eitaa logo
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
511 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
136 فایل
🔺کانال شهدای مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهـــــــواز 🔹ارتباط با مدیر کانال @SeyedAmirhosseinHosseini #تصاویر_شهدا #زندگینامه_شهدا #خــــاطــرات_شهــدا #وصیت_نامه_شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺حوالی ظهر بود؛ گرما بیداد می کرد؛ دشمن که از ارتفاعات قلاویزان تارانده شده بود با تمام قوا سعی در باز پس گیری ارتفاعات داشت؛ نور آفتاب به سود آن ها بود؛ رزمنده ها که تمام شب مشغول عملیات بودند در این ساعات؛ کمی خسته به نظر می آمدند. تدارکات نرسیده بود و بچه ها تشنه بودند. 🔺در جاییکه فرمانده مقرر کرده بود؛ خسته و تشنه کیسه های شن را پر می کردند تا از گزند ترکش های توپ و خمپاره در اَمان باشند. سنگرها بدون سقف بود؛ چون نه فرصتی برای این کار بود و نه خبری از تدارکات بود. 🔺دوربینم را برداشتم و برای گرفتن عکس در مسیر خاکریز حرکت کردم. صدای سوت توپ و خمپاره باعث می شد دائم خیز بروم. بچه های رزمنده دیگر به خوبی با این صداها آشنا هستند. گوش ها عادت می‌کند و می‌توانی بفهمی که این صدای توپ از طرف خودی‌هاست یا دشمن؛ تا بیجا خیز نروی! 🔺نمی دانم برای چند دقیقه چه شد که عراقی ها جهنمی به پا کردند و آنچنان آتشی روی ما ریختند که مدتی درازکش روی زمین ماندم و با اصابت هر خمپاره و توپ؛ بالا و پایین می شدم. کمی آرامش که ایجاد شد بلند شدم تا اطرافم را بینم. در ابتدا دود حاصل از این همه انفجار و خاک؛ باعث شد درست متوجه اوضاع نشوم؛ گوش هایم تقریبا چیزی نمی‌شنید؛ به نظرم آمد که زمان از حرکت باز ایستاده و متوقف شده؛ از موج انفجارها کمی گیج بودم. 🔺دیدم بچه های زیادی به روی زمین افتاده اند؛ در همین زمان نگاهم به صورت نوجوانی افتاد که صورتش از برخورد خمپاره به نزدیکیش سیاه شده بود و ترکش‌های آن تمامی صورتش را گرفته بود. بی اختیار دوربینم را بالا آوردم و عکسی از او گرفتم. در حال حرکت بود و برای اینکه به زمین نیفتد از لبه های سنگرهای شنی کمک می‌گرفت. جلو رفتم؛ صدای زمزمه اش را می شنیدم؛ به آرامی می گفت: 🕌 🌴 😭😭 🔺وقتی به او رسیدم دیگر رمقی برایش باقی نمانده بود و به زمین افتاد. او را به آرامی بغل کردم؛ همچنان نجوا می کرد. با تمام وجود امدادگر را صدا زدم. صورتش را بوسیدم و به او گفتم :عزیزم؛ فدات بشم؛ چیزی نیست و نا امیدانه برگشتم و باز امدادگر را به یاری خواستم. 🔺حالا اشک هایم با خون های زلال او در هم آمیخته شده بود؛ دیگر نجوا نمی کرد و به آسمان چشم دوخته بود. امدادگر آمد؛ اما ... لحظه ای بعد گفت: "کاری از دستم بر نمی یاد؛ شهید شده؛ برادر زحمت می کشی ببریش معراج شهدا ...! (معراج شهدا جایی بود که وقتی بچه ها شهید می شدند؛ آن ها را کنار هم می گذاشتند تا بچه های گردان تعاون آن ها را به عقب منتقل کنند.) 🔺در حالیکه تمام بدنم می لرزید او را بغل کردم؛ انگار فرشتگان زیر پیکر پاکش را گرفته بودند. آنقدر سبک بود که به راحتی در بغلم جای گرفت و از زمین بلندش کردم. امدادگر با دست؛ محل معراج شهدا را نشان داد. قبل از اینکه او را در کنار سایر شهدا بگذارم؛ صورتش را بارها و بارها بوییدم‌ و بوسیدم؛ به خدا؛ بوی عطر گل یاس می‌داد... ✍🏻 راوی: عکاس دفاع مقدس سید مسعود شجاعی طباطبایی 📆 ۹ تا ۱۹ تیرماه ۱۳۶۵ - سالگرد عملیات کربلای یک — آزادسازی مهران 🇮🇷 یاد شهدا؛ کمتر از شهادت‌ نیست ... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | اعلام شروع عملیات کربلای ۱ توسط سرلشگر پاسدار مصطفی ایزدی (فرمانده قرارگاه نجف اشرف) 📞با رمز: یا ابوالفضل العباس ادرکنی 🌴توسل و نوحه سرایی حاج صادق آهنگران در جنع نیروها و فرماندهان در سنگر فرماندهی بنما نظر بر جبهه ها ابالفضل ابالفضل بگشا ره کرببلا ابالفضل ابالفضل کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🗓 ۹ تیرماه ۱۳۶۵ _ سالروز ؛ آزادسازی مهران 🔹رزمنده‌های بسیجی در عملیات کربلای یک؛ چهره هایشان در پس غبار هم سرشار از نور بود؛ از اینرو بود که با لشگر سیاه شب در آویختند و خط نور آفریدند ... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ببینید | عملیات کربلای یک 🗓 ۹ تیرماه ۱۳۶۵ _ سالروز ؛ آزادسازی مهران کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
34.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗓 ۹ تا ۱۹ تیرماه ۱۳۶۵ _ سالگرد ؛ آزادسازی ▫️🌴▫️🌴▫️🌴▫️🌴▫️🌴▫️🌴▫️ 📽 حتمـــاً ببینید | با دلیر مردان لشگر ۱۰ حضرت سید الشهدا(ع) و گزیده ای از تصاویر مربوط به عملیات کربلای یک 1⃣ قسمت اول 🔺چگونه بخوابد چشمی که مظالم استکبار را بر زمین می بیند؟ سنگر فرماندهی لشکر ۱۰ حضرت سید الشهدا (ع) به یاد سردار جانباز ... 2⃣ قسمت دوم 🔺امام این بازوها رو می بوسه ها رزمنده ای با روحیه؛ که مورد اصابت ترکش خمپاره ۶۰ قرار گرفته: خب دیگه بالاخره حالا یا ما خوردیم یا خمپاره؛ خوردیم به هم ... 3⃣ قسمت سوم برادر حسینی؛ آر.پی.جی‌. زن مجروح که مقاومت می کرد به عقب بر نگردد: کی آورد منو عقب؟! بزارید برم جلو ... 🌴 جبهه های ما میعادگاه عشاق ولایت است و بسیج قبله آمال همه کسانی ست که حقیقت انتظار موعود را در یافته اند. 🇮🇷 یاد شهدا کمتر از شهادت‌ نیست ... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
پر کردن قمقمه‌ها از یخ ... 💦 ☀️ تابستــان داغ مهران 🗓 تیـرمـــاه ســـال ۱۳۶۵ 📍اردوگاه عشق حسین 🔸قبل از رزمندگان لشگر ۱۰ سید الشهداء(ع) کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | دهم تیر ۱۳۶۵ دلاوران صحنه نبرد در با رمز یا ابوالفضل العباس با حمله ای قهرمانانه در جبهه‌های جنوب حماسه آفریدند و را از اسارت آزاد کردند. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓 ۱۰ تیر ماه ۱۳۶۵ _ سالروز آزادسازی در 🎙اعلام خبر آزادی مهران از رادیو ♦️لازم به ذکر است که شهر مهران در تاریخ دهم تیر ۱۳۶۵ طی توسط رزمندگان اسلام آزاد شد. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
💠 عزم سفر دارند ... زمستان ۱۳۶۴ آبادان _ اردوگاه بهمنشیر لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص)؛ گردان شهادت فرمانده گردان شهادت؛ نیروها را برای آغاز مرحله ای دیگر از در آماده و توجیه می کند. یاد داخل عکس بخیر: و (هر دو چند روز بعد در به شهادت رسیدند🕊) ؛ (میثم)؛ (چند ماه بعد در ؛ شهید شدند.🕊) کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
👆📷 ۱۱ تیر ۱۳۶۵ _ روز دوم عملیات 📍شرق شهر مرزی مهران 🔹تصرف خط دشمن و ایجاد خط پدافندی 🔸گردان مالک اشتر لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص) 📸 از راست: 🌷 برادر جانباز محمد ذبیحیان(رزمنده بی دست) کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🌸 حنا بستن به کف دست و پا و سرانگشتان؛ از سنت‌های حسنه‌ای بود که در جبهه؛ بخصوص شب‌های عملیات رواج داشت. 🍀 حنابندان قبل از عملیات؛ نوعی اعلام آمادگی برای به شهادت رسیدن بود. ♦️حنابندون قبل از عملیات 😊 🌴 چند روز قبل از در اواخر مرداد ۱۳۶۴؛ در مقر الصابرین گردان تخریب لشگر ۱۰ در کنار کرخه؛ یه قابلمه حنا درست کرد و همه رو تشویق کرد تا دست و سرشون رو حنا بگذارند. آنقدر مهربان و با اخلاص بود که کسی به خواهشش نه نمی گفت. خیلی از بچه ها دست و سر و پاشون رو حنا گذاشتند و قرار شد شب رو با سر و روی حنا گرفته بخوابیم و فردا صبح قبل از نماز بریم ایستگاه صلواتی کرخه؛ حموم 🌓 شب؛ موقع خواب؛ توی چادر من کنار پیام و می خوابیدم. پیام و حسن خوابیدند و می دونستم تا صبح طاقباز می خوابند و تکون نمی خورند. 😂شیطنتم گل کرد و با حناهایی که به سرم گذاشته بودم چهار تا قِل قلی درست کردم و به لپ پیام و حسن چسبوندم و رفتم خوابیدم. ☀️ فردا صبح رفتیم حمام و سرو رومون رو شستیم و دو تا توپ حنایی توی گونه های شهید پیام و شهید مهوش محمدی؛ نقش بسته بود و اسباب خنده بچه ها رو فراهم کرده بود.😂😂 البته این دو تا شهید به من لطف داشتند و هیچ گله ای نکردند. شانس آوردم (فرمانده گردان تخریب) در گردان نبود و رفته بود حج. اگر ایشون بود گوشم رو می گرفت و می گفت باز شیطونی کردی!! شهید حسن مهوش محمدی چند روز بعد با اون لپ های حنایی به معراج رفت🕊 و شهید پور رازقی سال بعد در تیر ۱۳۶۵ در از شهر مهران آسمانی شد.🕊 راوی: جعفر طهماسبی کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra