#همسرانه
#همسرداری_شهدا
#همسر_سردار_شهید
#عباس_کریمی
تواضع و فروتنی #عباس باور نکردنی بود.
همیشه عادت داشت، وقتی #من وارد #اتاق می شدم، بلند می شد و به #قامت می ایستاد .
یک روز وقتی وارد شدم روی #زانوانش ایستاد .
ترسیدم، گفتم : #عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟
#خندید و گفت : نه شما بد #عادت شده اید؟
من همیشه #جلوی تو بلند می شوم. امروز خسته ام. به زانو ایستادم .
می دانستم اگر #سالم بود ، بلند می شد و می ایستاد.
#اصرار کردم که بگوید چه #ناراحتی دارد.
بعد از #اصرار زیاد من ، گفت: چند روزی بود که پاهایم را از #پوتین در نیاورده بودم. انگشتان #پاهایم پوسیده است. نمیتوانم روی #پاهایم بایستم.
#عباس با همان حال، #صبح روز بعد به #منطقه جنگی رفت.
این #اتفاق به من نشان داد که #حاج_عباس_کریمی از بندگان #خاص خداوند است .
🌷🕊💐🕊💐🕊💐🕊💐🕊🌷
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
✅👉 @shohadasafadasht97
💐🌴🌺🌼🌺🌴💐
#امام_زمان_عج
#شهداء
#شهید_امیر_امیرگان
از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به #امام_زمان_عج داشت.
می گفت من دوست دارم #امام_زمانم_عج از من راضی باشد.
نماز #امام_زمان_عج را همیشه می خواند.
صورت #امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود. اما اصرار داشت در مراسم تشییع #شهید_نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است.
ازش پرسیدم چی شده :
گفت: وقتی تابوت #شهید_نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا #مهدی_عج ، یکباره #امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد #آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود. باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی #امیر بود مرا به تعجب وا داشت؟ من حرف #امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها در حال خواندن نماز #امام_زمان_عج دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود.
#امیر در سال ۱۳۶۶ به #شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت #امیر همان جایی که #آقا دست کشیده اند #سالم مانده بود؛ حالا مطمئن شدم که فرزند پاک و مومن من در #نوجوانی به خدمت #امام_زمان_عج مشرف شده.
📚 کتاب وصال، صفحه ۱۶۶ الی ۱۶۹
#اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل
#لِوَلیِّــکَ_الفَــــرَج
💐🌴🌺🌼🌺🌴💐
eitaa.com/shohadasafadasht
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#شهیدانه
#شهدا_زنده_اند
#شهید_والامقام
#عبدالنبی_یحیایی
روایت #شهیدی که پیکر مطهرش ۹سال پس از دفن #سالم مانده بود به نقل از #پدر_شهید
برادرم که خودش داخل قبر رفته و جسد را گرفته بود، بعدها تعریف میکرد که دست و پای جنازه نرم بود و اصلاً حالت خشکی نداشت، گویی که به تازگی #شهید شده باشد. حتی خودم دیدم که دست #عبدالنبی در اثر جابهجایی تکان خورد و روی سینهاش قرار گرفت.
یکی از همولایتیهایمان سریع رفت تا از اتاقکی که در قبرستان وجود داشت، قرآنی بیاورد و بالای سر جسد بخوانیم، صفحات قرآن پوسیده شده بود، اما درست همان آیه : ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله اموات… آمد ، آیهای که خدا در آن میگوید #شهدا زندهاند نزد ما روزی میخورند.
مادر #شهید_عبدالنبی_یحیایی
خواست خدا بود که چنین بچه دل پاکی را به ما هدیه بدهد.
#عبدالنبی ذات خوبی داشت و ما هم سواد آنچنانی نداشتیم که بخواهیم روی تربیتش کار خاصی انجام دهیم. روستایی بودیم و غیر از رزق حلال و انجام امور مذهبی خودمان چیزی نداشتیم که به او یاد بدهیم، اما این بچه از همان دوران کودکیاش به نماز و روزه اهمیت زیادی میداد و با اینکه به مدرسه نرفته بود، سعی میکرد قرآن یاد بگیرد و آن را تلاوت کند .
پدر #شهید_عبدالنبی_یحیایی
#عبدالنبی صدای خیلی خوبی داشت، چون مدرسه نرفته بود، شبها که از بیرون میآمد تا دیر وقت مینشست زیر نور چراغ فانوس، میخواند و مینوشت.
میگفتم بابا! خستهای چرا خودت را اذیت میکنی؟ میگفت میخواهم خواندن و نوشتن یاد بگیرم تا روضهخوان امام حسین(ع) بشوم .
آخر هم به آرزویش رسید، محرم که میشد مردم را جمع میکرد و برایشان نوحه میخواند.
#عبدالنبی هر چه دارد از امام حسین (ع) دارد.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌴🥀🌼🌺🌼🥀🌴
#همسرانه
#همسرداری_شهدا
#سردار_شهید
#حاج_عباس_کریمی
تواضع و فروتنی #عباس باور نکردنی بود.
همیشه عادت داشت، وقتی #من وارد #اتاق می شدم، بلند می شد و به #قامت می ایستاد .
یک روز وقتی وارد شدم روی #زانوانش ایستاد .
ترسیدم، گفتم : #عباس چیزی شده، پاهایت چطورند؟
#خندید و گفت : نه شما بد #عادت شده اید؟
من همیشه #جلوی تو بلند می شوم. امروز خسته ام. به زانو ایستادم .
می دانستم اگر #سالم بود ، بلند می شد و می ایستاد.
#اصرار کردم که بگوید چه #ناراحتی دارد.
بعد از #اصرار زیاد من ، گفت: چند روزی بود که پاهایم را از #پوتین در نیاورده بودم. انگشتان #پاهایم پوسیده است. نمیتوانم روی #پاهایم بایستم.
#عباس با همان حال، #صبح روز بعد به #منطقه جنگی رفت.
این #اتفاق به من نشان داد که #حاج_عباس_کریمی از بندگان #خاص خداوند است .
راوی :
#همسر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
https://eitaa.com/shohadasafadasht
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#شهیدانه
#شهدا_زنده_اند
#شهید_والامقام
#عبدالنبی_یحیایی
روایت #شهیدی که پیکر مطهرش ۹سال پس از دفن #سالم مانده بود به نقل از #پدر_شهید
برادرم که خودش داخل قبر رفته و جسد را گرفته بود، بعدها تعریف میکرد که دست و پای جنازه نرم بود و اصلاً حالت خشکی نداشت، گویی که به تازگی #شهید شده باشد. حتی خودم دیدم که دست #عبدالنبی در اثر جابهجایی تکان خورد و روی سینهاش قرار گرفت.
یکی از همولایتیهایمان سریع رفت تا از اتاقکی که در قبرستان وجود داشت، قرآنی بیاورد و بالای سر جسد بخوانیم، صفحات قرآن پوسیده شده بود، اما درست همان آیه : ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله اموات… آمد ، آیهای که خدا در آن میگوید #شهدا زندهاند نزد ما روزی میخورند.
مادر #شهید_عبدالنبی_یحیایی
خواست خدا بود که چنین بچه دل پاکی را به ما هدیه بدهد.
#عبدالنبی ذات خوبی داشت و ما هم سواد آنچنانی نداشتیم که بخواهیم روی تربیتش کار خاصی انجام دهیم. روستایی بودیم و غیر از رزق حلال و انجام امور مذهبی خودمان چیزی نداشتیم که به او یاد بدهیم، اما این بچه از همان دوران کودکیاش به نماز و روزه اهمیت زیادی میداد و با اینکه به مدرسه نرفته بود، سعی میکرد قرآن یاد بگیرد و آن را تلاوت کند .
پدر #شهید_عبدالنبی_یحیایی
#عبدالنبی صدای خیلی خوبی داشت، چون مدرسه نرفته بود، شبها که از بیرون میآمد تا دیر وقت مینشست زیر نور چراغ فانوس، میخواند و مینوشت.
میگفتم بابا! خستهای چرا خودت را اذیت میکنی؟ میگفت میخواهم خواندن و نوشتن یاد بگیرم تا روضهخوان امام حسین(ع) بشوم .
آخر هم به آرزویش رسید، محرم که میشد مردم را جمع میکرد و برایشان نوحه میخواند.
#عبدالنبی هر چه دارد از امام حسین (ع) دارد.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
https://eitaa.com/shohadasafadasht
💐🌴🌺🌼🌺🌴💐
#امام_زمان_عج
#شهداء
#شهید_والامقام
#امیر_امیرگان
از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به #امام_زمان_عج داشت.
می گفت من دوست دارم #امام_زمانم_عج از من راضی باشد.
نماز #امام_زمان_عج را همیشه می خواند.
صورت #امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود. اما اصرار داشت در مراسم تشییع #شهید_نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است.
ازش پرسیدم چی شده :
گفت: وقتی تابوت #شهید_نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا #مهدی_عج ، یکباره #امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد #آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود. باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی #امیر بود مرا به تعجب وا داشت؟ من حرف #امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها در حال خواندن نماز #امام_زمان_عج دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود.
#امیر در سال ۱۳۶۶ به #شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت #امیر همان جایی که #آقا دست کشیده اند #سالم مانده بود؛ حالا مطمئن شدم که فرزند پاک و مومن من در #نوجوانی به خدمت #امام_زمان_عج مشرف شده.
📚 کتاب وصال، صفحه ۱۶۶ الی ۱۶۹
#اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل
#لِوَلیِّــکَ_الفَــــرَج
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
https://eitaa.com/shohadasafadasht
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#شهیدانه
#شهدا_زنده_اند
#شهید_والامقام
#عبدالنبی_یحیایی
روایت #شهیدی که پیکر مطهرش ۹سال پس از دفن #سالم مانده بود به نقل از #پدر_شهید
برادرم که خودش داخل قبر رفته و جسد را گرفته بود، بعدها تعریف میکرد که دست و پای جنازه نرم بود و اصلاً حالت خشکی نداشت، گویی که به تازگی #شهید شده باشد. حتی خودم دیدم که دست #عبدالنبی در اثر جابهجایی تکان خورد و روی سینهاش قرار گرفت.
یکی از همولایتیهایمان سریع رفت تا از اتاقکی که در قبرستان وجود داشت، قرآنی بیاورد و بالای سر جسد بخوانیم، صفحات قرآن پوسیده شده بود، اما درست همان آیهی ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله اموات… آمد، آیهای که خدا در آن میگوید #شهدا زندهاند نزد ما روزی میخورند.
مادر #شهید_عبدالنبی_یحیایی
خواست خدا بود که چنین بچه دل پاکی را به ما هدیه بدهد.
#عبدالنبی ذات خوبی داشت و ما هم سواد آنچنانی نداشتیم که بخواهیم روی تربیتش کار خاصی انجام دهیم. روستایی بودیم و غیر از رزق حلال و انجام امور مذهبی خودمان چیزی نداشتیم که به او یاد بدهیم، اما این بچه از همان دوران کودکیاش به نماز و روزه اهمیت زیادی میداد و با اینکه به مدرسه نرفته بود، سعی میکرد قرآن یاد بگیرد و آن را تلاوت کند .
پدر #شهید_عبدالنبی_یحیایی
#عبدالنبی صدای خیلی خوبی داشت، چون مدرسه نرفته بود، شبها که از بیرون میآمد تا دیر وقت مینشست زیر نور چراغ فانوس، میخواند و مینوشت.
میگفتم بابا! خستهای چرا خودت را اذیت میکنی؟ میگفت میخواهم خواندن و نوشتن یاد بگیرم تا روضهخوان امام حسین(ع) بشوم .
آخر هم به آرزویش رسید، محرم که میشد مردم را جمع میکرد و برایشان نوحه میخواند.
#عبدالنبی هر چه دارد از امام حسین (ع) دارد.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
https://eitaa.com/shohadasafadasht