📜 #شعری که حاج #صادق_آهنگران در جوار شهدای هویزه اجرا کرد:
✍️ باز هم سوی #هویزه گذرم افتاده...
🌿 باز با دستِ دلِ خویش قلم می گیرم
با نوای خوشِ «یافاطمه» دَم می گیرم
می نویسم غمِ تنهایی و مهجوری را
می نویسم به خطِ اشکْ غمِ دوری را
دامن عزم و اراده به کمر می بندم
سوی گلزار جنان بار سفر می بندم
با دلی خسته و با چشمِ ترِ بارانی
می کنم سوی #هویزه سفری روحانی
آه از پردۀ دل می کِشَم و می سوزم
باز از بادۀ غم می چِشَم و می سوزم
من که ازدیدۀ خود گوهر غم می ریزم
می کنم یاد شهیدان و به هم می ریزم
چه شهیدان عزیزی که به حق پیوستند
راه را بر سپهِ دشمنِ بعثی بستند
چه شهیدان عزیزی که به خون غلطیدند
همه از باغ شهادت گل شب بو چیدند
وای بر من که به زندان زمان تبعیدم
من که از باغ شهادت گل حسرت چیدم
باز هم سوی #هویزه گذرم افتاده
باز بر عکس شهیدان نظرم افتاده
ای هویزه ! سوی تو دیدۀ تر آوردم
از هوای سَمیِ شهر خبر آوردم
شهر از دودِ معاصی شده است آلوده
خوش به حال تو که از شهرِ غمی، آسوده
تا در آغوشِ تو خورشید، حرم ساخته است
ماه زائر شده هر شب به تو دل باخته است
ای تو شمعِ سحرِ #جنبش_دانشجویی
ای نمادِ ظفرِ جنبش دانشجویی
ای که بر دوش تو مانده عَلَم عاشورا
ای تو آئینۀ اندوه و غم عاشورا
ای که نام تو به روی لب هر فاخته است
گُل به گُل بر تنِ تو زخمْ گُل انداخته است
ای #هویزه ! سخنی با من دلتنگ بگو
باز کن لب، سخن از تاب و تب جنگ بگو
تو که از باغ شهادت، گل احمر چیدی
تو که در دامن خود لالۀ پرپر دیدی
تو که بر پیکر خود زخم فراوان داری
مثل لاله به جگر، داغ شهیدان داری
تو که زیر #شنی_تانک شقایق دیدی
تن مجروح و لب تشنۀ عاشق دیدی
چون که بر #جنگ_تن_و_تانک نظر افکندی
بغض کردی، ز بصر خون جگر افکندی
ای #هویزه تو بیا با دل من حرف بزن
از شهیدان سرافراز وطن حرف بزن
ای هویزه چه قدر از غمِ دل سوخته ای
گویی از کرب و بلا درسِ غم آموخته ای
همه را سوی خود از پیر وجوان آوردی
#کربلا را تو بیاد همگان آوردی
زیر بار غم اگر چه کمرت راست نشد
دشمن از حمله به تو آنچه که می خواست نشد
همه از پای فتادند و تو بر پا ماندی
دشمنانت همه رفتند، تو بر جا ماندی
گرچه در جنگ به ویرانه مُبَدّل گشتی
به نماد گل و پروانه مُبَدّل گشتی
بعثیان گر چه دو روزی به کمندت کردند
قدسیان آمده از خاک بلندت کردند
تا سروکار تو با خسرو طوس افتاده
بر سرت سایۀ آن شمسِ شموس افتاده
بس که در باغ دلت نخل شرف کاشته ای
«#یارضا» گفته ای و باز قد افراشته ای
کربلا گویمت ای مشهدِ مردان خدا !
یا که صحن دگری از حرم پاک رضا
وه چه صحنی که پر از عطر خدایش باشی
وه چه صحنی که تو باب الشهدایش باشی
گر چه از اشک به چشم آینه بندان داری
نور بر چهره ز خورشید خراسان داری
سایۀ پرچم او بیشتر از هر اثری
بر فراز در و بام تو کند جلوه گری
ای هویزه ! دلم از شهر گرفته ـ به خدا
کرده مرغ دلِ من باز هوای شهدا
خسته دل آمدم اینجا که مگر جان گیرم
آمدم دامن الطاف شهیدان گیرم
آمدم سوی کسی که به خدا رویش بود
عشق و اخلاصِ عمل، خصلت نیکویش بود
او که بر دوشِ هدایت عَلَم دین می بُرد
او که از سفرۀ دنیاش غمِ دین می خورد
یاد آنها که در آغوش تو گمنام شدند
یاد آنها که فدای ره اسلام شدند
تو که مثلِ دلِ من حالِ پریشان داری
از فراق شهدا دیدۀ گریان داری
در تو ایثار غریب شهدا می بینم
در تو من واقعۀ کرب و بلا می بینم
در نِیِستان تو نی می شوم و می مویم
رو به شاه شهدا می کنم و می گویم
ای حسینی که مرا درس عبادت دادی
درس آزادگی و درس شهادت دادی
هر کجا کرب و بلایت به نظر می آید
از کنار مژه ام لالۀ تر می آید
ای شراب غم تو باد به جامم شب و روز
بر تو و کرب و بلای تو سلامم شب و روز
🌷 سروده :علی اکبر شجعان متخلص به #محزون_اصطهباناتی
#اخبار_هویزه
#راهیان_نور_1401
#ما_متحدیم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh