شهدای هویزه
📔 #گزارش_به_خاک_هویزه (18) | خاطرات سردار یونس شریفی 🔺 روایتی خواندنی از نخستین روزهای تهاجم دشمن ب
📔 #گزارش_به_خاک_هویزه (19) | خاطرات سردار یونس شریفی
🔺 روایتی خواندنی از نخستین روزهای تهاجم دشمن بعثی
🔻 مهم تر از خانواده و احساسات
✍️ کمی بعد از اخراج دشمن از هویزه، تقریباً از نیمه دوم مهر، دشمن شروع به بمباران هویزه کرد. از اول جنگ تا آن روز عراقی ها به خیال آنکه مردم عرب هویزه با آنها همکاری خواهند کرد، آنجا را بمباران نکرده بودند. اما وقتی از مردم عرب منطقه نا امید شدند، در صدد انتقام از آنها برآمدند و با گلوله های توپ و خمپاره شروع به ریختن آتش روی روستاهای مرزی و هویزه و حتی سوسنگرد کردند.
🔹 صدام از عرب های ایرانی کینه عمیقی در دل گرفته بود و میخواست با گلوله باران از آنها انتقام بگیرد. چندین گلوله به خانه های مردم در هویزه فرود آمد و چند نفر زن و مرد عرب هویزه ای را به شهادت رساند.
🔹 مردم که فکر میکردند جنگ حداکثر یک هفته یا ده روز طول می کشد وقتی دیدند شهر دارد گلوله باران میشود، متوجه شدند که کینه صدام از این حرف ها گذشته و به این زودی جنگ به پایان نخواهد رسید. این بود که برای رهایی از گلوله های دشمن، به فکر کوچ و مهاجرت از منطقه پرخطر مرزی افتادند. کم کم کوچ شروع شد و مردم دسته دسته، هویزه را به مقصد جاهای امن در مناطق دور دست ترک کردند.
🔹 اخبار بدی از خرمشهر، آبادان و اهواز به گوش میرسید. دشمن شهر آبادان و پالایشگاه نفت آنجا را به طور مفصل بمباران کرده بود و ده ها مخزن پر از نفت خام، بنزین و قیر را هدف قرار داده و منفجر کرده بود.
🔹 در خرمشهر، وضع از این هم بدتر بود. عراقی ها با تانک و نیروی زرهی از چند ناحیه به شهر حمله کرده بودند. جنگ تن به تن از صبح تا غروب در کوچه ها و خیابان های خرمشهر ادامه داشت. مردم از خرمشهر و آبادان نیز در حال مهاجرت به دیگر شهرها بودند.
🔹 در این میان، خانواده همسرم نیز به اتفاق همسرم و دخترم «امل» از هویزه کوچ کردند و به جای نامعلومی رفتند. تا آن موقع خانواده ما هنوز در هویزه مانده بودند و من خیلی نگران خواهران و مادرم بودم. به سراغ پدرم رفتم و به او گفتم:
زن و دخترانت را بردار و از اینجا برو. عراق به زودی به اینجا باز میگردد و این بار مثل دفعه قبل نیست و مثل دشمن با شما رفتار خواهد کرد.
🔹 پدرم گفت: من نمی روم و از سر جایم تکان نمیخورم.
هر طور بود خانواده را راضی کردم که از هویزه کوچ کنند. پدرم حاضر نشد با آنها برود، اما خواهران، برادرانم و مادرم بـه همـراه خانواده عمویم از هویزه رفتند و خیال من راحت شد.
🔹 حالا می توانستم با فراغ بال و بدون هیچ دغدغه ای از شهر و دیارم دفاع کنم. همه خانواده و اقوام به الیگودرز که در آنجا خبری از جنگ نبود، کوچ کردند. این را هم بگویم که تا آن هنگام همسرم و امل را هنوز ندیده بودم. یعنی فرصتی نشده بود که به سراغ شان بروم و آنها را ببینم. راستش را بخواهید خیلی هم دلم می خواست دختر عزیزم و همسر مهربانم را ببینم و با آنها تجدید دیدار بکنم، اما فکر می کردم مهم تر از خانواده و احساسات خودم، دفاع از کشور است.
⬅️ ادامه دارد...
#سردار_شریفی
#شهدای_هویزه
#روایت
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📸 #گزارش_تصویری | #خادمی_و_عاشقی
🔺 آماده سازی زیارتگاه به استقبال آیین چهل و چهارمین سالگرد حماسه هویزه و کنگره ملی شهدای دانشجو
🔻 این مراسم 9 صبح جمعه 14 دی در جوار شهدای هویزه برگزار خواهد شد.
#اخبار_هویزه
#سالگرد16دی
#روز_شهدای_دانشجو
#در_راه_فتح_قله_ایم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh