eitaa logo
شهدا و ایثارگران صفادشت
201 دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
5 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا، و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadasafadasht ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴 یک سالی از مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش دعوت کرد، خانه شان گفته بود ( یک مهمانی ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان ) همراه و دختر چهل روزه مان رفتیم از در که وارد شدیم، فهمیدیم آن جا جای ما نیست . خانم ها و آقایان نشسته بودند و خوش و بش می کردند از سر اجبار و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم ، ولی نتوانستیم آن را تحمل کنیم . خدا حافظی کردیم و آمدیم بیرون پیاده راه سمت خانه ناراحت بود . بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد قدم هایش را بلند بر می داشت که تر برسد به خانه که رسیدیم دیگر طاقت نیاورد زد زیر مدام خودش را سرزنش می کرد که چرا به آن رفته کمی که آرام شد، گرفت سجاده اش را گوشه ای پهن کرد و ایستاد به تا نزدیک صبح صدایش را می شنیدم می خواند و اشک می ریخت آن شب خیلی از دوستانش آنجا ماندند . برای شان مهم نبود که شاید راضی نباشد . ولی همیشه یک بود ، حتی در مبارزه با راوی : 🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴 eitaa.com/shohadasafadasht
🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴 یک سالی از مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش دعوت کرد، خانه شان گفته بود ( یک مهمانی ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان ) همراه و دختر چهل روزه مان رفتیم از در که وارد شدیم، فهمیدیم آن جا جای ما نیست . خانم ها و آقایان نشسته بودند و خوش و بش می کردند از سر اجبار و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم ، ولی نتوانستیم آن را تحمل کنیم . خدا حافظی کردیم و آمدیم بیرون پیاده راه سمت خانه ناراحت بود . بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد قدم هایش را بلند بر می داشت که تر برسد به خانه که رسیدیم دیگر طاقت نیاورد زد زیر مدام خودش را سرزنش می کرد که چرا به آن رفته کمی که آرام شد، گرفت سجاده اش را گوشه ای پهن کرد و ایستاد به تا نزدیک صبح صدایش را می شنیدم می خواند و اشک می ریخت آن شب خیلی از دوستانش آنجا ماندند . برای شان مهم نبود که شاید راضی نباشد . ولی همیشه یک بود ، حتی در مبارزه با راوی : کانال شهدا و ایثارگران صفادشت eitaa.com/shohadasafadasht
🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴 یک سالی از مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش دعوت کرد، خانه‌شان. گفته بود (یک مهمانی ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان) همراه و دختر چهل روزه‌مان رفتیم، از در که وارد شدیم، فهمیدیم آن جا جای ما نیست. خانم ها و آقایان نشسته بودند و خوش و بش می کردند از سر اجبار و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم، ولی نتوانستیم آن را تحمل کنیم، خدا حافظی کردیم و آمدیم بیرون. پیاده راه سمت خانه. ناراحت بود، بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد قدم هایش را بلند بر می داشت که برسد به خانه که رسیدیم دیگر طاقت نیاورد زد زیر مدام خودش را سرزنش می کرد که چرا به آن رفته کمی که آرام شد، گرفت، سجاده‌اش را گوشه‌ای پهن کرد و ایستاد به تا نزدیک صبح صدایش را می شنیدم، می خواند و اشک می ریخت. آن شب خیلی از دوستانش آنجا ماندند. برای‌شان مهم نبود که شاید راضی نباشد. ولی همیشه یک بود، حتی در مبارزه با راوی: کانال شهدا و ایثارگران صفادشت eitaa.com/shohadasafadasht
🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴 یک سالی از مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش دعوت کرد، خانه‌شان. گفته بود (یک مهمانی ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان) همراه و دختر چهل روزه‌مان رفتیم، از در که وارد شدیم، فهمیدیم آن جا جای ما نیست. خانم ها و آقایان نشسته بودند و خوش و بش می کردند از سر اجبار و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم، ولی نتوانستیم آن را تحمل کنیم، خدا حافظی کردیم و آمدیم بیرون. پیاده راه سمت خانه. ناراحت بود، بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد قدم هایش را بلند بر می داشت که برسد به خانه که رسیدیم دیگر طاقت نیاورد زد زیر مدام خودش را سرزنش می کرد که چرا به آن رفته کمی که آرام شد، گرفت، سجاده‌اش را گوشه‌ای پهن کرد و ایستاد به تا نزدیک صبح صدایش را می شنیدم، می خواند و اشک می ریخت. آن شب خیلی از دوستانش آنجا ماندند. برای‌شان مهم نبود که شاید راضی نباشد. ولی همیشه یک بود، حتی در مبارزه با راوی: کانال شهدا و ایثارگران صفادشت eitaa.com/shohadasafadasht