشته بود و مطابق آن عمل می‌کرد، اگر روزی موفق به انجام برنامه روزانه‌اش نمی‌شد، جریمه‌اش یک روز روزه بود. خودسازی و روح بزرگ شهید باعث شده بود تا یکی از افراد زورگو و بی‌ادب، دست از کار ناپسندش بردارد و همیشه صحبت شهید را به ذهنش بسپارد که به وی گفته بود: «تو خیلی بزرگوارتر از این هستی که وسط خیابان بایستی و به زن و بچه مردم ناسزا بگویی و جسارت کنی» طرف از همان موقع چاقویش رابه ابراهیم داده بود و سر به راه شده بود. 💔 🌸 🕊 @shohadaes
💔 🌸 🕊 @shohadaes روحشان شاد و یادشان گرامی🥀💚