eitaa logo
•ڪاڹاݪ شھداے‌گمناݦ•🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
67 فایل
کپی مطالب≡صلوات به نیت ظهور امام زمان ارتباط با ما↯ @Shahidgomnam_s کانال دوم↯ @BeainolHarameain ڪانـاݪ‌روضـہ‌امـون↯ @madahenab ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/16670756367677
مشاهده در ایتا
دانلود
🪐داغ فرزند و داغ غارت اموال 📗 ▫️يَنَامُ الرَّجُلُ عَلَى الثُّكْلِ، وَلاَ يَنَامُ عَلَى الْحَرَبِ 🟠 «انسان داغدار و مصيبت زده خواب و آسايش دارد؛ اما كسى كه مالش را به زور گرفته اند خواب ندارد 📿 سيّد رضى؛ در تفسير اين كلام شريف مى گويد: «مفهومش آن است كه انسان ممكن است بر قتل فرزندان خود صبر كند؛ اما در ربودن اموالش صبر نخواهد داشت»؛ (وَمَعْنى ذلِکَ أَنَّهُ يُصْبَرُ عَلى قَتْلِ الاْوْلادِ، وَلا يُصْبَرُ عَلى سَلَبِ الاَْمْوالِ). ✍نخست اينكه انسان وقتى گرفتار مصيبتى مى شود، مثلاً عزيزى را از دست مى دهد، يقين دارد كه بازنمى گردد و به همين دليل به تدريج آرامش خود را بازمى يابد. در حالى كه وقتى مالش را به ناحق ببرند هر زمان در فكر است كه از طريقى بتواند آن را بازگرداند. به همين دليل خواب و آرامش ندارد. در تفسير ديگرى گفته شده كه اين گفتار حكيمانه كنايه اى است از بسيارى از توده هاى مردم كه دلبستگى آنها به مال و ثروتشان حتى بيش از دلبستگى به فرزندان و عزيزانشان است و گاه حتى تا پاى جان براى نگهدارى اموالشان مى ايستند گاه گفته شده است كه از دست دادن عزيزان نه تنها سبب ذلت انسان نمى شود بلكه دوستان و علاقه مندان، چنين شخصى را عزيز مى دارند و احترام مى كنند تا مصيبت خود را فراموش كند؛ ولى غارت اموال و ربودن آن به وسيله زورمندان غاصب نوعى ذلت براى انسان است، ازاينرو انسان نمى تواند آن را تحمل كند. 📘 @shohaday_gommnam
•ڪاڹاݪ شھداے‌گمناݦ•🇵🇸
🍃🌸🍃 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه #سردار_شهید_مهدی_‌زین‌الدین #قسمت- بیست وهفتم هرروز ت
🍃🌸🍃 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه 📔کتاب ستارگان حرم کریمه - بیست ونهم داوطلبانه آمده بودندخط پدافندی پاسگاه زید . ماه رمضان توی هوای گرم تابستان ، نهضت سوادآموزی با دو سه تا کلاس راه افتاد. دوره که تمام شد۳۵-۳۰نفر بی سواد، باسواد شدند و اولین بار از خط مقدم برای خانواده های شان نامه نوشتند. باز تاب زیادی پیدا کرداین کار ،آقامهدی گفت((یه مراسم بگیر؛می خوام از این دو سه تا معلم تجلیل بشه.)) خودش آمد توی مراسم . سخنرانی کرد برای رزمنده ها. معلم های نهضت را هم حسابی تحویل گرفت واز طرف لشکر هدیه دادبه شان. -سی ام ترکش خورد شیلنگ بیل میکانیکی و بیلش از کار افتاد. همان طوری بلا استفاده مانده بود، جلوی خط دشمن آمد توی سنگر وگفت((این بیل قراره همین جا بمونه تا آهن پاره بشه؟))همان شب رفتیم سروقتش ، خودش هم آمد، هر جوری بود شیلنگ را عوض کردیم . تا صدای دستگاه بلندشد خمپاره بود که کنارمان خورد زمین، با هزار سلام وصلوات آوردیمش عقب. آقا مهدی راضی بود. توی تاریکی هم می شد فهمید چقدرخوشحال شده . ✍🏻نویسنده کتاب 🌷نثار روح مطهر سردار شهید مهدی زین‌الدین ... @shohaday_gommnam ━━━━━━༺♥️༻ ━━━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥  
دختر بی حجابی که اعتقادی به شهدا نداشت و نور شهید را دید و می گفت: شهدا غلط کردم. 🥀

🎤راوی آقای محمد حسینی منزل 

۱۴۰۲/۲/۲۵


@shohaday_gommnam
" " 🌹زندگینامه و خاطرات شهید ادواردو (مهدی) آنیلی ناشر نشر شهید هادی تولید و ضبط : گروه فرهنگی هنری یاوران مهدی با صدای @shohaday_gommnam
📗 کتاب " من ادواردو نیستم" دربردارنده ی زندگینامه و داستان های کوتاه از ثروتمندترین شهید شیعه ایتالیایی، ادواردو (مهدی) آنیلی است. شهید برجسته ای که برای چنگ زدن به راه حقیقت از تمامی دنیای خود دست کشید و جان خود را فدای اسلام کرد. فرزند جیانی آنیلی، سناتور و میلیاردر ایتالیایی، صاحب کارخانه ماشین سازی فیات، فراری، اوبکو، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو، چندین کارخانه صنعتی، بانک های خصوصی، شرکت های طراحی مد و لباس، روزنامه های لاستامپا، کوریره، دلاسرا و باشگاه فوتبال یوونتوس ایتالیا بود. 🍃 او در جوانی به اسلام و سپس به مذهب تشیع گروید و این موضوع بر خاندان بزرگ و قدرت‌طلب او که با صهیونیست‌ها نیز همکاری‌های گسترده داشت، سخت گران آمد. ادواردو چندبار به ایران سفر کرد و با امام خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای دیدار نمود و به زیارت امام هشتم رفت. گرایش او به اسلام و فعالیت‌های ضد استبدادی‌اش باعث شد که سرانجام در ۱۵ نوامبر سال ۲۰۰۰ به دست عوامل ناشناس و طرزی مشکوک به شهادت برسد. جسد او را زیر پل «ژنرال فرانکو رومانو» در بزرگراه تورینو به ساوونا یافتند و شواهد حاکی از آن بود که ادواردو از روی پل ۸۰ متری مذکور به پایین پرت شده است. @shohaday_gommnam
•ڪاڹاݪ شھداے‌گمناݦ•🇵🇸
شهید بیا و دستم و بگیر: 🌟رفیق مثل رسول 🌟۱۲ شهید محمد حسن خلیلی 🌟 خطبه عقد ما رو حضرت امام رحمة الله علیه خوندند.اون روز رو خوب یادمه.اواخر فروردین ماه شصت و یک بود.ما از ۵ صبح از خونه بیرون اومده بودیم. اتفاقا روز قدس هم بود. چرا ۵ صبح؟ باخنده گفت:آقای توسلی مسئول دفتر حضرت امام گفته بودند ،این تاریخ که به شما وقت داده شده،با توجه به اینکه روز قدس هست،حضرت امام رحمة الله علیه دیدار با مسئولین دارند.بهتره بذارید برای روز دیگه. بابا هم گفته بود:ما برنامه ریزی کردیم،شما هرساعتی بگید،ما مشکلی نداریم. آقای توسلی هم گفته بودند:دیدارهای حضرت امام از ۸ صبح شروع میشه، باید زودتر بیاید. این طوری شد که ما ۵ صبح از خونه راه افتادیم.از ما خواستند برای دیدار با حضرت امام به حیاط پشت حسینیه بریم. 🌟رفیق مثل رسول 🌟۱۳ شهید محمد حسن خلیلی فقط به عروس،داماد و پدر عروس اجازه دیدار می‌دادند.پا که داخل حیاط گذاشتم، انگار عطر بهار همه جا پیچیده بود.حدود سه یا چهار پله از سطح حیاط تا بالکنی که حضرت امام وارد شدند،فاصله بود.ایشون با همون لباس سفید و عرق چین و عبای کم رنگی که روی دوش داشتند، وارد شدند. امام روی صندلی نشستند.تمام چهرشون نور بود.انگار بند دلم پاره شد.اصلا یادم رفت برای چی اومدیم.فقط به چهره امام نگاه میکردم. میترسیدم با به هم خوردن پلک هام این فرصت ناب را از دست بدم.با نگاهی پراز مهربانی از من پرسیدند:عروس خانم به من وکالت می دید؟حس کردم از خجالت صورتم سرخ شده،زود گفتم :بله. آقای توسلی هم وکیل بابا شدند.خطبه عقد را امام خیلی شمرده خوندند.وقتی تموم شد،با همون نگاه مهربانشون به ما گفتند:مبارک باشه.بعد هم سه مرتبه گفتند :باهم بسازید. لبخندی که روی چهره ی حضرت امام رحمة الله علیه نقش بسته بود، اولین و آخرین زیباترین هدیه برای شروع زندگی ما بود. با خودم عهد کردم همیشه این همراهی را حفظ کنم. 🌟رفیق مثل رسول 🌟۱۴ شهید محمد حسن خلیلی 🌟 مامان از جا بلند شد، رفت از داخل کمد یک آلبوم آورد.گفت:عکسهای اون روز اینجاست ،فقط حیف که اجازه ندادند با حضرت امام رحمة الله علیه عکس بگیریم. سفارش حضرت امام همیشه توی زندگی مابوده و هست.با تمام کم و زیاد بازی دنیا ماباهم ساختیم.همیشه خدا را شکر میکنم که با نفس ایشون زندگی ما شروع شد. صفحات اول عکس های دوران کودکی مامان، خاله ها،دایی ها،بابابزرگ،مامان بزرگ و طاهره خانم بود.به یکی از عکس هاکه مامان لب یک حوض نشسته بود،اشاره کردم.اینجا کجاست؟ مامان سرکی در آلبوم کشید ،گفت:بهترین جای دنیا،خونه پدرم. با دختر همسایه که اسمش شهربانو بود،بازی می‌کردم. مامان با خنده گفت:خیلی شیطون بودم،به راحتی خودم رو از روی داربست درخت مو بالا میکشیدم موقع تعریف کردن ،چشم های مامان برق میزدند.هیچ وقت تصور نمیکردم برای من از شیطنت هایش تعریف کند،چون در زندگی خیلی صبور و ساکت بود.
•ڪاڹاݪ شھداے‌گمناݦ•🇵🇸
شهید بیا و دستم و بگیر: 🌟رفیق مثل رسول 🌟۱۲ شهید محمد حسن خلیلی 🌟 خطبه عقد ما رو حضرت امام رحمة الله
شهید بیا و دستم و بگیر: 🌟رفیق مثل رسول 🌟۱۵ شهید مدافع حرم خانم حضرت زینب س شهید محمد حسن خلیلی 🌟 یکی دو صفحه از آلبوم را ورق زدم تا به عکس مامان بزرگم رسیدم.مامان با یک آه از ته دل گفت:روزهای بچگی ما خیلی زود تموم شد.مادرم به خاطر بیماری سرطان فوت کرد.من و خواهرهام بعد از مراسم مادرم چشم بازکردیم، دیدیم مسئول زندگی شدیم. شش سال از فوت مادرم گذشت تا بالاخره پدرم راضی شد ازدواج کنند. طاهره خانم اصالتا شیرازی بود ،دختری هم سن وسال خاله ناهید.خیلی سریع باهم صمیمی شدیم.به ما میگفت:منو مامان صدا نزنید،ماهم طاهره خانم صداش میکردیم. از انقلاب تعریف کن.از مبارزات... سال پنجاه و هفت کم کم تب و تاب انقلاب شروع شد. مسجد ولیعصر نزدیک خانه بود،از آنجا میرفتیم راهپیمایی. شور و حال.وحدت.یک رنگی و اخلاص بارزترین خصوصیات مردم آن زمان بود. پیروزی انقلاب و بلافاصله شروع جنگ برگ های قشنگ دفتر خاطرات همه ی جوان های آن زمان بود. 🌟رفیق مثل رسول 🌟۱۶ شهید مدافع حرم محمد حسن خلیلی 🌟 مامان بین عکس های دوران مجردی بابا،عکسی از میدان فردوسی به من نشان داد.مجسمه ی شاه شکسته بود.به جای مجسمه شاه،پسر جوانی با کاپشن مشکی عکس امام رحمة الله علیه را بالای سرش گرفته بود‌.مامان با ذوق به آن جوان اشاره کرد،گفت:نگاه کن این باباست. چقدر جالب همانطور که داشتم با دقت به تک تک عکس ها نگاه میکردم،گفتم:بابا که اصالتا همدانی هستند. از چه سالی اومدند تهران؟ حدود سال پنجاه و یک از همدان به تهران اومدن. مامانم نگاهی به من کرد و گفت:پسرجان مثل اینکه قراره امشب بدون افطاری بمونیم. ترجیح دادم با آلبوم برم آشپزخانه،اما بهم گفت:بهتره که آلبوم و سرجاش بذارم. خب وقتی بابا میان تهران ،کجا کار میکرده؟ وقتی اومد خواستگاری من ،برام گفت که وقتی میان تهران،میره کارگاه بافندگی حاج حسین کنی تا زمان پیروزی انقلاب و ورودش به سپاه هم همونجا بوده. با مامان حرف میزدیم که بابا آمد داخل،سلام علیکی باهم کردیم. بابا گفت:چی شده دارید خاطرات مرور میکنید؟ هفته آینده باید انشاء با موضوع زندگی خودم بنویسم ،ببرم مدرسه. 🌟رفیق مثل رسول 🌟۱۷ شهید محمد حسن خلیلی 🌟 بابا مثل همیشه با صبوری گفت:از وقتی جنگ شروع شد.تمام مسئولیت های شما دوتا با مادرتون بوده،خیلی کم خونه بودم. مامان یک ظرف نبات جلو دست بابا گذاشت،گفت:علی آقا شما چندتا تیکه نبات برام خرد.منم مختصری از زندگی خودم و خودت براش تعریف کردم.به خصوص خاطره عقدمون پیش حضرت آقا رحمة الله علیه. بابا با قندشکن شاخه نبات را به دو قسمت تقسیم کرد و گفت:اونروز مثل همین نبات زعفرانی شیرین و زیبا بود. من تونستم ی دل سیر حضرت امام و ببینم و دستشون و ببوسم. ایشون بعداز خوندن خطبه به هردوی ما سفارش کردند با هم بسازید.این نصیحت بزرگ برکت زندگی ماست. بابا اونموقع جلسات کدوم یک از آقایون می‌رفتید؟ اون زمان همه ی بچه مذهبی ها پای ثابت سخنرانی های آقای کافی توی مهدیه بودند.منم این جلسات و میرفتم.کم‌کم که انقلاب اوج گرفت و توی فعالیت های مبارزاتی افتادم به مسجد الهادی برای شنیدن سخنرانی آقای غفاری و آقای فخرالدین حجازی هم میرفتم. بعداز انقلاب مجالس شیخ حسین انصاریان و آقا مجتبی تهران رو برای درس اخلاق میرفتم .از وقتی اومدیم کرج همین هیئت هفتگی هست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ۶۲-اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ لَا يُنَالُ بِهِ عَهْدُكَ وَ لَا يُؤْمَنُ بِهِ غَضَبُكَ وَ لَا تَنْزِلُ مَعَهُ رَحْمَتُكَ وَ لَا تَدُومُ مَعَهُ نِعْمَتُكَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. بند ۶۲: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که به جهت آن به عهد تو نمیتوان رسید، و از خشم و غضبت نمیتوان در امان ماند، و با وجود آن، رحمتت نازل نمی شود، و نعمتت به واسطه ی آن از تداوم باز می ایستد، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! @shohaday_gommnam
✨﷽✨ 💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی.... 💠 💠 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 ⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜ 💠(عج)💠 ⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜ @shohaday_gommnam
اعمال قبل از خواب :) شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃 کانال شهدای گمنام 👇 @shohaday_gommnam ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═
کانال شهدای گمنام 👇 @shohaday_gommnam ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 📖 صفحه۳۲ شرکت در ختم قرآن برای فرج @shohaday_gommnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روشنای دل من ، حضرت خورشید سلام السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُحْیِیَ مَعَالِمِ الدِّینِ وَ أَهْلِهِ ... سلام بر تو و نَفَس مسیحایی تو که روح زندگی را در کالبد مردۀ نشانه های دین خدا می دمد تا قلب اهالی ایمان با تپشی عاشقانه زندگی حقیقی را از سر بگیرند ... مدهوشم از این عطر پراکندۀ سیب این است همان رایحۀ روح‌ فریب گفتم : که شبِ فراق ، طولانی شد گفتند : بخوان «اَلَیسَ صُبحُ بِقَریب» ... اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ