eitaa logo
شهدای هویزه
5.7هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
1هزار ویدیو
44 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2875523072C71b2b4b72a 🌷 محفلی برای معرفی و زنده نگه داشتن یاد و نام شبیه ترین شهدا به شهدای کربلا در ایران... 🌍 خوزستان_ هویزه 🔰 کانال‌رسمی‌یادمان‌شهدای مظلوم کربلای هویزه؛ اولین یادمان دفاع مقدس ⬅️ ارتباط با ادمین: @h_media
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ | ✍️ من کربلا نرفته‌ام. هیچکس با چشم‌های نم‌دار و صدایی رگه‌ای و لرزان نخواسته زیر قُبه دعایش کنم. کتانی و کوله‌ی سفر نخریده‌ام. دلهره‌ی دیر رسیدن گذرنامه را نمی‌فهمم، شوق رسیدنش را هم. ازدحام و خلوت مرز برایم گُنگ است. وَن‌های پُر از زائر جایی برای من نداشته‌اند. هيچوقت پایم به سرزمین نینوا نرسیده‌است. لای جمعیت هروله نکرده‌ام. پاهایم برای تاول‌ زدن در مسیرِ (ع) قابل نبوده‌اند. لب‌هایم از عطشِ تشنگی و گرما خشک نشده‌اند. هیچ میزبانی دستم را به سمت خانه‌اش نکشیده است. چای عربی را فقط با نوحه‌ها می‌شناسم. از مردهای نجیبِ دشداشه‌پوش و دستاربه‌سرِ عرب، "هلابیکم" نشنیده‌ام. روی مبل‌های زهوار دررفته و صندلی‌های رنگ و رو رفته‌ی کنار جاده، پادشاهی نکرده‌ام. پوستم از گرما نسوخته است. لباس‌های خاکی‌‌ برایم روضه‌خوان نشده‌اند. سنگریزه‌های جاده بر قدم هایم گواه نیستند. نمازم از وسط صف‌های سیاه‌پوش و آواره برای حسین (ع)، به آسمان نرسیده است. عمودها را نشمرده‌ام. موکب‌ها را نابلدم. من بین انبوهی که شور تو را می‌زنند و حسرت تنها ماندنت در آن ظهر، بیابان‌گردشان کرده و از دیر رسیدنْ اشک‌ریزند، خودم را نرسانده‌ام. من با پلک‌های خیس، هیچ گنبدی را تار ندیده‌ام. بین الحرمین برایم حسرت است. پای ضریح شش‌گوشه خون گریه نکرده‌ام. من کربلا را ندیده‌ام؛ اما: میان این همه نوکر، به فکر من هم باش منی که از همه جز تو، عجیب خسته شدم * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
🦋 | 🌹 خورشیدِ بی غروبِ 31 شهریور که تا حوض خالی و بی ماهیِ سینه هامان بالا می آید، پُر می شویم از بوی «گُل نِی» و تپش نبض ساحل شرجی و زخمی «کارون» و «کرخه نور» که هنوز از خون سینه سرخ های سر به هوا، گرم می زند!... 🌱 پر می شویم از عطر گرمِ تعارف شهادت در گرماگرم حمله و حماسه... 🌹 پر از ازدحام «گل سرخ» و رویش غروب های خونین بر پیشانی بندها... 🌱 پر از صدای همخوانی خمپاره ها و دشمنی که به نخل ها می زد! 🌹 پر از عطر فرشتگانی که در باغ های «مین» موج می زدند؛ مباد سایه هیچ خفاشی، خاک میهن مان را هاشورِ غم بزند... 🌱 و اینک در نورانور چهل و سومین سالِ هشت فصل حماسه قدسی و نامیرای دفاع، عطر بهارنارنج های جنوب، همچنان قصه عاشقی این کهن بوم و بَر را به آینده می بَرَد؛ 🌹 قصه آنهایی که آرزوها را زمین گذاشتند و کمیاب ترین گُل های نروییده بر زمین را بوییدند؛ 🌱 آنهایی که خورشیدی بودند برای صد منظومه، کافی؛ 🌹 پیشانی بلندهایی که زیبا در باران، بالیدند و هنوز هم سمت نگاه شان، «خاطره» و «نخل» می رویاند و از «راز گل سرخ» پرده بر می دارد... 🌻 بودن و بالیدن شان بر ما * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
🥀 | ✍️ گاهی احساس می‌کردم که فاطمه اصلا دل ندارد. وقتی می‌دیدم به هیچ چیز دل نمی‌بندد، با هیچ تعلقی زمین‌گیر نمی‌شود، هیچ جاذبه‌ای او را مشغول نمی‌کند؛ یقین می‌کردم که او جسم ندارد، متعلق به این‌جا نیست... روحِ محض است، جانِ خالص است. گاهی احساس می‌کردم که فاطمه دلی دارد که هیچ مردی ندارد.. استوار چون کوه، با صلابت چون صخره، تزلزل‌ناپذیر چون ستون‌های محکم و نامرئی آسمان... یکّه و تنها در مقابل یک حکومت ایستاد و دلش از جا تکان نخورد. من مأمور به سکوت بودم و حرف‌های دلِ مرا هم او می‌زد. گاهی احساس می‌کردم فاطمه دلی از گلبرگ دارد، نرم تر از حریر، شفاف تر ازبلور... و حیرت می‌کردم که یک دل چقدر می‌تواند نازک باشد، چقدر یک انسان می‌تواند مهربان باشد. غریب بود خدایا، فاطمه غریب بود... من گاهی از دلِ او، راه به عطوفتِ تو می‌بردم. 📗 کشتی پهلوگرفته * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
❤️ | 🌷 اینجا میعادگاه شهدای دانشجوست؛ همان دانشجویانی که کلاس عاشقی را در جبهه عشق گذراندند و همچون کبوتری بی قرار به سوی معشوق خود پر گشودند... ☘️ آنانی که مشق عشق نوشتند و راه آسمان گشودند تا روشنای مسیر دلخستگانی همچون منِ اسیر دلتنگی و روزمرگی باشند. 🌷 آری اینجا هویزه است؛ عشق آبادی کوچک. تا به هویزه نیایی نمی توانی معنای حقیقی عشق را درک کنی. اینجا سرزمین حسین است... حسینی که بر امامش اقتدا کرد و چه مظلومانه جام شهادت نوشید. ☘️ به هویزه که رسیدی کافیست چشمانت را ببندی و بال هایت را برای پرواز باز کنی؛ فرقی نمی کند که باشی و چه کرده باشی! اینجا تو را عاشق و بی قرار می کند؛ اینجا تو را می کنند. * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
شهدای هویزه
💔 | 🔺 حواست هست شهید شدی سید ابراهیم؟! ▪️رُک و راست می گویم‌ سید! خیلی هایمان را حلال کن. من که هنوز منتظر بودم دوباره کاندید ریاست جمهوری شوی تا ببینم از قلبِ ملت، آری می گیری یا...؟ اما خدا نخواست و نگذاشت؛ چون در قلبِ خودش جا داشتی و ما غافل از... ▪️ حلالمان کن سید... چقدر دیدمان مِه آلود بود؛ مثل هوای مه آلود ۳۰ اردیبهشت ورزقان... ما امروز چشم هایمان را شستیم؛ ما که نه...؛ دوباره خودت دست به کارشدی و نگذاشتی این مِهِ دیدشکن، سقوطمان دهد؛ مثل هلی کوپتر ۳۰ اردی بهشت ورزقان... ▪️ آقای رئیس جمهور! نه... آقای شهیدِ جمهور! ما همه هنوز گنگ و مبهمیم، هنوز پیشوند «شهید» جلوی اسمت برایمان غریبگی می کند و دلمان می خواهد هنوز هم می شد باورکرد تنها رئیس جمهورِ شهیدمان" " بود و آن سال و آن... اما باید باورمان شود که شدی رجایی دوم! اصلا چرا رجایی دوم؟ شهید شدی سید ابراهیم! ▪️ حواست هست شهید شدی؟! حواست هست دیگر رئیس جمهور نیستی؟ حواست هست آقای هشتم، درشبی که برای خودِ خودش بود، مُهر پایانی به سفرهای استانی ات زد و گذرنامه سفر به آسمان را حواله ات کرد؟ ▪️ اصلا به خاطرهمین است که پای آسمان و پرواز هم وسط کشیده شد؛ مه و هلی کوپتر و باران، بهانهِ بهشت بود؛ بهانهِ سفر به سرزمین آفتاب! بهانه ای که اردیبهشت تو، بهشت شود و ما به بهانهِ سفر تو به بالابالاها باران بگیریم... ▪️ سید! سفرت بخیر شد، بوی عود و مورد و گلاب بدرقه ات هم که می آید؛ فقط بی زحمت سَر راه بهشت، حلالمان کن که باران بگذرد از چشم های مِه گرفته مان. مثل هوای مِه... بگذریم... ✍️ خادم الشهدا شیما کریمی * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
شهدای هویزه
🔺 بارالها صد مَلَک امشب به ما مأمور کن قلب عشاق علی موسی الرضا مسرور کن تا دوباره بشکند بت های عالم
💔 | 🔺 بدقَراری کردی سید! ▪️ قرار بود به روال همه ماه و روزهای سال، اردیبهشت دلش به « بِه ژاپنی» و گل محمدی هایش خوش باشد و خرداد، این تَه تغاری بهار، یکه تاز تنورِ داغ امتحان ها... ▪️ قرار بود روزنامه و خبرگزاری ها دنبالِ کسب و کار روزمره خبری شان باشند! قرار بود تهران یک روز پرهیاهو از خبرهای روزمره را بگذراند و به جای ترافیک آدم ها، ترافیک همیشگی ماشین ها را شاهد باشد! ▪️ اما تا بخواهی تهران در ۲خرداد۴۰۳ ترافیک آدم های سیاه پوشی شد که شاید قرار نبود این قدر شهر به سیاه نشیند، سیاه از پرچم ها، لباس ها، سیاه از داغِ دل... ▪️ تو تمامِ قرار و مدار زمان و زمین را بر هم زدی تا خود به قرارت با آسمان برسی. تو قرار شیرینی و شربت خورانِ ما را در تولدِ امام رضا"ع" بر هم زدی تا خودت روزی خوارِ همیشگیِ سفره حضرتی اش باشی. ▪️ سیدِ شهید! چه شد؟ چه گفتی؟ چه کردی که حالِ خوبِ بهارمان را سَرزده، زمستان کردی و آخرِ اُردی بهشت، اول بهشتت شد! یادت باشد سید ابراهیم! این بار تو هم با ما و تقویم بدقراری کردی و قرار ما، مِه و ماتمِ مبهوت شد. ▪️ من که می دانم تو با رفیقت و رئیس جمهورت و استادت قرار داشتی و تا روزی دیگر به قَرار و آرامِ ابدی در جوار آقایی که همه عُمر خادمی اش مُهر و مِهرِ قلبت بود می رسی. قرار مبارکی است به تو و بی قراریِ نامبارکی به ما... تو . . . رسیدی به آرزویِ خودت چه کند این جهان تباهی را ؟ ▪️ سیدجان! در قَرارت به بی قراری ما هم سَری بزن؛ حتا به قدر یک کاسه نباتِ حضرتی تا شوری چشم مان را بگیرد و به شفاعتِ شیرین شود. می دانی که ظرفِ نباتمان خالی تر از همیشه شد... ✍️ شیما کریمی * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
شهدای هویزه
🔻بخواب کُنج حرم وقت استراحت توست ... 🔺 تا لحظاتی دیگر #خادم_الرضا در گوشه این رواق، نزدیک ضریح امام
💔 | 🌷ایستگاه آخر، حرم ... ▫️ حالا مشهد هم نم نم بارانِ آسمان است و هم شُرشُر بارانِ چشم و دل... همه صحن ها عطرِ اسپندِ اسپنددان های حرم و گلابِ گل محمدی های کاشان می دهند... اما صحن آزادی"رواق دارالسلام "عطر نورسیده ای به خود گرفته است. ▫️ خسته و کوفته از سفر آمده، از سفرهای دور و دراز؛ آن هم بعدِ عمری سَر و کله زدن با این و آن، اما آداب دان است. با سلام و صلوات؛ اذن دخول گرفته است؛ مهمان نیست، مجاور شده است. شاید باز هم خادمی کند، فقط کاش همین امشب را لَختی بخوابد... نه! امشب و خواب؟ امشب که مجاورِ ضامنش شده؛ ضامنِ شهیدخدمت شدنش... ▫️ دیگر جمعه و شنبه ای برای جلسه و سفرهای استانی نیست، حالا جلسات سید ابرهیم با رفیق هایی از جنس خودش است؛ همان هایی که چندصباح زودتر از سیدِ ما، رسمشان شهید شد. و چه غوغایی است است کُنجِ رواق و وداع و ضجه و حسرت ... ▫️هنوز هم مطمئنم ها، پیرمردهای حتا یک فرماندار ندیده بعد از انقلابِ۵۷، دخترکان دل سوخته از کینِ دشمن، راهی صحن آزادی و رواق دارالسلام می شوند و باز هم برای تو حرف دل می زنند، نامهِ چشم هایشان را باران می شوند و باز هم تویی و این آدم ها و امضایی برای قَرارِ روز و روزگارشان به نیابت از امامی که دربچگی ام ضامن آهو بود و حالا ضامنِ شهادتِ رئیس جمهورم. ▫️ سیدابراهیم! قول می دهم آنجا هم دست بَردارت نباشیم، فقط قول بده وقتی آمدیم پناهمان دهی؛ پناهی از جنسِ «آمدم ای...» خداحافظ خادمی که پناهِ شاهِ خراسان شدی... در پناهِ رضایتِ رضا باشی. فقط یک حرف می ماند آن هم به تنهایی همهِ ما سَری بزن که بی پناهیم... ✍️ شیما کریمی * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📝 | 🥀 عرفه را خوانده و نخوانده توی مسیر افتاده‌اند. قافله‌ای طویل. با صدای جرس شتران. بزرگ‌مردی با وقار، ردای سبز بر دوش، پیشاپیش کاروان می‌رود و بلندقامتی استوار، علَم بر دوش، به گامی در پسِ‌ او. اهل حرم، به جهازهای پرده‌پوش شتران؛ بچگان به‌خنده و بازی، دوان بین کاروان. سه‌ساله دخترکی. پنج‌ساله پسری. دختران، هنوز چشم بر مرد بلندقامت قافله دارند. پسران هنوز پسر اند؛ شرایط، مَردشان نکرده هنوز؛ صدای خنده میان کاروان. مشک‌های آویخته از زین اسبان، هنوز پُر. احترام هنوز برجا. آنسوتر اما، سر سفیر بر سرنیزه است و پیکرش از بام دارالاماره میان بازار افتاده. وصیت‌نامه در جیب: «به پسرعمویم بگویید که راهِ آمده را بازگردد. زبان‌ها با اوست ولی شمشیرها بر او». * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
4.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | 🌴 خورشیدِ بی غروبِ 31 شهریور که تا حوض خالی و بی ماهیِ سینه هامان بالا می آید، پُر می شویم از بوی «گُل نِی» و تپش نبض ساحل شرجی و زخمی «کارون» و «کرخه نور» که هنوز از خون سینه سرخ های سر به هوا، گرم می زند!... 🎋 پر می شویم از عطر گرمِ تعارف شهادت در گرماگرم حمله و حماسه... 🌴 پر از ازدحام «گل سرخ» و رویش غروب های خونین بر پیشانی بندها... 🎋 پر از صدای همخوانی خمپاره ها و دشمنی که به نخل ها می زد! 🌴 پر از عطر فرشتگانی که در باغ های «مین» موج می زدند؛ مباد سایه هیچ خفاشی، خاک میهن مان را هاشورِ غم بزند... 🎋 و اینک در نورانور چهل و چهارمین سالِ هشت فصل حماسه قدسی و نامیرای دفاع، عطر بهارنارنج های جنوب، همچنان قصه عاشقی این کهن بوم و بَر را به آینده می بَرَد؛ 🌴 قصه آنهایی که آرزوها را زمین گذاشتند و کمیاب ترین گُل های نروییده بر زمین را بوییدند؛ 🎋 آنهایی که خورشیدی بودند برای صد منظومه، کافی؛ 🌴 پیشانی بلندهایی که زیبا در باران، بالیدند و هنوز هم سمت نگاه شان، «خاطره» و «نخل» می رویاند و از «راز گل سرخ» پرده بر می دارد... 🌺 بودن و بالیدن شان بر ما * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
شهدای هویزه
▪️ تا خدا و اثر خون شهیدان باقی ست شک نداریم که با نام تو لبنان باقی ست پرچم زرد تو در باور زیتون سب
✍️ |🕊🕊🕊 🔻 دلمان دوباره وعده صادق می خواهد ▪️ لرزش واژه هایم را حس می کنم؛ انگار کلمات، آوارِ روحم شده اند مثل همان غول بی شرم و حیای آهنی که آوارِ تنِ مقدسِ «سیدحسن» شد. ▪️ امسال سال عزای قلم است؛ سال واژه های سیاه پوش؛ واژه های سوخته، مِه گرفته، خونی، پاره پاره... سال واژه های بغض کرده؛ واژه هایی که امروز بغضشان شکست و کاغذ تَر شد. از ابراهیم و اسماعیل و حالا سیدحسنِ نورچشمی؛ نورچشمِ آزادیخواهان جهانِ اسلام و فرای آن... ▪️ سید برای ما عزیزبود؛ عزیز که کم است! وقتی برای «آقاسیدعلی» در طاعت دلبری می کرد بیشتر خاطرخواهش می شدیم. ▪️ سیدحسن برای من یک کوه بود؛ قلهِ ایستادهِ یک کوه که عَلَم نصر بر هیبتش استوار و افراشته بود و پیر و جوان، دل به دامنهِ مقاومش زده بودند تا روزی که فتح را بر بلندایش عیش و هَوار کنند. حیف...حیف...حیف.‌‌... ▪️ حالا سید، وَردستِ حاج قاسم و حاج اسماعیل در گوشهِ دنجی از بهشت خستگی اش را تمام کرد. سید! دلت برای حاج قاسمِ ما تنگ شده بود؟ امان از دلتنگی... ▪️ سید هم رفت؛ خدا کند یادشان نرود که چرا رفت؟ برای که، چه و... خداکند خاک و خاکستر و خون شویم بر دامنِ صهیون پلید که خاک کَرد تنِ سید را، خون کرد دلِ آقاسیدعلی و خاکستر به سَرِاهالیِ مقاومت... ▪️ نوبت شهدنوشی شهادت به نامت مبارک شد، اما نامبارک به آنانی می شود که خون خواهت نشوند... دلمان دوباره وعده صادق می خواهد؛ یک خون خواهیِ تمام عیار... مرد میدان باشید و نگذارید بیش از این جای خالیِ این اسم و رسم های زمین و آسمان پُرکن نَفسِ زمین را برایمان تنگ تر کند. دیگر بس است...نگذارید اینقدر آسمان پُرشود..‌. زمین خالی شد... شما را به خدا کاری کنید... یک یا زهرا... یک یا علی... یک بسم الله برای خون شدن تل آویو... ▪️ سیدجان! روحمان تَب کرده؛ نبودت بُهت واژه ها، خبرها، آدم ها و زمین است؛ خسته نباشی مجاهدِ خستگی ناپذیر؛حالا به آرامش دعوتی... مبارک به تو و شرم و اندوه به ما... راستی یادت نرود سلامِ دلِ تنگِ ما را به حاج قاسمِ خواستنی مان برسانی... آنجا پُر است بِه و باران. پایانِ کویرِ وحشت... آسمان به خیر مردِ خدا... 📝 شیماکریمی * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📝 |🌱🌱 🔺 نام نصرالله، نصرِجهان است 🔹 به بهاری که رفت؛ به تابستانِ رفتنِ ؛ پاییزِ نبودِ را باورم نیست! 🔹 من به زمستان این سال نگاهم خوش است؛ خوش است که اگر بهار و تابستان و پاییز، دلمان به سیاهی نشست، زمستان روسفیدمان می کند؛ روسپید می شویم آن گاه که صهیونِ روسیاه چارهِ بی چارگی اش مرگ شده است. چاره بختِ ننگ و نگون تو جز مرگِ سیاه نیست. تو سیاه تر می شوی در زمستانِ روسفیدیِ رو به راهِ بهارِ ما.. زمستان واژه است؛ اشاره است؛ اشاره ای که بگویم یادمان نمی رود که پیمانهِ ۳۶۵ روز پُرنشده چه خون هایی را پیمانهِ زمین کردی. 🔹 هنوز داغِ دل داشتیم و خونخواهِ هنیهِ مهمان که داغِ نورسیده «نصرالله» را به دلمان نشاندی.. زمین برای این داغ، تنگ بود و ننگ که آسمان بار امانت را به دوش کشید.. اما بدان تو داغ می شوی و نجسیِ نحسیِ نامِ ننگت از دامنِ خونخواهِ زمین پاک می شود؛ گم و گور می شود و شاید تاریخ فراموش کند حقارت اسمِ پلیدت را.. 🔹 تو مقاومت را سَر نبریدی؛ سَر به دار نکردی؛ سربلند کردی که نامِ سلیمانی ها،هنیه ها، نصرالله ها نصرِ جهان است؛ گواهِ این روزهای سربه دارِ سربلند همین زخم هایی است که نشمرده ایم.. مگر شمردنی است؟! یک، دوتاست مگر؟! و خوب می دانی که زخم زنی ات جوانه های نُصرتیست بر دل جهان که می شکفد به مرگِ تو.. شاید خیلی دور، خیلی نزدیک، اما قسم به وعده صادقِ خدا که رسیدنی است. 🔻 در انتقام خون نصرالله شمشیرهای تشنه بسم الله ✍️ شیماکریمی * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
📝 |🍃🍃🍃 🔻 جای تو را همه می دانستند! همه آنها که «دل» داشتند. دل دل که نه، دل داری می کردی برایشان. کلید باغ دل شان دستت بود، تا هر روز «سدر» و «زیتون» و «نخل» و «نارنج» را در قلب شان همسایه کنی و بام دل شان را تا ارتفاع کبوترها بالا ببری؛ بالاتر از آسمانی که در قُرقِ «خدایان شاخدار» است! و باران بدشگونی اش از پایین به بالا شتک می زند... تو که مرگ را می ترساندی و دفع چشمِ« مَلِک طاووس»ها بودی؛ تو که آنقدر زلال بودی که در بال بال پروانه ها می وزیدی را کدام بمب بدبخت روسیاه می تواند به زمین بنشاند؟! بگذار اهریمنان عصا بیندازند و خاکستر «گوساله سرخ مو» بر معبد بپراکنند؛ آنکه باید...، ستاره نحسِ صهیون را نِگون خواسته است... بیا و «تک شاخ» اصیل عربی ات را سوار شو مَرد، زهر زخم را بیرون بریز، لالایی بخوان و" دیو گاو"ها را ببلع! زمین را به سرخی میوه‌ های رسیده «سدر» بسپار و بالا برو... مگر کسی منتهای سدرها را می داند؟! ✍️ میلاد کریمی * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh