•ڪاڹاݪ شھداےگمناݦ•🇵🇸
°•.♥🍃〗-
میگفت قبل از شوخی ،
نیت تقرب کن و تو دلت بگو
دلِ مومنُ شاد میکنم ، قربة اِلی الله
این شوخیاتم میشه عبادت😁🌱'
| #شهیدحُسینمعزغلامـے #امام_زمان |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_ارباب_خوبم❤️
⭐️ ⃟ ⃟♥️¦↭#السلام_علے_العشـق
💖امام حسینم ، ارباب شدی که رو به هرکس نزنم ..💖
السلام عليك ياابا عبدالله
♥️ الحُسِـــــ﷽ـ ــنَ ♥️
✊🏻ﻟﺒـﻴــــڪﷺ. ﻳاحسسيـﷺـن♥️
✊🏻ﻟﺒـﻴــــڪﷺ. ﻳاحسسيـﷺـن♥️
✊🏻ﻟﺒـﻴــــڪﷺ. ﻳاحسسيـﷺـن♥️
✊🏻ﻟﺒـﻴــــڪﷺ. ﻳاحسسيـﷺـن♥️
✊🏻ﻟﺒـﻴــــڪﷺ. ﻳاحسسيـﷺـن♥️
لَبِيِّګ لَبِيِّګ
لَبِيِّګ يِّأّحٌَّسيِّنِ لَبِيِّګ
لَبِيِّګ يِّأّحٌَّسيِّنِ لَبِيِّګ
لَبِيِّګ ♥️ يِّأّحٌَّسيِّنِ ♥️ لبِيّګ
لَبِيِّګ يِّأّحٌَّسيِّنِ لَبِيِّګ
لَبِيِّګ لَبِيِّګ
لَبِيِّګ لَبِيِّګ
لَبِيِّګ
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
🤍 🪔 #قـــالالامــامالصـادقﷺ
💥 ھــر ڪس ســه بــاࢪَ بــگــۅیـــد ⇣
《🌸صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِالله💗》
《🌸صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِالله💗》
《🌸صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِالله💗》
🕋 زیــارتــ ڪـامـݪ انجام داده استـ☝
﹏﹏⃟♥️﹏﹏
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
═══✧🍃🌸🍃✧═══
#الـٰلّهُمَعجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحقحضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
@shohaday_gommnam
🦋مروری بر #وصیتنامه_سردار_سلیمانی
5⃣1⃣#قسمتپانزدهم
🌷🌷🌷
#رهبرعظیمالشان :
" ویژگی مهم #حاج_قاسم این بود که در مسائل داخلی اهل حزب و جناح و اینگونه تقسیمبندیها نبود ؛اما به شدت انقلابی و پایبند به خط نورانی و مبارک امام بود و انقلاب و انقلابیگری، خط قرمز جدی او بود.
#حاج_قاسم واقعاً ذوب در انقلاب بود و برخی سعی نکنند که این واقعیت ها را کمرنگ کنند. "
#حاج_قاسم #جان_فدا
#لبیک_یا_خامنه_ای
#اللهمعجللولیکالفرج
@shohaday_gommnam
محمد اسداللهی_۲۰۲۳_۰۱_۲۷_۲۰_۰۴_۴۲_۵۲۴.mp3
10.39M
دلم با حسینِ ...
کربلایی محمد اسدالهی
حسین جانم✨❤️
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
@shohaday_gommnam
33.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آهنگ سلام یا زهرا
به سبک سلام فرمانده
🌸 عهدمیبندم که حافظ دین وچادرت باشم
#یا_فاطمه
#سلام _فرمانده
@shohaday_gommnam
38.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ
🔹جدیدترین نماهنگ تولید شده از شهید ابراهیم هادی
🎙 خواننده: حسین کریمی پناه
#شهید_ابراهیم_هادی
@shohaday_gommnam
3158027394.mp3
3.48M
#نماز_سکوی_پرواز15
🎧 #استادشجاعی
آنچه خواهید شنید؛👇
❌سبک شمردن نماز؛
درحقيقت سبک شمردن خودته!
🚫کسی می تونه؛
خوراک روحش رو قطع کنه؛
که حقیقت روحش،براش ارزشی نداشته باشه
#اللهمعجللولیکالفرج
@shohaday_gommnam
┅✧❁☀️❁✧┅
#نماز_سکوی_پرواز14👇🏻
https://eitaa.com/shohaday_gommnam/17168
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خونواده های شهداء سر بزنیم
و یاد و نام شهداء را زنده نگه داریم
#مدیونیم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
@shohaday_gommnam
Part05_علی زیباترین سروده هستی.mp3
4.41M
📗بخش هایی از کتاب🎧
#علی_زیباترین_سروده_هستی
اثر #شهید_چمران
#قسمت 5⃣
#اللهمعجللولیکالفرج
@shohaday_gommnam
┅✧❁🌷❁✧┅
#قسمت4⃣👇🏻
https://eitaa.com/shohaday_gommnam/17173
#نهج_البلاغه
🌎وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَرِزْقٌ يَطْلُبُکَ، فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاکَ
💰پسرم بدان که روزى بر دو گونه است: يک نوع، روزى است که به جستجوى آن برمى خيزى (و بايد برخيزى) و نوع ديگرى آن که به سراغ تو خواهد آمد حتى اگر به دنبالش نروى خود به دنبال تو مى آيد»
🖊منظور #امام_علی عليه السلام از روزى هايى که انسان بايد به دنبال آن برود کسب و کارهاى روزانه است; مانند زراعت، صنعت، تجارت و امثال آن و منظور از روزى هايى که به دنبال انسان مى آيد، هرچند انسان به دنبال آن نرود امورى مانند ارث، هدايا و يا تجارت و درآمدهاى غير منتظره اى است که انسان به چنگ مى آورد; بنابراين اگر روزى هاى قسم اوّل براى او تنگ شود نبايد از لطف خدا مأيوس گردد و در عين تلاش و کوشش بيشتر انتظار روزى هاى ناخواسته را داشته باشد.
📘#نامه_31
#امام_زمان #ماه_رجب
#اللهمعجللولیکالفرج
@shohaday_gommnam
🍓🍒#من_میترا_نیستم 🍒🍓
#قسمت_سوم🌽
🍩 نذر کرده 🍩
پنج ساله بودم که برای اولین بار همراه مادرم، قاچاقی و بدون پاسپورت از راه شلمچه به کربلا رفتم
مادرم نذر کرده بود که اگر سلامت به دنیا بیایم من را به کربلا ببرد اما تا پنج سالگی ام نتوانست نذرش را ادا کند.
او با اینکه دکتر جوابش کرده بود، هنوز امید داشت بچه دار شود. من را با خودش به کربلا برد تا از امام حسین بابت وجود تنها فرزندش تشکر کند و از او اولاد دیگری بخواهد.
تمام آن سفر را به یاد دارم. در طول تمام سفر عبایی عربی سرم بود. کربلا و حرم برایم غریبه نبود. مثل این بود که به همه کس و کارم رسیدهام.
دلم نمی خواست از آنجا دل بکنم و برگردم. انگار آنجا به دنیا آمده و بزرگ شده بودم. توی شلوغی و جمعیت حرم خودم را رها کردم. چند تا مرد داخل حرم نشسته بودند و قرآن می خواندند.
مادرم یک لحظه متوجه شد که من زیر دست و پای مردم افتادم و نزدیک است که خفه شوم بلند فریاد زد:(یا امام حسین! من اومدم دوباره از تو حاجت بگیرم تو کبری رو که خودت بخشیدی میخوای از من پس بگیری؟ )
مردهای قرآن خوان بلند شدن و من را از زیر دست و پای جمعیت بیرون کشیدند بار دوم در ٩ سالگی همراه پدر و مادرم قانونی و پاسپورت به کربلا رفتیم.
آن زمان رفتن به کربلا خیلی سختی داشت. با اینکه در آبادان زندگی می کردیم و از راه شلمچه به بصره می رفتیم اما امکانات کم بود و مشکلات راه زیاد.
بیشتر سال هم هوا گرم بود در سفر دوم وقتی به نجف اشرف رسیدیم درویش که از بابای حقیقی هم برای من دلسوخته تر بود،در زیارت حضرت علی علیه السلام در دلش از او طلب مرگ کرد.
علاقه زیادی به امام علی داشت و دلش میخواست بعد از مرگ برای همیشه در کنارش باشد بابام از نیت و آرزویش به ما چیزی نگفت.
مادرم شب در خواب دید که دو سید نورانی آمدن بالای سر درویش و می خواهند او را ببرند. مادرم حسابی خودش را زده و با گریه و التماس از آنها خواسته بود که درویش را نبردند و در خواب گفته بود: درویش جای پدر کبراست تورو به خدا دوباره اون روی یتیم نکنید.
آنقدر در خواب گریه وزاری کرد و فریاد زد که بابا از خواب پرید و رفت بالای سرش و صدایش زد ننه کبری چی شده؟ چرا این همه شلوغ می کنی؟ چرا گریه می کنی؟
مادرم وقتی از خواب بیدار شد خوابش را تعریف کرد و گفت من و کبری توی دنیا جز تو کسی رو نداریم تو حق نداری بمیری و مارو تنها بذاری
درویش گفت: ای دل غافل! زن چه کردی؟! چرا جلوی سیدا رو گرفتی؟؟ من خودم توی حرم آقا رفتم بعد از او خواستم که برای همیشه در خدمتش بمونم چرا اونا رو از بردن من منصرف کردی؟!
حالا که جلوی موندن من تو نجف را گرفتی باید به من قول بدی که بعد از مرگ هرجا که باشم من رو اینجا بذاری تو زمین وادی السلام دفن کنی خونه ابدی من باید کنار امام علی باشه
مادرم که زن با غیرتی بود به بابام قول داد که وصیتش را انجام دهد در ۹ سالگی که به کربلا رفتم حال عجیبی داشتم خودم را روی گودال قتلگاه میانداختم آنجا بوی مشک و انبر میداد آنقدر گریه میکردم که زوار تعجب میکردند
مادرم فریاد میزد و میگفت کبری از روی قتلگاه بلند شو سُنی ها توی سرت می زنند اما بلند نمیشدند دلم می خواست با امام حسین حرف بزنم بغلش کنم و بگویم که چقدر دوستش دارم
مادرم مرا از چهار سالگی برای یادگیری قرآن به مکتبخانه فرستاد بابام سواد نداشت اما از شنیدن قرآن لذت میبرد برادری داشت که قرآن میخواند درویش می نشست و با دقت به قرآن خواندنش گوش می کرد.
ادامه دارد...
کانال شهدای گمنام 👇
shohaday_gommnam
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═
🍭#من_میترا_نیستم 🍭
🍎🍓🍒نذر کرده 🍒🍓🍎
#قسمت_چهارم🎂
پدر و مادرم هر دو دوست داشتند که من قران یاد بگیرم مکتب خانه در کپرآباد بود معلم ما آقایی اصفهانی بود، که از بد روزگار، شیره ای بود به ما قرآن یاد میداد. پسرها خیلی مسخره اش می کردند خودش هم آدم سبُکی بود
سر کلاس میگفت: ( الم تره....مرغ و کره...) منظورش این بود که باید علاوه بر پولی که خانواده هایتان برای یاد دادن قرآن می دهند از خانه هایتان نان و مرغ و هرچه که دستتان می رسد برای من بیاورید!
بعد از مدتی که به مکتبخانه رفتم به سختی مریض شدم در آنجا انقدر حالم بد شد که رفتند و مادرم را خبر کردند او خودش را رساند و من را بغل کرد و برای همیشه از مکتب خانه برد و یاد گرفتن قرآن نیمه تمام ماند
مدتی بعد ما از محله جمشید آباد به محله احمدآباد اثاث کشی کردیم تا ۱۴ سالگی که جعفر (بابای بچه ها) به خواستگاری ام آمد در همان خانه بودم
۱۴ سال و نیم داشتم که مستاجر خانه مادرم جعفر را معرفی کرد و به خواستگاری آمد و دل پدر و مادرم را به دست آورد
آن زمان سن قانونی برای ازدواج ۱۵ سال بود جعفر ۶ ماه منتظر ماند تا من سن قانونی رسیده و توانستیم عقد کنیم خداوکیلی تا روز عقد نه جعفر را دیده بودن و نه میشناختمش او دوبار برای خواستگاری به خانه ما آمد ولی من در اتاقی دیگر بودم
نشستن دختر در مجلس خواستگاری عیب و عار بود. زمان ما عروسی ها اینطوری بود همه ندیده و نشناخته زن و شوهر میشدند.
چند ماه اول بعد از عروسی در یکی از اتاق های خانه مادرم ساکن بودیم. بعد از مدتی جعفر در ایستگاه ۶ آبادان در یک خانه کارگری اتاقی اجاره کرد.
اوایل زندگی ماد شوهرم با ما زندگی میکرد. جعفر کارگر شرکت نفت بود ولی هنوز امتیاز کافی نداشت و باید چند سال کار میکرد تا به ما خانه شرکتی بدهند.
چند سال در اتاقهای اجاره ای زندگی کردیم مهران و مهرداد مهری و مینا و شهلا در خانه اجاره ای به دنیا آمدند. هر وقت حامله می شدم برای زایمان به خانه مادرم در احمدآباد میرفتیم.
آنجا زایشگاه بچههایم بود یک قابله خانگی به نام (جیران) میآمد و بچه را به دنیا می آورد. جیران میانسال بود و مثل مادرم فقط یک دختر داشت. خدا از همان یک دختر سیزده نوه به او داده بود.
بابای مهران حسابی به جیران می رسید و هوای او را داشت بعد از فارغ شدن من به جز پول مقداری خرت و پرت مثل قند و شکر و چای پارچه به جیران هدیه می داد.
🌧🌈فرزند ششم ✨🌈
سر بچه ششم باردار بودم که یک خانه شرکتی دو اتاقه در ایستگاه ۴ فرح آباد، کوچه ده، پشت درمانگاه شرکت نفت به ما دادند.
خانه ما نبش خیابان بود همه می دانستیم که قدمِ تو راهی خیر بوده که بعد از سالها از مستاجری و اثاث کشی نجات پیدا کردیم.
از آن به بعد خانه ای مستقل دستمان بود و این آخر خوشبختی و راحتی برای خانواده ۸ نفره ما بود. مدتی بعد از اثاث کشی به خانه جدید، درد زایمان سراغم آمد.
دو روز تمام درد کشیدم. جیران سواد درست و حسابی نداشت و کاری از دستش بر نمی آمد برای اولین بار، بعد از پنج زایمان طبیعی در خانه، من را به مطب خانم دکتر مهری بردند.
آن زمان آبادان بود و یک خانم دکتر مهری مطب او در احمدآباد بود. من تا آن موقع خبر از دکتر و دَوا نداشتم. حامله می شدم و نه ماه تمام شب و روز کار می کردم نه دکتری نه دوایی تا روزی که وقتش میرسید. جیران می آمد و بچه را به دنیا می آورد و می رفت💝
ادامه دارد...
کانال شهدای گمنام 👇
@shohaday_gommnam
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═
🔻دیدار کارآفرینان، تولیدکنندگان و دانش بنیانها با رهبر انقلاب
🔹جمع زیادی از کارآفرینان، تولیدکنندگان و دانشبنیانها صبح امروز (دوشنبه) با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.
🔹در ابتدای این دیدار تعدادی از کارآفرینان، تولیدکنندگان و دانشبنیانها دیدگاهها و نظرات خود را بیان میکنند.
کانال شهدای گمنام 👇
@shohaday_gommnam
╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═