eitaa logo
شهدای شهرستان مبارکه
331 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
595 ویدیو
12 فایل
این کانال جهت ترویج فرهنگ ایثار شهادت ومعرفی ششصد شهید شهرستان مبارکه ایجاد شده است شادی ارواح مطهر شهدا صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🖋فرازی از وصیت نامه شهید: 🔷حمد وسپاس خدای بزرگ را که بر ما منت نهاده ودر چنین زمانی رهبری آگاه برما ارزانی داشت،تا اسلام واقعی را به ما بفهماند.شکر خدای را که به من حقیر،توفیق داد که بتوانم،گامی هرچند کوچک در جهت اسلام بر دارم.واین چند قطره خون ناقابل خود را در راهش تقدیم نمایم.شاید توانسته باشم دین خود رانسبت به اسلام عزیز،ادا کنم. 🔷شهید: اسماعیل جعفر پور 🔷ولادت:۱۳۴۱/۵/۶قهنویه 🔷شهادت:۱۳۶۷/۱/۳ حلبچه 🔷یادش گرامی وراهش مستدام @shohadamobareke🌷 کانال شهدای شهرستان مبارکه👆
❇️🌷 آیا می دانی " حول حالنا الی احسن الحال " یعنی چه ؟؟؟ ◀️ یعنی اینکه: 🌼 در هر جایگاهی هستی کار و وظیفه خود را بهتر از گذشته انجام بدهی. ◀️ یعنی اینکه: 🌼 در کسب علم و آگاهی و معرفت بیش از پیش بکوشی. ◀️ یعنی اینکه: 🌼 به زندگی با دید بهتری نگاه کنی و در ادامه مسیر زندگی خود با نظم و برنامه بهتری به پیش بروی. ◀️ یعنی اینکه: 🌼 خطاهای گذشته را اصلاح کنی. ◀️ یعنی اینکه: 🌼 در ترک گناه و نافرمانی بیشتر تلاش کنی. ◀️ یعنی اینکه: 🌼 اخلاق و رفتار خود را اصلاح کنی و با خانواده ات و مردم بیش از پیش مدارا و خوش رفتاری کنی. @shohadamobareke🌷 کانال شهدای شهرستان مبارکه👆
🔸بسم الله الرحمن الرحیم 🔷خرداد 1360بود که دیپلم گرفتم. دانشگاها تعطیل بود. فقط تربیت معلم دانشجو می‌پذیرفت. درآزمون سراسر ی شرکت کردم ومنتظر ماندم تا قبول‌ شوم. اواخر شهریور 1360طبق معمول به کارگری رفته بودم.که دوستم خبر قبولی در دانشگاه تربیت معلم در رشته حرفه وفن شهید باهنر را به من داد. بامینی بوس از شهرضا به اصفهان وتا توانستم دانشگاه را پیدا کنم ساعت ۱۰/۳۰دقیقه شد.نگهبان دَم در دعوایم کرد که چرا دیر آمدی بدو برو کلاس شروع شده .معنویت خاصی در محیط دانشگاه وحتی در محیط خوابگاه حاکم بود.من مرتب در نماز جماعت شرکت می کردم. من هم به طبع بعضی از دوستان دانشجو، گاهی روزهای دوشنبه وپنچ شنبه روزه مستحبی می گرفتم. بیشتر آنها، متقی واهل نماز جماعت بودند. یک شب حدود ساعت3بامداد با صدای آهستهٔ نماز خواندن آقای مجلسی از خواب بیدار شدم. برای اولین بار در عمرم، می دیدم یک نفر نماز شب می خواند. تا آن زمان، من فقط اسم نماز شب را شنیده بودم،. عشق به معلمی، روز های خوبی را در تربیت معلم برایم رقم می زد، هر موقع گزارش تشییع جنازهٔ شهدا را درتلویزیون می دیدم بیشتر خود خوری می کردم. وبه وجدانم نهیبم می زد م که در اجرای وظیفهٔ شرعی ام کوتاهی میکنم وقتی زیر تابوت شهیدی قرار می گرفتم، به خاطر جبهه نرفتنم از او عذر خواهی می کردم. وقتی می دیدم زیر یک عکس شهید نوشته دانشجو ی شهید... به خود میگفتم،، :تو دانشجو ،اینم دانشجو،چرا درس را رها نمی کنی بری جبهه؟ ادامه دارد. 🔸برگرفته از کتاب سهم من از عاشقی نوشته جانباز رمضانعلی کاوسی @shohadamobareke🌷 کانال شهدای شهرستان مبارکه👆
💠✨ فردی ڪیسه ای طلا در باغ خود دفن ڪرده بود ڪه بعد از مدتے یادش رفت ڪجا بود. نزد بایزید بسطامی آمد. بایزید گفت: نیمه شب برخیر و تا صبح نـماز بخوان. اما باید مواظب باشی ڪه لحظه ای ذهنت نزد گمشده ات نرود و نیت عبادت تو مادی نشود. نیمه شب به نماز ایستاد و نزدیڪ صبح یادش افتاد ڪجای باغ دفن ڪرده است. سریع نماز خود به هم زد و بیل برداشت و باغ روانه شد. و محل را ڪند و ڪیسه ها در آغوش ڪشید. صبح شادمان نزد بایزید آمد و بابت راهنمایی اش تشڪر ڪرد. بایزیدگفت: می دانی چه ڪسی محل سڪه را به تو نشان داد؟ گفت : نه. گفت : ڪار شیطان بود ڪه دماغ اش بر سینه ات ڪشید و یادت افتاد. مرد تعجب ڪرد و گفت: به خدا برای شیطان نمی خواندم. بایزید گفت: می دانم ، خالص برای خـدا بود. شیطان دید اگر چنین پیش بروی و لذت عبادت و راز و نیاز و سجده شبانه را بدانے ، دیگر او را رها می ڪنی... نزدیڪ صبح بود، لذت عبادت شبانه را ملایڪ می خواستند بر ڪام تو بچشانند، ڪه شیطان محل طلاها را یاد تو انداخت تا محروم شوی. چون یڪ شب اگر این لذت را درڪ می ڪردی، برای همیشه سراغ عبادت نیمه شب می رفتے. شیطان یادت انداخت تا نمازت را قطع ڪنی. چنانچه وقتی قطع ڪردی و رفتی طلاها را پیدا ڪردی دیگر نمازت را نخواندی و خوابیدی....و اینجا بود ڪه شیطان تیر خلاص خود را به تو رها ڪرد. لطفا فقط با ذکر صلوات عضو شوید 👇 @shohadamobareke🌷 کانال شهدای شهرستان مبارکه👆
🖋فرازی از وصیت نامه،شهید: 🔸اما جانم به قربان محبت وبزرگواری پدران ومادرانی که فرزندانی عاشق امام حسین(ع)ودر قرن معاصر چون رزمند گان اسلام پرورش داده اند.سلام به امام امت ودرود بی پایان به روان پاک شهدای کربلا، تا کربلای جبهه های ایران . 🌷شهید:اسداله شیخی فرزند تقی 🔸ولادت:۱۳۳۰/۴/۱۵مبارکه 🔸شهادت:۱۳۶۱/۱/۴منطقه عملیاتی رقابیه 🔸یادش گرامی وراهش پررهرو @shohadamobareke🌷 کانال شهدای شهرستان مبارکه👆
🌹 یا علی اکبر امام حسین (ع) 🌹 🌷بر جلوه ی خلقت پیمبر صلوات 🌷بر چهره ی غرق نور اکبر صلوات 🌷تقدیم به آن جوان رعنا که بُوَد 🌷سر تا به قدم شبیه حیدر صلوات 🌷 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ  وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹 ولادت حضرت علی اکبر و روز جوان بر شما مبارک @shohadamobareke🌷 کانال شهدای شهرستان مبارکه👆
🖋فرازی از وصیت نامه شهید: پدر ومادر عزیزم:من شما را به خدا وخانواده ام را اوّل به خدا وبعد به شما می سپارم.وتو ای همسرم مرا ببخش وحلال کن وفرزاندانم را زینب وار تربیت کن .از شما می خواهم راه و روش ائمه اطهار را سرمشق زندگی خود قرار دهید. 🔸شهید محمد علی ایران پور فرزند رحمت اله 🔸ولادت۱۳۳۱/۱۱/۶مبارکه 🔸شهادت:۱۳۶۶/۱/۵منطقه عملیاتی عین خوش 🔸 یادش گرامی وراهش مستدام. @shohadamobareke🌷 کانال شهدای شهرستان مبارکه👆
هدایت شده از فضای فرهنگ اصفهان
❇️ راز ثمربخشی جلسات! 📿 از همه زودتر میومد جلسه تا بقیه برسند، دو رکعت نماز می‌خوند. یکبار بعد از جلسه کشیدمش کنار و پرسیدم: نماز قضا می‌خونی؟ گفت: نه! نماز می‌خونم که جلسه به یه جایی برسه و همینطور حرف روی حرف تلنبار نشه... ✨ شهید مهدی زین‌الدین
🔷ادامه خاطرات از کتاب سهم من از عاشقی. 🔷آموزش ۲۵روزه تمام شد.برگه های پایان دوره بچه ها را امضاء کردند وگفتند :بیستم شهریور به ستاد سپاه بیایید که به جبهه اعزام شوید.در معابر روستا اعلام کردند فردا سه نفر از بسیجیان فردا به جبهه اعزام می شوند برای بدرقه آنها درب مسجد حضور بهم رسانید.برادر سلطانی ما را به شهرضا رساند.حدود ششصد نیروی اعزامی در حیاط سپاه جمع شده بودند.نیروها از شهرضا،روستاهای اطراف و شهرهای دهاقان،مبارکه وسیمرم بودند، 🔷اتوبوس از شهرهای نجف آباد،تیران وکرون،الیگودرز،ازناو شهر درود گذشت،وقتی به خرم آباد رسیدم،هوا تاریک شده بود.شام نون وپنیر وخرما به ما دانند. شب در مسجد خوابیدیم ،بعداز صبحانه حرکت کردیم.از اندیمشک گذشتیم وراهی شهرستان شوش شدیم.دراین شهر مقبره حضرت دانیال نبی را زیارت کردیم ونهار را همان جا خوردیم.بعد از ظهر به اهواز رسیدیم.هوا خیلی گرم بود.چند دقیقه بعد اتوبوس ها وارد محوطه ای شدند که بر سر درش روی تابلویی نوشته بود دانشگاه جندی شاپور اهواز.دانشگاه جندی شاپور یکی از مقرهای اولیه بود که نیروها درآن استقرار می یافتند. 🔷روز سوم سوار اتوبوس ها شدیم.اتوبوس وارد جاده اهواز ــ آبادان شد.بعد از طی ۷۰کیلومتر مسافت وارد مجموعه ای شدیم که به آن شهرک دارخوین می گفتند.این شهرک محل تجمع نیروهای اعزامی از استان اصفهان بود.قرار بوده در این منطقه نیروگاه اتمی بسازند که باشروع انقلاب نیمه کاره رها کرده ورفته بودند.حاج حسین خرازی فرمانده تیپ امام حسین(ع) بود دوتا از گردانهای تیپ از بچه های شهرضا واطراف آن بودند.ساختمانهای شهرک یک طبقه بود وسقف شیروانی داشت.فاصله بین هر واحد،حدود سی متر بود.هر واحد دو اطاق دوازده متری،یک حال سی چهل متری ویک حمام وسرویس بهداشتی فرنگی داشت که به دلیل نبودن آب لوله کشی،عملا غیر قابل استفاده بود واز آن بعنوان انباری و نگهداری وسایل فردی نیروها استفاده می گردید.روبروی هر واحد مسکونی،یک منبع آب دو هزار لیتری گذاشته بودند.برای وضو گرفتن،شست وشوی لباس و...که از آن استفاده می کردیم.تعدای سرویس بهداشتی خیلی ابتدایی وساده هم در محوطه احداث کرده بودند.فاظلاب آن در گودال بزرگی که کنار توالت ها حفر کرده بودند،می رفت.هزاران پشه ومگس اطراف گودال مذکور عروسی گرفته بودند 🔸بر گرفته از کتاب سهم من از عاشقی نوشته جانباز رمضانعلی کاوسی. ✅ ادامه دارد. کپی همراه با لینک بلا مانع است. @shohadamobareke🌷 کانال شهدای شهرستان مبارکه👆
🔸هوا بهاری بود ودرختانِ غرقِ شکوفه،زیبایی بهار را دو چندان می کردند،نغمه ی پرستو ها ی مهاجر سکوت حاکم را می شکست وخبر از مسافری،می داد که بهاری تر از بهار وسر سبز تر از سبزه بود.و در همه حال عصای دست پدر و مادرش بود،جمعیت زیادی برای خوش آمد گویی واستقبال از چهارمین لاله محل جمع شده بودند. 🔸بر گرفته از کتاب راز ماندگاری ، شهدای لنج 🔸 شهید: محمد ابراهیمی ، فرزند حسین. 🔸 ولادت:۱۳۴۳/۲/۱۵ لنج 🔸شهادت:۱۳۶۱/۱/۱منطقه عملیاتی جنوب کشور. 🔸یادش گرامی وراهش مستدام. @shohadamobareke🌷 کانال شهدای شهرستان مبارکه👆
🖋قسمت چهارم ادامه کتاب سهم عاشقی. 🔸روز ها پشت سر هم می گذشت،اما از رفتن به خط مقدم خبری نبود.فرمانده گردان هر از گاهی برایمان صحبت می کرد،همیشه به ما می گفت:قدر لحظاتی را که با هم هستید را بدانید و از فضای معنوی جبهه حد اکثر استفاده را ببرید.یکی از هم اطاقی های من برادر کاظمی بود.او همیشه نمازش را اول وقت می خواند.ودر کارهای روز مره پا رکاب بود واز دیگران سبقت می گرفت:اطاق را جارو می زد،ظرف ها را می شست و...می گفت:خدمت کردن به سربازان امام زمان رو دوست دارم وبه اون افتخار می کنم.یک شب به خاطر گرمی هوا از خواب بیدار شدم،متوجه شدم کاظمی داخل اطاق نیست،این اتفاق چند شب پشت سر هم تکرار شد.کنجکاو شدم ببینم نیمه های شب کجا می رود؟یک شب،او را زیر نظر گرفتم.وضو گرفت وبه سمت مسجد چوبی شهرک حرکت کرد.با فاصله دنبالش رفتم.به مسجد که رسیدم،چشمم به رزمنده های افتاد که مشغول خواندن نماز شب بودند.تماشای صحنه مناجات پُر سوز بچه ها،در آن ساعت از شب،دیدنی بود.روز ها را با ورزش صبحگاهی،نماز جماعت،کلاسهای عقیدتی واحکام دعای کمیل وتوسل وگپ زدن با دوستان می گذراندیم.گپ وگفت ها هم رنگ خدایی داشت.ادامه دارد. 🔸بر گرفته از کتاب سهم من از عاشقی نوشته جانباز رمضانعلی کاوسی. @shohadamobareke🌷 کانال شهدای شهرستان مبارکه👆
🔸مروری از نحوه شهادت 🔸 طبق آمار وزارت خارجه‌ی جمهوری اسلامی ایران، عراق از 13 فروردین 1358 تا پایان مرداد 1359، 397 بار به مرزهای زمینی، دریایی و هوایی ایران تجاوز کرده است. سرانجام این فرمانده دلاور ارتش اسلام در یکی از این درگیریهای مرزی نیروی زمینی ارتش با نیروهای مهاجم عراقی رو به رو شد که در یک اقدام بی نظیر خنثی گردید و در این میان او و یکی از سربازانش بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی متجاوز در تاریخ 1359/01/12 شش ماه قبل از شروع جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند. پیکر پاک و مطهر این شهید سرافراز میهن در تشییعی بی سابقه توسط مردم قدرشناس مبارکه و دهنو در زادگاهش به خاک سپرده شد. 🔸شهید: حسین باغخانی 🔸ولادت:۱۳۲۵/۶/۱۶دهنو 🔸شهادت:۱۳۵۹/۱/۱۲پاسگاه مرزی باوسی 🔸روحش شاد و یادش گرامی باد. @shohadamobareke🌷 کانال شهدای شهرستان مبارکه👆
✅ سال نوی بچه های جنگ وجبهه در چادر ها وسنگر های خاکی و نورا نی تحویل شد،آن هم سر سفره ی هفت سینی که با دل های پاکشان چیده بودند:یک طرف آن سر نیزه و سجاده و طرف دیگر سادگی و سنگ و سیم خار دار و سوت خمپاره و قرآنی که به دست تک تکِ آسمانی شده ها بود،زیبایی سفره را دو چندان می کرد. بر گرفته از کتاب راز ماندگاری شهدای لنج. 🌷شهید:احمد رحیمی فرزند رضا ✅ولادت:۱۳۴۷/۳/۱۵ زیبا شهر محله لنج ✅ گرامی می داریم ۱۴ فروردین ۱۳۶۵سالروز شهادت احمد رحیمی در منطقه عملیاتی ولفجر هشت راهش پر رهرو باد. @shohadamobareke🌷 کانال شهدای شهرستان مبارکه👆
آن قدر از بدنم خون رفته بود كه به سختى مى توانستم به خودم حركتى بدهم تیر و تركش هم مثل زنبور ویز ویز كنان از بغل و بالاى سرم مى گذشت هر چند لحظه آسمان شبزده با نور منورها روشن مى شد دور و بری هام همه شده بودند جز من خلاصه كلام جز من جاندارى در اطراف نبود تا اینكه منورى روشن شد و من شبح دو نفر را دیدم كه برانكارد به دست میان به دنبال مجروح مى گردند با آخرین رمق شروع كردم به و گفتن آن دو متوجه من شدند رسیدند بالاى سرم اولى خم شد و گفت : حالت چطوره برادر سعى كردم دردم را بروز ندهم و گفتم : « خوبم ، الحمدلله » رو كرد به دومى و گفت : « خب مثل اینكه این بنده خدا زیاد چیزیش نشده برویم سراغ كس دیگر » جا خوردم اول فكر كردم كه مى خواهند بهم روحیه بدهند و بعد با برانكارد ببرندم عقب اما حالا مى دیدم كه بى خیال من شده اند و مى خواهند بروند زدم به كولى بازى «اى واى ننه مُردم كمكم كنید دارم مى سوزم ، یا به فریادم برس » و حسابى مایه گذاشتم . آن دو سریع برگشتند و مرا انداختند رو برانكارد براى اینكه خداى نكرده از تصمیم شان صرف نظر نكنند به داد و هوارم ادامه دادم امدادگر اولى گفت : «مى گم خوب شد بَرَش داشتیم ، این وضعش از همه بدتر بود . ببین چه داد و فریادى مى كنه » دومى تأیید مى كرد و من ، هم درد مى كشیدم ، هم خنده ام گرفته بود كه كم مانده بود با یك تعارف از دست بروم 🌺🍃🌺🍃🌺 🌺🍃🌺🍃🌺
🔸اگر انسان به قرآن رونماید/ 🔸به ایمان وبه عرفان رو نماید/ 🔸اگرانسان توکل بر خدا کرد/ 🔸توسلها به آل مصطفی کرد/ 🔸دلی کان در طریق احمدی کرد/ 🔸یقیناََ او به راه سرمدی رفت/ ✅شهید: خسرو کرمی فرزند علی داد ✅ولادت:۱۳۴۵/۵/۲قهنویه 🌷شهادت:۱۳۶۴/۱/۱۵ــ اروند رود 🔸یادش گرامی وراهش مستدام @shohadamobareke🌷 کانال شهدای شهرستان مبارکه👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 دیدار رهبر انقلاب با خانواده‌ی معظم شهدا، گرچه از دوران دفاع مقدس تا به امروز ادامه داشته، اما با شروع جنگ‌های نیابتی آمریکا و جریان تکفیری در منطقه، و حضور مشتاقان عرصه‌ی جهاد و شهادت باعنوان «مدافعان حرم»، رنگ و بوی جدیدی به خود گرفت. 🔻مجموعه‌ی «لشکر زینبی» گوشه‌ای از دیدارهای متعدد رهبر انقلاب با خانواده‌ی معزز شهدای مدافع حرم در ۵ سال گذشته را به تصویر کشیده است. 💻 @Khamenei_ir
🖋فرازی از وصیت نامه شهید: 🔸 خدایا:خود شاهدی که برای چه به این مکان مقدس که شده محل معراج رزمنده گان وپرواز روح آنها،به سوی جاودانگی است گذاشته ام. خدایا:ما را ببخش وبیامرز وبه کاروان شهدا برسان. 🌷 شهید: اسداله مومنی فرزند مرحوم حاج پرویز 🔸 ولادت:۱۳۴۶/۱/۲ مبارکه محله نهچیر 🔸 شهادت:۱۳۶۶/۱/۱۸شلمچه 🌷 یادش گرامی وراهش مستدام. @shohadamobareke🌷 کانال شهدای شهرستان مبارکه👆
🔸از آب فرات گر چه دورم/ 🔸برسور شما ولی صبورم/ 🔸چون عاکف کربلای خونم/ 🔸جانانم و مبتلای خونم/ 🌷شهید:حسینعلی عباسی فرزند رجبعلی 🔸ولادت1346/4/1 کرکوند 🔸شهادت :1367/1/19منطقه عملیاتی جنوب ✅یادش گرامی وراهش پر رهرو @shohadamobareke🌷 کانال شهدای شهرستان مبارکه👆
‍ زیارت نامه شهدا اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .🌹 شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات ☘☘☘ کانال شهدای شهرستان مبارکه
🖋 شهید شناسی: 🔸شهید: خداداد دهقانی فرزند. باقر 🌷 اولین فرزند ذکور خانواده وچهارمین فرزند بود. ابتدایی را در دبستان برزگران مبارکه ودوره متوسطه را در مدرسه راهنمایی شریعتی مبارکه گذراند. از آنجایی که به رانندگی علاقه داشت ترک تحصیل نمود. وضمن شغل رانندگی در کشاورزی که منبع درآمد خانواده بود هم کار می کرد. به خدمت سربازی رفت ودر لشگر64ارومیه به جبهه جنگ اعزام ودر تاریخ 1367/1/20در دفاع از میهن اسلامی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. روحش شاد ویادش گرامی باد. @shohadamobareke🌷 کانال شهدای شهرستان مبارکه👆
هدایت شده از غ ص
🔸ادامه کتاب سهم من از عاشقی خاطرات جانباز رمضانعلی کاووسی 🔸 ماجرای دویدن صبحگاهی در پادگان دوکوهه ادامه داشت هر روز صبح چند کیلومتر در بیابانهای اطراف پادگان میدویدیم یک شب ساعت ۲ یا ۳ نیمه شب با شنیدن صدای تیراندازی از خواب پریدم اتاق کاملا تاریک بود یک نفر کنار پنجره ایستاده و سر اسلحه اش را به سمت بیرون گرفته بود هر چند ثانیه یک تیر هوایی شلیک می‌کرد همه وحشت کرده بودند بچه ها با چشم های خواب آلود خودشان به محوطه رساندند، این آخرین رزم شبانه بود که انجام دادیم، بچه ها عکس یادگاری و، وصیت نامه هایشان را نوشتند، وسایل ها را تحویل تعاون دادیم. تا چنانچه کسی شهید یا مجروح شد وسایل را به خانواده هایشان تحویل دهند. یک روز۱۵تا اتوبوس وارد پایگاه شدند. در میدان صبحگاه همگی از زیر قران رد شدیم و سوار اتوبوس ها شدیم. موقع حرکت، بچه های تعاون برایمان دست تکان دادند و پشت سرمان آب ریختن به ما نگفتند دقیق مقصد کجاست، بابچه ها دوباره شروع کردم، نوحه سوی دیار عاشقان روبه خدا می‌رویم، روبه خدا، می رویم بهره ولای عشق او به کربلا می رویم به کربلا میرویم این بار مداحی من و جواب دادن بچه ها با دفعات قبل متفاوت بود واقعاً به سمت دیار عاشقان یعنی منطقه عملیاتی در حرکت بود یم همان‌طورکه مداحی می‌کردم نیم نگاهی هم به صورت بچه ها انداختم بعضی ها همراه سینه زنی قطرات اشک هم از گوشه چشمانشان روی گونه هایشان می لغزید از اندیمشک گذشتیم. وارد جاده اهواز اندیمشک شدیم. وقتی به سه راهی دهلران رسیدیم اتوبوس ها به سمت راست پیچیدند و از دشت عباس که می گذشتیم گفتن اینجا منطقه عملیات فتح المبین بوده است حدود ۱۰ کیلومتر آن طرف‌تر کنار تپه های اطراف دهلران از اتوبوس ها پیاده شدیم چشمم به تعدادی چادر افتاد ظاهراً قبل از آمدن ما نیروهای پشتیبانی چادرها را برپا کرده بودند به هر ده نفرمان یک چادر تحویل دادند تا استراحت کنیم مرحله اول عملیات محرم شب دهم آبان ۱۳۶۱ توسط گردانهای تیپ امام حسین)(ع) شروع شد ما را وارد عمل نکردند از این بابت خیلی ناراحت بودیم گفتند قراره ما در مرحله دوم عملیات شرکت کنیم آن شب هم باران بارید و دوباره سیل راه افتاد انگار ابرهای سیاه تصمیم گرفته بودند تمام آبی را که ذخیره کرده‌اند بر سر ما خالی کند. دلم مثل سیر و سرکه می جوشید، آیا رزمنده ها موفق خواهند شد،؟ روز بعد شنیدم تیپ امام حسین. علیه السلام به سمت چم هندی عملیات، داشته، وپل رودخانه دراثر سیل طغیان کرده و آب شماری از رزمنده‌ها را با خودش برده است، با وجود شرایط سخت بچه ها از آب گذشته و مناطق زیادی را آزاد کرده بودند آن شب به سبب باران شدید و تلفات نتوانسته بودند تپه‌های ۴۰۰ متر را تصرف کنند. ظاهراً دشمن از روی این تپه ها جاده دهلران عین خوش را با توپخانه هدف قرار می داد. به تیپ ما ماموریت داده بودند این تپه ها را تصرف کنیم تا جاده مذکور، از تیررس دشمن خارج باشد، دم دمای غروب یازدهم آبان بود. مهمات از راه رسید حمایلم را بستم، یک بار دیگر به اسلحه ام را، امتحان کردم تا مطمئن شوم خوب کار می کند خشاب هایم را پر کردم ۴ عدد نارنجک و جیب هایم را هم پر از فشنگ کردم، من کمک آرپی چی بودم، یکی از وظایف کمک، آرپی چی حمل موشک های اضافی بود. فرمانده مهربانانه عملیات را تشریح می کرد، مواظب باشید کم کاری نکنید، کم کاری هر کدام از شما، ممکنه باعث شکست عملیات یا شهادت برادران تون بشه هر کدام شهید شدید شفاعت منه گنه کار را هم بکنید ادامه دارد. https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8